شرحی بر فتوای “مقارنه” از منظر و دیدگاه علّامه کاک احمد مفتی زاده
شرحی بر فتوای “مقارنه” از منظر و دیدگاه علّامه کاک احمد مفتیزاده
نویسنده: کاک علی حسامی
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول ولا قوّۀ الّا بالله العلیّ العظیم
شرحی بر یک فتوی
در مورّخه ۱۷/۴/۹۲ شورای مدیریت مکتب قرآن روز سهشنبه ۱۸/۴/۹۲ را آغاز ماه مبارک رمضان و متعاقباً چهارشنبه ۱۷/۵/۹۲ را عید سعید فطر اعلام کردند. این عدم هماهنگی با مناطق هممطلع و همچنین تمام کشورهای اسلامی سؤالاتی را برانگیخته و چون مکتب قرآن بر تبعیت از آراء مرحوم کاک احمد مفتیزاده تأکید دارند و خود را ملتزم به پیروی از ایشان میشناسانند. لذا از منظر و دیدگاه علّامه کاک احمد مفتیزاده بر این فتوی شرحی آورده میشود.
این فتوی از چند جهتِ دیگر جای شرح و بسط دارد:
۱- از لحاظ شکل فتوی
۲- از جهت ماهیّت آن
۳- توجّه به مبانی دینی و فقهی آن
۴- از زاویه علم نجوم و تطبیق آن بر آراء فقهی
دو یا سه رمضان قبل بود که مکتب قرآن برخلاف اجماع کشورهای اسلامی و بخصوص کردستان و مناطق اهل سنّت ایران، عید فطر را یک روز بعد اعلام کردند. و در توجیه آن عدم احراز رؤیت هلال در مناطق هممطلع را ذکر کردند و لذا سی روز رمضان را روزه گرفتند. اگرچه آن روزها هم به علّت این ناهماهنگیها و همنوا نبودن با اکثر مسلمانان، متأثّر و متأسّف شدم، امّا چون دوستان بر مبنای تأکید مرحوم کاک احمد خود را ملزم به تبعیت از آراء راجح مذهب امام شافعی میدانستند آنها را معذور یافتم.
امّا بیانیّهی ۱۷/۴/۹۲ شورای مدیریت مکتب قرآن که برخلاف اجماع تمام مسلمانان دنیا بود، بسی جای شگفتی داشت. تأثّر، آن زمان بر قلبم مستولی شد که صبح پنجشنبه صدای الله اکبر از تمام مساجد سنندج همآوا با تمام مسلمانان جهان طنینانداز بود آن هنگام دوستان از این فضای دینی و معنوی که شایسته بود خود سرقافله این آهنگ وحدتآفرین باشند، غایب بودند و محروم؟! این بار با مطالعهی بیانیّه و تماس با یکی از اعضای هیئت افتاء و قضا متوجّه شدم این موضعگیری باید رویکرد جدیدی به نسبت آراء مرحوم کاک احمد مفتیزاده و همچنین نگاه تازهای به اجتهاد، فتوی و مذهب باشد.
لذا بر مبانی فکری و فقهی علّامه کاک احمد مفتیزاده شرحی بر این فتوی خواهد رفت و لازم میآید که شورای مدیریت مکتب قرآن بر آن دقّت نظر داشته باشد و لایههای نهان این فتوی را به وضوح آشکار سازد.
تفاوت دین و مذهب از منظر کاک احمد مفتی زاده:
«بقایای شاهنشاهی تار و مار شدهی ایران، و خانواده اشرافی ذوب شده اموی پس از آنکه در زمان عمر، اولین، موجودیت خود را از دست داد، و دومی نیز با پیاده شدن سیستم «دیوان»[۱] مواجه بود و آفتاب بخت خفته خود را، رو به سقوط نهایی میدید، به تلاش افتادند که از بسته شدن آخرین روزنه امید جلوگیری کنند.
شهادت عمر، معلول این توطئه بود. با رفتن عمر و خوابیدن نظام دیوان، امتیاز داران شکست خورده در کمین نشسته، نفسی راحت کشیدند و فرصتی برای برداشتن گامهایی در جهت اعاده نظام شرک آلود طبقاتی و امتیازاتی یافتند… و بعد از شهادت علی، ظاهراً آخرین سد توحیدی را در برابر خود محو و نابود شده دیدند… و حکومت را کلاً قبضه کردند.
گرچه شوری[۲] نابود شده بود و مسلمانان، حکومت اسلامی را از دست داده بودند، و در زیر فشار یکی از دیکتاتورترین حکومتها گرفتار شده بودند، اما نمیتوانستند یکباره دین خود را فراموش کنند و در ماورای امور مملکت داری[۳]، هرگاه در یکی از امور فردی یا خانوادگی، یا اجتماعی، دچار تردید میشدند و خود طریق استنباط حکم از کتاب و سنت را نمیدانستند و شوری هم وجود نداشت تا حکم شرعی مسأله را به امّت اعلام دارد، ناچار به جست و جو میافتادند تا دانشمندی را بیابند و حل مشکل را از او بخواهند. دانشمندان نیز که میدیدند که شوری (یعنی: تنها قدرت تصمیمگیری و قانونگذاری)[۴] و امکان اجتماع اولو الأمر وجود ندارد، ناچار هر کدام به طور جداگانه به استنباط احکام میپرداختند … و چنین شد که شیرازهی وحدت امت از هم پاشید و امت واحد پولادین، به تدریج و با مرور سالها، متلاشی شد، و هم از نظر فکری و هم از نظر احکام گوناگون اجتماعی به شاخهها و مذاهب تقسیم شد، و به تبع این تقسیمات معنوی، از نظر ظاهری نیز به ملّتها و مملکتهای متعدد، منشعب گردید…
با این خلاصه متوجه میشویم که:
دین عبارت است از قوانین الاهی، به شرط آنکه در مسایل اجتهادی و استنباطی هر زمان مجموعه دانشمندان ذی صلاح آن زمان و شورای اولی الأمر، احکام را برای جامعه اعلام کند. اما مذهب عبارت است از مجموعه استنباط و اجتهاد افراد به جای شوری در صورتی که هر گروه یکی از آن مجموعهها را به عنوان مکتب خود برگزیند. و لذا همچنانکه شوری ضامن وحدت امت است مذاهب موجب تفرّق آن میباشد… به علاوه اجتماع اولی الأمر موجب میشود که آراء مختلف عرضه شوند، و با بررسی ادلّه آنها، بهترین و منطقیترین آنها با موازین اصلی، به امّت اعلام شود و در نتیجه تمام آراء متعارض( که در صورت وجود شوری، یکی از آنها منطبق با موازین اصلی شناخته میشود و مورد قبول واقع میگردد، و بقیه که ضعیف و غیر مستدل هستند، مردود خواهند شد)، به طور یک نواخت به امت اعلام میشود… و محصول نهایی این اعلام رأیهایی پراکنده، همچنانکه پیدایش مذاهب و به وجود آمدن فرقه گری است، درست شدن مکتبهای ترکیب یافته از موازین اصلی مسلم و استنباطهای درست و آراء نادرست[۵] و اگر آراء نادرست در هیچ یک از مذاهب وجود نداشته باشد، خود وجود مذاهب، منتفی خواهد شد، و همه در عمل با هم مساوی خواهند شد…) و باز میتوانیم نتیجه بگیریم که، نتیجه عینی و عملی وجود مذاهب و تقسیم امت به فرقههای مذهبی وجود نداشتن دین در جامعه است.
راه و روش ما
قرآن: بارها و بارها، ما را از به هم زدن وحدت و تقسیم شدن به فرقهها، با عبارات گوناگون و اخطارها و اعلام خطرهای متنوع و شدیداللحن، بر حذر داشته است:
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
* وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
* وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
* یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکْفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ
* وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَهِ اللّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
* تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعَالَمِینَ
* وَلِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ
العمران ۱۰۳-۱۰۹
در این آیات، دوران تفرق زدگی و دشمنیهای پیش از اسلام را که بر همه گروهها و جماعتها و قبیلهها و کشورها، سایه گسترده، و مردم را تا لب پرتگاه سقوط نهایی در آتش جنگها و کشتارهای وحشیانه کشانیده بود، به یاد مسلمانان آورده میشود، و به آنان توصیه میشود که به خاطر حفظ سعادتی که انقلاب اسلامی، به آنان بخشیده، همه در حول محور دین اسلام[۶] جمع باشند و از تفرق و پیروی مذاهب مختلف بپرهیزند… و پس از آنکه دستور داده میشود که گروهی[۷] باشند تا دوام سعادت امت را تضمین کنند، هشدار داده میشود که: مبادا راه آن امتها را پیش گیریم که پس از هدایت الاهی، فرقه فرقه شدند، و بعد به دلیل اینکه، فرقه فرقه شدن به عنوان کفر ورزیدن و از راه خدا منحرف شدن شناخته میشود، فرقه گران، به عنوان مردمانی روسیاه به عذاب شدید تهدید میشوند…!
در جایی دیگر، نبودن رابطه مابین رهبر امت: حضرت رسول، با فرقه گرایان و با این عبارت کوبنده بیان میشود:
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ (سورهی ۶، آیهی ۱۵۹).
یعنی: آنها که دین خود را به فرقهها و مذاهب تقسیم کردند، از هیچ جهتی و در هیچ موردی تو از آنان نیستی(خطاب به حضرت رسول است) و با تو، رابطهای ندارند، بلکه حساب کار آنان با خدا است و خداوند آنان را در بارهی کاری که میکردند( روز حساب) آگاه خواهد ساخت!
در سورهی روم، پس از اشاره به اینکه علّت انحراف ستم پیشگان، تبعیت از هوای نفس به جای دین الاهی است، دستور استقامت و پایداری در پیروی همه جانبه دین میدهد. و بعد تذکر میدهد به مسلمانان که: «…. وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ )
(۳۰/ ۳۲). از مشرکان نباشید، آنها که دین خود را به صورت شاخهها و فرقهها در آوردند و خود نیز گروه گروه شدند، و هر گروهی، به مذهب خود راضی و خرسند است و آن را بهتر میداند).
چرا ساختن مذاهب از دین به عنوان شرک به حساب آمده؟
برای یافتن جواب درست، باید متوجه ماهیت اصلی شرک باشیم، تا رنگهای جلی و خفی آن را بتوانیم به آسانی، شناسایی کنیم. بزرگترین خصلت مشخّصهی شرک، این است که: در ضمیر یا در عمل، نسبت به غیر خدا، موضعی بگیریم، چه عمده و چه جزئی، که باید فقط در برابر خدا اتّخاذ کنیم. یا اینکه: برای غیر خدا صفتی قائل باشیم که خاص خداوند است(که این خود، نوع دیگر شرک یعنی نسبت دادن وصف مخلوق به خالق را نیز، یدک میکشد).
تشریع و قانونگزاری، از صفات خاص خداوند است، و ما، به عنوان مسلمان، جز در برابر خداوند اجازه نداریم که موضع اطاعت و قبول بی قید و شرط اتخاذ کنیم، بلکه اطاعت ما نسبت به غیر خدا هر کس که باشد منوط به موافقت با اراده خدا است. در قرآن، بارها با عباراتی از قبیل: «إن الحکم الا لله» این مسألهی مهم، که در طول تاریخ، یکی از پرتگاههای سقوط بشریت در چاه حقارت بار شرک بوده، توضیح داده شده. عبادت نسبت به غیر خداِ بزرگترین معنی عینی و عملیاش، همین اطاعت بیقید و شرط و بدون تحقیق در مورد منطبق بودن یا نبودن با اراده خدا میباشد.[۸]
حتی در مورد مسایل تشریعی و نیز در شرایط بحرانی برخورد جامعه توحیدی با جوامع شرک، بارها در قرآن به شخص پیامبر هم دستور داده شده که: منتظر حکم خدا باشد. و بارها دستور داده شده که: مبادا از فرمان خدا منحرف شوی و به خاطر رضای کافران و منافقان ثروتمند و زور دار تن به سازشکاری بدهی. یعنی خود پیامبر نیز مکلّف است که فقط از فرمان و حکم خدا پیروی کند و نه هیچی دیگر… و قبول احکام غیر خدا بارها در عباراتی از این قبیل کوبنده و برانگیزاننده شعور و آگاهی، آمده که:
أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ *
(۴۲/۲۱ و۲۰) نیز در آیاتی دیگر، ساختن مذاهب از دین، و تقسیم شدن به فرقهها، به عنوان شرک، به حساب آمده؛ همین است که:
وصف خاص خداوند را، فی الجمله، برای غیر خداوند، قایل میشویم. همین است که در بعضی از احکام، در برابر غیر خدا، موضعی میگیریم، که تنها باید در برابر خدا بگیریم. همین است که: هر مذهب، مجموعهای است از احکام خدا و آراء غیر خدا (فرض کنیم که: حتی، هوا و هوسها هم در این آراء دخالت نداشته باشند)… و بنابراین، تبعیت از مذهب، که مجموعهای است از حکم خدا و غیر خدا، مشتمل بر تبعیت از غیر خدا میشود… و «اگر کاملترین صورت شرک و کفر، عبارت است از پذیرفتن و اطاعت نسبت به یک دیانت یا یک مکتب، که مجموعه آن، از طرف غیر خدا باشد، تبعیت از برنامه و مذهبی که قسمتی از آن، از طرف غیر خدا باشد، صورتی غیر کامل از شرک است».
پس تکلیف اجتهاد چیست؟
این مطلب روشن شد که در نظر انسان موحّد، پذیرفتن قانون و حکمی که از طرف غیر خدا باشد شرک است. اما از طرف دیگر میدانیم که موازین اسلامی، موازینی کلی هستند که میتوانند نیازهای بیپایان و نامحدود جامعههای همیشه در تحوّل بشری به احکام گوناگون را تأمین کنند.[۹] و طریقه بهرهگیری از این موازین کلی، استفاده انسان از استعداد خدایی و تجزیه و تحلیل اصول عام و کلی به منظور استنباط حکم مسایل جزئی است. و به همین دلیل است که خداوند، اجتهاد را واجب گردانیده است. پس تکلیف اجتهاد چه میشود، در حالی که پذیرفتن حکم غیر خدا شرک است؟
خداوند، برای ادارهی زندگی معنویمان، موازینی کلی فرستاده، که استخراج حکم از آنها برای مسایل و حوادث گوناگون، که همیشه با تحول و پیچیده شدن زندگی انسان و روابط گوناگون انسانی دستخوش تحولاند، از طریق اجتهاد، امکان پذیر است. اما به خاطر اینکه: اولاً، راه انواع سوء استفادهها یا اشتباهات یا تکرویها بسته شود و ثانیاً بهترین راه چاره مشکلات و به دست آوردن حکم شرعی مسایل، بیهوده شود و ثالثاً از گرفتار شدن به تفرق و چند دستگی، جلوگیری به عمل آید و نیز به خاطر بسیاری مسایل دیگر که به شرح همهی آنها نیاز نداریم، دستور داده است که: در هر زمان، هر چند نفر دانشمند و آگاه به امراض و گرفتاریهای جامعه، و به موازین الاهیای که برای درمان این گرفتاریها و مشکلات آمده و نیز به منابعی دیگر که به بررسی این مشکلات میپردازند، با هم شوری تشکیل دهند، و پس از بررسی آراء و نظرات مختلف، آنچه را که از موازین الاهی به دست میآورند، یا حداقل میبینند که با آن موازین، مطابقت دارد، به عنوان حکم و قانون مسأله اعلام نمایند، تا هم خود و هم جامعه، عموماً از آن یک قانون پیروی کنند.
پس میبینند که اساس شوری، خود بر اجتهاد استوار است: اجتهاد همهی دانشمندان واجدالشرایط، و با بررسی آراء و نظرات یکدیگر، نه اجتهاد یک نفر، بدون اینکه به وسیله محک ارزیابی و نقد در برابر سایر اجتهادها، صحت و سقم، یا ضعف و قوتشان روشن شده باشد…
این روش خط السیر تشریع اسلامی است، و خدا هر حکمی را که بدین گونه و از طریق چنین شورایی استخراج و استنباط شود، به عنوان دین میپذیرد و آن را در ردیف احکام الاهی و تبیینهای نبوی، به حساب میآورد: أطیعوا الله و أطیعوا الرسولَ و أولی الأمرِ منکم[۱۰] میدانیم که أولی الأمر جمع است (اولوا، یا اولی، جمع غیر لفظی ذو). و این بیانی دیگر است، برای اطاعت مسلمانان از شوری. یعنی اینکه: هر گاه جماعت صاحبان امر(یعنی: کسانی که اجازه دارند احکام را استنباط کنند و به صورت قانون، اعلام دارند[۱۱]حکمی را با مقیاس تعیین شده اسلامی استخراج کردند، مسلمانان عموماً مکلفاند از آن پیروی کنند.[۱۲] و همچنین در جایی دیگر در مورد حکم مسایل اجتماعی گوناگون که پیش میآید، به مسلمانان دستور داده که در حال حیات رسول به ایشان مراجعه کنند: و پس از ایشان به گروه صاحبان امر، با انتقاد از روش بعضی افراد سبکسر و بی مبالات به مصالح جامعه که: هر گاه با مسألهای مهم آرامش بخش یا دهشتناک برخورد میکنند، بدون اعتنا به عواقب آن، به بحث و شایعه پراکنی و اظهار نظر در بارهی آن میپردازند:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً ۴/۸۳.
دنبالهی این آیه، تکان دهنده است که: و لولا فضل الله علیکم و رحمته، لاتبعتم الشیطان، الا قلیلً! یعنی اگر کرم و رحمت خدا با شما نبود، بجز معدودی، از شیطان پیروی میکردید! که این مطلب، اشاره است به همان واقعیت که: اگر بنا باشد، از ضابطه اطاعت رسول و اطاعت احکام شوری، عدول شود، به تدریج همبستگی و وحدت امت، دستخوش تشتت و چند دستگی خواهد شد، و مذاهب متعدد، به وجود خواهد آمد… و چنین راه و روشی، فی الجمله شامل غیر حکم الاهی خواهد شد، که مساوی به پیروی از شیطان است، همچنانکه دیدیم که در جایی دیگر، پیروی از مذاهب متعدد، به عنوان شرک به حساب آمده است.
فکر میکنم احتیاجی به توضیح بیشتر نباشد، و با همین اندازه توضیح، متوجه شده باشیم که: خداوند، پس از کتاب و سنت مسلم تنها حکمی را به عنوان حکم دینی( نه حکم مذهبی محصول آراء پراکنده) میپذیرد که از طریق شوری یا گروه اولی الأمر با شرایط خاص آن، که در آینده خواهد آمد، اعلام شده باشد، و نیز متوجه شدهایم که این طریق، ضامن بقای وحدت امت و مانع از پراکندگی و پیدایش مذاهب خواهد بود.
راه حل مشکل مذاهب
قبلاً متوجه شدیم که عوض شدن سیستم حکومت شوری و دولت خلافت، به حکومت خودکامه سلطنت عامل اساسی پایه گذاری تفرق و پیدایش مذاهب گردید.
پس میدانیم که چون تغییر بنیاد سیاسی، اداری جامعه، عامل تفرق(و در حقیقت: عامل تمام بدبختیها، که ناشی از تفرقاند) گردید، در همان زمان، تمام مسلمانان مکلّف بودند که با تمام قوا و با بذل جان و مال جهاد کنند. و اجازه ندهند که این بنیاد طاغوتی بر جای حکومت اسلامی، استوار گردد، و همانند حسین بن علی و عبدالله بن زبیر، حتی جان گرامی خود را به خاطر غیر اسلامی بودن چنان حکومتی فدا کنند. اما متأسفانه شرایطی وجود داشت[۱۳] که یک یکی از مسلمانان پرورش نسبی یافته که مانده بودند، گاهی بخصوص در آغاز کار دگرگون شدن سیستم، که مهمترین مرحله است، سراسیمه میشدند. چنان که شخصیتی مانند حسین بن علی، خود خلافت را به معاویه سپرد.
به هر صورت، شرایط جامعه، چنان شد که نظام ضد خلقی سلطنت بر سرزمین پاکسازی شده اسلام استوار شد، که نتیجه منطقی و طبیعی[۱۴] آن، تفرق و پیدایش مذاهب بود. و بنابراین مسلمانان در برابر پیدایش مذاهب، گناهکار نبودند، بلکه به مصداق مثل مشهور، فی الصیفی ضیعتِ اللبنِ![۱۵] خطا متوجه آن نسلی بود که اجازه دادند، علت اساسی پیدایش مذاهب در جامعه استقرار یابد. و بعداً نیز با توجه به اینکه تا سیستم حکومت بر روال اسلامی آن نگردد، درمان درد تفرّق، امکانپذیر نیست. مسؤولیت نسلها، به نسبت اصل حکومت طاغوتی مطرح بوده، نه وجود مذاهب، زیرا بدون چاره یابی ریشه و علت سرو کله زدن و ور رفتن با شاخه و معلول، کاری عبث و بی حاصل است.
چاره کار
اگر شما خواننده عزیز، بحثی را که پس از عنوان راه و روش ما آمد، با دقت، مطالعه کرده باشید، فکر میکنم حدس خواهید زد، که از چنین تحلیلی و با چنین بینشی، چه نتیجهای میتوان گرفت و ممکن است ما، چه چارهای اندیشیده باشیم.
اما اگر این استنتاج زحمت دارد، ما کار را آسان میکنیم، و این مطلب را به طور خلاصه توضیح میدهیم: واقعیت این است که همانطور که در اثنای بحث اشارهای به مذهب سازی مدرن شد، اگر ما از همین آغاز کار اعلام آراء و نظرات اسلامیمان در باره انواع مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و … آگاهانه قدم برنداریم، و از هدایت الاهی غفلت بورزیم به طور طبیعی، به جای اینکه درد را درمان کرده، و پیروان مذاهب را به سوی دین واحد و تحقق امت واحد، رهنمون شده باشیم، خود عاملی برای تفرق بیشتر، یعنی: پیدایش مذهب جدید! خواهیم شد! و پناه به خدا از دچار شدن به چنین اشتباهی!
بنابراین از حالا اعلام میکنیم:
تنها مرجع صلاحیتداری که از طرف خدا اجازه دارد تا پیروان مذاهب مختلف را به سوی وحدت بازگرداند، همان مرجعی است که از طرف خدا برای قانونگزاری با استنباط از موازین الاهی، تعیین شده، و اطاعت از آن را، خدا بر همه مسلمانان واجب گردانید، یعنی: شوری، نه ما، و نه هیچ فرد یا گروه دیگر.[۱۶]
و باز اعلام میکنیم که:
گناه دچار شدن این امت سلطنت زده به تفرق بیشتر را، هرگز به گردن نمیگیرم، و به هیچ وجه اجازه نمیدهم که مسلمانان، از این مجموعه آراء و نظرات، مذهبی بسازند، و فرقهای به وجود آورند. تکلیف مسلمانان این است که به طور اساسی، در جهت رفع مذاهب کار کنند نه تکثیر آن.
بنابراین پیروان هر مذهبی، باید در تقلید مذهب خود بمانند[۱۷](یا اگر به دلیلی خواستند مذهب مورد تقلید خود را عوض کنند، یکی دیگر از همین مذاهب رایج در عالم اسلام را بگیرند، نه اینکه مذهبی جدید، هر چند مستدلّ و منطقی، بسازند). اما پیروان آراء و نظرات ما، در عین رعایت وحدت نسبی با برادران هم مذهب و پیروان مذاهب مختلف، باید بکوشند که جامعه در جهتی حرکت کند، که مرجع ذیصلاح درمان درد تفرق مذهبی، چه قدیمی و چه امروزی، یعنی شورای دانشمندان اسلامی از همه مذاهب، به وجود بیایند، و وظیفه عظیم تاریخی خود را ایفا کند[۱۸] نه اینکه به ناحق این صلاحیت را به خودمان بدهیم». (جزوه دین و انسان)
و همچنین در وصیت نامه در خاتمهی بخش اوّل مسئولیتمان نسبت به خود، آوردهاند.
«اول: همچنانکه بارها بحث شده، اگر به علوم و معارف اسلامی، مجهّز نباشید، همیشه «مقلّد» خواهید ماند؛ و توانایی و بازشناسی صحیح از سقیم را نخواهید داشت. و هرچه به شما خورانده شود، اگر سمّ کشنده هم باشد، ممکن است با نام تنها تریاق، تناول کنید. دقّت کنید که: اگر شما تسلّط کامل علمی داشتید، من، آنهمه تنها نبودم؛ و در فهم مسائل معضل، کمکم میکردید؛ و دیگر دچار آن اشتباهات نمیشدیم که در بارهشان، بحث داشتهایم. الان هم، خدا میداند که من نالایق چه اشتباهاتی در نظراتم باشد؛ که شما، اگر توانائی علمی نیابید، به آن، پی نخواهید برد (و معلوم است که: مخالفت هم، اگر بنا بر رأی غیر مستند به علم، و عقل غیرمستمدّ از نقل باشد، بی اعتبار است؛ و حتی ممکن است، بواسطۀ دخالت «هوی»- به معنی عامّ آن- باشد؛ که معصیّت است). و یکی از نتایج خطرناک «مقلّد ماندنِ» شما، بروز آفت «گروهگرائی» و «مذهبسازی» است؛ که در شرح جزوۀ اول «دین و انسان» فراوان در بارهاش گفتهایم. آخر، عزیزانم! آنچه من میگویم، دو قسمت است: ۱- مسائلی از مسلّمات دین (غیر از مسائل معلوم مدوّن: مانند فقه و کلام و …)؛ که کار من، فقط این است که: به ظنّ خودم، تشخیص میدهم که: امروز، وضع شما، و شرایط جامعه، اقتضای طرح فلان، یا فلان مسأله را دارد؛ و فردا، مسائلی دیگر را. ۲- آنچه با استفاده از زحمات دانشمندان گذشته و حال، و مراجعۀ مجدّد به کتاب و سنّت، استنباط میکنم. نگرانیم در مورد قسمت اوّل، آن است که: آنچه- بنظر من- متناسب با امروز است، شما فردا و پس از مرگ من، خشک و تقلیدی، به آن بچسبید. امّا در مورد قسمت دوم، اضافه بر این وجه، نگرانی شدیدتر هم هست که: این آراء و نظرات را، مانند «کتاب و سنّت» بگیرید و؛ خلاف آنرا باطل شمارید؛ هرچند در واقع، درستتر هم باشد! وانگهی، با بررسی آنهمه اشتباهات گذشته، میتوانیم تصور کنیم: آخرین رأیی که در بارۀ فلان قضیّه، داشته باشم، باز اشتباه باشد. و اگر چنان تعصّبی در شما پیدا شود که بطور تقلیدی، نظرات مرا از نظرات یک انسان، بالاتر؛ و در ردیف کتاب و سنّت؛ و «حجّت مطلق» بپندارید، دیگر بخواهید یا نخواهید، تدریجاً به شرک فرقهگری و مذهبسازی هم، دچار خواهید شد. و در حالیکه حدود بیست سال است آرزو و کوشش دارم تعصّبهای مذهبی، از بین بروند (نه پیروی از این یا آن مذهب که «حجّت نسبی» هستند؛ و تنها طریق بالفعل مسلمانی میباشند)؛ و بیگانگیهای مسلمانان، دوباره، تبدیل به برادری شوند، نتیجه کارم، بعلّت پیروی تقلیدی شما، چنان شود که باز دردی بر دردهای این امّت تفرّقزده، افزوده گردد؛ و عدّهای، از پیکر آسیب زدۀ آن، جدا شود! (در بحث در بارۀ نتیجۀ «فرقهگری» دقّت کنید). و اینهمه بحث تکراری در این زمینه بخاطر این است که اوّلاً چنان فسادی بار نیاید؛ و اگر- خدا ناکرده- کسانی، بار آوردند، بحکم «سَنکتُبُ ما قَدَّمُوا، وَ آثارَهُم»، بحساب اثر من، نوشته نشود. فرزندانم، برادرانم، خواهرانم! اگر نتیجۀ کار گذشتگان ما، چه سهواً و چه عمداً، چنین شده که اکنون ما فرقه فرقه هستیم، نه ما، و نه چندین پشت گذشته (که خود، در تفرق نقشی نداشتهاند) گناهکار نیستیم، بشرطی که دو وظیفه را انجام دهیم:
اول: جدّ و جهدی صادقانه و پیگیر، و طبق روش اسلامی، برای رفع کدورتها و بیگانگیها و …
دوم: کوشش برای فراهم شدن شرایطی که دانشمندان همۀ فِرَق اسلامی، با صمیمیّت و شوق ایمانی، به بررسی یک یک مسائل بپردازند. تا امّتِ اسلامی و دین، زنده شوند. و قصور از این دو وظیفه (که صورتهای اجرائی گوناگون و فراوان دارند)، عصیان است نسبت به نصِّ «إنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَۀٌ. فَاَصلِحُوا بَینَ اَخَوَیکُم». و وای بر ما، اگر با تجربۀ قرون گذشته، بجای «إصلاح بین الأخوین»، تخم اختلاقی تازه، مابین امّت بپاشیم! امیدوارم تذکّرهای حال و گذشته، برای تعهّد وظایف و، حذر از بزرگترین معاصی، کافی باشد. وعلی الله قصد السّبیل، و منه الهدایۀ»
و باز در نامهی چهارم به تاریخ ۲۲/۱۱/۶۹ خطاب به شورای مدیریت مکتب قرآن در مورد اجتهاد آوردهاند که:
«هر فردی از ناآگاهترین تا آگاهترین، در زندگی جمعی، هم به اجتهاد، محتاج میشود هم به تقلید. منتهی، بالا و پایین بودن آگاهی در هر زمینه، سبب گستردهتر یا محدودتر شدن میدان نیاز به این یا آن در همان زمینه میگردد. پس، بدیهی است که با جواز «اجتهاد» و حتّی لزوم آن در شرایط خودش، در فقهیّات، مخالف نیستم. آنچه هست، مخالفتم با «سهلگیری فراوان» است، چندانکه حتّی ناآشنایان به علوم مبانی ضروری در شناختن کلمات و ترکیبات قرآنی و حدیثی، به اجتهاد در مسائل علمی دینی بپردازند (که میتوانید: سنگینی زیان آنرا هم برای خود آنان و هم دیگران، تصوّر کنید)؛ همچون مخالفتم با «سختگیری فراوان»، چنانکه اهلیّتداران قلبی و ذهنی هم، از اجتهاد حتّی در مستحدثات، منع شوند. اگر «تقوی» و «علم به مبانی و مقاصد حتّی در حدّ موضوع» و «فهم» و «ذوق»، جمع شدند، آنگاه، اجتهاد به تناسب شرایط، جایز است، یا واجب؛ واِلّا، حرام. (امّا همچنانکه بارها، لفظی، و کتبی در جزوۀ اوّل یا دوم «دین و انسان» بحث شده، تا زمانی که عامل وحدت امّت یعنی: «شوری»- با آن معنی که میدانید- وجود ندارد، باید: اجتهاد، با جستن طرق و وسائل جلوگیری از رفتن به سوی «تفرق بیشتر» حتّی در شرعیّات، و حتّی در تنها سیاسات، همراه باشد. هرگاه با مدد الهی، مجدداً شورای اولی الأمر تشکیل گردید، آنگاه است که: دیگر، «اختلاف نظرِ» لازم از اجتهاد، نه عامل درد شرکآلود تفرّق، بلکه «رحمت» است و، عامل نیرومند حرکت مثبت امّت). بنابر آنچه گذشت: اولاً: احتیاط مرسوم چند قرنۀ منطقه را، که به فارغالتحصیلان علوم و معارف اسلامی، تنها اجازه «افتاء»- آنهم براجح مذهب- میدادند و، «تدریس» (نه اجتهاد)، بالفعل، لازم الرّعایۀ میدانم؛ و به کسی، اجازۀ اجتهاد نمیدهم نه در مذهب، و نه بین المذاهب، و نه آزاد (یعنی: استنباط مستقیم احکام با کمک ادلّه اجمالی از «ادلّه تفصیلی»)
و در نامهی ششم خطاب به هیأت افتاء و شورای مدیریت آمده است که:
«باز تأکید میکنم که: به کتاب و سنت، فتوی ندهید؛ و به روایات، استناد نکنید. والا ممکن است (همچنانکه قبلاً توضیح دادهام): دچار «افترا در دین» و خیانت به خدا و رسول خدا-ص- گردید. و اگر با «تقلید» – محض تقلید- به حکمی در یکی از کتب معتبر، فتوی دادید، لااقلّ، دقّت کنید: آن حکم، با «راجح مذهب»، موافق باشد. اگر مقدور نشد، از این برادر ریش سفیدتان سؤال کنید. پیش از فتوی، این اقدام احتیاطی را بکنید. آنگاه، با درکی بازتر و تواناتر، قضیّه را میفهمید و، فتوی میدهید (و تأکید میکنم که: هرگز «فتوای اجتهادی» ندهید)».
این که کاک احمد خود شخصاً در قبال مذهب چه موضعی دارد و نیز برای ما چه تکلیفی تعیین میکند در جزوه اجتهاد و تقلید اینگونه آورده است که:
«من مقلّد حضرت شافعی-س- هستم ]و نه فقهای شافعی مذهب[… بنابراین وقتی من میگویم مقلّد حضرت شافعی هستم، مقلّد با آراء مستقیم خودش، یا استنباط کسانی که مأخذ رأیشان، آراء شافعی-س- بوده … پس در مواردی که از نصّ حضرت شافعی –س- یا از مشرب ایشان به رأیی نرسم، از کتاب و سنت و اجماع استخراج حکم میکنم (یعنی به استنباط مستقیم و اجتهاد آزاد میپردازم). اما اگر تشخیص اینگونه باشد که نصّی از حضرت شافعی-س- مخالف کتاب و سنت است، دیگر آن را ترک میکنم. چون اولاً: اخذ آن رأیی را بیادبی میدانم[۱۹]و ثانیاً: خود حضرت شافعی-س- هم نپذیرفتهاند که کسی مطلقاً مقلّد ایشان باشد، بلکه همواره گفتهاند که آرای مرا اگر با کتاب یا سنت تعارض داشت، دور بیاندازید؛ و نفرین کردهاند بر کسانی که آرای ایشان را همدرجه با کتاب و سنت شمارد. از این جهت است که گاهی پیش میآید که: حتی شاید چیزی قریب به «اتفاق» فقهاء را چون با کتاب و سنت متعارض میدانم، نمیپذیرم. اما در هیچ موردی، رأیم را اعلام نمیکنم، مگر هم مورد احتیاج و هم مهم باشد، چندانکه نگفتن را، مشمول نفرین قرآن برآنانکه «یکتمون ما انزل الله» بدانم.
(و با حذر از امکان پیدایش یک مذهب جدید- با توضیحی که سالهای پیش از زندان گفتهام-). و بنابراین است که آراء خودم را در خصوص مثلاً: طلاق یا تیمم، اگرچه با رأی حضرت شافعی-س- یا غالب فقها تعارض دارد، اعلام کردهام. زیرا که در آن زمینهها استنباط تعارض کردهام.
پس- همانگونه که گفتم- من اولاً، چون هفتاد درصد مسائل را بررسی نکردهام، تا رأیی را مستقیماً از کتاب و سنت استنباط کنم، و ثانیاً: بخاطر پرهیز از تفرق، مقلّد هستم»
با دقّت نظر بر اندیشه و بینش مرحوم کاک احمد حتّی اگر مبنی قرار دادن مقارنه صحیح باشد اعلام آن خلاف موازین فکری و دینی ایشان است. و از نظر فقهی نیز رأی کاک احمد برای رمضان، هم بر رؤیت هلال و هم بر مطلع تأکید دارند. «من از سالها پیش عقیده و رأی خودم را در این خصوص اعلام کردهام، و آن این است که: برای رمضان تابع رأی حضرت شافعی و بسیاری دیگر از دانشمندان باشیم که فرمودهاند: تکلیف بر اساس مطالع و افق معلوم میشود، اما برای عید قربان تابع رأی حضرت ابوحنیفه و بسیاری از دانشمندان دیگر باشیم که فرمودهاند: اتّحاد تکلیف طرح و اصل است. (نوار شماره ۱۵۲ عید قربان سال ۱۳۵۸)» که مبنی قرار دادن مقارنه، نه رؤیت است و نه جهت افق و مطلع در آن لحاظ شده است. لذا از جهت فقهی هم، این رأی شورای مدیریت مکتب قرآن خلاف رأی و نظر مرحوم کاک احمد است. پس متوجّه میشویم یا شورای مدیریت بر آراء مرحوم کاک احمد اشراف کامل نداشته و یا اینکه آگاهانه خلاف رأی ایشان عمل کردهاند. که در صورت اول باید عذرخواهی کنند و در صورت دوم باید هم از جهت رویکرد فکری و بینش و هم از لحاظ فقهی دلایل محکم خود را مبنی بر صحّت و سقم فتوای خویش ارائه دهند و همچنین ادلّه رویکرد جدید آنها نسبت به حد و حدود الزام بر آراء کاک احمد مفتیزاده را شرح دهند.
اگرچه این نوشته تنها در پی تطبیق این فتوی بر آراء کاک احمد است. لیکن نکات دیگر این بیانیه را که جای دقّت دارد مورد اشاره قرار میدهد.
اولین ادلّهی دینی را «مشفّت زدایی و توجّه دادن به در نظر گرفتن آسانی و یسر» اعلام کردهاند که هیچگونه جایگاهی ندارد. چون آن چه در سنّت و آراء فقها وارد شده، آسانگیری است. تکیه بر رأی دو نفر مسلمانِ با تقوی و اهل علم در رؤیت هلال چه مشقّتی میتواند داشته باشد؟ در حالیکه اگر مشقّتی باشد. در علم نجوم است. زیرا هم دانشمندان حاذق را میطلبد و هم رصدخانههای عظیم و با امکانات روز و پیشرفته که نیازمند هزینههای هنگفتی است. لذا مبنی قرار دادن مشقتزدایی برای فتوا بر مقارنه و لحاظ کردن علم نجوم از جایگاه استدلال، سُست و ضعیف است.
ادلّه دوم را چنین شرح کردهاند: «کاک احمد میفرماید: خداوند دو مجموعهی کامل طبیعت و دین را برای انسان قرار داده است و … و هرگاه مطلبی از لحاظ علمی محرز گردید، میتواند مبنایی برای برداشت مطالب دینی باشد، زیرا منبع هر دو آگاهی وحیانی و علمی خدای سبحان است و محال است که این دو در تعارض با هم واقع شوند
… اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَهٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (احقاف ۴)»
کاک احمد دین را مساوی کتاب الهی+ بیان پیامبران میشناسند و نتیجهی اجماع را هم در جای خود، دین میشمارند. آن چه در قرآن، سنّت و اجماع آمده رؤیت هلال است نه چیز دیگری؛ لذا اگر ما از دست آورد علم استفاده کنیم باید در جهت رؤیت هلال باشد. یعنی «مقارنه» را مبنای محاسبه دقیق رؤیت هلال دانست نه این که تولّد ماه را آغاز ماه قمری شمرد و مبنایی باشد برای عبادات شرعی بدون این که ادلّهای را در این خصوص یعنی جایگزینی مقارنه به جای رؤیت هلال ارائه داده باشند و بعضی از علماء و فقهای اسلامی چنین گفتهاند که: اگر در شب سیام شعبان و یا رمضان عوامل طبیعی مانع رؤیت هلال شوند با محاسبه نجومی چنانکه منجّمین در رأی خود تکیه و تأکید داشتند و اول رمضان و یا شوال را محاسبه و اعلام کردند بر اتمام شعبان و رمضان ارجحیت دارد.
و جالبتر اینکه در بیانیهی شورا آمده است: «و یکی از مقاصد والای شارع حکیم، حفظ وحدت و یکپارچگی پیروان آخرین پیامآور در همهی امور و از جمله در اوقات عبادتها (نماز، روزه، حج) بر این اساس …. استفاده از علم نجوم و مبنا قرار دادن مُقارنه برای آغاز و پایان هر ماه قمری را از جمله رمضان وحدت و یکپارچگی همهی مؤمنین را- برخلاف وضعیت فعلی که تفرق و پراکندگی است- با خود به ارمغان میآورد».
آنچه در قرآن و سنت آمده و همچنین استنباط تمام مجتهدین و فقهای بزرگ با گرایشهای مذهبی و فقهی گوناگون بر مبنا قرار دادن رؤیت هلال اتفاق و تأکید دارند در حالی که این فتوی خود موجب تفرق مسلمانان میشود. زیرا دست کاری و تغییر اصول «متّفقعلیه» میباشد.
لذا باید گفت این چه ارمغان و تحفهای است که خود موجب تفرّق و ایجاد فرقهای جدید در بین مسلمانان شده است. اگر وحدت، اصلِ مسلّمِ دینی است هر چیزی که این اصل مسلّم را خدشهدار کند خود منفور خواهد بود حتّی اگر رأی درستی هم باشد. قرار بر این نیست که هرکس به یک رأی صحیح رسید مبنای تأسیس فرقهای جدید باشد. حداقل در سال جاری چه در آغاز ماه مبارک رمضان و چه در اعلام عید فطر در بین تمام مسلمانان اهل سنّت اتفاقنظر صورت گرفت. و حتّی بعضی از اعضای هیأت افتاء و قضا و افراد مکتب قرآن تحت شورای مدیریت از این رأی پیروی نکردهاند.
و چه شایسته مینمود که ابتدا، این رأی را در بین اعضای هیئت افتاء و قضا و شورای مدیریت و علمای دلسوز و همفکر منطقه مورد تدقیق قرار میدادند. و سپس آن را بر تمام مراکز علمی مسلمانان جهان و علمای بزرگ عرضه میکردند تا مورد نقد و بررسی قرار میگرفت و در نهایت اجماعی و یا اتفاقی بر آنچه درستتر بود ایجاد میشد آنگاه زیبایی این اقدام دل هر مؤمنی را روشن و بصیرت عاملان را نمایان میکرد.
درک درست و توفیق خیر را برای همگان مسئلت مینمایم.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
علی حسامی
۲۰/۵/۹۲
[۱] . بحث سیستم اقتصادی دیوان در جزوه مربوط به اقتصاد اسلامی خواهد آمد.
[۲] . شورای اسلامی آن است که همه اولی الأمر (دانشمندان آگاه و دلسوز) یک زمان تشکیل شود، و قرآن هم برای جلوگیری از تفرق، و هم برای عرضه شدن بهترین رأی در هر مسأله به تشکیل این سیاست حکومت و اداره جامعه به وسیله آن فرمان داده. تفصیل این مطلب، موضوع بحث جزوههای دیگر است.
[۳] . گرچه اسلام به عنوان یک مجموعه کامل، مفهوم دارد، اما مسلمانان شکست خورده ناچار، به اسلام بدون حکومت متقاعد شدند.
[۴] . اطلاق تعبیر قانون گزاری برای شوری، به معنی استباط احکام از اصول و موازین کلی کتاب و سنت است زیرا قانونگزاری به معنی وضع قوانین، به خداوند اختصاص دارد و حتی سنت نیز به حکم قرآنیِ لتبین للناسِ ما انزل الیهم( یعنی: تا بیان کنی برای مردم آنچه را که بر آنان نازل شده) فقط مبین قوانین کلی الاهی است. این بحث در آینده(در بیان دلیل جاودانگی اسلام و صلاحیت آن برای ادوار مختلف) روشن خواهد شد.
[۵] . این مطلب هم مسلم است که جو تفرق به سوء نیت اشخاص هم مجال میدهد که اهواء خود را با آراء دانشمندان و مجتهدان مخلص در مجموعه هر مذهب قاطی کنند و به خورد مردم دهند.
[۶] . غالباً تعبیر استعاری حبل الله را که به معنی دین و پیمان الاهی است، و به ریسمان ترجمه میکنند، در حالی که ترجمه کلمه به کلمه در تعبیرات استعاری غلط است. وانگهی، اگر هم معادل عین کلمه حبل را در فارسی بگیریم، باز کلمه ریسمان درست نیست، زیرا ریسمان باریکتر از حبل است. و در اینجا میتوانیم متوجه شویم که کار ترجمههای قرآن(که نمونههای گوناگون وجود دارد) چه اندازه نادرست است!
[۷] . این مطلب اشاره است به اینکه: در روز حساب، مسؤولیت اوّل متوجه رهبران است که چگونه مردم را راهنمایی و توجیه کردهاند، و بعد نوبت به پیروان میرسد که مسؤولیت خود را با توجه به آنچه از پیامبران دریافتهاند چگونه ادا کردهاند. طبق این اصل، بدیهی است که اوّلین اشهاد یا شهدا، پیامبران هستند که دیگر رهبران دینی باید پیروان آنان باشند(قرآن در چند جا بحث شده که بازخواست از پیامبران پیش از دیگران است). پس در این رابطه، هر امتی با نسبتی که به پیامبرش دارد مورد بازخواست است و قرآن در این آیه اعلام میکند که: سازندگان فرقهها و مذاهب، در روز حساب با تو نسبتی ندارند.
[۸] . عبادت و استعانت، از بزرگترین و اساسیترین مسایلی هستند که در محور آنها، روابط انسان و اینکه: توحیدی است یا شرک آلود، روشن میشود. به این دلیل است که در برنامه آموزش مهم و اساسی ما، یعنی سورهی فاتحه، این موضوع با این قاطعیت: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بیان شده است. برای روشن شدن مسأله، به آیات ۱۸-۲۰ از سورهی ۷۲ مراجعه فرمایید و به بسیاری آیات دیگر که از عبادت، دعا و امثال آن بحث میکند.
[۹] . توضیح این مطلب که: قرآن، با وجود اینکه مجموعهای است محدود، میتواند نیاز نامحدود بشری را به احکام لازم برای شرایط همیشه در تطور جامعهها و روابط پر تحولشان، پاسخ گو باشد(به همان گونه که ماده در اختیارشان گذاشته شده یا اینکه محدود است، برای تأمین نیازهای تطور زندگی مادی کافی است)، موضوع بحثهای آینده است. و نیز در آینده متوجه خواهیم شد که خداوند به همان گونه که اداره زندگی مادی مان را بر روال دوقطبی استوار گردانیده(: یک قطب، مواد و قطب دیگر ذهن)، در باره اداره زندگی معنوی نیز، به کار بردن همین روال را دستور داده، و ذهن انسان را به تلاش و تحقیق واداشته است.
[۱۰] . دلیل تکرار اطیعوا و آوردن اولوالامر با رسول در یک جمله، در آینده بیان خواهد شد.
[۱۱] . دلیل تسمیه اینها به اولی الامر، یعنی: صاحبان امر، این است که با شرط خاص شوری این گروه حق قانون گزاری و اداره امور و شؤون جامعه را دارند، یا اینکه میتوانند با همان شروط، از طریق وضع قوانین، امر و نهی کنند.
[۱۲] . در علم اصول در بارهی اینکه: اگر مجتهدی، رأیی دیگر داشت(غیر از رأی شوری) چارهاش چیست به تفصیل بحث شده، و ممکن است ما هم در آینده، در این مورد بحث کنیم اما در اینجا اشارهای کافی است: وقتی، گروهی دانشمند، در مسألهای با هم اختلاف داشته باشند، با شرایط داشتن علم و تقوا، پس از بررسی آراء یکدیگر(با توجه به اینکه موازین قرآنی در دست است) به توافق خواهند رسید(البته به شرطی که با اعلام کفایت مذاکرات هکذایی! نخوانند که از روشن شدن مسأله، به خاطر تحمیل- بقیه در دنبالهی صفحهی ۱۶ نظر یا رأی خود ، جلوگیری به عمل آورند، که این روش عجیب طاغوتی است).
[۱۳] . این شرایط گوناگون بود که شرح آن در اینجا مقدور نیست. بماند برای آینده.
[۱۴] . مقایسه مسایل و احکام جامعه و تاریخ بشری با طبیعت و هر دو را با یک سری معیار نگاه کردن و در نتیجه به وجود جبر در تاریخ انسان حکم دادن، بحثی طولانی دارد که توضیح بطلان آن و اصولاً تشریح علمی و فلسفی جبر و اختیار و تعیین محدوده و احکام هر کدام به امید خدا خواهد آمد.
[۱۵] . اصل و منشأ و مورد مثل، داستانی دارد، و معنی آن چنین است: در تابستان، شیر را ضایع گردانیدی! و مراد از آن در هر جا که به عنوان مثل زده میشود این است که: کار در اوّل خراب شده.
[۱۶] . بسیار کوشش کردیم که حکومت انقلابی فعلی بتواند در این جهت گام بردارد، اما واقعاً فاصله زیاد بود. خدا توفیق دهد که کوششها بالاخره کم یا زیاد، ثمر بخش شود. برای روشن شدن مطلب به کتاب حکومت اسلامی، مبحث شوری مراجعه فرمایید.
[۱۷] . به عنوان تکلیفی اضطراری و موقت که معلول چند قرن حکومت طاغوتی است.
[۱۸] . در تعبیری دیگر، مرحله اوّل، مرحله تبلیغ است، و مرحله دوم جهاد و اصولاً با توجه به اینکه شعور و اختیار، اساس امتیاز عملی زندگی انسان است، وظیفه پیامبران، فقط تبلیغ و آگاه کردن مردم است که بعداً خود میتوانند از اختیار خود استفاده درست کنند. امّا جهاد پس از پرورش گروهی توانا با کار مرحله اول، تنها در صورت برخورد با اعتداء(تجاوز) و در همان حدود، چه به صورت سیاسی و چه به صورت نظامی، مجاز و مأذون است(متأسفانه کلمه عام مبارزه دو مرحله تبلیغ و جهاد را با هم مشتبه میسازد) تفصیل بحث، به عهده آینده است.
[۱۹] – چون اخذ آن رأی اگرچه پیوری از حضرت شافعی –س- است، اما تبعیت از آن رأی، ترک قول رسول –ص- یا فرموده خداوند است و معلوم است که بیادبی چه بُعدی فاجعهآمیز دارد.
تسلیما و مسلم
جیمیل: ghaderi8519@gmail.com
کاک محمد قادری لطفا ایمیل خود را بگذارید تا با شما تماس بگیرم
دقیقا کاکه امید گیان……//
منظور بنده این است ک ه شاید کسانی که در حوالی تان
قرار میگیرند افکار کاکه احمد را زشت جلوه دهند
و شاید کسی نباشد که آنگونه که باید است به سوالات و
انتقادات بایستد و جواب دهد.
کاک محمد قادری سلام علیکم
کسی که میخواهد از فکر و اندیشه کاک احمد رحمه الله مطلع شود کافی است به نوشته ها و نوارهای ایشان مراجعه نماید و دیگر نیازی به شرفیاب شدن به محضر دوستان نیست. هزار بار بلا تشبیه مثال شما به این میماند که بگوییم اگر کسی میخواهد از افکار و اندیشه های پیامبر اسلام مطلع شود حتماً باید به مکه و مدینه برود تا برایش توضیح دهند. مهمترین درس کاک احمد به دیگران داشتن روحیه حریت و آزادگی است یادمان بماند
عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمت دوستانم…
پیشنهادی دارم که با تمام نالایق بودنم و با شرمساری فراوان،
امید دارم برای دوستانی که در باره ی فکر و اندیشه ی
“کاکه احمد و مکتب قرآن”می خواند مطلع شوند،تا حدودی
کافی باشد…عزیزان و بزرگوارانی که میخواهید واقعا و
بدون تعصب و دو رویی،مرد و مردانه،تشریف ببرید به
منزل کاکه احمد و به کسانی که آنجا تشریف دارند
بگوئید که:«من برای مطلع شدن از افکار کاکه احمد
و مکتب قرآن آمده ام…»
تا آن وقت کسی را بیاورند با شما هم نشین شود
و هرونه سوالی دارید بدون رو در بایستی بپرسید.
“در ضمن،هرکدام از دوستان اگر خواستند،به ایمیلم
تشریف فرما شوند تا شماره تلفی
از یکی از پیروان کاکه احمد{از اعضای مکتب قرآن}برایتان بفرستم.
و تلفنی سوال بپرسید
سبحان الله از این دیدگاه و طرز حرف زدن . اگر فلانی و فلانی مرد بودند !! این را مسلما از قرآن وسنت یاد نگرفته اند کاک احمد هم اینقدر بی منطق نبودند
سلام علیکم
نظر ایشان بدون هیچ تغییری در سایت درج شده است.
مدیر محترم سایت با سلام لطفاً بفرمایید آقای ایوب شیخ وجیمی به همین مقداری که در سایت نوشته اند بسنده کرده اند و یا شما نظر ایشان را کامل ننوشته اید؟ لطفا اگر دنباله دارد آنرا بنویسید و یا برایم ارسال نمایید ممنون
امید صادقی و علی حسامی اگر مرد بودند پاسخی خردمند پسند به مقاله ی میدادند…..
درود خدا بر تمام اعضای محترم مکتب قرآن…www,asharemaktab.ir
احسنت کاک علی بسیار جالب و روشنگرانه بود ،افشای این قضیه مقارنه به دلیل اشکالات علمی و شرعی ،بسیار لازم و ضروری بود /جزاکم الله
علی گیان!
خدا اجرت دهد بسیار خوب و عالی بود فقط چند نکته به نظر من رسید اضافه کنم :
در قرآن و حدیث به کلمه “رایتم” و “رؤیت” یعنی دیدن ماه اشاره شده در این نظریه مقارنه صد در صد ماه دیده نمیشود چون محاق کامل است و این نظر مقارنه حد اقل از نظر متن مخالفت کامل با حدیث “صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته” و آیه :” اذا رایتم الشهر فالیصمه” دارد
دیگر اینکه اگر قرار شود هر کسی نقطه ای فرضیرا برای آغاز ماه قرار داد کند شاید کس دیگری نقطه آخر خروج ماه از محاق و یکی هم نقطه ورود به محاق و حتی شاید کسی دقیقا شب قرص کامل را آغار ماه بگیرد
دیگر اینکه من خودم حداقل ده بار از مرحوم کاک احمد شنیده ام که ماه هنگامی دیده میشود که حداقل ۹ درجه از خورشید فاصله بگیرد و همگی شاهدیم که برای احراز رؤیت ماه بارها با علمای تراز اول کویت تلفنی تماس میگرفتند
سلام خدا به روی ماه تابان تمام مکتب قرآنی ها,امیدوارم که در دنیا و قیامت همیشه پیروز و سربلند باشید.
بحول وقوه الهی مکتب قرآن مسیرخودش را بدرستی باتبعیت از علامه کاکه احمد مفتی زاده یافته ودقیقا طی مسیرمیکند وبه تبعیت از شوریی تاکیدی وعامل وحدت رهبر خود است نه به تبعیت ازحکومتها وحاکمها وهمین تفاوت بر پایه اصل توحیدوالهام ازآن است . عزیزان برای تمامی شما این را ازکاکه احمد رحمه الله علیه نقل میکنم تاشود سبب خیر ، شاید به زبان کوردی زبان مادری ازاحیاگرزمان وتفکرش درمنطقه مان بدون تعصب حالی شویم: (خطاب به رحمت اللعالمین):
خوه م وتاقانه م و یارانی گیانی فدات ماندوی کریکاری وشوانی
چنین قرنه له دنگی گیان گه شینت به کامی دوشمنانی ری وشوینت
نه زانی خویی وزانای دوزن په راویزو÷یارزگ هه ل ئه به ستن
سلام.این نوشته شما جای تشکر دارد .ای کاش مکتب قرآنی ها کمی فکر میکردند و این تبعیت بی چون و چرا از رهبران گروه را ترک میکردند و به قول معروف به خود می آمدند
اقای عادل امیدوارم شما هم طایفه ی اشهدو بالله نباشید وعمدا واژه ی برادان مکتب را بکار نبرید مثل خیلی از مغرض ها وبفرمایید برادران مکتب قران. نکنه که مکتب قران را قرانی ندانید !!!که انطور خطاب قرار می دهید
سلام علیکم
کاک علی خداخیرت بده
خیلی استفاده کردم و جالب بود
امیدوارم برادران مکتب با دقت و وسع نظر بخوانندش
موفق باشید