اندیشهسياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

چالش عدالت و ستم و تلاش جدید برای تحقق حاکمیت عدالت اسلامی

چالش عدالت و ستم و تلاش جدید برای تحقق حاکمیت عدالت اسلامی

نویسنده: دکتر محمد عماره /مترجم: مجید احمدی

 

یکی از سنت های همیشگی الهی در فرهنگ و تمدن بشری، چالش عدالت و ستم در جوامع و جریان های فکری است.

هر گاه ستم بر عدالت چیره یابد و ثروت در میان ثروتمندان دست به دست گردد و فقر و بی چیزی در میان توده ی مردم تمرکز یابد، نشان آن است که پایان آبادانی تمدن فرا رسیده است و در سراشیبی نابودی و سقوط پا نهاده است.

اما از آن جا که امت اسلامی هم چون اسلام موصوف به خاتمیت و حاصل شریعت ماندگار است و خداوند خواسته تا او برای همیشه گواه و شاهد بر جهانیان باشد: (وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا) [۱]از این روی این سقوط و نابودی همه ی امت و تمام تمدن را فرا نمی گیرد؛ زیرا این امت طبق فرمایش پیامبر ( ص): ” بر گمراهی گرد هم نمی آیند”[۲]؛ بلکه گروه قشر و قومی به سقوط و نابودی دچار خواهند شد کهبه سبب ستم و خوش گذرانی شان صلاحیت حمل رسالت عدالت اسلامی را از دست می دهند:

(وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ)[۳]، ” و اگر روی بگردانید گروهی جز شما را جایگزین کند، آنگاه ( آنان) مانند شما نباشند.”

خداوند بنا بر حکمتی که توانست همواره تمدن اسلامی را علی رغم دچار شدنش به عوامل عقب افتادگی و مظاهر انحطاط سر پا نگه دارد، برای امت اسلامی سنت و قانون تجدید و نوسازی را مقرر داشت که نوگرایان به موجب آن خواهان عناصر عدالت برای دفع اسباب ” ستم” هستند.

از این رو امت اسلامی همیشه در مسیر خود شاهد چالش و درگیری میان عوامل پیشرفت و اسباب عقب ماندگی و نیز میان عناصر ” امنیت” و منابع ” ناامنی” است، چنان که شاهد درگیری همیشگی میان عناصر عدالت و ستم ستمگران نیز می باشد؛ از این سبب ” خداوند هر صد سال برای این امت کسی را بر می انگیزاند تا دین شان را برای شان نو سازد”[۴]

با نوسازی دین اسلام دنیای مسلمانان نیز نو می شود و دوباره خورشید عدالت که ابر های ستم بر آن پرده افکنده است، نمایان می شود؛ و چه راست فرمود پیامبر مان ( ص) کسی که سنت و چالش میان ” ایمنی عدالت” و ” هراس ستم ” را به ما آموخت، آن گاه که فرمود: ” پس از من دری نمی پابد که ظلم و ستم سر بر می آورد؛ پس به هر اندازه ستم پدیدار گردد عدالت رخت بر می بندد تا این که در ستم کسانی زاده می شوند که به جز ستم نمی شناسند، سپس خداوند تبارک و تعالی عدالت را برقرار می سازد، و به هر اندازه عدالت به میان آید، جز عدالت نمی شناسند.[۵]

واقعیت مسیر تمدن اسلامی راستی این قانون را مورد تأکید قرار می دهد. در دوره عمر بن الخطاب (۴۰ق، هـ_ ۲۳هـ.ق_ /۶۴۴_۵۸۴م) دولت اسلامی برای نخستین بار کشورها، شهرها و مناطق غنی و حاصل خیز را به هم الحاق کرد. عمر ( رض) چنان که منابع اسلامی او را توصیف می کنند، ” نخستین کسی است که دست به فتوحات گسترده زد و موفق گردید تا سرزمین ها و مناطق حاصل خیز را به تصرف خود درآورد و بر محصولات آن ها مالیات گمارد و بعضی از آن را بدون جنگ به دست آورد. ساسر عراق، آذربایجان، بصره، اهواز، فارس، و شام را به جز ” اجنادین” که در زمان خلافت ابوبکر فتح گردید، فتح کرد. همچنین مراکش، موصل، مصر، اسکندریه را فتح نمود، و در حالی که لشکریانش در نزدیکی ری بودند و توانستندبیشتر آن را فتح کنند به شهادت رسید؛ خداوند او را رحمت کناد_ نخستین کسی بود که شرزمین عراق و جبل[۶] را فتح نمود و برای اهل ذمه مالیات و جزیه تعیین کرد.[۷]“.

از طریق این فتوحات، دولت اسلامی پا به مرحله ی بی نیازی و توانگری گذاشت و توانست گنجینه های پادشاهان ایران، روم و نیز رودخانه ی نیل، دجله، فرات و غیره را در اختیار گیرد و جامعه ی خود را از مرحله ی تلاش برای رفع ضروریات به مرحله ی فراوانی ثروت و رفاه و آسایش انتقال دهد!

عمر (رض) نیک آگاه بود که ثروت فراوان چه قدر می تواند برای دولت نوپایی که توانسته ابر قدرت های زمان خود، یعنی ایران و روم را در هم شکند، خطر آفرین باشد. سخت نگران بود که مبادا عوارض این ثروت ها به جان مسلمانانی سرایت کند که در مرحله ی آموزش جدید قرآنی قرار داشتند؛ به ویژه نگران حال عربانی بود که طلایه دار حمل رسالت اسلام به جهانیان و نیز نیروی ضربتی برای دولتی بودند که پاسداری از دین را به عهده داشت.

شاید او تنها حاکمی باشد که به سبب ترس از گنجینه ها و ثروت ها به گریه افتاد! وقتی فارس ( ایران آن زمان) فتح گردید، گنجینه های پادشاهان آن را آوردند و در حیاط مسجد مدینه ریختند؛ پرتوهای خورشید بر آن ها می تابید و برقشان چشم ها را می ربود؛ در این هنگام عمر (رض) به گریه افتاد! وقتی به صورت استنکاری از او پرسیدند:

یا امیر المؤمنین! آیا به حال لشکر گریه می کنی؟

با آنان درباره ترسش از تأثیر اموال و ثروت های به دست آمده بر جان مسلمانان، گریان چنین سخن گفت: سوگند به آن که جانم در دست اوست، خداونداز روی بدخواهی این شمش های طلا را از پیامبرش (ص) و ابوبکر (رض) باز نداشته است و آن ها را از روی خیر خواهی به عمر نداده است!

از این روی مبارزه ی عمر بن خطاب (رض) با ” خوش گذرانی” و رفاه پیشگی آغاز شد. تا مسلمانان را و به ویژه اشراف قریش، بزرگان، پیش گامان و فرماندهانی که از یاران پیامبر (ص) بودند از آن دور نگه دارد.

او می خواست زبری و درشتی نیروی ضربتی دولت را نگه دارد، و میان آنان و زندگی همراه با رفاه و آسایش در کشورهای ثروتمند فتح شده فاصله اندازد تا مبادا رفاه و آسایش امت را که بر پلکان پیشرفت گام نهاده بود به عقب افتادگی فرهنگی بکشاند. از آن می ترسید که منافقان و مال اندوزان بخواهند با سوء استفاده از منقبت و فضایل صحابه برای خود مراکز نفوذی جهت کسب ثروت ایجاد کنند. و چنان که طبری می گوید: عمر سران قریش از مهاجران را از خروج بدون اجازه از شهر ممنوع کرد! و بدین شکل اقامت شان را در مدینه در جوار خود محدود ساخت!

هرگاه ملاحظه می کرد شخصی از روی فریب جنگ در راه خدا را بهانه ای برای رفتن به مناطق ثروت خیز قرار می دهد، به او می گفت : جنگ با رسول الله (ص) تو را بس است.[۸]

عمر (رض) ثروت های انبوه و غیر عادی و روزنه هایی که منشا خوش گذرانی بودند با محاسبه و مراجعه و سد ذرایع[۹] و جلوگیری از آن مورد پیگیری قرار می داد؛ و به همین منظور والیان را بازخواست می کرد و در مورد اموالی که جمع کرده بودند از آنان می خواست تا سوگند یاد کنند. برخی از اینان یاران پیشتاز پیامبر (ص) بودند، مانند سعد بن ابی وقاص و عمر بن العاص!

اندکی پیش از وفاتش تصمیم گرفته بود اصلاحات مالی را به اجرا درآورد و دوباره نظام “پرداخت ” به قانون ” مساوات” در میان مردم بازگردد، به گونه ای که در زمان پیامبر (ص) و ابوبکر صدیق (رض) بود؛ تا بدین صورت از تملک ” اموال مازاد بر نیاز” جلوگیری کند و دروازه هایی که از آن ها خوش گذرانی و عیاشی به جامعه ی اسلامی نفوذ می یافت، مسدود نماید؛ لذا فرمود: ” اگر با چنین امری روبه رو شوم، پشت نخواهم داد و قطعا” اموال اضافی ثروتمندان را خواهم گرفت و میان فقرا تقسیم خواهم کرد. سوگند به خدا اگر تا پایان سال زنده ماندم پایین ترین مردم را به بالاترین شان و آخرین شان را به نخستین شان خواهم رساند و همگی شان را یکسان خواهم نمود.[۱۰]

لکن وی پیش از اجرای این اصلاحات مالی ترور شد، اصلاحاتی که به وسیله ی آن ها می خواست دروازه هایی را مسدود نماید که از آن عیاشی و خوش گذرانی شروع به نفوذ به بعضی از اماکن استوار کرده بود!

چون عثمان بن عفان (رض) خلافت را عهده دار شد در مورد اموال نظر و روش عمر (رض) را نداشت و همانند او نسبت به بزرگان و اشراف قریش سخت گیر نبود، لذا کسانی که عمر (رض) آنان را از ترک مدینه به جاهایی که در آن ها ثروت، رفاه و آسایش وجود داشت با این گفتار ممنوع کرده بود که : “گلوی قریشیان را خواهم فشرد و نمی گذرام که از حدود مدینه پا فراتر نهند! مگر این که از روی جسد ابن الخطاب بگذرند.”! همینان در دوره ی عثمان از مدینه خارج شدند و به دنبال آن مسایلی رخ داد که عمر همیشه از آن ها واهمه داشت و به عبارت طبری: ” وقتی عثمان (رض) خلیفه شد همانند عمر (رض) با آنان رفتار نکرد. لذا از مدینه به شهرهای دیگر رفتند و چون در آن جاها منزل گزیدند دنیا را به چشم خود دیدند! و مردم نیز آنان را سپس مردم به سوی شان گرویدند و به آنان نزدیک شدند و با خود گفتند: اینان مالک می شوند و برای ما نیز ملک شان بهره ای خواهد بود.”!

سپس طبری آثار آن پیشرفت منفی را خلاصه می کند و می گوید : ” آن نخستین خواری بود که به اسلام رسید و نخستین فتنه ای بود که در میان مردم افتاد! و از این سبب عثمان ( رض) به نزد قریش از عمر (رض) محبوب تر است.”![۱۱]

و سرانجام در دولت اموی _ دولت خلاف ناقصه_ و ملک عضود به اختلالات مالی اجتماعی تازه پدیدار گشته، اختلال نبود شوری در نظام حکومتی نیز اضافه شد، سپس این دو اختلال با کمک یکدیگر به جایی رسیدند که باعث ایجاد دگرگونی در نظام مالی و اجتماعی دولت اسلامی شدند، در نتیجه ثروت در میان ثروت مندان دست به دست گردید. عمر بن عبدالعزیز پنجمین خلیفه ی راشد این پیشرفت منفی را که در پایان قرن نخست هجری به نهایت خود رسید هم چون تابلوی یک هنرمند واقعی که با زبان بی زبانی اش سخن می گوید، به تصویر می کشد، می فرماید: به راستی خداوند_ تبارک و تعالی_ محمد (ص) را رحمتی به سوی همه ی مردم برانگیخت. سپس برای او هر آن چه نزد خود داشت، برگزید، و او را به سوی خود باز گرفت و برای مردم رودخانه ای که سهم شان در آن یکسان بود رها کرد! سپس ابوبکر خلیفه ی او شد و رودخانه را به حالت اولش ترک کرد، سپس عمر خلافت را عهده دار شد و همانند دوستش ( ابوبکر) عمل کرد، چون خلافت به عثمان رسید از این رودخانه دیگر جدا شد! سپس معاویه به خلافت رسید و از از آن رودخانه جدا شد! پس از او یزید، مروان، عبدالملک، ولید و سلیمان بر شعبه های آن رودخانه افزودند تا این که امر خلافت در حالی به من رسید که آن رودخانه ی بزرگ خشک شده بود! و هرگز صاحبان این رودخانه سیراب نمی شدند، مگر این که رودخانه ی بزرگ به حالت نخست باز می گشت.” [۱۲]

عمر بن عبدالعزیز ” رودخانه ی بزرگ “_ ثروت مردم _ را به حالت نخستین باز گرداند، حالتی که سهم مردم در آن یکسان بود، اما انقلابی که پس از دوره ی او رخ داد دوباره از نو ثروت را در میان ثروت مندان دست به دست گرداند!

وقتی خطرهای درگیری داخلی میان تازیان و غیر تازیان با خطرهای خارجی علیه دولت اسلامی پیوند خوردند و تن پروری عزم عربان_ نیروی ضربتی دولت _ را سست کرد، دولت عباسی از زمان معتصم ( ۲۲۷ هـ.ق، ۸۳۳_۳۴۲ م) به ترکان ممالیک پناه آورد، کسانی که مؤسسات نظامی شان با افزایش خطرات و تهدیدات گسترش یافت تا جایی که بر خلافت تسلط یافتند و در نتیجه دولت هم نظامی گردید!

پس از این که جنگ های صلیبی ( ۴۸۹_۶۹۰ هـ، ۱۰۹۶_ ۱۲۹۱م ) و جنگ های تاتاری به راه افتادند و ” هستی ” امت اسلامی و تمدن آن را به خطر انداختند، کشورهای اسلامی و به ویژه مصر دچار تغییر و تحول شدند؛ در مصر زمین های کشاورزی در اختیار حکومت سلطنتی و سربازانش قرار گرفت تا در ازای آن از وجود و هستی امت اسلامی حمایت کنند. در دوره ملک ناصر قلاوون ( ۶۸۴_ ۷۴۱هـ، ۱۲۸۵_ ۱۳۴۱م) زمین ها طبق ” روک ناصری” ( ۷۱۶هـ، ۱۳۱۶م) به ۲۴قیراط تقسیم می شد، چهار قیراط برای پادشاه، ده قیراط برای سربازان و ده قیراط برای ادارات حکومت سلطنتی، و بدین صورت چیزی برای کشاورز باقی نمی ماند!

هرگاه ثروت در میان ثروت مندان دست گردان باشد، طبیعی است که گروهی اندک در رفاه و خوش گذرانی به سر برند و توده ی مردم فقیر و محروم را فقر و بی چیزی فرا گیرد، و آن گاه نتیجه ای جز عقب افتادگی فرهنگی و عمرانی در پی نخواهد داشت. بنابراین رفاه پیشگی و خوش گذرانی سر آغاز عقب افتادگی عمرانی است؛ و به عبارت ابن خلدون ” خوش گذرانی و رفاه پیشگی پاین بخش عمر آبادانی جهان است هرگاه دلبستگی به خوش گذرانی به نهایت خود رسد، پیروی از شهوات را در پی خواهد داشت و در نتیجه نفس انسان از آن بهرمندی ها رنگ های گوناگونی به خود خواهد گرفت که حال آن در دین و دنیایش با وجود آن ها درست نخواهد شد.[۱۳]

آن چه یاد شد اشاره ای بود به چالش ” عدل” با ” ستم” در مسیر فرهنگی نظام اجتماعی اسلامی و نیز در گیری ” امنیت ” با ” ترس” در زندگی مردم.

——————————–

نام کتاب: امنیت اجتماعی در اسلام /نویسنده: دکتر محمد عماره /مترجم: مجید احمدی

[۱] بقره ۱۴۳: ” و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر بر شما گواه باشد.”

[۲] روایت دارمی. “لا تجتمع امتی علی ضلاله”

[۳]محمد:۳۸

[۴] روایت ابوداود. ” إن الله یبعث لهذه الامه علی رأس کل مائه سنه من یجدد لها أمر دینها”

[۵] رروایت امام احمد

[۶] منطقه ای بزرگ در نواحی ارمنستان متصل به دیار بکر.

[۷] ابن سعد: ” الطبقات الکبری ” ج۳، بخش ۱،ص۲۰۲.

[۸] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ص۱۱، ص ۱۳-۱۲، چاپ قاهره.

[۹] ذرایع جمع ذریعه: وسیله، دستاویز، سدالذرایع: منبع استفاده از هر گونه دستاویزی.

[۱۰] الطبقات الکبری، ج۳، ق۱، ص۲۱۷، و تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶، چاپ دارالمعارف، قاهره.

[۱۱] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۳-۱۲.

[۱۲] کتاب الأغانی، ج۹، ص۳۳۷۵،۳۳۷۶.

[۱۳] مقدمه، ابن خلدون، ۱۹۲،۱۹۳،۱۹۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا