جهان اسلام

بحران در سوریه چرا و چگونه؟!

بحران سوریه حسن قادری بحران در سوریه چرا و چگونه؟!

نویسنده: حسن قادری

بـــنی آدم اعضای یکــدیگرنـــد

که در آفرینش ز یک گوهـرند

چــــو عضوی بدرد آورد روزگار

دگــــر عضوها را نماند قـــرار

تو کـــز محنت دیگران بی غـمی

نشاید که نامـــت نهند آدمــی

 

کشور سوریه از جمله کشورهای مهم و استراتژیک خاورمیانه است که به دلیل همسایگی با اسرائیل و لبنان،‌ عراق و ترکیه همواره مورد توجه بوده است .

بر طبق آمار گیری سال ۲۰۱۰ سوریه دارای جمعیتی بالغ بر ۵۱۷/۲۲ میلیون نفر می باشد .

سوریه مدت ۴۸ سال توسط حزب بعث یعنی پدر و پسری از خاندان اسد اداره می شود .

حاصل این حکمرانی ۴۸ ساله رژیم بعث به صورتی است که از نظر سیاسی همواره رژیم با مردم و احزاب و تشکل های داخلی درگیر و در این مدت از یک ثبات مقبولی برخوردار نبوده است . سیاست های رژیم بعث جوابگوی نسل جوان و تحصیلکرده که حدود ۶۰% از کل جمعیت کشور را بخود اختصاص داده است نمی باشد . تحولات جهانی و بین المللی و پیشرفت های تکنولوژی و ظهور رسانه های ارتباط جمعی که جهان را به صورت دهکده ای کوچک نمایان می سازد توقع جوانان سوریه که تنها ۱۸%  از جمعیت آن کشور از کاربران اینترنتی می باشند افزایش داده است.

از نظر اقتصادی در آمد سرانه سوریه در حال حاضرحدود ۲۶۶۴ دلار و تولید ناخالص داخلی کمتر از ۶۰ میلیارد دلار و رتبه ۱۱۶ بر اساس آمار صندوق بین المللی پول خود عامل دیگری از عوامل موثر در ایجاد بحران سوریه می باشد. در مقایسه با ترکیه که از یک حکومت دموکراتیک برخوردار است و جمعیتی تقریباً سه برابر سوریه را دارا می باشد اندکی قابل تأمل است. ترکیه با تولید ناخالص بیش از ۷۴۰ میلیارد دلار یعنی ۱۲ برابر سوریه و درآمد ناخالص سرانه ۱۰۴۰۰ دلار می باشد .

از نظر ترکیب جمعیتی سوریه دارای ۱۳% شیعه علوی ، ۷۴% اهل سنت، ۱۰% مسیحی و ۳% دروزی    می باشد. از زمان عقب نشینی فرانسه از سوریه و استقلال آن کشور قدرت اقتصادی سوریه در دست مسیحیان و قدرت نظامی و امنیتی در دست شیعیان علوی برای مقابله با امپراطوری عثمانی و ایجاد قلعه ای در مقابل هجوم عثمانی ها،‌و بخش کشاورزی و دامداری در اختیار اکثر این جمعیت یعنی سنی ها قرار گرفت .

حزب بعث توسط میشل عفلق که خود یک مسیحی اهل سوریه تحصیل کرده و مقیم اروپا بود تاسیس شد . او در فاصله ی دو جنگ جهانی اول و دوم در فکر تشکیل حزبی با شباهت ساختاری نسبت به نازیست های آلمان و فاشیست های ایتالیا بود . حزبی سیاسی نظامی که به سازمان دهی و بسیج جوخه های میلیشیایی متکی بود .

حزب بعث در سال ۱۹۶۳ به قدرت رسید و حافظ اسد که فرمانده نیروی هوایی و یک شیعه علوی بود قدرت را در سوریه در دست گرفت .

حزب بعث ابتدا با شعار ناسیونالیست عربی و مبارزه برای رهایی قدس پایه های حکومتش را مستحکم کرد تا جایی که بعضی از علما و مفتی های سوریه از جمله شیخ محمد الحکیم مفتی حلب و شیخ احمد کفتا مفتی اعظم سوریه و شیخ رمضان البوطی را به سوی خود متمایل نمود . اما دیری نپایید که سیاست های رژیم بعث موجب نگرانی مردم سوریه و شروع اعتراضات از سوی حزب اسلام گرای اخوان المسلمین و دیگر احزاب و تشکل های لائیک گردید . اخوان که در سال ۱۹۴۶ توسط مصطفی السباعی که خود فارغ التحصیل دانشگاه الازهر مصر و اهل سوریه بود تاسیس شد و بعنوان بزرگترین حزب مخالف رژیم بعث شناخته شد . مشاجرات لفظی و انتقادات مستمر این دو حزب را به سوی یک تقابل ایدئولوژیک پیش برد تا جایی که نهایتاَ در سال ۱۹۶۴ به صورت یک مقابله ی رو در رو مبدل شد . در آن سال اعتراضات سراسر سوریه را فرا گرفت و مردم به صورت یک حرکت خود جوش با رهبری دو نفر از اعضای اخوان یعنی سعید حوّا و مروان حبیب در شهر حماه متمرکز شد و این شهر به صورت مرکز ثقل حرکت اعتراضی در آمد . رژیم بعث تصمیم گرفت با تمام قوا نسبت به محاصره و سرکوب شهر حماه اقدام نماید که این کار در مدت ۲۹ روز محاصره شهر حماه و قتل عام بیش از ۰۰۰/۲۰ نفر از مرد و زن و کودک بپایان رسید .

واقعه دیگری که در سال ۱۹۸۰ اتفاق افتاد سناریوی سوء قصد به جان حافظ اسد بود که در این سوء قصد به حافظ اسد آسیبی وارد نشد و این اتفاق بهانه ای شد برای دستگیری و زندانی کردن اعضای اخوان المسلمین سوریه . در پی این جریان قانون ش ۴۹ که در ۷ جولای ۱۹۸۰ تصویب شد اعضای اخوان با طناب دار محکوم به اعدام شدند که بعداً این احکام به ۱۶-۱۰ سال زندان تغییر یافت. باستناد این قانون تعداد ۷۰۰ نفر از اعضای اصلی اخوان دستگیر شده و در سلول هایشان واقع در زندان «تدمور» توسط گارد ویژه امنیتی به فرماندهی رفعت الاسد در سلولهایشان اعدام شدند. بعد از این واقعه تلخ همواره بین حزب بعث و مردم سوریه کشمکش و اعتراضات دائمی و مستمری وجود داشته است که همیشه ذهنیت ها و سوء ظن های طرفین نسبت به یکدیگر مانع هرنوع گفتگو و مباحثه بوده است . با فوت حافظ اسد و جانشینی بشار اسد مردم سوریه انتظار داشتند که رئیس جمهور جوان با تفکرات و برنامه های جدید حکومت را بدست گیرد و کشور را از یک بحران پیش بینی شده رهایی بخشد. با وجود اینکه بشار یک تحصیل کرده انگلستان در رشته پزشکی بود اما متأسفانه از پیشرفت های غرب تجربه ای را برای عمران و آبادانی کشور و روند دموکراسی خواهی شهروندان خود به ارمغان نیاورد . انتظار مردم به سر آمد و بشار هم چنان پیرو سیاست های کهنه و از مد افتاده حزب بعث که اکنون تصمیم گیرنده ی حکومت بود ، باقی ماند. ارتش و حزب بعث یا نتوانستند و یا نخواستند که بشار در مسیری غیر از آنچه در گذشته اتفاق افتاده بود قرار گیرد و خود و حکومتش را از این مخمصه نجات دهد .

با شروع بهارعربی و خیزش جنبش های رهایی بخش خاورمیانه که منجر به سقوط چندین حاکم مستبد در کشورهای اسلامی گردید مردم سوریه هم از این حرکت بی نصیب نماندند . جرقه بحران در سوریه از آنجا آغاز شد که چند دانش آموز با نوشتن شعارهای ضد حکومتی بر در و دیوار موجب خشم مقامات امنیتی سوریه را فراهم آورد. زمانی که نیروهای امنیتی اقدام به دستگیری این دانش آموزان نمودند با اعتراض اولیای آن ها مواجه شدند که رژیم اقدام به برخورد نظامی و امنیتی نمود . ارتش سوریه که هیچگونه تجربه ای در مهار اعتراضات خیابانی نداشت فکر کرد که همانگونه که با دشمن فرضی در پادگان ها آموزش دیده است باید با مردم بی دفاع برخورد نماید غافل از این که این آتش زیر خاکستر،‌نهایتاً به آتشفشانی عظیم مبدل خواهد شد .

تاکنون که حدود یک سال از این واقعه می گذرد بیش از هفت هزار نفر کشته و بیش از ده هزار نفر مجروح و ناقص العضو حاصل این برخورد نسنجیده ارتش و نیروهای انتظامی و امنیتی سوریه با مردم بوده است.

حال توجه خوانندگان را به چند نکته در این رابطه جلب می نماید :

الف) در جهان امروز با وجود تحولات و پیشرفت های تکنولوژی بویژه در روابط انسانی و رسانه ها مهار یک جامعه و سوق دادن آن به سوی تک صدایی و سرکوب هرگونه اعتراض و انتقاد عملاً غیر قابل توجیه می باشد .

ب) آیا سرکوب مردم سوریه و عدم پاسخگویی به درخواست های منطقی و مقبول آن ها به بهانه مبارزه ی پنهان و غیر محسوس با اسرائیل و نگهداشتن مردم به مدت نیم قرن در صحرای کویری و شوره زار حزب بعث با وعده و وعید و به انتظار چیدن میوه های رنگارنگ و جلوگیری از هرگونه صدای آزادیخواهی و دموکراسی خواهی و مسدود کردن فعالیت مطبوعات، احزاب و اجتماعات، جلوگیری از آزادی بیان، عدم جابجایی قدرت از طریق انتخابات و تثبیت حکومت پادشاهی مادام العمر تحت عنوان جمهوری بخاطر عوام فریبی برای افکار عمومی قابل تحمل می باشد؟

ج) دفاع بعضی از کشورها از رژیم بعث سوریه از جمله چین و روسیه نه بخاطر دفاع از رژیم بشار اسد بلکه در درجه اول بخاطر عناد و دشمنی با مسلمانان سوریه و در درجه دوم بخاطر مصالح و منافع خود از جمله فروش اسلحه و استفاده از حریم های آبی بین الملی برای ایجاد پایگاه های نظامی و زیر دریایی هایی که به منظور رقابت و مقابله با غرب صورت می گیرید ،‌می باشد .

روسیه و چین در کشورهای خود تمرین قتل  عام مسلمانان را عملاً انجام داده اند و در چچن و ترکستان چندین هزار نفر مسلمان از زن و مرد و کودک تنها بخاطر اعتراض از وضعیت معیشتی و آزادی های مدنی با گلوله های سربی در گورهای دسته جمعی به دیار فنا فرستاده شده اند امروز کشته شدن مسلمانان بی دفاع سوریه چه تاثیر روحی بر دلهای مهر زده ی این سردمداران کمونیست خواهد داشت که چندین سال است دست های آن ها غرق در خون بیگناهان و کارگران زحمت کش در دیار خود می باشند .

د) امروز مسلمانان با دقت بیشتری به صف بندی های موجود در جهان می اندیشند . برای این ها هر گونه دفاع و حمایتی که نسبت به احقاق حق ستمدیدگان در هر کجای جهان چه به صورت فردی و یا به صورت حقوقی و یا بین المللی صورت گیرد قابل تقدیر و هرگونه مخالفت و یا ایجاد موانع در کسب حقوق مشروع آن ها صورت گیرد بی پاسخ نخواهد ماند . چه کسی می تواند ادعای ایمان کند اما به ندای ستم دیدگان و بچه ها و پیر مردان که مورد آزار و اذیت قرار می گیرند جواب مثبت ندهد .

 

 

خداوند در سوره ی نساء آیه ی ۷۵ می فرماید :

چرا در راه خدا و در راه رستگای مردان، زنان و کودکان مستضعف مبارزه نمی کنید ؟ آن درماندگانی که فریاد می زنند: پروردگارا !! ما را از این شهر و دیار که مردم و زمامدارانش ، ستم پیشه اند،‌ خارج ساز و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار و یار و یاوری برایمان قرار بده . (نساء – 75)

مردمانی مظلوم و بی دفاع که با سلاح های سنگین و انبار شده که برای دشمن فرضی نگهداشته شده بود مورد بیرحمانه ترین بمباران های هوایی و زمینی قرار می گیرند و خانه های مسکونی و مساجد و پناهگاه­ها بر روی سر آن ها فرو می ریزد و کسی نیست که صدای در گلو خفه شده ی آن ها را پاسخی در خور نیاز بدهد . وقتی این جملات را می نگارم به یاد وصیت نامه مروان حبیب افتادم که در آخرین شبی که رژیم بعث قرار اعدام برایش صادر کرده بود نامه ای به مادرش می نویسد و می گوید : مادر جان چه چیزی برایت بنویسم که من تنها امشب زنده هستم و قرار است فردا با ریسمانی اعدام شوم که این ریسمان در سرزمین ما بافته نشده است . در پایان امید است خداوند به همه ستم دیدگان و بی پناهان رحمت و نصرت عنایت فرماید .

حسن قادری ۲۹/۱۱/۹۰

 

 

منابع:

۱-      فصل نامه مهرنامه ش ۱۸-

۲-      تاریخ اخوان المسلمین سوریه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا