ناپیوستگی حیات حزبی در ایران
ناپیوستگی حیات حزبی در ایران
دکتر نظام الدین قهاری
مقدمه و تعریف
احزاب در قرون اخیر، در کاملترین اشکال
مفروضی که شرح آن بهدنبال خواهد آمد، عبارتند از نهادهای مدنی-سیاسی متشکل از
شهروندان جامعه. وجود احزاب سیاسی از ویژگیهای جوامع مدرن است که مراحل گذار را
به پایان رساندهاند و پیشاپیش مراحل مختلف رشد صنعتی، اقتصادی، علمی، سیاسی و
فرهنگی را پشت سر گذارده، به ثبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی دست یافتهاند و همواره
در حال استمرار تکاملی این مراحل میباشند. چون در جوامع مدرن، سرمایهداری خصوصی
و احزاب سیاسی در مقابل فئودالیسم دیرپا و دولت مقتدر مرکزی طی مراحلی همزمان
رشدکردهاند، بنابراین عدهای وجود احزاب را از ویژگیهای جوامع سرمایهداری میدانند.
در این جوامع از مدتها پیش (پیش از ورود به جامعهی مدرن) طبقات مختلف با منافع و
مصالح متفاوت بهوجودآمدهاست. این طبقات به چنان مرحلهای از رشد آگاهیهای
اجتماعیــسیاسی دست یافتهاند که برای وصول به اهداف خود مشارکت در کلیهی امور
جامعه را ضروری دانسته، برای کسب قدرت و حفظ آن به تلاش جمعی میپردازند.
کوشندگانی که به این مرحله از آگاهی رسیدهاند،
در جهت همآهنگساختن و افزودن به توان خود برای مقابله با قدرتمندان اقتصادی و
سیاسی به تشکیل سازمانها و احزاب سیاسی مبادرت میورزند؛ چون به این نتیجه رسیدهاند
که کسب حقوق و منافع اقتصادی-اجتماعی و مشارکت در مدیریت جامعه نیاز به اتحاد و یکپارچگی
طبقات مشترکالمنافع در قالب برنامهها، آرمانها و اهداف مشخص داشته و باید از
اصول مدونی که همگان در تنظیم آن مشارکت داشتهاند، پیروی نمود و اخلاقاً به آن
پایبندبود. این اصول ناشی از رشد افکار و اندیشههای بارور و آیندهنگر و معرفتشناسانهی
سیاسی فرهیختگان جامعه میباشد که علل نابهسامانیهای محیط خود را شناخته و
همواره بهدنبال کشف راههای رفع آنها میباشند.
بنابراین در قرون نوزدهم و بیستم احزاب
سیاسی از گردهمآیی و اتحاد و یکپارچگی شهروندان آگاه یک جامعه تشکیل میگردد که
افکار، نظرات، منافع، اهداف و برنامهها و حتی ایدئولوژی مشترکی دارند و با تدوین
مرامنامهها و اساسنامههای مدوّن و پیروی و اجرای آن برای وصول به اهداف حزب از
هرجهت آماده میباشند.
رسیدن به چنین مرحلهای از آگاهی و توان
فعالیت با تشکل و یکپارچگی، نیاز بهوجود آزادی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارد که
مردم آن جوامع، سالهای طولانی برای تأمین و تعمیم و تحکیم آن کوشیدهاند و بهطور
نسبی یا کامل به آن دست یافتهاند.
سابقهی تاریخی
استعمال کلمهی حزب و بالطبع احزاب به زمانهای
دور بازمیگردد. در قرآن مجید سورهای به همین نام وجود دارد که در آن اشارات
مبسوطی به اتحاد کفار مکه و دیگر نقاط سرزمین حجاز برعلیه مسلمانان مقیم مدینه
نموده است و از آنان تعبیر به حزب شیطان میکند. در مقابل اتحاد مسلمانان
“حزبالله” تعبیر میشود و وعدهی پیروزی نهایی به آنها داده شده است.
بعدها در جهان اسلام تشکیلاتی به نام حزب که در صدد کسب قدرت سیاسی باشد، وجود
ندارد. هرچند دستههایی با نامهای اخوانالصفا، اسماعیلیه، حروفیه، باطنیان،
قرمطیان و زیدیه بهوجود آمدهاند که هیچ یک برای کسب قدرت جامع سیاسی فعالیت نمیکردند.
در طول تاریخ شرق و غرب شاهد بهوجود آمدن
دستهها و سازمانهای مختلف با اهداف مشخص و مشترک هستیم که گاهی اتحاد و یکپارچگی
و اطاعت از رهبریشان زبانزد بوده است (مانند فداییان اسماعیلی) ولی با احزاب مورد
نظر ما که در قرون اخیر بهوجود آمدهاند، مشابهت ندارند.
احزاب قرون ۱۹ و ۲۰
منظور ما احزابی است که بعد از ظهور جوامع
مدرن و تشکیل دولتــملتها در اروپا و نقاط دیگر بهوجود آمدهاند. بهخصوص
احزابی که بعد از انقلاب صنعتی انگلستان و انقلاب فرانسه و رشد سرمایهداری و شکلگیری
طبقات اجتماعی پدیدار شدهاند.
پس از وقوع دو انقلاب فوق در دو کشور
اروپایی و گامگذاری در دوران مدرن، فرآیند محدودساختن قدرتهای مطلقهی حاکم،
مشارکت عامهی مردم در مدیریت کشور و قانونگذاری و تعیین مسؤولان اجرایی، موردنظر
قرارگرفت. اعتقاد و احترام به توان آگاهیپذیری، تشخیص سره از ناسره و تصمیمگیری
دربارهی سرنوشت و زندگی خویش، گزینش راه درست و اعمال ارادهی فرد برای انتخاب
اهداف، از ویژگیهای ورود انسان به دوران مدرن است. بالطبع مشارکت در مدیریت جامعه
نیز بهعنوان مُبیِّن و نشانهی اصلی محور قرارگرفتن انسان بهعنوان سوژه در مرکز
تصمیمگیریها در مسایل اجتماعی و سیاسی پذیرفته شد. از نخستین گامهایی که انسان
مدرن با اراده برداشت، محدودکردن قدرتهای استبدادی اقتصادی-سیاسی حاکم بود که
مانع و سد بزرگی در راه پیشرفت عقلانیت و بالندگی اندیشهی او محسوب میگردید. این
اقدام عظیم بهصورت منفرد غیرممکن و بهصورت اتحاد و یکپارچگی افراد معتقد، هرچند
سخت ولی سهلالوصولتر میبود.
بدینترتیب هستههای نخستین تشکل، باگردهمآیی
افراد همفکر و هممنافع مصداق یافت و بهتدریج بهصورت سازمانهای وسیعتر مانند
اتحادیه، سندیکا و حزب در آمد. چون احزاب در مرحلهی نخست از جانب طبقاتی بهوجود
آمد که در حال رشد و افزایش بودند و با طبقات قدرتمند حاکم به مبارزه میپرداختند،
این احزاب بهعنوان احزاب طبقاتی مشهور گردیدند. بعدها در اندیشهی سوسیالیستها و
مارکسیستها، طبقاتیبودن احزاب بهعنوان یک اصل پذیرفته شد.
البته مشارکت سازمانیافتهی عامهی مردم بهسرعت
بهوقوع نپیوست بلکه مراحل فراز و نشیب، کوشندگی و مبارزات پیگیر و طولانی
شهروندان جامعه را پشت سرگذاشت و مراحل پیروزی و شکست را به عین مشاهده کرد و بهای
سنگینی برای کسب این امتیاز بزرگ و نهادینهکردن آن پرداختگردید. از جمله در
فرآیند عمل مشاهده شد که همبستگی و اتحاد سازمانیافتهی افراد جامعه با معیارهای
ذکرشده از ضروریات دموکراسی است. بهعبارت دیگر دموکراسی یا حکومت مردم با حضور
احزاب لازم و ملزوم بوده و ضرورتی غیرقابل اجتناب دارد.
دموکراسی بعد از رنسانس در کشورهای اروپایی
برخلاف یونان و روم قدیم بهصورت غیرمستقیم در آمد. چون با افزایش جمعیت شهرها و
افزایش مسایل و مشکلات مستمر جامعه و ضرورت نظارت دایمی بر عملکرد مسؤولان اجرایی
و قانونگذاریهای مکرر، حضور نمایندگان منتخب شهروندان در محل معینی بهنام مجلس
یا پارلمان ضروری شناخته شد. بدینترتیب مجالس مقننه بهوجود آمد و بهتدریج بر
اختیارات آن افزوده شد و ضمن تصویب یا رد قوانین مورد نیاز و طرحشده، مقامات
بالای اجرایی را برمیگزیدند و حق داشتند آنها را استیضاح نموده یا برکنار
نمایند.
به موازات پیشرفت حکومت دموکراسی در کشورهای
غربی، تشکیلات و سازمانهای سیاسی و حزبی نیز گسترش یافت. گسترش فعالیت احزاب
سیاسی بهعنوان نهادها و نیروهای اجتماعی، نشانهی بارز توسعه و رشد سیاسی یک
جامعه میباشد. مشارکت مردم در فعالیتهای اجتماعی-سیاسی و از همه مهمتر
“انتخاب نمایندگان قوهی مقننه” نیز به گسترش فعالیت و کوشندگی احزاب
بستگی دارد.
اگر در جامعهای احزاب قوی، با سابقه،
باتجربه و فراگیر وجود نداشته باشد، هر قدر هم انتخابات آزاد باشد و اخلال و خرابکاری
و اِعمال نفوذ در آن صورت نگیرد و منفردان خوشنام و موجه انتخابگردند، باز در
مجلسِ قانونگذاریِ تشکیلشده، تشتت و تفرقهی آرا وجود دارد و تصویب لوایح و طرحهای
مدونِ مفید، گرفتار رکود و تأخیر و تغییر میگردد و قانونگذاری گرفتار اختلال میشود.
بهعلاوه امکان زیاد دارد که منتخبان منفرد بهسرعت از فشار و تحمیل نظرات
قدرتمندان متأثر و منفعل و مرعوب گردند و احتمال فساد و انحراف یا تطمیع، فراوان
است.
درحالیکه نمایندگان منتخبی که از حمایت
احزاب برخوردارند، گرفتار این نواقص نمیگردند، بلکه به پشتیبانی حزب و هواداران
خود، لوایح و طرحهایی که از پیش در حزب مورد بررسی و قرارگرفته را در مجلس تصویب
و برای اجرا به دولت ابلاغ میکنند.
احزاب سیاسی نقش واسط بین مردم و حکومت را دارند
و در موقع انتخابات از افزایش بیرویه و غیرمنطقی کاندیداها و از تشتت آرای راCیدهندگان
جلوگیری میکنند؛ برای رفع نیازها و کاستیهای جامعه و خواستههای هموطنان، برنامههایی
منظم و قابل اجرا تدوین میکنند و آنها را بهصورت لوایح و طرحهای مفید برای بحث
و بررسی بیشتر و در نهایت تصویب و ابلاغ به هیأت اجرایی مجلس ارایه میدهند؛
خواستههای هواداران و اعضای خود را طبقهبندی، مدوّن و منطقی کرده و با امکانات
موجود جامعه همآهنگ میسازند. هر حزب، نمایندگی یکنوع طرز تفکر یا ایدئولوژی را
در جامعه عهدهدار بوده و از منافع و خواستههای یک یا چند طبقهی همآهنگ و همراه
دفاع میکند. کنترل قدرتهای سیاسی و اقتصادی جامعه برای پیشگیری از فساد از سوی
احزاب از ضروریات حکومتهای دموکراسی است.
از نهادهای دیگری که زاییدهی دموکراسی و
لیبرالیسم است و بهموازات احزاب سیاسی یا حتی قبل از آن بهوجود آمدهاند،
سندیکاهای کارگری، کارمندی، دانشجویی و غیره است. سندیکاها، اتحادیهها و
کئوپوراتیوها از حقوق اجتماعی و منافع طبقاتی بخش خاصی از جامعه دفاع میکنند که
در مسایل اخیر اتحاد نظر و ائتلاف هدف دارند. اعضای سندیکاها و اتحادیهها عمدتاً
از گروههای مشترکالمنافع تشکیل میگردند و اهداف و مقاصد اجتماعی-اقتصادی خود را
با اتحاد و یکپارچگی و مبارزات و کوششهای سازمانیافته از قدرتهای اقتصادی یا
سیاسی حاکم کسب میکنند.انجمنهای سیاسی، تعاونی، خیریه، محلی، ورزشی و غیره نیز
از نهادهای مشخص جامعهی دموکراسی است.
دموکراتیکترین شکل تشکیل احزاب در جوامع
مدرن و صنعتی آن است که اعضایی از سندیکاها، اتحادیهها و انجمنهای مختلف از تمام
نقاط کشور که به آگاهی و شناخت مسایل جامع میهن خود دستیافته و از مدیریتهای
سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تجربه و دانش کافی یافتهاند (هژمونی شدهاند) با تشخیص
عقاید، منافع و آرمان همراستا با دیگر سازمانهای مشابه گردهم آمده و به تشکیل
حزب سیاسی واحد میپرداختند. اعضای این حزب واحد تمامی نظرات و پیشنهادهای سازمانهای
مذکور را در برنامهها و آییننامهها و اهداف خود میگنجاندند و برای در دست
گرفتن قدرت سیاسی یا نفوذ و مشارکت در آن از راه شرکت در انتخابات نمایندگان مجلس
و کسب هرچه بیشتر کرسیهای آن به کوششها و مبارزات متشکل و یکپارچهی همهی
سازمانهای تشکیلدهنده و زیرمجموعهی خود مبادرت میورزیدند و اگر از راه انتخابات
وصول به قدرت سیاسی را غیرممکن میشناختند، راههای دیگری را تجربه میکردند.
احزابی که چنین مسیری را برای تشکیل خود طی
میکردند، از توان حمایت جمع کثیری از هموطنان خود برخوردار بودند؛ بنابراین شرط
اصلی استحکام و دیرپایی خود را کسب میکردند و با این زیرساخت قومی گاهی عمر آنها
به دهها سال میرسید.
اینگونه احزاب نیازی به عضوگیری زیاد
ندارند. اعضا و هواداران اصلی آنان در سندیکاها، اتحادیهها و دیگر سازمانهای
مشابه پیشگفته متشکل میباشند. اعضای اصلی حزب را افرادی تشکیل میدهند که در
مرحلهی نخست، آمادگی فعالیتهای سیاسی دارند؛ ضمناً برای مشارکت در قوهی مقننه
یا در دست گرفتن مسؤولیتهای سیاسی، اداری، اجتماعی از آگاهیهای علمی، فنی و
تجربی برخوردارند.
این احزاب شرایطی برای عضویت اصلی اعضا قرار
دادهاند. داوطلبان عضویت باید تحصیلات آکادمیک سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی
داشته باشند و افزون بر پذیرش مرامنامه و اساسنامهی حزب، لیاقت و کاردانی خود را
در انجام وظایف محوله نشان دهند. اکثر احزاب اروپای غربی برای اعضای خود کلاسهای
تئوری و عملی تشکیل میدهند تا آنها برای مدیریتهای مختلف آمادگی پیدا کنند و
این کلاسها را با دورههای بازآموزی و سمینارهای سالیانه تقویتکرده و تعالی میبخشند.
استادان برجستهی دانشگاهی یا اعضای مجرب و باسابقهی حزب در این کلاسها تدریس میکنند
و بدینترتیب داوطلبان و اعضای حزب برای پذیرش مسؤولیت کارهای اجرایی یا قانونگذاری
آماده میشوند و کاندیداهای حزب برای حضور در مجلس از بین این افراد انتخاب میشوند.
بدینترتیب افراد شایسته تربیت شده و با برنامههای مدون و از پیش تعیینشده برای
احراز پستهای سیاسی، اداری، اجتماعی و قانونگذاری آمادگی کامل پیدا میکنند.
ضمناً همآهنگیهای ضروری هم از قبل صورت گرفته و از دوبارهکاری و اتلاف وقت و
خنثیسازی حرکتها جلوگیری میشود.
سابقهی احزاب در ایران:
سابقهی تشکیل احزاب سیاسی در ایران به بعد
از انقلاب مشروطیت باز میگردد. این فرآیند همانند مشروطیت و قانونگذاری در مجلس
نمایندگان و … تقلیدی از کشورهای اروپای غربی بود. این پدیدهی غربی که از همان
آغاز ناپخته و نارس بود، با فرهنگ سنتی-مذهبی ریشهدار در تباین و تضاد قرارگرفت و
همانطور که استقرار قانونگذاری و مشروطیت حقیقی از آغاز پایههای سست و لرزانی
داشت، احزاب هم توان و قدرت آنچنانی پیدا نکردند و بهمجرد رجعت استبداد، فعالیتهای
خود را کاهش دادند و به رکود و توقف و حتی انحلال رسیدند.
بههرحال بعد از تشکیل اولین دورهی مجلس
شورای ملی، شاهد تشکیل دو حزب متفاوتالعنوان بهنامهای دموکرات و اعتدالیون
هستیم. تا روی کار آمدن رضاشاه در سال ۱۳۰۴، احزاب متفاوتی بهوجود آمدند ولی بعد
از استقرار حکومت و سلطنت اخیرالذکر دیگر اثری از حزب در ایران نیست. بعد از
شهریور ۱۳۲۰ با سقوط رضاشاه از سلطنت، محیطی نسبتاً باز توأم با هرج و مرج بهوجود
آمد و سازمانهای متعددی بهنام حزب ظاهر شدند (شرح مبسوط احزاب دهههای ۲۰ و ۳۰ و
40 در کتب تاریخی درجشده و از مقولهی بحث فعلی ما خارج است.)
حال با ذکر این مقدمه که ناخواسته طولانی
شد، مقایسهای بین احزاب کشورهای غربی و ایران لازم است تا علل عدم پیشرفت احزاب
در جامعهی ایران مشخصگردد.
شرایط مستعد برای تشکیل حزب در کشورهای
پیشرفته، را میتوان بهصورت زیر دستهبندیکرد.
۱) سابقهی تاریخی حکومت مردم (دموکراسی
مستقیم) در یونان و روم قدیم و قانونگذاری و قانونمندی دیرپا در کلیهی سرزمینهای
اروپا تحت حکومت روم و نهادینهشدن فرهنگ متابعت از قانون.
۲) وصول به ضرورت مشارکت عامه یا حداقل
نخبگان در مدیریت و نظارت بر قدرت سیاسی جامعه بعد از رنسانس (دموکراسی غیرمستقیم
یا انتخاب دورهای نمایندگان و مسؤولان اجرایی.)
۳) رسیدن این جوامع به مرحلهی مدرنیته
یعنی رشد کامل و بلوغ عقلی انسان با قدرت اراده و توان انتخاب برای سلطه بر طبیعت
و تعیین سرنوشت خویش بدون کمک نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعه.
۴) رشد سرمایهداری صنعتی-علمی عمومی و
خصوصی و تشکیل طبقات مختلف (کارگر، کارمند، کارفرما) و توسعهی شهرهای مدرن.
۵) کسب آزادی افکار و اندیشه برای رشد و
بالندگی و کوششهای پیگیر برای حفظ و گسترش و نهادینهساختن آن.
۶) گسترش فرهنگ کار گروهی و دستهجمعی و
اجتناب از انفراد و اعتکاف در نتیجهی اتحاد طبقاتی در سندیکاها و اتحادیهها و
انجمنهای محلی، صنفی-فرهنگی و اجتماعی و در نهایت تشکیل احزاب فراگیر (نهادهای
مدنی) با تدوین برنامههای مدون برای مدیریت جامعه، حفظ حقوق قانونی و منافع اعضا
و رفع نیازمندیهای آنان.
۱-۶) رعایت آزادی کامل در انتخاب رهبران و
کمیتهی مرکزی و هیأت اجرایی نهادهای فوق با رأی اکثریت و رعایت حقوق اقلیت.
۲-۶) تربیت و آموزش کادرهای سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در احزاب برای رعایت شایستهسالاری در مدیریتهای کشور.
۷) وجود شرایط اقلیمی مساعد برای تسهیل
کوشش و فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی و عمومی در کنار هم یا همکار یکدیگر.
۸) تثبیت و تقسیم مناسب جمعیت در سراسر
کشور و جلوگیری از افزایش و جابهجایی و مهاجرتهای بیرویه.
۹) مترادفبودن و هما~هنگی رشد اقتصادی و
سیاسی با هم.
۱۰) نفی کامل بیسوادی و آموزش مدیریتهای
علمی،سیاسی، اقتصادی با علوم جدید و تعمیق بصیرت سیاسی، بینش اجتماعی و روشنفکری.
شرایط نامساعد برای تشکیل احزاب سیاسی در
ایران
۱) عدم تشکیل و تثبیت جامعهی مدرن و
طولانیشدن مرحلهی گذار که بیپایان بهنظر میرسد.
۲) عدم رشد و بلوغ سیاسی و بینش و آگاهی
اجتماعی در اکثریت افراد جامعه ضمن بالابودن درصد بیسوادی.
۳) عدم امکان آزادی اندیشه و افکار و ذهنیت
قانونپذیری در جامعه و کاهش معرفتشناسی بهدلیل وجود استبداد فردی، سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی طی قرون متوالی که بالطبع عدم علاقه به شرکت در فعالیتهای
اجتماعی و عمومی و کاهش عرق ملی را بهدنبال داشته است.
۴) وجود فرهنگ قضا-قدری و جبرگرایی و
اعتقاد به تأثیر نیروهای غیبی در تعیین و تغییر سرنوشت و در مقابل، عدم اعتقاد به
داشتن قدرت اراده و توان انتخاب و تأثیر در سرنوشت توسط انسان فعال، که انزواگزینی
و عدم تمایل به مشارکت و دخالت مستقیم در ادارهی امور جامعه را بهدنبال آورده
است.
۵) اقتصاد تکمحصولی، صدور و فروش نفت که
در انحصار دولت مرکزی بوده و تقریباً اقتصاد معیشتی و روزمرهی اکثریت قریب به
اتفاق مردم از قِبَل همین درآمد تأمین میگردد.
۶) عدم رشد صنعت و علوم کفا و اقتصاد دروننگر
که سبب عدمرشد سرمایهداری مستقل خصوصی شده و به کاهش رشد طبقات مشخص و مختلف
اجتماعی و تشکیل شهرهای مدرن و مستقل از روستاها منجر گردیده است.
۷) کاهش تولید و عدم تمایل به کارهای
تولیدی، ابتکاری و خلاق و همراه با نوآوری در اکثریت نیروهای آماده بهکار و تمایل
به کارهای انگلی و مصرفی و بهدنبال آن عدم تعمیم فرهنگ نظم و انظباط و وجدان کار.
البته کارشناسان، مجموعهی این نقایص را ناشی از عدمامنیت شغلی و موانع سرمایهگذاری
خصوصی در کارهای کلان صنعتی-تولیدی و علمی میدانند.
۸) عمیقبودن فرهنگ سنتی و باورهای مذهبی
در اکثریت تودههای مردم که سبب میشود هر حزبی با “حزب الله” مقایسه
شود و احزاب سکولار یا لاییک اگر مورد تأیید روحانیان نباشد لامذهب محسوبگردد.
۱-۸) قویبودن نهادهای مذهبی مانند مساجد،
حوزههای علمیه و هیأتهای صنفی-مذهبی که همچون احزاب سیاسی در کارهای
اجتماعی-سیاسی و تعاونی و عامالمنفعه شرکت میکنند. وجود بینش و منش هیأتسالاری
جایی برای فعالیت احزاب سیاسی باقی نمیگذارد.
۲-۸) با تقلید از علما و مراجع دینی که
گاهی سیما و سیرت قدیسان را پیدا میکنند و برای اکثریت مردم بهعنوان رهبر
کاریزماتیک منجی و نجاتبخش درمیآیند جایی برای اراده و انتخاب مستقل فردی و
فعالیت احزاب سیاسی وجود نخواهد داشت.
۹) روحیهی انزواطلبی، فردگرایی، خودمحوری،
تکروی، اعتکاف و عرفانگرایی افراطی که گاهی سبب ترس، تهدید، بیاعتمادی و بیعلاقگی
است و باعث عدم گردهمآیی، اتحاد و تشکیل انجمنها، اتحادیهها، سندیکاها و دیگر
تشکیلات مدنی میگردد. که پایههای اصلی احزاب سیاسی را میسازند.
۱۰) قرارگرفتن در منطقهی جغرافیایی خاص و
تهاجم مستمر جهانگشایان غارتگر یا همسایگان متجاوز به این سرزمین که سببگردید
ساکنان آن همواره در زیر یوغ سرکوب و یکهتازی حکام فاتح خارجی زندگیکنند، یا
حکومت قدرتمندان مستبد و خودمحور داخلی را بهبهانهی مقابله و دفاع از دشمنان
خارجی، تحمل نمایند و ساکنان آن فرصت و امکان نیابند دربارهی قانونمندساختن جامعه
و تشکیل نهادهای مدنی و مردمی اندیشهکرده و به ضرورت آن پیببرند و داشتن امنیت
را در هر شرایطی بر هر چیز دیگر ترجیح دهند.
۱۱) کمبود آب و کاهش نزولات آسمانی در بخش
وسیعی از سرزمین ایران که سببگردیده است سیستم آبیاری به وسیلهی رودخانهها یا
قناتهای ساختهشده در اختیار دولت باشد و مردم هم نیازمند دایمی آن، یا در انتظار
نزول باران و آبیاری غلات دیم، که باز در مقولهی باور به قضا و قدر و کسب روزی
آینده از آسمان بهحساب میآید.
۱۲) افزایش انبوه جمعیت و جابهجایی آن. در
پنجاه سال اخیر جمعیت کشور بهنحو بیسابقهای افزایش یافته است، این امر صرفنظر
از اثرات نامساعد و ناسازواری که در تخریب محیط زیست و اقتصاد داشته است، جابهجایی
جمعیت را از مناطق گسترشیافته و عمدتاً روستاها، به شهرها در پی داشته است.
مهاجرت اغلب افراد، بهدلیل فقر مادی و بیکاری
بوده است. این افراد بهدنبال کسب معاش و معیشت روزمره بوده و با فرهنگ شهرنشینی و
مدنیت کمتر آشنا هستند و برای کسب روزی به هر کاری از جمله مزدوری، انگلی،
لُمپَنی و حتی کارهای غیرقانونی دستمیزنند. نه آشنا به قوانین هستند و نه حتی
مقید به رعایت آن؛ و با هیچگونه سازماندهی و تشکیل نهاد مدنی مثل اتحادیه و
سندیکا آشنا نمیباشند. این افراد با گرایش به مزدوری، مجذوب جریانهایی میشوند
که به انبوه کثیر کمیّت تودهها نیازمند هستند و بالطبع سنخیتی با سازمانبندی
منظم که به کیفیت توجه دارد، نخواهند داشت.
از طرفی سیل مهاجرت نخبگان و نیروهای
فرهیختهی علمی، فنی، صنعتی و کارشناسان باتجربه به خارج از کشور، علاوه بر مضرات
متعدد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تأثیر بسیار منفی بر تشکیل سندیکاها و احزاب و
دیگر نهادهای مدنی میگذارد. چون اینقبیل افراد با حضورشان سبب پیشرفت فرهنگ و
آگاهی و همبستگی و اتحاد در جامعه میگردند و مهاجرت و عدم وجودشان در داخل، سبب
تضعیف و تعطیل این قبیل نهادها، حتی انجمنهای علمی-فرهنگی، تعاونی-اقتصادی و …
میشود.
افزون بر مهاجرت نخبگان و فرهیختگان، اگر
انتقال سرمایههای کلان خصوصی را به خارج از کشور در نظر بگیریم، اثرات منفی بر
سرمایهگذاری خصوصی صنعتی، خدماتی، علمی و افزایش بیکاری کارگران یدی و فکری،
روشن خواهد شد. کاهش طبقهی کارگر، کاهش گرایش به نهادهای مدنی را در پی خواهد
داشت که قبلاً در مورد آن بحث شده است.
مهاجرت انبوه روستاییان به شهرها بعد از
چندی سبب ایجاد طبقات نوخاسته و تازه برخاسته از بین آنان میگردد که سعی میکنند
به انحای مختلف به مواضع قدرتهای سیاسی و اقتصادی و اداری دستیابند. این طبقات
تازه رشدیافته و به امکانات سودآور دستیافته، با دموکراسی آشنا نبوده و به رعایت
حقوق مدنی دیگران هم کاری ندارند، شاید هم از آن بیاطلاع باشند. بالطبع هر فرآیند
یا برآیندی که مواضع پُرمنفعت آنان را تهدیدکند، با مخالفت روبهرو خواهدگردید.
نهادهای مدنی و سازمانهای سیاسی مستقل از جملهی این جریانها هستند که تاب
مقاومت نخواهند آورد.
البته در فرآیندهای تاریخی که در شرایط
نسبتاً باز سیاسی ایران بهوجود میآمد، تشکیلات یا سازمانهای مشابهی به نام حزب
پا میگرفت. هر حزب بهوسیلهی یک رهبر سیاسی مشهور یا مرکزیتی محدود و مرکب از
افرادی معدود ایجاد میگردید و به عضوگیری و تأسیس شعبهها و تأسیسات خود در
تهران و شهرستانها میپرداخت. بسیاری از این احزاب موسمی بودند و در ایام
انتخابات فعالیتآنها افزایش مییافت و هدفشان افزایش آرای کاندیداهای خاص از
جمله رهبر و اعضای محدود رهبری بود و بعد از انتخابات فعالیتشان متوقف میشد و
تنها گاهی نامی از آنان بُرده میشد. این قبیل احزاب با رهبری و مرکزیت محدود، بیشتر
به باندهای سیاسی شباهت داشتند و عملکردشان یا در کنار و موازی دولت و قدرت حاکمه
بود که شبیه احزاب دستوری بودند یا موضع مخالف داشتند، که درصورت توان مقاومت برای
نفوذ در هیأتحاکمه و کسب امتیازات مادی و اداری فعالیت میکردند.
در دوران حکومت دکتر مصدق، احزابی با
معیارهای تقریباً مشابه احزاب واقعی جوامع از نظر سیاسی پیشرفته بهوجود آمدند ولی
با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و ایجاد اختناق فرصت تداوم حیات نیاورده و فعالیت خود را
متوقف ساختند.
احزابی که از شهریور ۱۳۲۰ و بهخصوص دهههای
30 و ۴۰ بهوجود آمدند، برمبنای ایدئولوژیهای مورد قبول خود به سه گروه عمده
تقسیم شدند: مذهبی، ملی، مارکسیستی.
هنوز این سه نوع طرز تفکر، بین احزاب و
سازمانهای موجودی که بهصورت علنی، نیمهعلنی یا مخفی فعالیت میکنند وجود دارد
ولی بهدلیل موانعی که ذکر شد، هنوز نتوانستهاند صورت واقعی حزبی، آنچنانکه در
غرب وجود دارد، بهخودگیرند و توان بهدستگرفتن مسؤولیتهای عالی سیاسی، اجرایی و
مقننه و قضایی را پیدا کنند.
البته منظور نگارنده از این شرح مختصر از
احزاب، سازمانهایی هستند که هیچگونه وابستگی ایدئولوژیک به بیگانگان و حمایت از
طرف آنان نداشتهاند و اصالت ملی و ایرانیبودن خود را حفظکردهاند. ضمناً از
انجمنها و احزاب سرّی نیز صحبتی بهمیان نیامده و این احزاب از این مقال استثناء
شدهاند.
البته گروهی بر این باورند که جنبشهای سرّی
و چریکی که دست به ترور و اقدامات تخریبی علیه رژیمها میزدند، سبب افزایش خشم و
خشونت مسؤولان امنیتی گردیده، در نتیجه فضای سیاسی جامعه را تنگترکردهاند و باعث
شدهاند که عرصه بر احزابی که روشهای معتدلتر را ارجح میشمردند، بستهگردد.
ناکامی و عدم پیشرفت احزاب سیاسی در ایران
دلایل عدیدهای دارد که در این مختصر نمیگنجد و نیاز به رسالات، کتابها و
سمینارهای متعدد دارد. ضمناً در هر یک از مقولات مذکور، نیاز به بحثهای مبسوط و
گسترده است که امید است در آینده این اتفاق بیفتد.
رسیدن به جامعهای مدنی که اکثریت قریب به
اتفاق افراد آن بهنحوی به ضرورت اتحاد و همبستگی در سازمانهای سیاسی، اقتصادی،
صنفی، تعاونی و خیریه پی ببرند نیاز به فرآیند مستمر، طولانی و گسترده، و کارهای
فرهنگی-اجتماعی دارد و وظیفهی هر شهروند آگاه و فرهیختهای است که در این راه
کوشش نماید. روشنفکران هم باید با کوشش و فعالیت خود، به این پروسه شتاب ببخشند.
بهنظر میرسد تحمل نظرات مخالف و انجام گفتمان آزاد و توجه به اندیشههای متفاوت
که آغاز تمرین نفی استبداد فردی و تمرین دموکراسی و آزادی است، باید از گردهمآییها
و انجمنهای فرهنگی، علمی، اجتماعی، ورزشی، هنری و تعاونی آغازگردد و سپس اتحادیهها
و سندیکاهای طبقات مختلف را تشکیل داد. این نهادهای مدنی بهشرط تداوم حیات و
فعالیت مستمر، درآینده پایههای اصلی احزاب سیاسی فراگیر و هدفمند جامعه را خواهند
ساخت.
تشکیل N.G.Oها و
انجمنهای حمایت از اقشار محروم جامعه مانند کودکان، زنان بیسرپرست، معلولان،
محیطزیست و حفظ طبیعت که بهنام خُردهجنبشها موسومند را نباید از یاد برد.
در جوامعی که در آن، احزاب و سندیکاها تشکیل
نشدهاند و اکثریت مردم از تشکل و اتحاد فراری هستند و حقوق اقلیتها کمتر مورد
توجه قرار میگیرد، برای آنکه گفتمان دموکراتیک ذهنیت جامع و عام پیدا کند و
فرهنگ تساهل و تسامح نهادینهگردد ، بهترین طریق تبادل اندیشهها و نظرات و همکاریهای
دستهجمعی و عمومی میتواند در شوراهای مردمی شکلگرفته و نهادسازیشود.
شوراهای مردمی نهادهایی هستند برخاسته از
بطن انقلاب اسلامی که در قانون اساسی هم به آن تصریح شده است ولی متأسفانه تشکیل
این شوراها بیش از دو دهه به تأخیر افتاد؛ اما سرانجام تشکیل شد و اینک باید به
تقویت آن همت گمارد و در انتخابات بهصورت فراگیر شرکتکرد و برای انجام مصوبات آن
همکاری و مساعدت کرد. ضمناً باید اختیارات و دامنهی فعالیت آن گسترش یابد و نواقص
قانون و مقررات آن برطرفگردد؛ همچنین باید احساس نیاز بهوجود آن هرچه بیشتر در
زندگی اجتماعی مردم تقویت شود.
* عضو مؤسس جنبش آزادی مردم ایران (جاما)
منبع :نشریه نامه شماره ۵۱