گفتگو با دنیا
گفتگو با دنیا
همیشه برای فرار از دنیا جایی به جای دیگر نقل مکان می کردم و نهایت سعیم این بود که حتی الامکان ازآن دوری بجویم ولی هیچگاه موفق نمی شدم شغل منزل اجتماع شهروهرچیزیراکه قابلیت انتقال داشت
تغییر می دادم ولی باز همچنان دنیا در قلبم بود ودر آنجافتنه انگیزی می کردم ولی بالاخره یرایم آشکارمی شدکه دنیا با تمامی صفات وعلامتهایش هرگز با تغییر زمان و مکان تغییر بیدا نمی کردوهمانگونه است که بوده .آرزوی قلبی ام این بود کهای کاش روزی دنیادر مقابلم به صورت انسانی مجسم می شد تابا او مبارزه کنم و به قتل برسانمش تا به کلی از دستش خلاصی یابموبدین ترتیب محبتش برای همیشه از قلبم خارج شود…یکبار که به تنهایی نشسته وغرق در این افکار بودم دنیا در مقابلم مجسم شد و سر صحبت را بامن باز کرد
دنیا: ای عبدالله!از من چه می خواهی؟من هم کنون درمقابلت هستم.
عبدالله: من از اینکه تو را دوست دارم وعاشقت هستم ناراحت ودلخورم واز توهم نمی توانم دل بکنم.
دنیا: این یک احساس طبیعی است و اگر کسی ادعا کند که مرا دوست ندارد دروغ گفته چون من آفریده خداوندومحبوب کسی هستم.
عبدالله: این یک احساس طبیعی است ؟
دنیا: آری این احساس کاملا طبیعی است اما اشتباهی که بیشتر مردم مرتکب آن می شوند این است که مرا بر آخرت خودشان ترجیح می دهند.
عبدالله: آیا من هم یکی از آنها هستم ؟
دنیا: بله ولی در تو صفات نیکوی وجود دارد.
عبدالله: من چگونه می توانم حقیقت وجودتو را بشناسم ؟
دنیا: به وسیله فرمایش رسول خدا (ص) که می فرماید :”الد نیاحلوه خضره ” بیامبر اکرم (ص) مرا شیرین وخوش منظر توصیف کرده اما باید در نظر داشت که من نسبت به فرد مومن زندانی بیش نیستم چون بیامبر(ص)می فرماید: “الد نیاسجن المومن وجنه الکافر” .
عبدالله: ولی من بعضی از مومنان واقعی را می شناسم که کاملا در نعمت ورفاه بسر می برند.
دنیا :منظور من از زندان آنگونه که تو فکر می کنی زندان آهنی نیست . بلکه منظور من تقید (مقید شدن) به او امر خداوند است و می دانی که زندان نیز چیزی جزمقید شدن نیست ودر این مورد عارف مشهور محمد سماک(ره) می گوید : “ای آدمیزاد ! تو همیشه در حبس بوده ای محبوس در طلب بدر سبس در شکم مادر و بعد در قنداق وگهواره ودربی ان محبوس درمدرسه و نهایتامحبوس در تلا ش برای کسب روزی. بنا براین باید برای زند گانی بعد از مرگ به گو نه ای تلا ش کنی که حداقل در آنجا محبوس نباشی…”
عبدالله:حرفت را چقدر زیبا وادیبانه بیان کردی اما راستی به من بگو چرا نام تو را دنیا گذاشته اند ؟
دنیا: اگر مردم معنی نام مرا می دانستند هرگز فریب مرا نمی خوردند.نام من دو معنی دارد.
یکی از ریشه (د نو) یعنی سریع الزوال وفنابذ یر.دیگری از ریشه دنائت یعنی زشت وکریه منظر “البته زمانی که کار مرا بر آخرت ترجیح دهی.”
عبدالله: چگونه با تو رفتار کنم تا فریب تو را نخورم ؟
دنیا: این سوال خیلی مهمی است چون تو مرا در برابر رازی از اسرار وجودی من قرار دادی زیرا من گاهی مردم را با اموال و گاهی با همسر وگاهی با مقام ومنصب شکار می کنم والبته همه اینها جزئی از زینتهای من هستند وتو می دانی که این خصوصیات هر زینتی است که زود گذر وموقتی است مثلا تو دیده ای که زینت یک عروس وداماد همیشگی باشد ؟
عبدالله: سئوالم را پاسخ بده و زیاد طفره نرو چگونه با تو رفتار کنم تا مفتون تو نشوم ؟
دنیا: دوست من ! کمی به من مهلت بده وعجله نکن…مهمترین صفتی که بایددر رابطه با من مراعات کنی “بیداری وکمال هوشیاری ” است . زیرا من حفره ای از لذتها وشهوات هستم وهر کسی که مرا به عنوان گذرگاهی برای عبور به آخرتش قرار داده نجات یافته ولی کسی که تصور کرده من مکان استقرار هستم به سختی زیان دیده است . زیرا من سرای بلاغم و نه دار قرار ! اما حسن بصری (ره) می فرماید : ” از مشغولیتهای دنیا بسیار بر حذر باشید که شما را خیلی غافل خواهد کرد. هیچ کس یک در از مشغولیتهای دنیا را نگشود مگر اینکه در ده در دیگر را برایش باز کرد”.
عبدالله : بنابراین من به کلی از تو کناره گیری می کنم تا نجات یابم .
دنیا: البته منظور من این نبود بلکه آنچه در مورد رابطه با من شایسته تر است آن است که با حذر واحتیاط رفتار کنی وهربار که یک در از دنیا برایت گشوده شدتو نیز یک در از آخرت را بگشایی تا نصیبت رااز آخرت فراموش نکنی وکاملا به صورتی متعادل ومتوازن زندگی کنی درست همانطور که خدا امر می کتد .
عبدالله: ولی من می ترسم .
دنیا: هراسی نداشته باش بلکه سعی کن یاد بگیری که با زینتهای من چگونه رفتار کنی . همانگونه که ان مسعود (رض) می گوید : “ای مردم بکوشید که مانند قطرب نهارنباشید “.
عبدالله: قطرب نهار یعنی چه ؟
دنیا: قطرب نهار نام پرنده ای کوچک است که گاهی اینجا وزمانی آنجا می نشیند وتمامی روزش را با تلاش وبدون لحظه ای وقفه و استراحت سپری می کند و شبانگاه خسته به بستر می رود بعضی از مردم نیز درست همینگونه هستند و در رابطه با دنیا خودشان از صبح تا شام دوندگی می کنند ولی اصلا به فکر آخرتشان نیستند آدمیزاد خیلی مسکین است چه هگر به همان اندازه ای که از فقر می ترسند از آتش جهنم می ترسند بی گمان وارد بهشت می شد .
عبدالله: مرا نصیحتی کن .
دنیا: من تو را با کلام الله نصیحت می کنم که می فرماید : “ای رسول خدا برای آنان درباره زندگی دنیوی مثال آن آبی زا بیاور که ما از آسمان می فرستیم که با دانه های زمینی به هم آمیخته و همه جارا سر سبز می کند سپس خشک شده بادها آنها را پراکنده می کنند و دیگر اثری از آن سر سبزی وطراوت باقی نمی ماند و خداوند بر همه چیز قادر است” .
عبدالله : من گمان نمی کنم که تو بخواهی بعد از این امر بفریبی .
دنیا: به کلاغ گفتند علیرغم تلخی صابون چرا آن را می دزدی ؟ گفت آزار رساندن جزء طبیعت و سرشت من است و به قول معروف نیش عقرب نه از راه کین است اقتضای طبیعتش این است من نیز به این گونه می گویم که فتنه انگیزی سرشت من است . بنابراین مواظب باش که از عاشقان دنیاوهمانند پرنده قطرب نهار نباشی….سپس ناگهان دنیا از جلوی چشمانعبدالله ناپدید شد و هر چه عبدالله فریاد زد دنیا! دنیا! کسی جوابش را نداد و عبدالله در حالی که سرش را تکان می داد گفت : پناه بر خدا من چه نیتی داشتم که می خواستم دنیا را به قتل برسانم ….وزیر لب گفت : من که یقین دارم تمام حیاط منمانند لحظه ی کوتاه و گذار است پس چرا آن را در راه اصلاح و خیر صرف نکنم ؟
————————-
منبع :کتاب گفتگو های ایمانی / ترجمه : اراز محمد / تالیف: استاد جاسم المطوع