دروسی از فی ظلالمطالب جدید

نگرشی تأمل براگیز بر مرگ و حیات اخروی در سوره قاف

نگرشی تأمل براگیز بر مرگ و حیات اخروی در سوره قاف

نویسنده: شهید سید قطب(رح) / مترجم: دکتر مصطفی خرمدل

درکنار صحنه دوزخ‌، صحنه بهشت و نعمت و بزرگداشت قرار دارد.

کوچ یگانه‌ای است‌که با تولد می‌آغازد و از مرگ می‌گذرد، و با رستاخیز و حساب وکتاب به پایان می‌رسد. کوچ یگانه‌ای و پیاپی و بدون توقف است‌. برای دل انسان راه یگانه‌ای را ترسیم می‌کندکه چاره‌ای از آن نیست و نمی‌توان از آن‌کناره‌گیری کرد. انسانی‌که از سرآغاز راه تا پایان آن در دست اختیار خدا است‌. نه می‌تواند خویشتن را بدزدد و نه می‌تواند بگریزد. زیر نظر مراقبت و مواظبتی است‌که سست نمی‌گردد و غافل نمی‌شود. کوچ ترسناک و هرسناکی است‌که ذهن و شعور را از بیم و خوف پر می‌کند. انسانی‌که در دست قدرت خداوند مقتدر و آگاه بر رازهائی است‌که در سینه‌ها است باید چه حالی داشته باشد؟ چه حالی باید داشته باشد کسی‌که یزدان یگانه و قاضی‌القضاتی پیگرد و بازجوی او باشد که فراموش نمی‌کند و غافل نمی‌شود و نمی‌خوابد؟‌ا

همچون انسانی بر خود می‌لرزد و پریشان می‌شود و توازن خویش را از دست می‌دهد، وقتی که احساس می‌کند و می‌فهمدکه شاه در زمین با جاسوسها و خبرچینهایش او را دنبال می‌کند و می‌پاید، و حرکات و سکنات او را زیر نظر می‌دارد. شاه زمین جاسوسها و خبرچینهایش هر اندازه‌که باشند جز حرکت ظاهری او را زیر نظر نمی‌دارد و نمی‌پاید. او خود را از دید شاه پنهان می‌کند وقتی که به خانه‌اش می‌رود، و زمانی که درگاه منزل را بر روی خود می‌بندد، یا وقتی‌که دهان خود را می‌بندد و سخن نمی‌گوید! امّا سلطه خدای عظیم و قدیر بر انسان است هرکجا که رحل اقامت افکند، و به هرکجاکه سیر و سفرکند. مراقبت و مواظبت خدا مسلط بر دلها و درونها و رازها و نهانیها است … پس انسان چه می‌کند؟ انسان چه می‌کند وقتی که در دست قدرت خدا اسیر است‌؟‌! انسان چگونه از مراقبت و نظارت خدا خویشتن را می‌تواند نهان و پنهان بکند؟‌!

*

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ . إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ . مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).

ما انسان را آفریده‌ایم و می‌دانیم به خاطرش چه می‌گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیک‌تریم‌، بدان گاه که دو فرشته‌ای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشسته‌اند و اعمال او را دریافت می‌دارند (‌ما از همه چیز و همه کس -‌حتی از این دو فرشته -‌به او نزدیک‌تریم‌). انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای‌، مراقب و آماده (‌برای دریافت و نگارش‌) آن سخن است‌.

سرآغاز آیه که می‌فرماید:(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ).ما انسان را آفریده‌ایم‌.

اشاره به محتوای عبارت و مفهوم ضمنی آن دارد. سازنده ابزاری بهتر از دیگران ترکیب‌بند و رازها و رمزهای آن ابزار را می‌داند. در صورتی که او آفریدگار آن ابزار هم نیست و ماده آن را از نیستی به هستی نیاورده است‌، و بر تشکیل و ترکیب ماده آن نیز چیزی نیفزوده است‌. پس خداوندی که انسان را از نیستی به هستی آورده است و به جهان گسیل داشته است باید چگونه و چه اندازه از احوال و اوضاع و درون و بیرون انسان اگاه باشد! انسان در اصل ساختار دست یزدان است‌. حقیقت و صفت و راز انسان برای یزدان جهان پدیدار و نمودار است‌. خداوند از سرچشمه پدید آمدن و جایگاه بزرگ شدن و بالیدن و حال و احوال و سرانجام و سرنوشت و فرجام انسان کاملا مطلع و باخبر است …

(وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).و می‌دانیم به خاطرش چه می‌گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد.

بدین‌گونه و بدین شیوه انسان خود را در پیشگاه یزدان آشکار و عیان می‏‎یابد. نه پرده‌ای او را از خدا نهان می‌دارد و نه مانعی او را از خدا مخفی می‌سازد. هر وسوسه و هر خاطره آهسته و نهانی‌که بر دل می‌رود و در درون می‌گذرد برای خدا آشکار و معلوم است … این هم دیباچه و پیش درآمدی برای روز حساب و کتابی است‌که انسان‌کافر و مشرک‌، آن را نمی‌پذیرد و بدان باور ندارد!

(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).

و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیک‌تریم‌.

از شاهرگی بدو نزدیک‌تریم که خون انسان در آن جریان می‏‎یابد. این تعبیر سلطه صاحب اختیار و مراقبت و نظارت مستقیم ایزد دادار را می‌رساند. انسان وقتی که این حقیفت را به تصور درمی‌آورد، بر خود می‌لرزد و از خود حساب می‌کشد. اگر دل تنها مفهوم و مدلول این عبارت را پیش چشم بدارد دیگر جرات نمی‌کند کلمه‌ای را بگویدکه خدا از آن راضی و خشنود نباشد. اصلا جسارت نمی‌کند خاطره‌ای در درون بگذراند که مورد قبول حق -‌جل جلاله -‌نباشد. همین بسکه انسان پیوسته بر حذر باشد و همیشه بترسد و بیدار و هوشیار بماند و از حساب وکتاب غافل نگردد. قرآن به استوار داشتن و استحکام بخشیدن مراقبت و نظارت ادامه می‌دهد. ناگهان انسان خود را در میان دو فرشته‌ای می‌یابدکه مامور و مواظب او هستند و در راست و چپ نشسته‌اند، و هر سخن و هر حرکت او را دریافت می‌دارند و فوراً آن را ثبت و ضبط می‌کنند و می‌نگارند، چه انسان زندگی‌کند و بجنبد و بخوابد و بخورد و بیاشامد و بگوید و خاموش باشد و بکوچد، و چه جز اینها … حال همین است و کوچ زندگی سراسر بر این‌:

(إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ . مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).

بدان گاه که دو فرشته‌ای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشسته‌اند و اعمال او را دریافت می‌دارند (‌ما از همه چیز و همه کس -‌حتی از این دو فرشته -‌به او نزدیک‌تریم‌). انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای‌، مراقب و آماده (‌برای دریافت و نگارش‌) آن سخن است‌.

یعنی مراقبی حاضر و آماده است‌. نه این‌که معنی آن چنین باشدکه به ذهن برخیها می‏‎گذرد و می‌گویند: رقیب و عتید اسمهای دو فرشته‌اند!

ما نمی‌دانیم این دو فرشته چگونه می‌نویسند و می‌نگارند و ضبط و ثبت می‌دارند. هیچ انگیزه‌ای هم نیست‌که انسان به خیالبافیهائی بپردازدکه اساس و بنیادی ندارند. موضع ما در قبال همچون مسائل غیبی این است‌: آنها را آن گونه دریافت می‌داریم که از آنها سخن می‌رود. مفهوم و مدلول آنها را بر دیدگان می‌نهیم و با جان و دل می‌پذیریم‌، بدون این‌که به دنبال کیفیت و چگونگی آنها رهسپار شویم‌،‌کیفیت و چگونگی‌ای‌که شناخت آنها هیچ‌گونه سودی به ما نمی‌رساند،‌گذشته از این که از محدوده دائره تجربه‌ها و آزموده‌ها و علوم و معارف بشری فراتر و بالاترند. ما انسانها -‌در حدود دانش بشری و ظاهری خودمان – به وسائل و ابزارهائی برای ثبت و ضبط و نگاشتن ونوشتن دست یافته‌ایم‌که به خیال نیاکان ما نگذشته است‌. به وسائل و ابزارهائی دسترسی پیدا کرده‌ایم‌که حرکات و سکنات و صداها و آواها را می‌نویسند و می‌نگارند و ثبت و ضبط می‌دارند. مثل نوارهای‌گویا و نوارهای سینما و نوارهای تلویزیونی‌، و … تازه اینها در محیط ما انسانها هستند. دیگر هیچ انگیزه‌ای نیست -‌برای مثال -‌ما فرشتگان را مقید و محدود به روش و شیوه‌ای از نوشتن و نگاشتن و ثبت و ضبط سازیم که از اندیشه‌ها و تصورهای محدود بشری سرچشمه می‌گیرد، و بسی دور از آن جهانی هستندکه برای ما مجهول و ناشناخته است‌، جهانی‌که چیزی از آن نمی‌دانیم مگر آنچه خدا به ما از آن خبر بدهد و مطلعمان فرماید. دیگر ما بیش از آن‌، از آن جهان نمی‌دانیم‌!

ما را این بس که در سایه‌های این حقیقت مصور بغنویم و بسر بریم‌، و بدانیم وقتی‌که ما آزمندانه سرگرم حرکتی و در صددگفتن کلمه‌ای هستیم‌، کسی در سمت راست و در سمت چپ ما است‌که آن حرکت و آن‌کلمه را به حساب ما می‌نویسد و به حساب ما می‌گیرد تا در دفتر حساب وکتاب ما بماند، و در آن روزکه در پیشگاه یزدان هیچ چیزی هدر نمی‌رود، هرچندکه به اندازه گودی هسته خرما یا به اندازه رشته نازک موجود در هسته خرما باشد، مورد محاسبه قرار بگیرد و به حساب بیاید!

ما را این بس که در سایه این حقیقت هراس‌انگیز بغنویم و بسر بریم، حقیقتی‌که واقعا حقیقت است‌. هرچند هم ما کیفیت و چگونگی آن را ندانیم و درک و فهم نکنیم‌. این حقیقت به شکلی از اشکال وجود دارد. هیچ‌گونه گزیری وگریزی از وجود داشتن آن در میان نیست‌. یزدان سبحان از آن به ما خبر داده است تا حساب آن را داشته باشیم و بیدار و هوشیارگردیم‌. نه این‌که تلاش و پویش خود را بیهوده در راه شناخت چگونگی آن حقیقت هدردهیم و بیفائده در همچون راهی بکوشیم و بجوشیم!

کسانی که از این قرآن سود برده‌اند، و در پرتو رهنمودهای ویژه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در باره حقائق قرآن غنوده‌اند و بسر برده‌اند، این راه ایشان بوده است‌: بفهمند و درک بکنند، و برابر آنچه فهمیده‌اند و درک کرده‌اند کار بکنند.

امام احمد فرموده است‌: ابومعاویه برایمان روایت کرده است‌، و محمّد پسر علقمه لیثی برایمان از پدرش و او از نیای خود علقمه‌، و علقمه از بلال پسر حارث مزنی (رضی الله عنه) روایت کرده است که گفته است‌: پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(إن الرجل لیتکلم بالکلمه من رضوان الله تعالى , ما یظن أن تبلغ ما بلغت , یکتب الله عز وجل له بها رضوانه إلى یوم یلقاه . وإن الرجل لیتکلم بالکلمه من سخط الله تعالى ما یظن أن تبلغ ما بلغت , یکتب الله تعالى علیه بها سخطه إلى یوم یلقاه).

کسی سخنی را برای خشنودی خداوند بزرگوار می‏‎گوید، و گمان هم نمی‌برد که آن سخن به گونه‌ای بوده باشد که انتظار دارد. خداوند گرامی و بزرگوار در برابر چنین سخنی خشنودی خود را بهره او می‌سازد تا روزی که خدا را ملاقات می‌کند. و کسی سخنی را می‏‎گوید که موجب ناخشنودی خداوند بزرگوار می‏‎گردد، و گمان هم نمی‌برد که آن سخن به گونه‌ای بوده باشد که انتظار دارد، خداوند بزرگوار در برابر چنین سخنی ناخشنودی خود را بهره او می‌سازد تا روزی که خدا را ملاقات می‌کند.

امام احمدگفته است‌: علقمه می‌گفت‌: سخنان بسیاری بوده است‌که سخن بلال پسر حارث مرا ازگفتن آنها بازداشته است‌. (‌ترمذی و نسائی و ابن ماجه آن حدیث را از زبان محمّد پسر عمرو روایت کرده‌اند. ترمذی گفته است‌: حدیث حسن صحیحی است‌).

در باره امام احمد روایت شده است‌که امام احمد در شدائد مرگ می‌نالید. شنیدکه نالیدن نوشته می‌شود و به حساب می‌آید. این بود خاموش ماند و ننالید تا جان به جان آفرین تسلیم‌کرد و جهان را به درودگفت‌. خدا از او خشنود باد.

آن‌گونه مردان بزرگ، این حقیقت را چنین دریافت می‌داشتند و آویزه گوش جان می‌کردند، و با اعتقاد استوار و باور راستین‌، در پرتو آن می‌زیستند.

این صفحه‌ای از صفحات زندگی است‌. به دنبال آن در کتاب اعمال انسان صفحه دم مرگ ورق می‌خورد و پیش چشم جلوه‌گر می‌آید:

(وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ).

سکرات مرگ (‌سرانجام فرامی‌رسد و) واقعیت را به همراه می‌آورد (‌و دریچه قیامت را به رویتان باز می‌کند، و حوادث و صحنه‌های دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد. بدین هنگام انسان را فریاد می‌زنند که‌) این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌گریختی‌.

مرگ دشوارترین چیزی است که آفریده انسان نام می‌کوشد خویشتن را از آن بدزدد و رهاگرداند، یا دست‌کم شبح آن را از دل دور سازد. امّا کی می‌تواند چنین‌کند: مرگ خواستاری است‌که از خواستن ملول و رنجور نمی‌گردد. گامهایش را کند برنمی‌دارد. خلاف وعده نمی‌کند. اصلاکافی است‌که از شدت مرگ سخن رود تا لرزه بر بند بند بدن چیره شود!.. بدان هنگام‌که صحنه نشان داده می‌شود، انسان می‌شنود:

(ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ).این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌گریختی‌.

انسان از پژواک صدای مرگ به لرزه می‌افتد، در حالی که هنوز در جهان زندگی است! حال انسان چگونه خواهد بود زمانی که او در سختیها و دشواریهای دم مرگ قرار دارد و بدو چنین چیزی‌گفته می‌شود! در حدیث صحیح آمده است‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هنگامی که مرگ او را فراگرفت‌، عرق را از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌فرمود:

(سبحان الله . إن للموت لسکرات).پاک و منزه خدا است‌. مرگ سختیها و دشواریهائی دارد.

پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) چنین می‌فرماید، در حالی‌که خودش رفیق اعلی را برگزیده است و مشتاق ملاقات خدا گردیده است‌. پس دیگران باید چه حالی داشته باشند؟ ذکر واژه حق در این تعبیر جلب توجه می‌کند:

(وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).سکرات مرگ (‌سرانجام فرامی‌رسد و) واقعیت را به همراه می‌آورد.

این واژه می‌رساندکه انسان زمانی‌که به سکرات و شدائد و مستی و منگی مرگ می‌افتد، حق را به تمام و کمال می‌بیند. حق را بدون پرده و حجاب نگاه می‌کند. از حق می‌فهمد آنچه راکه از آن نمی‌دانسته است و آنچه راکه از آن انکار می‌کرده است‌. امّا فرصت از دست رفته است و زمانی فرارسیده است‌که دیدن و درک کردن سودی نمی‏‎بخشد و فائده‌ای را نمی‌رساند، و توبه‌ای پذیرفته نمی‌گردد، و ایمان آوردنی به حساب نمی‌آید و پذیرفته نمی‌شود. آن حق همان است‌که آن را دروغ نامیده‌اند و به پریشان حالی و درماندگی افتاده‌اند) به زمانی رسیده‌اند که حق را می‌فهمند و درک می‌کنند و آن را هم تصدیق می‌نمایند ولی درک و فهم و تصدیق آن سودی نمی‏‎بخشد و مفید فائده‌ای نیست‌!

*

(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ . وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ . لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَهٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ . وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ . أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ . مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ . الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ . قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ . قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ . مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).

و (‌سرانجام برای دومین بار) در صور دمیده می‌شود. آن (‌روز) روز (‌تحقق و پیاده شدن‌) بیم دادنها(‌ی الهی به کافران‌) است‌. در آن روز هر انسان (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد. سپس به انسان بی‌باور خطاب می‌شود:‌) تو از این (‌دادگاه بزرگ و چیزهائی که می‌بینی و خواهی دید) غافل بودی‌، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زده‌ایم و امروز چشمانت کاملا تیزبین شده‌اند. فرشته همدم او می‌گوید: اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (‌و من آنها را ثبت و ضبط کرده‌ام‌. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار می‌کنی‌. خدا به دو فرشته مامور ثبت و ضبط اعمال دستور می‌دهد:‌) هر کافر سرکش و کینه‌توزی را به دوزخ بیندازید). آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (‌و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است‌، و متجاوز (‌از حدود احکام الهی‌) و متعدی (‌به حقوق دیگران‌) بوده است‌، و (‌در دین خود) شک داشته است و (‌دیگران را نیز راجع به دین‌) به شک انداخته است و بدبین کرده است‌. آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برگزیده است‌. پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید. (‌شیطانی که در دنیا پیوسته‌) همدم او (‌بوده است‌) می‌گوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (‌از فرمان یزدان‌) وانداشته‌ام‌، بلکه او خود در گمراهی ژرف (‌و دور از ساحل نجاتی‌) بوده است‌. خدا می‌فرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (‌از این سرنوشت شوم‌) بیم داده بودم‌. سخن من (‌مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان‌) تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود، و من کم‌ترین ستمی به بندگان نمی‌کنم‌. این صحنه‌ای است‌، همین بس که آن را پیش چشم انسان داشت تا سراسرکوچ خود را با ترس و هراس بسپرد و خویشتن را پیوسته بپاید و برحذر نماید.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(کیف أنعم , وصاحب القرن قد التقم القرن , وحنى جبهته , وانتظر أن یؤذن له).

«چگونه شاد بشوم در حالی‌که صاحب شیپور، شیپور را در دهان‌گرفته است‌، و پیشانیش را خم نموده است‌، و منتظر است‌که بدو اجازه داده شود (‌که آن را بزند)». گفتند: ای پیغمبر خدا، چه بگوئیم؟ فرمود:

(قولوا:حسبنا الله ونعم الوکیل).[۳]«بگوئید: خدا ما را بس است‌، و او بهترین مدافع است‌».

پس مردمان گفتند: (حسبنا الله ونعم الوکیل).

(وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ).

در آن روز هر انسانی (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد).

هر نفسی می‌آید. نفس است‌که در اینجا مورد محاسبه قرار می‌گیرد و حساب وکتاب پس می‌دهد. نفس است که سزا و جزا دریافت می‌دارد. با نفس راننده و سوق‌دهنده‌ای است‌که او را می‏‎برد و راه را بدو نشان می‌دهد، و با نفس شاهد وگواهی است‌که بر او شهادت وگواهی می‌دهد. چه بسا این دو فرشته همان دو نویسنده و همان دو محافظی باشندکه در دنیا همراه او بوده‌اند، و چه بسا دو فرشته دیگر باشند. نظریه نخستین بهتر است‌. صحنه‌ای است بیش از هر چیز به سوق دادن و بردن به سوی دادگاه برای محاکه می‌ماند. ولیکن این دادگاهی است‌که در حضور خدای مقتدر و شکوهمند انجام می‌گیرد.

در این جایگاه دشوار و موقعیت نابهنجار، بدوگفته می‌شود:

(لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَهٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ).

(سپس به انسان بی‌باور خطاب می‌شود:‌) تو از این (‌دادگاه بزرگ و چیزهائی که می‌بینی و خواهی دید) غافل بودی‌، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زده‌ایم و امروز چشمانت کاملا تیزبین شده‌اند.

چشمانت نیرومند و تیزبین می‌شوند، و هیچ پرده و مانعی جلو آنها را نمی‌گیرد. این وعده‌گاهی است‌که از آن غافل بوده‌ای و غافل شده‌ای‌. این جایگاهی است‌که حسابی برای آن باز نکرده‌ای و آن را بشمار نیاورده‌ای‌. این سرانجامی است که فرارسیدن آن را انتظار نداشته‌ای و منتظرش نبوده‌ای‌. هم اینک بنگر. امروز دیدگانت تیزبین و قوی هستند.

در اینجا قرین‌، یعنی همدم او جلو می‌آید … ارجح این است‌که او همان شاهد وگواهی است که کارنامه و دفتر اعمال زندگی وی را با خود برمی‌دارد:

(وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ).

فرشته همدم او می‌گوید: اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (‌و من آنها را ثبت و ضبط کرده‌ام‌. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار می‌کنی ).

اینها چیزهائی است‌که در پیش من حاضر و آماده و فراهم است‌. نیازی به تهیه‌کردن یا آماده نمودن ندارد! روند سخن چیزی از بررسی و وارسی این‌کارنامه و دفتر اعمال نمی‌گوید، و بلکه در امضاء و اجرای حکم شتاب می‌گردد، و مستقیما فرمان والای یزدان بزرگوار به دو فرشته محافظ‌، یعنی فرشته راهنما و فرشته‌گواه‌، درمی‌رسد که‌:

(أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ . مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ . الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ).

هر کافر سرکش و کینه‌توزی را به دوزخ بیندازید! آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (‌و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است‌، و متجاوز (‌از حدود احکام الهی‌) و متعدی (‌به حقوق دیگران‌) بوده است‌، و (‌در دین خود) شک داشته است و (‌دیگران را نیز راجع به دین‌) به شک انداخته است و بدبین کرده است‌. آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برگزیده است‌. پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید.

بیان این صفتها تنگی و نابهنجاری و شدت و حدت موقعیت را افزایش می‌دهد. خشم خداوند مقتدر و شکوهمند را در آن جایگاه سخت و هراسناک می‌رساند. اینها صفتهای بد و ناجوری هستندکه بیانگر استحقاق شدت و حدت عذاب و عقاب هستند: (کَفَّارٍ)‌: بسیارکفرپیشه و بس ناسپاس‌. (عَنِیدٍ)‌: سرکش‌.کینه‌توز. (مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ) :‌کسی‌که خویشتن را از انجام خوبیها به دور داشته است‌، و یا مانع دیگران از انجام خوبیها بوده است‌. (مُعْتَدٍ)‌: تجاوزپیشه‌. کسی که از قوانین آسمانی سرپیچی کند و از حدود مقررات بگذرد، و یا به حقوق دیگران تجاوزکند. (مُّرِیبٍ)‌: متردد. شک انداز. (الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ): آن کسی‌که با خدا، معبود دیگری را گزیده است … برشمردن این صفتها با تاکید فرمانی‌که نیازی به تاکید هم ندارد، به پایان می‌رسد:

(فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ).پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید.

این هم برای ذکر مکان او در دوزخ است‌، دوزخی‌که فرمان صادر می‌شود او را در آن بیندازند.

در اینجا است‌که همدم او می‌ترسد و می‌لرزد، و هرچه زودتر شبح تهمت را از خود به دور می‌دارد. زیرا چه بسا او را به‌گناه وی بگیرند. مگر نه این است‌که در دنیا همدم و همراه او بوده است‌؟‌:

(قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ).

(آن کس که در دنیا پیوسته‌) همدم او (‌بوده است‌) می‌گوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (‌از فرمان یزدان‌) وانداشته‌ام‌، بلکه او خود در گمراهی ژرف (‌و دور از ساحل نجاتی‌) بوده است‌.

چه‌بسا این قرین و همدمی‌که در اینجا از او سخن می‌رود جدای از قرین و همدم پیشینی باشد که کارنامه و دفتر اعمال را پیش می‌کشد و تحویل می‌دهد. چه‌بسا او اهریمنی باشد که مامور گمراه کردن او بوده است‌. این اهریمن است‌که خود را از تهمت‌گمراه‌کردن او تبرئه میکند، و بیان می‌داردکه او راگمراه دیده است و ذاتاً‌گمراه بوده است‌، و به گمراه‌سازی اهریمن نیزگوش فراداده است و به گمراهی ادامه داده است! در قرآن صحنه‌های مشابهی است که در آنها همدم اهریمنی از همدم بشری‌، بدین روال و بر این منوال بیزاری می‌جوید و خویشتن را تبرئه می‌کند. هرچند نظریه پیشین هم دور از ذهن نیست‌. چه بسا آن قرین و همدم‌، همان فرشته‌ای باشد که کارنامه و دفتر اعمال را آماده کرده است‌.گرچه او فرشته و پاک است‌، ولی موقعیت آن اندازه هراس‌انگیز و خوفناک است‌که او هم شتابان به تبرئه خود می‌پردازد و اظهار بیگناهی می‌کند. این فرشته پاک می‌خواهد توضیح بدهد و روشن بکندکه درست است من با او بوده‌ام و با این بدبخت همدم شده‌ام‌، ولیکن درکارهائی که از او صادر شده است و سر زده است اصلا قدرت و توانی نداشته‌ام و دخالت نکرده‌ام … وقتی‌که شخص بیگناه خود را ازگناه تبرئه می‌کند، از هر چیز بیشتر بیانگر هول و هراس پریشان‌کننده و غم و اندوه هراس‌انگیز و آشفته‌ساز است‌.

در اینجا سخن فیصله‌بخش فرامی‌رسد و هر سخن دیگری را پایان می‌دهد:

(قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ . مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).

خدا می‌فرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (‌از این سرنوشت شوم‌) بیم داده بودم‌. سخن من (‌مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان‌) تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود، و من کم‌ترین ستمی به بندگان نمی‌کنم‌.

اینجا جایگاه دشمنان و ستیزه‌گری نیست‌. پیش از این در دنیا وعده جزا و سزای هر عملی داده شده است‌. هر چیزی هم ثبت و ضبط‌گردیده است و تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود.کسی هم سزا و جزا داده نمی‌شود مگر برابر آنچه ثبت و ضبط گردیده است‌. به کسی‌کم‌ترین ظلم و ستمی نمی‌شود. آن‌کس‌که سزا و جزا می‌دهد قاضی دادگری است‌.

بدین وسیله صحنه حساب وکتاب هراس‌انگیز، با همه هول و هراس و شدت و حدتی‌که دارد به پایان می‌آید. ولیکن سراسر صحنه به اتمام نمی‌رسد. بلکه روند سخن‌گوشه‌ای بس خوفناک این صحنه را به تماشا می‌گذارد:

(یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ).

روزی به دوزخ خواهیم گفت‌: آیا پر شده‌ای‌؟ (‌قطعا که پر شده‌ای و ما به وعده خود وفا کرده‌ایم‌). و دوزخ می‌گوید: مگر افزون بر این هم هست‌؟‌!.

صحنه همه و همه صحنه‌گفتگو است‌. دوزخ در صحنه گفتگو نشان داده می‌شود. با این پرسش و پاسخ‌، صحنه شگفتی و شگرفی و ترسناکی و خوفناکی جلوه‌گر می‌آید … در این سو همه‌کافران ستیزه‌گر و سرکش و کینه‌توز و متجاوز و متعدی و متردد و بدبین، آماده و حاضرند. اینان‌گروه فراوانی هستند که پیاپی به دوزخ انداخته می‌شوند. داخل دوزخ رویهم انباشته می‌شوند. آن گاه دوزخ را فریاد می‌دارند:

(هَلِ امْتَلَأْتِ). آیا پر شده‌ای‌؟‌.

آیا تو را بس است‌؟ امّا دوزخ لبهای خود را می‌لیسد و شعله‌ور می‌شود، و انگار شخص پرخور و خوش اشتهائی است وگرسنه‌گرسنه است و می‌گوید:

(هَلْ مِن مَّزِیدٍ).آیا افزون بر این هم هست‌؟‌.[۴]

وای چه هول و هراس شگفتی‌!

در سوی دیگر این هول و هراس‌، صحنه دیگری است‌. صحنه‌ای است دل‌انگیز و انیس و مونس و رضایت‌بخش و زیبا. این صحنه‌، صحنه بهشت است‌که به پرهیزگاران نزدیک گردانده می‌شود، تا بدانجا که از نزدیک دیده می‌شود و آنان آن را می‌بینند. با تکریم و تعظیم آن را بدیشان نزدیک می‌کنند:

(وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ . هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ . مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ . ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ . لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ).

بهشت به پرهیزگاران نزدیک گردانده می‌شود و فاصله چندانی از آنان نخواهد داشت‌. این همان چیزی است که به شما وعده داده می‌شد، و به همه کسانی که (‌از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (‌فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبه‌کار (‌به محضر او) بیاید. (‌فرشتگان بدیشان می‌گویند:‌) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است‌. (‌جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش‌، روز بقاء و ماندگاری همیشگی‌). هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست‌، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (‌که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است ).

بزرگداشت در هر واژه‌ای و در هر حرکتی است‌. بهشت نزدیک گردانده می‌شود و جلو آورده می‌شود. پرهیزگاران زحمت داده نمی‌شوند که رنج حرکت به سوی بهشت را تحمّل‌کنند. بلکه این بهشت است‌که می آید:

(غَیْرَ بَعِیدٍ). فاصله چندانی نخواهد داشت‌.

نعمت رضایت‌بخش بهشت هم با بهشت به سراغ آنان می‌آید:

(هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ . مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ).

این همان چیزی است که به شما وعده داده می‌شد، و به همه کسانی که (‌از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (‌فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبه‌کار (‌به محضر او) بیاید.

پرهیزگاران از سوی یزدان جهان این گونه توصیف می‌شوند. پرهیزگاران می‌دانند که آنان در ترازوی یزدان‌، توبه‌کاران‌، محافظان (‌دین خدا و فرائض و عهدها و پیمانهای ایزد سبحان‌)‌، آن کسانی که از خداوند مهربان می‌ترسند در حالی که او را ندیده‌اند، برگردندگان به سوی پروردگارشان‌، و فرمانبرداران‌، به شمار می‌آیند.

آن گاه بدیشان اجازه ورود به بهشتی داده می‌شود که در امن و امان بدان وارد می‌گردند و بیرون آمدنی از آن در میان نیست‌:

(ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ).

(فرشتگان بدیشان می‌گویند:‌) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است‌، (‌جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش‌، روز بقاء و ماندگاری همیشگی‌).

آن گاه در ملا اعلی و جهان فرشتگان والا، نداء داده می‌شود، و شان و مقام پرهیزگاران اعلام می‌گردد، و بهره‌ای که در پیشگاه خدا دارند و نامحدود و ناگسیختنی است اعلان می‌شود:

(لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ).هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست‌، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (‌که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است‌).هر اندازه پیشنهاد بکنند و هر اندازه برگزینند، بدان چیزی نمی‌رسند که برای آنان آماده گردیده است‌. نعمت فراوانی که برای ایشان در پیشگاه پروردگارشان است نامحدود است‌.

—————————–

منبع: فی ظلال القران / نویسنده: شهید سید قطب(رح) / مترجم: دکتر مصطفی خرمدل / نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا