سياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

به پاس گوش بریده پسرک زباله گرد

به پاس گوش بریده پسرک زباله گرد

” دلم می خواست مسلسل پشت شیشه مال من باشد. ” این دیالوگی معروف از کتاب ۲۴ ساعت در خواب و بیداری است که درست پنجاه سال قبل صمد بهرنگی در دهان کودکان کار گذاشت و صد البته بیشتر از رساله های پویان و احمدزاده و تزهای جزنی به مانبفست نبرد مسلحانه تعبیر شد.
کسی از سر درون کودک زباله گرد تهرانی که امروز توسط پیمانکار شهرداری با بریدن گوش متنبه شد خبر ندارد تا بدانیم به چه نوع مواجهه ای با فرادست خود می اندیشیده است؟
پیمانکاران شهرداری در دو دهه اخیر از رهگذر دیوان سالاری فاسد و روابط ناسالم و ویژه خوارانه عموما به نوعی نومانکلاتورا و قشر ممتاز شهری تبدیل شده اند. زباله گردان و مستمندان و تهیدستان شهری نیز نه افراد لزوما فاقد مهارت و لیاقت شغلی و کاری بلکه عمدتا قربانیان وضع موجود و کسانی هستند که بخت برخورداری از مواهب پیشگفته و روابط فوق و فرصت ها و رانت های مورد اشاره را نداشته اند.
ماحصل این وضعیت جامعه ای طبقاتی و تهی از عدالت واقعی است.
در دهه چهل اقتصاد ایران رشدی واقعی و نسبتا متوازن را تجربه می کرد، اما فقدان زیرساختهای کافی فرهنگی و سیاسی، وجود حلقه مفقوده توسعه در گفتار روشنفکران ایرانی و صدر نشینی مفهوم انقلاب بجای آن و بیماری هلندی در اقتصاد پس از شوک نفتی دهه پنجاه، این روند متوقف و جای آن را به فروپاشی داد.
در چنین بستری بود که ماهی سیاه کوچولو در جستجوی دریا و پسرک واکسی در آرزوی مسلسل منزلتی استعلایی یافته و به الگویی نسلی تبدیل شدند که برای رفع نابرابریها با انقلاب آرزوی ساختن جهانی دیگر در سر می پروراندند و توسعه و اصلاحات را کژراهه و فریب می پنداشتند.
صفیر مسلسل پسرک واکسی صمد با جنبش دانشجویی فرانسه و انقلاب فرهنگی چین و مبارزات چه گوارا مصادف شد و ده سال پس از آن این کودکان بزرگ شدند و جوانان فعال در عرصه انقلاب اسلامی را تشکیل می دادند.
انقلابی که دالهای گفتمانی آن مستضعفین، کوخ نشینان، مظلومان عالم، جنگ فقر و غنا و … بود.
نوعی چپ اسلامی که در اندیشه شریعتی مفصل بندی شده بود، اندیشه غالب حکومت در دهه شصت بود و الگویی از دولت رفاه با اقتدارگرایی سیاسی نظام اقتصادی این دوره را تشکیل می داد.
از دهه هفتاد به بعد هم در سیاست و هم در اقتصاد دگرگونیهای مهمی پدید آمد و ماحصل آنها تغییرات بنیادی در آرایش اجتماعی بود. صورت بندی جدید و قطعی نیروهای اجتماعی که ماحصل بازتوزیع مجدد و آمرانه ثروت بود و از اواخر این دهه بعد ظاهر شد، نظم نوین طبقاتی و به کلی متفاوتی با قبل از انقلاب ایجاد کرد.
این آرایش جدید که ماحصل اتخاذ رویکردههای نئولیبرالیستی در اقتصاد از دهه هفتاد به بعد و ایجاد انحصارات در آن از رهگذر امتیازبخشیهایی به بهانه خصوصی سازی و واگذاری پیمانها و پروژه ها است، قدرت و سیاست و اقتصاد را در هم تنیده و آنها را در حوزه های همبسته ای قرار داده است.
فساد ها و اختلاسهای ساختاری که جنبه های کارکردی هم می یابند، ناظر به این معنا می باشند.
ایدئولوژی که نظم سیاسی سابق را بدلیل ایستادن بر شکاف طبقاتی ویران کرد، خود نوع جدیدی از شکاف اجتماعی و اقتصادی و رابطه میان فرادستان و فرودستان ایجاد نموده است.
شاید آن پسرک واکسی که در داستان صمد بهرنگی با انگیزه مبارزه طبقاتی به همسالان با مسلسل به همسالان به اصطلاح بچه سرمایه دار خود حمله کرد، در اعتراضات زمستان ۵۷ نوجوان یا جوانی فعال بود و اکنون بخشی از نظم سیاسی یا اقتصادی موجود است که با تیغ فساد و رانت خواری، گوش پسر زباله گرد را بریده است!
نشانه ای از این امر که بازتولید مناسبات گذشته نشان دهنده این است که انقلاب و خشونت راه حل نیست و تحول و توسعه واقعی و درونزا اصلاحات تدریجی و مسالمت آمیز و کم هزینه بر سایر روشها ترجیح دارد.

✅صلاح الدین خدیو

? @eslahe || @sharname1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا