زندگی نامه

مجدد امّت عمربن عبدالعزیز«رض»

مجدد
امّت عمربن عبدالعزیز«رض»

امام
ابوالاعلی مودودی

عمربن
عبدالعزیز نخستین مجدّد اسلام است . او در خانوادههای سلطنتی چشم به جهان گشود .
هنگامی که به مرحله رشد رسید ، پدرش را استاندار استان بزرگی همچون مصر یافت .
زمانی که سنش بیشتر شد شخصاً در نظام سلطنت اموی به استانداری رسید . خانواده او
از املاک و تیولهایی که شاهان بنی امیه ، خانواده و عشیره خویش را از آنها بهره
مند نموده بودند ، سهم بزرگی داشت ؛ بگونه ای که درآمد سالیانه شخصی او از محل
املاکش پنجاه هزار دینار بود . او همچون رؤسا با شکوه فراوان می زیست ؛ پوشاک ،
خوراک ، مرکب ، مسکن و همه عادات و خصایلش شبیه شاهزادگان یک حکومت سلطنتی بود .

 

از
این لحاظ محیط او با کارنامه ای که بعداً به دست آورد ، هیچ شباهتی – هر چند دور –
نداشت؛ ولی مادرش نوه حضرت عمر
رضی اللهُ عنهُ  بود
. هنگامی که چشم به جهان گشود تنها پنجاه سال از درگذشت پیامبر
صلی اللهُ
علیه وَ اله وَ سلَم 
گذشته بود . در زمان او صحابه و تابعین زیادی
می زیستند . وی نخست به آموختن فقه و حدیث پرداخت . در حدیث جایگاه ممتازی بدست
آورده و در فقه به درجه اجتهاد رسیده بود . از این رو او از لحاظ علمی در پی بردن
به اینکه در زمان رسول الله
صلی اللهُ علیه وَاله وَ سلَم         و خلفای راشدین ، اساس تمدن اسلامی بر چه
چیزهایی استوار بود و هنگامی که خلافت به سلطنت تبدیل شد در این پایه ها چه نوع
تغیری رخ داد ، مشکلی نداشت.

 

البته
آنچه که از لحاظ علمی می توانست سد راه او شود ، این بود که بنیان گذاران این
انقلاب جاهلی خانواده خود او بودند و همه منافع بی حد و حصر آن به خویشاوندان ،
فرزندان و شخص او بر می گشت . تعصب قومی و قبیله ای ، طمع شخصی و خیر خواهی نسل
آینده ی خودش همه و همه مقتضی این بود که او نیز فرعون وار بر تخت جلوس نماید ؛ در
برابر منافع مادی محض ، علم و وجدانش را زیر پا بگذارد و به فکر حق ، انصاف ،
اخلاق و اصول و مرامش نباشد ؛ اما هنگامی که در سن سی و هفت سالگی تاج و تخت
پادشاهی به صورتی کاملاً اتفاقی در اختیار او قرار گرفت ، احساس کرد که چه مسؤلیت
عظیمی متوجه او شده است . بنابر این ناگهان زندگی وی از اساس دگرگون شد . او بدون
هیچ گونه شک و تردیدی در برابر جاهلیت ، راه اسلام را برای خود انتخاب نمود . گویا
او در باره این تصمیم از قبل اندیشیده بود .

 

حکومت
و تخت سلطنتی از طریق خانوادگی و ارثی به او منتقل شده بود ، ولی هنگام بیعت گرفتن
در جمع عموم مردم صراحتاًً گفت : من شما را از عهده ی بیعت خود آزاد می گذارم .
شما می توانید هر کسی را که خواسته باشید به عنوان خلیفه انتخاب نمایید . هنگامی
که مردم با میل و رغبت اظهار داشتند ، ما شما را انتخاب می کنیم ، او سکانِ خلافت
را به دست گرفت .

همه
ی شأن و شکوه شاهانه ، روش های فرعونی و روشهای دربارهای کسرا و قیصر را ترک گفت و
از همان روز اول لوازم شاهی را رها و روشی را اختیار نمود که یک خلیفه مسلمان در
میان آنان باید داشته باشد . پس از آن متوجه امتیازاتی شد که افراد خانواده حاکم از
آن بهره مند بودند . او آنان را از هر لحاظ با عموم مردم برابر و یکسان نمود . همه
ی املاک و تیولهایی را که در اختیار خانواده ی سلطنتی بود ، همراه با املاک شخصی
خویش به بیت المال مسلمانان برگرداند . املاک همه کسانی را که به ناحق مصادره شده
بود ، به آنان باز گرداند . حجم ضرر و زیانی را که از این تغییرات متوجه خود او شد
، از این جا می توان فهمید که پنجاه هزار دینار (طلا ) درآمد سالانه به دویست درهم
( نقره ) تقلیل یافت . اموال بیت المال را بر خود و       خانواده اش تحریم نمود و حتی به عنوان
خلیفه هم  حقوقی دریافت نکرد . نحوه زندگی
اش را کاملاً تغییر داد . او قبل از خلیفه شدن زندگی شاهانه ای داشت ، ولی به محض
خلیفه شدن تهی دست شد ! 

 

بعد
از این اصلاحات خانوادگی نگاهش را به نظام حکومت معطوف نمود . همه ی استانداران
ستم پیشه را کنار نمود و با تلاش فراوان افراد صالح و عادل را برای این کار پیدا و
انتخاب کرد . کارگزاران حکومت را که از قید قانون و ضابطه آزاد و برخوردار از
اختیار نامحدود بر مال و جان و آبروی ملت شده بودند ، پایبند ضابطه نمود و بار
دیگر قانون مداری را به حکومت باز گرداند . نظام مالیاتی را کاملاً تغییر داد .
همه      مالیات های ظالمانه را که شاهان
بنی امیه وضع نموده بودند ، حتی مالیات برای آبیاری را کاملاً برچید . نظام جمع
آوری زکات را مجدداً اصلاح و بیت المال را بار دیگر وقف فلاح و بهبود عموم
مسلمانان نمود . نا انصافی ها و بی عدالتی ها را که با شهروندان غیر مسلمان صورت
گرفته بود جبران نمود و آن دسته از معابد را که به صورت غیر قانونی تصرف شده بودند
به آنان بازگرداند . زمین های غصب شده ی شان را بازستاند و همه حقوقی را که از
لحاظ شریعت داشتند را برایشان قایل شد .

نظام
قضایی را از دخالت دستگاه اجرایی آزاد کرد و روح و ضوابط قضاوت بین مردم را از
اثرات نظام شاهی پاک و آن را بر اساس اصول اسلامی استوار نمود . این گونه بود که
نظام حکومت اسلامی بار دیگر به وسیله عمربن عبدالعزیز احیاء شد . سپس او با
استفاده از قدرت سیاسی خویش آثار جاهلیت را که در اثر حاکمیت نیم قرن جاهلیت در
زندگی اجتماعی مردم پدید آمده بود ، از افکار ، اخلاق و معاشرت مردم زدود . جلوی
تبلیغ و گسترش عقاید فاسد و منحرف را گرفت ؛ امکان آموزش و تحصیل را برای عموم
مردم در سطحی گسترده فراهم نمود ؛ توجه افراد با استعداد را بار دیگر به سوی قرآن
، حدیث و علوم فقهی معطوف ساخت . و بدین سان او چنان جنبشی علمی بوجود آورد که در
اثر آن مجتهدانی هم چون ابو حنیفه ، مالک ، شافعی و   احمد بن حنبل
رضی اللهُ عنهُ  نصیب
اسلام شدند . روح اتباع شریعت را مجدداً احیاء نمود . جلوی انحرافهای اجتماعی از
قبیل شرب خمر ، صورت گری و خوشگذرانی را که در اثر نظام شاهی پدید آمده بودند گرفت
. خلاصه هدف کاملی را که اسلام برای برآورده نمودن آن در پی ایجاد و حکومت است
محقق نمود . یعنی :

((
ألّذینَ إِن مَّکَّنّهُم فِی الأرضِ أقامُواالصَّلوهَ وَ اتَوُ الزَّکوهَ وَ
أمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَرِ ))

((آنان
که چون بدیشان در زمین قدرت دهیم نماز بپا می کنند ، زکات میدهند ، امر به معروف و
نهی از منکر می کنند .))

 

آثار
این دگرگونی در حکومت بسیار زود بر عموم مردم و شرایط بین المللی ظاهر شد . یک
راوی می گوید : در زمان حکومت ولید محور مباحث و گفتگوهای مردم املاک و باغات بود
؛ هنگامی که سلیمان بن عبدالملک به پادشاهی رسید ذایقه مردم به سوی شهوت پرستی
تغییر یافت ؛ اما هنگامی که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید ، اوضاع به گونه ای
تغییر یافت که هر جا چند نفری دور هم جمع می شدند از نماز ، روزه ، حج و غیره با
هم صحبت می کردند .

 

این
نحوه حکومت، شهروندان غیر مسلمان دولت اسلامی را چنان تحت تأثیر قرار داد که
هزاران نفر در این مدت اندک مسلمان شدند . درآمد دولت از منبع جزیه آنقدر کاهش
یافت که کل بودجه ی دولت را تحت الشعاع قرار داد . عمربن عبدالعزیز ،   دولت
ها و امارت های غیر اسلامی کوچکی را که پیرامون دولت اسلامی قرار  داشتند ، به سوی اسلام فرا خواند و بسیاری از
آنها این دین را پذیرفتند .

 

بزرگترین
حریف و دشمن دولت اسلامی در آن زمان امپراطوری روم بود که تقریباً سلسله جنگ ها
بین آن و دولت اسلامی از حدود یک قرن پیش آغاز شده بود  هنوز هم کشمکش سیاسی در میان آن ها جریان داشت
؛ اما میزان تأثیر اخلاقی را که عمربن عبدالعزیز بر روم از خود بر جای نهاد ، از
این گفته قیصر روم که هنگام شنیدن خبر وفات او بر زبان آورده بود ، می توان حدس زد
. اگر راهبی دنیا را ترک گوید ،  دروازه ها
را ببندد و مشغول عبادت شود ، من تعجب نخواهم کرد ؛ ولی من تعجب می کنم از کسی که
دنیا زیر پای او بود ، ولی او دنیا را از خود راند و زندگی  درویشانه ای را در پیش گرفت .

 

مجدّد
و مصلح اول اسلام صرفاً فرصت دو و نیم سال خدمت را یافت . در این مدت اندک این
انقلاب عظیم را ایجاد نمود ؛ ولی همه ی بنی امیه با این بنده خدا به دشمنی
پرداختند ؛ چرا که در زندگی اسلام مرگِ خویش را می دیدند ؛ لذا         نمی توانستند این کار تجدید و اصلاح را تحمل
کنند . سرانجام آنان توطئه نمودند و او را مسموم کردند . این خدمت گذار دین و ملت
درست در سن ۳۹ سالگی از این دنیا رفت . برای تکمیل کار تجدید و اصلاح او ، نیاز به
این بود که روش حکومت ارثی را از بین ببرند و خلاف انتخابی را بار دیگر احیاء
نمایند . او قصد این اصلاح را داشت و آن را اظهار هم کرده بود ، ولی از بین بردن
ریشه های اقتدار بنی امیه از زندگی اجتماعی و آماده نمودن شرایط ذهنی ، فکری و
اخلاقی عموم مسلمانان برای تحمل بار خلافت آنقدر آسان نبود که انجام آن صرفاً در
دو و نیم سال ممکن باشد .  

————————————————

منبع
: تجدید و احیای دین

مؤلف
: امام ابوالاعلی مودودی

مترجم
: سلیم قنبرزهی

انتشارات
: نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا