حركات و احزابمطالب جدید

دیدگاه اخوان المسلمین در مورد پدیده تکفیر چیست؟

دیدگاه اخوان المسلمین در مورد پدیده تکفیر چیست؟

نویسنده: مشاور سالم بهنساوی / مترجم: سالم افسری

شبهه ای دیگر بر مسئله ی تکفیر

پیروان اندیشه ی تکفیر همان گونه که به روا بودن چپاول و دزدی و نیرنگ و فریبکاری معتقدند، مادامی که این شیوه ها به تقویت آنان و تضعیف مخالفانشان می انجامد،  آنان همین شیوه ها را در جاهای بی شماری اجرا کردند. گروهی از آنان حتی در داخل زندان ها و بازداشت گاه ها در انجام این شیوه ها با یکدیگر همکاری کرده و یکدیگر را به آن سفارش می نمودند. آنان در هنگام توزیع نان و غذا میان زندانیان، هم فکران و اعضای جماعت خود را به طور بارز و آشکار نسبت به دیگر زندانیان ترجیح می دادند. این ماجرا توسط جمع زیادی که شاهد دشواری ها و مشکلات زندان بودند، گزارش شده است. حتی برخی از آنان به همکاری سرویس های امنیتی و اطلاعاتی پرداخته و به جاسوسی زندانیان و نظارت بر چگونگی نماز خواندن و روزه گرفتن آنان و امور دیگر که به منظور تکافل اجتماعی یکدیگر انجام می دادند اقدام کردند، و در توجیه این عمل خود می گفتند: تمام این اعمال و شیوه ها در راستای منافع و مصالح جماعت پیروان اندیشه ی تکفیر صورت می گیرد تا بدین ترتیب بتوان مخالفان را از طریق در تنگنا قرار داد و آنان از لحاظ اقتصادی و فیزیکی از صحنه رقابت کنار زد. آنان در راستای تحقق این هدف، دروغ گفتن و دیگر موارد را روا می دانستند که دوگانگی و تناقض افکار و اندیشه های آنان در همین جا آشکار و نمایان می گردد؛ آنان از جهتی اعلام می کنند که شغل های دولتی و همکاری با حکومت جایز نیست، زیرا حکومت، بنا به پندار آنان، کافر است و از جهتی دیگر با مسؤولان حکومت _ که معتقد به کفرش هستند_ همکاری می کنند و از این راه به هم قطارانشان آزار و اذیت رسانده و علیه آنان دروغ بسته و آن را مباح و جایز می شمارند.

اما جای تأسف و شگفتی است که هنگامی که آنان مورد مناقشه و اعتراض قرار گرفتند که اسلام به کار گیری این شیوه ها را جایز نمی داند و همان گونه که هدف باید پاک و شریف باشد ابزار و وسیله نیز باید پاک باشد و هنگامی که قوم یهود به کارگیری این شیوه ها را روا دانستند و ان را به دین نسبت دادند خداوند در مورد آنان فرمود:

« ‏وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ‏ » آل عمران/۷۵

« ‏ و در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر دارائی فراوانی به رسم امانت بدیشان بسپاری ، آن را به تو بازپس می‌دهند . و در میان آنان کسانی هستند که اگر دیناری به رسم امانت بدیشان بسپاری ، آن را به تو بازپس نمی‌دهند ، مگر آن که پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی . این بدان خاطر است که ایشان می‌گویند : ما در برابر امّیها ( یعنی غیر یهود ) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم ! و بر خدا دروغ می‌بندند ( و چنین چیزی حکم خدا نیست ) و حال آن که ایشان ( این را ) می‌دانند . ‏ »

زمانی که به پیروان اندیشه ی تکفیر گفته شد که خداوند متعال پیامبرش ابراهیم، را به خاطر آن که او رزق و روزی را فقط به مؤمنان اختصاص داد مورد سرزنش قرار داد و فرمود:

« ‏وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ‏ » بقره/۱۲۶

« ‏ و ( به یاد آورید ) آن گاه را که ابراهیم گفت : خدای من ! این ( سرزمین ) را شهر پر امن و امانی گردان ، و اهل آن را – کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند – از میوه‌های ( گوناگونی که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود ، و دیگر خیرات و برکات زمین ) روزیشان رسان و بهره‌مندشان گردان .  ( خدا پاسخ داد و ) گفت :  ( دعای تو را پذیرفتم ، ولی در این عمر کوتاه دنیا ، بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) و کسی را که کفر ورزد ، مدّت کوتاهی ( از ثمرات و خیرات این جهان ) بهره‌مند می‌گردانم و سپس او را ( روز رستاخیز ) به عذاب آتش ( دوزخ گرفتار و ) ناچار می‌سازم ، و ( سرانجام و سرنوشت این گونه افراد ) چه بد سرانجام و سرنوشتی است ! ‏ »

 و زمانی که به آنان گفته شد که خداوند قوم بنی اسراییل را به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر مورد لعنت و نفرین قرار داد  و درباره ی آنان فرمود:

«  ‏لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ‏ ‏کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ‏ » مائده/ ۷۹-۷۸

«  کافران بنی‌اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شده‌اند . این بدان خاطر بود که آنان پیوسته ( از فرمان خدا ) سرکشی می‌کردند و ( در ظلم و فساد ) از حدّ می‌گذشتند . ‏ ‏ آنان از اعمال زشتی که انجام می‌دادند دست نمی‌کشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمی‌کردند و پند نمی‌دادند . و چه کار بدی می‌کردند !  ( چرا که دسته‌ای مرتکب منکرات می‌شدند و گروهی هم سکوت می‌نمودند ، و بدین وسیله همه مجرم می‌گشتند ) . ‏»

انا در پاسخ این نقدها و اعتراضات گفتند: سوره حشر، ویران ساختن جامعه جاهلی را به هر شیوه ممکن مباح می داند، و بالاتر از کفر گناهی نیست و بنا به پندارشان، کافر دارای حق حیات نیست و هیچ مجالی برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد مگر آن که مسلمانان دوباره وارد دایره اسلام شوند، زیرا اسلام ان ها، جاهلی است. پیشتر بیان شد که آیه ی حشر درباره ی یهودیان بنی نضیر و در اثنای جنگ نازل شد و حکمی فراتر از این ندارد و تجاوز و تعدّی به کافرانی که سلاح حمل نمی کنند و با مسلمانان نمی جنگند، جایز نیست و عدالت از جمله ارزش های ثابتی است که هرگز دگرگون نم یگردد و جزو واجبات خداوندی است که هم  میان مسلمانان و هم در میان غیر مسلمانان حاکم و صادق است و رعایت مساوات و برابری در مورد حقوق و از جمله رزق و روزی و شغل ها جزو اصل عدالت است اما در برابر تمام این دلایل، امیر این جماعت هم چنان بر رأی و دیدگاهش اصرار می ورزید.

افتراء به عقیده اخوان المسلمین

زمانی که این فتنه و محنت در داخل زندان ها و بازداشت گاه ها پدیدار گشت، عالمان و رهبران اخوان آن ار انکار کردند زیرا این افکار و عقاید مخالف عقیده اهل سنت و جماعت است.

جماعت اخوان در موقعیت بسیار سختی قرار گرفتند، زیرا دستگاه ها و سازمان های دولتی، اندیشه تکفیر را نویدی برای خود به شمار آوردند و پیروان اندیشه تکفیر را عملا” آزاد گذاشتند زیرا این از داخل به نابودی جماعت اخوان می انجامید و همین دلیل بود که هر اخوانی که به مخالفت با این اندیشه بر می خواست تحت نظارت دستگاه های امنیتی قرار می گرفت زیرا او به خاطر حفظ وحدت جماعت اخوان به مبارزه و مخالفت با اندیشه ی تکفیر برمی خواست.

در همین اثنا بود که پیروان اندیشه ی تکفیر انواع تهمت ها را نثار جماعت اخوان کردند و ادعا کردند که اخوان به حساب سرویس های اطالعاتی فعالیت می کند، زیرا آنان با برنامه و روش هایی که جماعت اخوان بر آن استوار است و توسط امام حسن بنا پی ریزی شده است مخالفت کرده اند. پیروان اندیشه تکفیر ادعا کردند که حسن بنا نه تنها معتقد بود که هر کس شهادتین را بر زبان جاری سازد اما فرائض را به جا نیاورد کافر است بلکه نماز خواندن حسن بنا در پشت سر ائمه مساجد از باب اعتقاد داشتن به حرکت از خلال مفهوم بود. در پاسخ این عده از پیروان اندیشه تکفیر گفته شد که حسن بنّا پیش از پیدایش این اندیشه از دنیا چشم فرو بسته بود و اگر ادّعای شما مبنی بر این که او از باب حرکت از خلال مفهوم در مساجد نماز می خواند، صحیح باشد در این صورت چه مانعی وجود دارد که همین ادعا در مورد صحابه مطرح گردد. شما علاوه بر این، همین ادعا را در مورد پیامبر(ص) مطرح ساختید و ادعا کردید که علت عدم قتل عبدالله بن ابی بن سلول _ رئیس منافقان _ توسط پیامبر (ص) به خاطر ضرورت حرکتی و سازمانی بود.

حقیقت برنامه های امام حسن بنّا

در بند بیستم رساله ی تعالیم شهید حسن بنّا متن زیر آمده است: « هر کس که شهادتین را بر زبان جاری سازد و به مقتضای آن دو عمل کند او را _ چه براساس رأی یا ارتکاب معصّیت _ تکفیر نمی کنیم مگر آن که کلمه کفر را بر زبان جاری سازد و به آن اقرار کند یا امری از امور بدیهی و ضروری دین را منکر شود یا این که صریح قرآن را تکذیب سازد یا آن را به گونه ایتأویل نماید که روش ها و سبک لغت هرگز آن را  بر نتابد یا عملی انجام  دهد که از آن جز کفر هیچ گونه تأویلی را نتوان کرد. »

این چند سطر مختصر، چکیده ای از رأی اهل سنت در مورد مسأله ی تکفیر است؛ مسأله ای که جولانگاه اختلاف شدیدی در آغاز صدر اسلام بود و توسط فرقه ها و گروه ها به ویژه برخی از فرقه های خوارج مطرح گردید.

چنین به نظر می رسد که سخنان بنّا در بند بیستم خلاصه ای از کتاب « العقیده الطحاویه » تألیف فقیه احمد بن سلاقه أسدی طحاوی است. اگر اختلاف موجود در مسأله ی تکفیر، بر اصول بیست گانه تعالیم حسن بنا عرضه شو، روشن می گردد که عقیده اخوان المسلمین همان عقیده اهل سنت است که خلاصه آن بدین قرار است: ارتکاب معصیت و اختلاف فکری چه در ارتباط با اصول اعتقادی یا فروع دین باشد، مستلزم تکفیر شخص گناهکار یا شخص مخالف از لحاظ فکری نیست مگر آن که یکی از موارد ذیل محقق شود:

۱-      از روی اختیار کامل و بدون اکراه به کلمه  ی کفر اقرار کند.

۲-      امری از امور معلوم و ضروری دین را انکار سازد مانند این که فرض بودن نماز را منکر شود یا آن که بر دارا بودن حق قانون گذاری در برابر خداوند اصرار نماید یا این که به حلال بودن شراب معتقد باشد.

امام طحاوی در آغاز کتاب « العقده الطحاویه » در این باره می گوید: « اهل قبله را مسلمانان و مؤمن می نامیم مادامی که به آنچه بر پیامبر(ص) نازل شده است اعتراف دارند و به هر آنچه که گفته و از آن خبر داده است اقرار نمایند. »

بر هیچ کس پوشیده نیست که اگر کسی از روی خطا یا جهل منکر یکی از موارد پیشین باشد به کفرش حکم داده نمی شود زیرا پیامبر(ص) فرموده است: « حکم خطا و فراموشی و اکراه از امتم برداشته شده است ».

۳-      شخص مسلمان اگر صریح قرآن کریم را تکذیب کند مرتد شده و کافر می گردد. مانند این که کسی اخبار و مسایل یاد شده در قرآن درباره ی اقوام پیشین را تکذیب کند و ادعا کند این داستان ها و حکایت های خیالی هستند و هدف از آن ها تثبیت و آرامش بخشیدن به پیامبر(ص) بوده است.

۴-      یا این که قرآن کریم را به گونه ای تفسیر کند که روش ها و الگوهای زبان عربی به هیچ وجه آن را نپذیرند. مانند این که ادعا نمایند بهشتی که در قرآن از آن صحبت شده است نماد نشانه و خشنودی انسان از اعمال و کردارش است و برعکس، جهنم به معنای حسرت و اندوه است. این تفسیر مبنی بر نفی نعمت مادی و عذاب بدنی خارج از روش ها و الگوهای زبان عربی و مخالف آیات قرآن کریم است، از جمله قول پروردگار می فرماید:

« ‏جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ‏ »فاطر/۳۳

« ( پاداش پیشگامان در نیکیها ) باغهای اقامتی است که بدانها داخل می‌شوند ، و در آنجاها با دستبندهای طلا و مروارید آراسته و پیراسته می‌گردند ، و جامه‌هایشان در آنجاها ابریشمین است . ‏»

و می فرماید:

« ‏وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ‏  ‏وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ‏ » فاطر/ ۳۷ – ۳۶

« ‏ کسانی که کفر پیشه‌اند ، آتش دوزخ برای آنان است . هرگز فرمان مرگ ایشان صادر نمی‌شود تا بمیرند ( و راحت شوند ) . و هرگز عذاب دوزخ برای ایشان تخفیف داده نمی‌شود ( تا مدّتی بیارامند ) . ما هر کافر لجوج در کفر را این چنین کیفر و سزا می‌دهیم . ‏ ‏ آنان در دوزخ فریاد برمی‌آورند : پروردگارا ! بیرونمان بیاور تا کارهای شایسته‌ای انجام دهیم که جدای از کارهائی باشد که قبلاً می‌کردیم .  ( بدیشان خواهیم گفت : ) آیا بدان اندازه به شما عمر ندادیم که در آن هر کس بخواهد بیدار و هوشیار شود ، کافی و بسنده باشد ؟ و آیا بیم دهنده ( ی الهی ، اعم از پیغمبران و علماء ادیان ، برای ابلاغ آئین آسمانی ) به پیش شما نیامد ؟  ( ما که همه‌ی وسائل نجات را در اختیارتان گذاشتیم و راه رستگاری را به شما نمودیم ، ولی خودتان از آن بهره نگرفتید و فرصت را از دست دادید ) پس بچشید . اصلاً برای ستمگران یار و یاوری نیست . »

هر کس قرآن را به گونه یا تفسیر کند که اسلوب و زبان عربی آن را بر نتابد به کفرش حکم داده نمی شود مگر بعد از آن حقایق و حکم شرعی آن همره با دلیل و برهان برای او یادآوری گردد و او هم چنان بر تفسیر باطلش اصرار ورزد، زیرا خداوند متعال می فرماید:

« … لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ » احزاب/۵

« …  در آنچه  اشتباه کردید ( و مثلاً بر اثر عادت گذشته ، یا سبق لسان ، به لغزش افتادید و به خطا رفتید ) گناهی بر شما نیست . ولی آنچه را که دلتان می‌خواهد ( یعنی از روی عمد و اختیار می‌گوئید ، گناه است و کیفر دارد ) »

و در جای دیگر می فرماید:

« قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ » انعام/۱۹

« ‏( ای پیغمبر ! به کسانی که بر رسالت تو گواهی می‌خواهند ) بگو : بالاترین گواهی ، گواهی کیست ( تا او بر صدق نبوّت من گواهی دهد ؟ ) بگو : خدا میان من و شما گواه است !  ( بهترین دلیل آن این است که ) این قرآن به من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که این قرآن بدانها می‌رسد بدان بیم دهم.»

۵-      هرگاه شخص مسلمان عملی را انجام دهد که هیچ احتمالی غیر از کفر را دارا نباشد، کافر می گردد. گفتارهای پیشین در حقیقت بیان عبارات یاد شده در آغاز کلام امام حسن بنا است آنجا که می گوید: « هر مسلمانی که اقرا به شهادتین کرده و به مقتضای آن عمل نماید آن را تکفیر نمی کنیم. » اما با این وجود برخی هم چنان تأیید می کنند و اصرار می ورزند که امام حسن بنا معتقد به تکفیر مرتکبان گناه کبیره است چرا که او گفته است: « اگر به مقتضای شهادتین عمل نماید ». این مدعیان از حقایق شرعی ذیل ناآگاهند:

۱-      کارهای عملی مانند: نماز، زکات، روزه، حج و جهاد چندین سال بعد از بعثت پیامبر(ص) با این کیفیت کنونی وجب شدند. نماز در شب اسراء و معراج و اندکی پیش از هجرت فرض گردید، و حج در سال نهم هجرت و به عبارتی ۲۲ بعد از بعثت پیامبر(ص) واجب شد و تکالیف دیگر و امور عبادی از جمله جهاد و روزه و زکات پس از هجرت فرض گردیدند. انسان مسلمان پس از مکلف شدن به این اعمال و تکالیف، ملزم و موظف بود که براسا مقتضای شهادتین رفتار نماید، به عبارتی دیگر کار بر پایه ی شهادتین و مقتضای آن ها پیش از مکلف شدن به دیگر ارکان چهارگانه ی اسلام است که این ترتیب زمانی مستلزم تفاوت قائل شدن میان دو نوع عمل است:

یکم: آن عملی که با شهادتین منافات دارد به گونه ا یکه مفاد و مقتضای آن ها را باطل یا فسخ ند مانند: سجده کردن برای بتان یا تکذیب صریح قرآن یا این که مسلمانی ادعا کند دارا ویژگی ای از ویژگی های الوهّیت مانند حرام و حلال گرداندن است یا آن که بعد از آگاهی، امر واجبی را اننکار کند یا تغییر دهد؛ تمام این موارد با مقتضای توحید متناقض است و این همان چیزی است که امام حسن بنا بدان اشاره کرده و می فرماید: « هر کس که شهادتین را بر زبان جاری سازد و به مقتضای آن دو عمل کند او را _ چه براساس رأی یا ارتکاب معصّیت _ تکفیر نمی کنیم. » همچنین او درباره ی اسباب کفر گفته است : « یا این که شخص مسلمان عملی انجام دهد که غیر از کفر هیچ احتما دیگری نداشته باشد. »

معنای عبارت امام بّنا که گفته است: « و به مقتضای شهادتین عمل کند. » این نیست که اگر کسی در انجام اعمال مانند: نماز، روزه و حج کوتاهی کند، به کفرش حکم داده شود بلکه مقصود وی از عبارت یاد شده این است ک اگر کسی عملی را انجام دهد که مخالف دهد که مخالف با توحید باشد کافر می گردد.

امام بخاری از عبدالله بن عباس ( رض) روایت کرده است که هیأت اعزامی از سوی قبیله بنی قیس به نزد پیامبر(ص) آمدند، پیامبر، انان را به چهار چیز ا زجمله: ایمان ورزیدن به خداوند یگانه، دستور داد، سپس از آنان پرسید: « آیا مفهوم ایمان آوردن به خدای یگانه را می دانند؟ آنان گفتند : خداوند و رسولش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: آن است که گواهی دهید به این که جز خداوند هیچ معبود به حقی وجود ندارد و محمّد فرستاده خداوند است. »

دوم: آن نوع عملی که با مقتضای شهادتین منافات دارد اما با اصل توحید و ایمان به پروردگار متناقض نیست مانند: ارتکاب معصیت.

ارتکاب این گونه اعمال موجب خروج شخص مسلمان از دایره ی اسلام نمی گرد، مگر آن که شخص مرتکب به معصیت، اعتقاد به حلال بودن ان را داشته باشد. مفهوم عبارت امام حسن بنا: «  هیچ مسلمانی را به خاطر اظهار نظر یا ارتکاب معصیت تکفیر نمی کنیم، مگر آن که آن معصیت را حلال بداند.» همین است که بیان شارح کتاب « العقیده الطحاویه » که گفته است: « و هیچ مسلمانی مادامی که معصیت را حلال نداند، به خاطر ارتکاب گناهی، تکفیر نمی کنیم » هماهنگ است.

۲-      قائلان به تکفیر شخص گناهکار یا مخالف فکری شان از این موضوع آگاهی ندارند که پیامبر(ص) فقط حد زنا را بر « ماعز و غامدیه » اجرا کرد و هرگز به کفر آن دو حکم نکرد. همچنین در مورد زن خشعمیّه که گردنبند امانتی را به صاحبش پس نداده بود، به خاطر خیانت در امانت، حد سرقت اجرا کرد و مجازات ارتداد _ که قتل است _ را بر او اجرا نکرد.

۳-      یاران پیامبر(ص) در مورد مانعین زکات با یکدیگر اختلاف پیدا کردند اما هرگز یکدیگر را تکفیر نکردند.

۴-      معاویه و دیگر صحابه همره وی بر حضرت علی(رض) خروج کردند و با این وجود، هیچ فقیهی قائل به تکفیر آنان نشده است و اگر وجهی برای تکفیر آنان وجود  می داشت، یاران و حامیام امام علی را دستاویز خود قرار یم داند.

۵-      فرقه خوارج و از جمله آنان، قائلان به تکفیر مرتکبان و افراد فاقد عضویت در جماعت شان، اعلام کردند که حضرت علی  و بزرگان صحابه (رض) کافر گشته اند و با این وجود حضرت علی(رض) آنان را به کفر متهم نکرد و هم چون کافران با آنان رفتار نکرد، بلکه وی صراحت اعلام کرد که آنان نسبت به او شبهه دارند اما او در اسلام آنان هیچ شبهه ای ندارد.

۶-      همه ی صحابه اتفاق نظر دارند که شخص مسلمان مادامی که معتقد به حلال بودن معصیت نباشد، و بعد از مجادله و آگاه ساختن او و خواستن توبه از وی، بر معصیت اصرار نورزد، ارتکاب گناه موجب خروج وی از دایره اسلام نمی شود. زمانی که برخی از خوارج به کفر مرتکب گناه کبیره قائل شدند، اهل سنت و جماعت بر نادرست بودن این عقیده اجماع نموده و آن را محکوم کردند، که این موضوع توسط عالمان مورد اعتماد از جمله امام ابوجعفر احمدبن محمد بن سلامه مصری طحاوی _ وفات در سال ۳۲۱ه _ در کتاب « العقیده الطحاویه » نقل شده است او می گوید: « هیچ مسلمان اهل قبله ای را به خاطر ارتکاب گناه تکفیر نمی کنیم مادامی که معتقد به حلال بودن آن گناه نباشد. »

علامه علی بن علی بن محمد بن أبی العز شارح کتاب « العقیده الطحاویه  فی العقیده السلفیه » می گوید: « بدان_ رحمت خدا بر تو و ما باد! که موضوع تکفیر و عدم تکفیر از جمله مسایلی است که به خاطر آن درگیری شدید و فتنه ای بزرگ رخ داده است… گروهی می گویند اهل قبله از جمله منافقان، که بنا به دلایل قرآنی و سنّت و اجماع کافرتر از یهودیان و مسیحیان هستند، را تکفیر نمی کنیم ». وی در مورد تکفیر شخص مسلمان می گوید: « مسلمانان هیچ اختلافی ندارند در این که شخص مسلمانی که امور واجب و ظاهر و متواتر، و امور حرام ظاهر و متواتر و مانند آن را انکار کند نخست توبه داده می شود، اگر توبه کرد توبه اش پذیرفته می شود امّا اگر توبه نکرد به عنوان کافر مرّتد کشته می شود ».

بر هیچ کس پوشیده نیست که اجرای حکم ارتداد، جزو وظایف حاکم است و هیچ فرد یا گروهی حق اجرای آن حکم را ندارد، به همین دلیل هنگامی که فرزند عمر(رض)، بی درنگ قاتل پدر را کشت، برخی از صحابه خواستار اجرای حد قتل بر وی شدند، که سرانجام با این استدلال که وی پیش از انتخاب حاکم، انتقام خون پدرش را گرفته است خلیفه سوم عثمان بن عفان او را مورد بخشش قرار داد و فرمود: « دیروز عمر کشته شد و امروز فرزندش کشته شود. » رضی الله عنهم.

۷-      اشکال و ابهام موجود در مسأله تکفیر، به برخی از نصوص شرعی بر می گردد که در آن ها لفظ کفر بر برخی گناهان اطلاق گردیده است، که این مسأله به طور مفصل بیان گردید. این جا بر رأی شارح عقیه طحاویه تأکید می ورزیم. او می گوید: « اشکال موجود در مسأله تکفیر این است که شارع برخی از گناهان را کفر نامیده است. » خداوند می فرماید:

«  وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ »مائده/۴۴

«  هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند . »

پیامبر(ص) فرموده است: « فحش و ناسزا گفتن به شخص مسلمان فسق و قتال و جنگ با وی کفر است. » ( متفق علیه) سپس وی سخنانش را این گونه به پایان رسانده است: « جواب آن اشکال این است که همگی اهل سنت اتفاق نظر دارند بر این که کفر مرتکب گناه کبیره موجب خروج کلی گناهکار از دایره ی آیین اسلام نمی گردد _ برعکس خوارج_ زیرا اگر آن گناه مستلزم خروج شخص گناهکار از دایره ی اسالم باشد، شخص گناهکار در هر صورت مرتد به شمار می رود… که باطل بودن و پوچی این قول بدیهی و روشن و جزو ضروریات دین اسلام است. » او می افزاید: « اهل سنّت پس از اتفاق نظر در مورد مسأله تکفیر، دچار اختلاف لفظی شده اند، که آن اختلاف هیچ گونه فسادی را به دنبال ندارد. اختلاف آنان این است که آیا کفر مراتبی دارد؟ اختلاف یاد شده در حقیقت از اختلاف آنان در مورد حقیقت ایمان که آیا ایمان، قول و عمل است و کاهش و افزایش پیدا می کند؟ نشأت گرفته است ».

نسبت قانون گذاری در برابر پروردگار با کفر

ابن کثیر از ابن عباس نقل کرده است که مقصود از ایه ی شریفه:

«  وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ »مائده/۴۴

«  هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند . »

کفر مطلق نیست بلکه کفر، دون کفر است و برخی از فقها این مسأله را در باب معصیت ذکر کرده اند.

علت و وجه این قول به این مسئله برمی گردد که احکام و قوانین حاکم در زمان آن ائمه بر پایه شریعت اسلامی بوده است و بنابراین اگر کسی برخلاف شریعت اسلام حکمی صادر می کرد، او به عنوان قانون گذار در برابر خداوند به کار نمی رفت زیرا او نه تنها در حق قانون گذاری شریک پروردگار نمی گردید بلکه او حاکم قاضی یا مفتی یی که اعمال و اجرای احکام شریعت اسلامی به او واگذار شده است پس اگز برخلاف شریعت اسالمی حکمی صادر می کردچه بسا وی از روی اجتهاد، آن حکم را داده است. همان گونه که امیر المؤمنان عمر بن خطاب در قحط سالی و گرسنگی، حکمی مبنی بر قطع نکردن دست دزد، به دلیل نبود شرط های اجرای حد دزدی صادر کرد، که البته این حکم به معنای به تعطیل کشاندن حد دزدی نبود بلکه وی  این حکم را پس از تأویل و اجتهاد صادر کرده  بود که با توجه به حدیث مذکور در صحیح مسلم در باب قضاء، ایشان به خاطر اجتهادش یک ثواب نیز دارد.

شخصی که برخلاف شریعت اسالمی حکم دهد ممکن است گناهکار قلمداد شود، هم چون قاضی ای که با وجود آگاهی اش از حکم شرعی و اذعان به حکم خداوند؛ اما تنها برای پیروی از خواهش های نفسانی و بدون انکار حکمی از احکام پروردگار یا برتر دانستن حکم بشر نسبت به آن، در مورد می گسار یا مرتکب جرم قتل، مجازاتی کمتر از حدّ شرعی در نظر بگیرد. این شخص _ همان گونه که شارح عقیده طحاویه و دیگران به آن اشاره کردند _ مرتکب معصیت گشته ولی کافر نگردیده است. امّا اگر همین قاضی در زمینه ی تطبیق و اجرای احکام به شیوه ای عمل کند که خودش تعیین کرده است، به عنوان مثال اگر به دختری که از روی میل و رضایت مرتکب عمل زنا شود بگوید: حکمش برائت است، این شیوه بدون شک بیانگر قانون گذاری در برابر پروردگار متعال یا بیانگر این است که قاضی در زمینه ی اجرای احکام، حکم بشر را بر حکم پروردگار برتری داده است که بدین ترتیب شخص قاضی در زمینه ی قانون گذاری نسبت به پروردگار شرک ورزیده و کفر مذکور در آیه ی شریفه شاملش می گردد. :

«  وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ »مائده/۴۴

«  هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند . »

خداوند متعال میان شرک ورزی و حلال و حرام گرداندن در برابر خداوند ربط داده و موضع گیری مشرکان را در روز قیامت این گونه حکایت کرده است:

« ‏وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ‏ » نحل/۳۵

« مشرکان ( از راه استهزاء و مغالطه ) می‌گویند : اگر خدا می‌خواست نه ما و نه پدران ما ، چیزی جز خدا را نمی‌توانستیم بپرستیم ، و چیزی را بدون اجازه‌ی او نمی‌توانستیم حرام بکنیم .  ( پس ماندگاری ما بر پرستش لات و عزّی و دیگر بُتان ، و تحریم بَحیرَه و سائِبَه و وَصیلَه و غیره ، نشانه‌ی رضایت خدا به کارمان می‌باشد ، لذا فرمان تو را نمی‌بریم و فرستاده‌ی خدایت نمی‌دانیم ، آری ! ) کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین می‌کردند ( و با این گونه بهانه‌های واهی و دلیلهای سست ، به بت‌پرستی و تحریم چیزهائی از پیش خود ، ادامه می‌دادند ) . مگر بر پیغمبران وظیفه‌ای جز تبلیغ آشکار ( ، و روشن و بی‌پرده رساندن اوامر کردگار ) است‌ ؟  ( نه ! جز این نیست . پس تو نیز فرمان برسان و حساب ایشان را به خدای واگذار ) .  ‏ ‏»

اما آن عده ای که معتقدند حاکمی که قوانین و احکام جنائی مخالف با شریعت اسام وضع می کند، گفتند: او به این دلیل کافر نیست که کسی زمینه ی یادگیری و رسیدن به احکام و عمل بر پایه آن ها را برای وی فراهم نساخته است و نباید آن عدّه را تکفیر کرد. شیخ محمد رشید رضا بحث و گفتمان میان خدیوی اسماعیل و شیخ رفاعهطهطاوی درباره ی اجرای شریعت را این گونه نقل کرده است:

« خدیوی اسماعیل: ای فارعه! شما از فارغ التحصیلان و تربیت یافتگان دانشگاه الازهر هستی و نسبت به عالمان الازهر آگاه تری و بهتر می توانی در مورد مأموریتی که به شما واگذار کرده ام آنان را قانع کنی… فرانسویان دارای حقوق و امتیازات فراوانی در این سرزمین هستند و میان آن ها و ساکنان این کشور، حوادث و مسائلی رخ می دهد و بسیاری از آن ها از عدم آگاهی شان از حقوق خویش  گله دارند و حتی نمی دانند چگونه ا زخود دفاع کنند. کتاب های فقهی که مورد استناد عالمان دینی ما قرار دارد پیچیده و دارای اختلافات بی شماری هستند، پس شما زا علمای الازهر بخواه که کتابی در زمینه ی احکام شرعی مدنی، هم چون کتاب های قانون، از لحاظ بیان جزییات و نپرداختن به موارد اختلافی، تدوین نمایند تا بدین ترتیب احکام قاضیان از هماهنگی و انسجام برخوردار باشد؛ اما اگر آنان این خواسته را انجام ندهند، چاره ای جز اجرای قانون فرانسه ناپلئون نمی بینم. »

رفاعه طهطاوی در پاسخ گفت: « ای سرور ما! من به کشور فرانسه مسافرت کرده ان و در آنجا تحصیل کرده و بعد از بازگشت به کشورم به حکومت خدمت و بسیاری از کتاب های فرانسوی را ترجمه کرده ام و تا این سن و سال پیری که بدان رسیده ام هیچ کس مرا از لحاظ دینی مورد تهمت قرار ندادن است، حال اگر این پیشنهاد شما را به گوش عالمان أزهر برسانم، آنان دین را زیر سوال خواند برد، و می ترسم بگویند که شیخ رفاعه در آخر عمرش از دین اسلام برگشته است، چرا که وی خواهان کتاب های فقهی و شرعی و به دنبال آن همانند ساختن آن ها با کتاب های قوانین وضعی است، پس از شما می خواهم مرا از این مأموریت و از این تهمت معاف سازید تا فردا نگویند فلانی بر حالت کفر مرده است ».

شیخ رشید رضا می گوید: « هنگامی که خدیوی اسماعیل از تحقق خواسته خود، ناامید گردید به اجرای قوانین فرانسه دستور داد ».

خدیوی و عذر خواهی زشت

واقعیت های تاریخی بیانگر این هستند که خدیوی اسماعیل به دنبال قانون گذار دانستن شریعت اسلام و اجرای آن  کوشا، نبوده است و نمی خواست که شریعت اسلام را حاکم بگرداند. بلکه او در تلاش بود تا مصر جزیی از اروپا گردد، که این حقیقت توسط خود وی در محافل و نشست های رسمی و غیر رسمی به صراحت اعلام شده بود و در همین راستا و به منظور دگرگون کردن آداب و اخلاق مصریان، دروازه های سرزمین مصر را به طور کامل به روی اروپاییان گشود.

خدیوی اسماعیل، ملت را افیون کرد و عالمان دینی را که هم چون یتیمان به نشستن بر سفره های پلیدان قناعت کرده اند، فریب داد. این گفتگوی وی با آن عالم الازهری سبب شد که وی از عضویت در الازهر دست بکشد و به اجرای شرع خداوند هیچ علاقه ای نشان ندهد. این مسأله در مسافرت او به اورپا کاملا” روشن گردید.

به همین دلایل، حکم مذکور در آیه ی شریفه:

«  وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ »مائده/۴۴

«  هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند . »

برحسب ظاهر احوال، بر خدیوی اسماعیل قابل تطبیق است و ولی امر مسلمین حق مجازات او، البته بعد از محاکمه و دادرسی، را دارد امّا شایسته و سزاوار نیست که مبلغان و دعوتگران دینی در مورد کفر یا اسلام خدیو با هم اختلاف کنند و به تکفیر کسی که به کفر خدیوی قائل نیست بپردازند. چرا که این روش به دور از راهنمایی های اسلام است و پیامبر(ص) برای مجتهادی که اجتهادش خطا باشد، یک ثواب قرار داده و اجتهاد هر دو گروه صحابه در اجرای دستور وی مبنی بر نماز خواندن در بنی قریظه را پذیرفت.

___________________________

منبع: نقد و بررسی اندیشه تکفیر / مؤلف: مشاور سالم بهنساوی / مترجم: سالم افسری / انتشارات: نشر احسان/تهران/اول ۸۸

‫۵ دیدگاه ها

  1. با سلام چرا نظرات من را نشان نمیدهید؟ نکند شما به دموکراسی پایبند نیستید ؟ در ضمن همانطور که میدانید کفر معنای ناسپاسی هم دارد والزاما به معنای خروج ازدین نیست در ضمن من با شما صد درصد درتکفیر اقای خدیوی باشما مخالف هستم چون در قران امده به کسانی که میگویند اسلام اوردیم نگویید مسلمان نیستید ؟ در ضمن مجازات کفر گویی هم اشتباه است وهیچ ربطی هم به دادگاه اسلامی ندارد

  2. لطفا به حقوق گروه اهل القران هم اشاره کنید چون اگر انها عقاید اشتباهی داشته باشند به عقیده عالم معاصر شیخ محمد غزالی مسلمان هستند وجایی خواندم شیخ محمد غزالی واقای مفتی زاده مخالف کشتن مرتد بودند ایا واقعا این افراد این نظرات را دادند؟

  3. با عرض سلام از انجا که میدانم اکثریت قاطع عزیزان اهل سنت مخالف کشتار شیعیان در پاکستان هستند لطفا به این مسئله هم اشاره کنید وبر حقوق شیعیان اسماعیلی وزیدی واهل تصوف وحتی افراد بی دین وکمونیست تاکید بفرمایید چون قران کریم بر اساس ایات ۸ وایات ۹ سوره ممتحنه میشود به افراد بی دین وکمونیست هم ازادی بیان داد با سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا