راههای فریب حاکمان و شاهان توسط شیطان
راههای فریب حاکمان و شاهان توسط شیطان
علامه ابوالفرج ابن جوزی
ابلیس حاکمان و شاهان را از جهات گوناگون فریفته که ما
مهمترین آن را یاد می کنیم:
اول – به ایشان
چنین می نمایاند که خدا آنان را دوست دارد که به سلطنت و حکومت گماشته و نایب خود
بر بندگان قرار داده، و کشف این تلبیس چنین است که اگر براستی نایب خدا هستند باید
حکم طبق شرع کنند وتابع رضای خدا باشند در آن صورت خدا به خاطر اطاعتی که بکنند
دوستشان خواهد داشت. اما ظاهر پادشاهی و حکومت که خدا به بسیاری از اشخاص غیر قابل
توجه و یا حتى به دشمنان خود بخشیده و آنان را بر بعضی از اولیای خود مسلّط نموده
است تا دشمنان خدا دوستان خدا را مقهور و مقتول سازند، این پادشاهی و حکومت بخشیدن
از سوی خدا به چنین کسانی علیه آنان است نه له آنان، و به مضمون آیه قرآنی مهلتشان
می داد تا بر گنهکاری بیفزایند[۱].
دوم – شیطان
چنین فریبشان می دهد که حکومت نیاز به هیبت دارد، از این روی طلب علم نمی کنند و
با عالمان نمی نشینند و طبق آراء دلخواه خویش عمل کرده دین را تباه می سازند، و بر
عکس با دنیا پرستان بی خبر از دین در می آمیزند. و معلوم است که طبیعت دزد است،
لذا علاوه بر عیوبی که خود دارند عیوب آن معاشران نیز در نفسشان اثر می گذارد و بی
هیچ مانع و مقاومتی هر چه خواهند می کنند که منجر به هلاک می گردد.
سوم – شیطان
حاکمان و شاهان را از دشمن می ترساند و بر حجاب می افزایند، به طوری که دست شاکی
به ایشان نمی رسد و آن کس که بدین کار گماشته اند نیز سستی می ورزد، و مصداق روایت
نبوی می شوند که فرمود: «هر کس که متصدی یکی از امور مسلمانان شده باشد و در برابر
حاجت و نیاز آنان حجاب گیرد و پرده و مانع میان خودش و آنان قرار دهد خداوند میان
او و حاجت و نیازش پرده و مانع ایجاد فرماید».
چهارم – اشخاص بی
صلاحیت و جاهل و بی تقوی را به کار می گمارند وستم اینان باعث می شود که مردم شاه
و حاکم را نفرین نمایند. و هم اینان با معاملات خلاف شرع به حاکم حرام می خوراند و
بر کسی که حد و مجازات روا نیست حد جاری می سازند، با این تصور که چون کار به
دیگری سپرده شده دیگر برای اولی مسؤولیتی نیست حال آنکه این تصور بیراهی است. اگر
عامل زکات تبهکاران را به تقسیم آن بگمارد و آنان خیانت کنند خود عامل زکات ضامن
است.
پنجم – دیگر از
فریبهای شیطان بر حاکمان و شاهان این است که ایشان را روا می دارد به ناروا طبق
رأی خود دست ببُرند و گردن بزنند با این پندار که اینها از مقوله «سیاست» است،
معنی ضمنیش این می شود که گویا شریعت ناقص است و ما با رأی خود تکمیلش می نماییم.
و این از بدترین تلبیسهاست زیرا شریعت، سیاست الهی است و محال است که خلل داشته
باشد و محتاج رأی مخلوق باشد چنانکه در قرآن می خوانیم: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِی
الْکِتَابِ مِنْ ﴾[۲]؛ «هیچ چیزى را در کتاب (لوح
محفوظ) فرو گذار نکردهایم». و آنکه مدعی سیاست بالاتر از شریعت است در واقع
شریعت را خلل پذیر می داند و به کفر نزدیک می شود. از عضد الدوله نقل کرده اند که
شیفتـهء کینزی بود و همیشه دلش بدو مشغول؛ دستور داد آن کنیز را غرق کردند تا
دلمشغولی بدو از کار سلطنت بازش ندارد. واین دیوانگی احمقانه است زیرا مسلمانی را
بی گناه کشتن گناهی است نابخشودنی؛ و هر کس بپندار که این کار رواست کافر می شود و
اگر بگوید که شرعاً روا نیست اما طبق مصلحت است، مصلحت را در خلاف شرع می داند.
ششم – شیطان
دست درازی و گشاد بازی در اموال عمومی را در نظر حاکمان و شاهان خوب جلوه می دهد و
آن همه را در حکم خویش می پندارند، و کشف این تلبیس چنان است که بدانیم آدم
اسرافکار در مال خودش را هم شرعاً باید محجور کرد چه رسد به کسی که برای اداره اموال
غیر اجیرش کرده اند واز آن مال جز به اندازه اجرت عملش حقی ندارد، پس چه جای گشاد
بازی است؟ آورده اند که ولید بن یزید به حمادِ راویه از بابت روایت چند بیت پنجاه
هزار ] ظاهراً درهم[ و دو کنیز صله داد، ابن عقیل گوید: این کار را بر وجه
مدح نقل کرده اند حال آنکه بالاترین قدح است زیرا تبذیر در اموال مسلمانان است در
مقابل، شیطان در نظر بعضی حاکمان و شاهان راندن مستحقان را خوب جلوه می دهد که این
عمل در بدی همانند تبذیر است[۳].
هفتم – ابلیس بر
شاهان و حاکمان آزادی در گناه ورزیدن را نیکو جلوه می دهد و بدین گونه امر را
مشتبه می سازد که شما نظم و امنیت برقرار ساخته اید و به ثواب این عمل شما را بابت
گناهان مجازات نخواهند کرد. جواب این است که اساساً بر گماشتن شاهان و حاکمان برای
امنیت راهها و نظم شهرهاست و این بر ایشان واجب است و عقابِ اعمال منهی عنه را بر
نمی دارد.
هشتم – ابلیس بر
بیشتر شاهان و حاکمان امر را چنین مشتبه می سازد که شما وظیفه خود را کامل انجام
داده اید. اینان گر چه ظاهر کارشان سر راست است اما اگر حقیقتاً نظر کنند اختلال
بسیار ببینند. فرمانروایان قدیم در این باب دقتها می کردند چنانکه علی بن عیسی
وزیر مأموری بر سبزه میدان گماشته بود که انگور برای شراب انداختن فروخته نشود، و
نیز در گذشته منجمان را از نشستن در گذرگاهها ]برایالع بینی[ منع می کردند، و مواظب بودند که میان لشکریان پسر بی ریش
و زلفی نباشد واین چنین بود تا عجم مسلط شدند.
نهم – شیطان،
به کار بردن زور و فشار را در بیرون کشیدن اموال از اموال و نیز مصادره تمام اموال
شخصی خائن در نظر شاهان و حاکمان نیکو جلوه می دهد، حال آنکه باید طبق بینّه شرعی
رفتار نمود. چنانکه آورده اند غلام عمر بن عبدالعزیز بدو نوشت اشخاصی هستند که در
مال الله خیانت کرده ا ند و جز به شکنجه نمی توان اموال را از ایشان پس گرفت. عمر
بن عبدالعزیز در پاسخ نوشت: اگر به ملاقات خدا بروم با مسؤلیت خیانت ایشان در
اموال، بهتر است از اینکه خون آنان به گردنم باشد.
دهم – شیطان،
بخشش و صدقه از اموال غصبی را در نظر حاکمان و شاهان می آراید و چنین می نماید که
این ثواب آن گناه را می پوشاند و یک درهم صدقه اثر ده درهم غصب را محو می کند!
غافل از اینکه گناه غصب به جای خود باقی است و آن صدقه از مال حرام را ثوابی نیست
و حتى اگر صدقه از مال حلال نیز باشد گناه غصب را رفع نمی کند و انسان را بریء
الذّمه نمی کند.
یازدهم – و نیز
شیطان ملاقات نیکان و التماس دعا از ایشان را در نظر شاهان و حاکمان خطا پیشه می
آراید و چنین می نماید که این مایه سبک شدن گناهانشان است، حال آنکه چنین خیری
چنان شرّی را نمی پوشاند. آورده اند که باج گیران کشتی تاجری را توقیف کردند، آن
تاجر نزد مالک بن دینار شکوه برد، مالک همراه او نزد عشار (= متصدی باج گیری) آمد.
عشار عرض ادب نمود که هر فرمایشی داشتید سفارش می فرمودید. مالک گفت: کشتی این مرد
را رها کنید. آن کار کردند و التماس دعا نمودند. مالک گفت: شما هزار نفرین کننده
دارید، دعای من چگونه برای شما مستجاب می شود؟ از این کوزه بخواهید که دعایتان
کند! و اشاره اش به کوزه ای بود که هر چه پول بابت باج می گرفتند در آن می
انداختند.
دوازدهم- بعضی
حاکمان هستند که زیر دست فرمانروای بالاتری کار می کنند و به حکم مافوق ستم می
رانند و ابلیس امر را بر ایشان مشتبه می نماید که گناه به گردن کسی است که از بالا
فرمان می دهد، اما این غلط است زیرا کمک کار و دستیار به ظلم و ظالم هم گناهکار
است. چنانکه پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) در مورد شراب ده کس را لعنت کرده است
(شرابخوار و ساقی و فروشنده و خریدار و شراب ساز و حمّال و آنکه از پولش بخورد…)
و همچنین رباخوار و نویسنده و گواه سندش را و نیز موکل بر ربا را لعنت فرموده است.
همچنین است کسی که زکات و مالیات برای بالا دست جمع آوری می نماید و می داند که او
اسرافکار است، این هم کمک به ظلم نموده و شریک گناه اوست. مالک بن دینار در این
باب نیکو گفته است که: «در خیانت یک آدم همین بس که خائنان وی را امین دانند»!
————————————————-
منبع :
تلبیس ابلیس
مؤلف:علامه ابوالفرج ابن جوزی
ترجمه:
علیرضا ذکاوتی
[۱] ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾. (سوره آل
عمران، آیه ۱۷۸). «ما به آنان مهلت مىدهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود
بیفزایند».
[۲] سوره انعام، آیه ۳۸.
[۳] اصولا اگر صاحب حقان را
محروم ندارند نمی توانند آن گشادبازیها را بکنند. افراط و تفریط دو روی یک سکه
است. – م.