سياسي اجتماعي

احزاب ایرانی توده‌گرا، نخبه‌گرا، موج س

احزاب ایرانی توده‌گرا، نخبه‌گرا، موج سوار

گفت‌وگو با سعید حجاریان/بهناز خسروی

آقای دکتر! همان‌طور که می‌دانید، موضوع بحث
ما، آسیب‌شناسی غیر‌حزبی ماندن جامعه‌ی ایرانی است. به‌نظر شما، چرا امروز احزاب
قوی، ماندگار و تاثیر‌گذاری در صحنه سیاسی ایران حضور ندارند؟من سعی می‌کنم برای
پاسخ به سؤال شما، مسأله را در سطح وسیع‌تری مطرح‌کنم تا کاملاً جابیفتد. به‌نظرمن،
مانع اصلی برسرراه ماندگاری و تاثیرگذاری احزاب در ایران‌، مسأله‌ی عدم
“انباشت” در زمینه‌های مختلف است. در مباحث اقتصادی‌، انباشت همواره به‌عنوان
موتور محرک توسعه شناخته شده است؛ چه در بخش خصوصی، چه دولتی و چه در بخش عمومی و
تعاونی‌ها. مسأله‌ای که باید به آن پرداخت، این است که چرا در غرب انباشت سرمایه
صورت‌گرفت ولی این امر در ایران هنوز انجام نشده است. شاید بتوان یکی از دلایل آن
را در طول تاریخ، به غارت اقوام چپاول‌گری مانند مغول‌ها مربوط دانست. علت دیگر
نیز می‌تواند اشرافیت پادشاهان باشد که همیشه مازاد کشاورزی را خرج سور و سات و
خوش‌گذرانی خود می‌کردند و حتی بعد از کشف نفت نیز‌ درآمد حاصل از آن صرف تسلیحات
نظامی و ارگان‌های سرکوب‌گر شده و تا حد زیادی در جنگ‌های مختلف یا بر اثر فساد
اداری‌، هدر ‌رفته است. اما اعلام این نکته که امروز مشخص نیست که به یک روایت ۶۰
میلیارد دلار و به روایت دیگر‌، ۱۲۰ میلیارد دلار از درآمد مملکت از ابتدای انقلاب
تا‌به‌حال کجا رفته و صرف چه هزینه‌هایی شده است؛ جای تأمل خاص دارد.

 

در ابعاد دیگر مانند بحث انباشت علم و معرفت
نیز باز وضع به‌همین شکل است. مسأله این‌جاست که چرا در پیکره‌ی علمی و معرفتی
ایران، انباشت علمی نداریم؛ درحالی‌که در غرب، در هر رشته و معرفتی، فرد با
تحقیقات و مطالعات خود، نسبت به آن‌چه پیش از او وجود داشته است، برهم‌افزایی و
سینرژی دارد، اما ما همواره با گسست‌های معرفتی در کشورمان مواجه هستیم. یک‌زمان
انقلاب فرهنگی شد و تعداد زیادی از اساتید به خارج مهاجرت‌کردند. پس از آن نیز به‌دلیل
سیاست‌های غلط کنکور‌، بسیاری دیگر از جوانان این مرز و بوم را فراری دادیم و به‌جای
آن‌ها سهمیه‌ای‌های مختلف بر صندلی‌های دانشگاه‌ها نشستند؛ به طوری‌که زمانی رسید
که حتی نفر اول رزیدنتی نیز با سهمیه‌ی آزاد پذیرفته نمی‌شد و نتیجه این شد که
بسیاری از افراد مهاجرت‌کردند و امروز شاهدیم که تعداد زیادی مهندس و پزشک ایرانی
در آمریکا و کشورهای دیگر مشغول به‌کار هستند. وجود لابراتوارها، کتابخانه‌های
تخصصی، استادان راهنما و مشاور و سایر امکانات نیز به تسهیل انباشت علمی در آن‌جا
کمک می‌کند؛ درحالی‌که این امر در ایران امروز به‌سختی امکان‌پذیر است.

 

در زمینه‌های اجتماعی وسیاسی چه‌طور؟

 

در ورزش‌هایی مثل کشتی و فوتبال هم وضع به‌همین
شکل است. باید دید چرا ما در این ورزش‌ها سینرژی و انباشت نداریم و چه مسایلی باعث
شده است که ما در این زمینه‌ها هر روز عقب‌تر می‌رویم.

 

درمورد مسایل سیاسی- اجتماعی، همین عدم
انباشت به‌خوبی خود را نشان می‌دهد. به‌نظر شما چرا در جنبش دانشجویی ما، انباشت و
انتقال تجربه صورت نگرفته است؟ من فکر می‌کنم، پیش از انقلاب، با وجود این‌که
سرکوب خیلی بیش‌تر از حالا بود، جنبش دانشجویی بسیار فعال‌تر عمل می‌کرد اما
انباشت تجربه در طول این‌ سال‌ها انجام نشد و درنتیجه، امروز جنبش دانشجویی ما
حیران و از کار افتاده شده است. به عرصه‌ی مدیریت کلان نگاه‌کنید؛ آیا در قدرت
انباشت صورت می‌گیرد؟ هر دولتی که روی کار می‌آید‌‌، اول دولت قبلی را نفی می‌کند.
اعلام می‌کند که قبلی‌ها همه بد بودند؛ همه فساد کردند و ما می‌خواهیم از صفر شروع‌کنیم،
می‌خواهیم طرحی نو دراندازیم و حتی گاهی به‌نوعی می‌خواهند انقلاب‌کنند؛ یعنی همه‌ی
خانه‌های قبلی را خراب کرده و از نو بسازند. چرا که از نظر آن‌ها، همه‌ی تجارب
قبلی بی‌خود بوده است؛ همه فاسد و خائن بوده‌اند و حالا باید آدم‌های صفر کیلومتر
روی‌کار بیایند.

 

خوب! با این مقدمه، اگر اجازه بدهید به پرسش
اصلی بازگردیم؛ در مورد احزاب.

 

این وضع در مورد احزاب هم به‌همین شکل است.
در جهان‌سوم، احزاب عموماً با دو مشکل عمده روبه‌رو هستند؛ یکی قدرت دولتی که سعی
می‌کند به خود سازمان دهد و از سایر قدرت‌ها سازمان‌زدایی کند و با هر دسیسه و
توطئه‌ای این‌کار را انجام می‌دهد تا مبادا هیچ‌یک از این قدرت‌ها بعدها رقیب دولت
مستقر شوند. این امر تا جایی پیش می‌رود که سازمان‌زدایی اساساً به‌عنوان یکی از
وظایف دولت‌های جهان‌سوم تعریف شده است. درحالی‌که در جهان سرمایه‌داری، از آن‌جا
که عموماً هر یک از احزاب، بخشی از نظام سرمایه‌داری را نمایندگی می‌کنند، چرخه‌ی
قدرت دچار آسیب نمی‌شود. این‌گونه نیست که مانند جهان‌سوم، قدرت مستقر بخواهد به‌هرنحوی
که شده و با هر ترفندی، قدرت‌های بالفعل را سرکوب‌کند و به آن‌ها اجازه‌ی بالقوه‌شدن
ندهد. من فکر می‌کنم این موضوع یکی از دلایلی است که مانع انباشت تجربه در میان
احزاب کشورهای جهان‌سوم، از جمله کشور ما شده است.

 

آیا عامل عقب‌ماندگی احزاب، تنها یک شرایط
خارجی به‌نام دولت است؟

 

عدم انباشت در میان احزاب، به یک علت درونی
هم برمی‌گردد و آن، این است که در داخل احزاب، از آن‌جا که هنوز فرهنگ دموکراسی‌
جا نیفتاده، تعامل میان فراکسیون‌های مختلف، تعامل دموکراتیک نیست. لذا عموماً، هر
یک از فراکسیون‌ها سعی می‌کنند که فراکسیون رقیب را از میدان به‌درکرده و آن‌را
فتح‌کنند. سرنوشت حزب “وفد” در مصر که حزبی بسیار قوی و قدیمی در این
کشور بود، از نمونه‌های بارز نتیجه‌ی عدم تعامل درونی است که چنان‌چه دیدیم، حدود
دو ماه پیش، اعضای فراکسیون‌های مختلف بر روی هم اسلحه کشیدند و حزب از درون
متلاشی شد.

 

همچنین من معتقدم که مشکلات ناشی از نبود
آموزش کافی، نخبه‌گرایی، فرقه‌گرایی و پیرسالاری در احزاب ایرانی باعث شده که آن‌ها
انباشت توده‌ای نداشته باشند و در نتیجه، هوادارنی ندارند که به‌تدریج تبدیل به
عضو شده و دوام حزب را تأمین‌کنند.

 

ناتوانی احزاب ایرانی در ارتباط‌گیری با
بدنه‌ی اجتماعی از کجا ناشی می‌شود؟

 

به‌نظر‌من، احزاب ایرانی با جنبش‌های
اجتماعی همخوانی ندارند. میان آن‌ها و جنبش‌های زنان، جنبش‌های محیط زیست،
دانشجویی و دیگر جنبش‌های اجتماعی فعال، دادوستدی انجام نمی‌شود و انباشتی صورت
نمی‌گیرد. نتیجه این‌که احزاب در کشور ما به ده‌کوره‌هایی تبدیل ‌شده‌اند که راه
به‌جایی نمی‌برند و به بن‌بست می‌رسند.

 

مشکل دیگر این است که احزاب‌ ایرانی، هنر
ائتلاف ندارند. لازمه‌ی ائتلاف، تعامل است و تعامل، دید را گسترش می‌دهد. اما این‌ها
فعالیت‌های بین‌المللی را نمی‌شناسند. حزب لیبرال ایرانی با احزاب لیبرال دنیا
تعاملی ندارد و حزب سوسیال ایرانی، احزاب سوسیال دنیا را نمی‌شناسد. لذا این حزب‌ها
در ایران، انباشت ندارند و همیشه از داشته‌ها و سرمایه‌ی ثابت خود استفاده می‌کنند
و به زبان اقتصادی، چون سرمایه را به‌کار نمی‌اندازند، ارزش افزوده‌ای ندارند.

 

این بحث در ایران، علل فرهنگی نیز دارد. در
ایران کار حزبی همیشه هزینه‌های زیادی داشته است و همین امر باعث شده که خانواده‌ها
معمولاً مانع فعالیت فرزندان خود در احزاب شوند. زیر تیغ بودن احزاب، چه قبل و چه
بعد از انقلاب، خاطره‌های تلخی را برای خانواده‌ها به‌جا گذاشته است و نتیجه این‌که
امروز، کم‌تر کسی حاضر است هزینه‌ی فعالیت حزبی را بپردازد. فرهنگ بی‌اعتمادی به
حزب و استراتژی‌ها و رفتار دولت در مقابل آن، مانع از پیوستن افراد به احزاب شده و
مشارکت سیاسی ایرانیان درحد رأی‌دادن در انتخابات خلاصه شده است.

 

موضوع دیگری که این‌جا وجود دارد، بحث موسمی‌بودن
حزب‌های ایرانی است؛ یعنی این‌طور نیست که ما در کشور حزب نداشته باشیم، احزاب به‌هرحال
هرچند ضعیف، حضور دارند اما وجود آن‌ها فقط در دوره‌ی انتخابات دیده می‌شود. به‌نظر
شما دلیل این امر چیست و چه راه‌کاری برای آن وجود دارد؟

 

خوب! به‌طورکلی، احزاب را می‌توان به دو
دسته تقسیم‌کرد؛ احزاب نخبه‌گرا و احزاب توده‌گرا. دسته‌ی نخست، در حالت عادی از
تعدادی از افراد حرفه‌ای تشکیل شده‌اند که در زمان انتخابات، رشد بادکنکی پیدا می‌کنند.
به‌قول معروف، همچون ماشین کمباین، در فصل درو از گاراژ‌ها بیرون می‌آیند و برای
دروکردن رأی‌های مردم به‌کار می‌روند و پس از آن‌که کارشان تمام شد، دوباره به
گاراژ‌ها بر‌می‌گردند. در نهایت، تنها همان عده‌ی اولیه برای نگه‌داری و روغن‌کاری
آن تا فصل آینده باقی می‌مانند. این در حالی است که انتخابات فقط یکی از کارکرد‌های
احزاب توده‌گراست. مقصود من از توده‌گرایی احزاب، فعالیت و نفوذ آن‌ها در میان
تمام اقشار و لایه‌های جامعه است. چنین احزابی ده‌ها کار‌کرد دیگر نیز دارند؛ نظیر
فعالیت‌های سندیکایی، صنفی، اتحادیه‌ای، فعالیت در جنبش‌های اجتماعی و سازماندهی
توده‌ها برای میتینگ‌ها، تظاهرات‌ و حتی انقلاب‌های مخملی و سرخ.

 

به‌نظر‌من، موسمی‌بودن احزاب به ساختار
سیاسی کشور و استراتژی آن‌ها بستگی دارد و از این‌جهت چندان نمی‌توان به آنان‌خرده
گرفت. باید دید که از کدام کشور و چه حزبی صحبت می‌کنیم. من معتقد هستم که احزاب
در ایران، علی‌القاعده نباید نخبه‌گرا باشند، بلکه احزاب ایرانی برای آن‌که در
قدرت مؤثر باشند باید نقش‌های اجتماعی را نیز بر ‌عهده بگیرند. ما حزب‌هایی هم
داریم که من نام آن‌ها را احزاب فرصت‌طلب، موج‌سوار و مفت‌سوار می‌گذارم. این
احزاب، آن‌هایی هستند که در آستانه‌ی انتخابات مانند قارچ ظهور می‌کنند و در
آسمانی بی‌ابر غرش کرده، رعد و برق می‌زنند و سعی می‌کنند رأی جمع‌کنند. پس از
انتخابات نیز دیگر اثری از آن‌ها دیده نمی‌شود. اگر به تاریخ بعد از انقلاب نگاه‌کنیم،
بسیاری از این احزاب را می‌بینیم که با شناسنامه و مجوز یا بدون آن، حضور پیدا
کردند، اما امروز دیگر حتی در زمان انتخابات‌ هم نامی از آن‌ها نمی‌بینیم. آن‌ها
می‌خواهند در زمان محدود، سهمی بگیرند و به‌نفع دیگری کنار روند و حتی نه با
اهدافی در حد گرفتن پست که تنها یارانه‌ی احزاب و پول کاغذ بگیرند. من به این‌
دسته، حزب نمی‌گویم. این‌ها درواقع پارازیت نظام حزبی در ایران هستند و به‌عنوان
طفیلی این نظام رشد می‌کنند.

 

‌آقای حجاریان! یک مسأله این است که در
ایران و به‌ویژه در میان احزاب اصلاح‌طلب، حزب‌هایی هستند که به‌نظر می‌رسد بسیاری
از مواردی را که شما گفتید، در دستور کار خود قرار داده‌اند، اما‌ ‌نتیجه‌ی مهم و
خاصی در عملکرد آن‌ها دیده نمی‌شود. مثلاً همین حزب مشارکت، به‌نظر می‌رسد که
حداقل ارتباط با برخی جنبش‌های اجتماعی را در دستور کار خود قرار داده، اما در
عمل، نتوانسته است رابطه‌ی خوبی با توده‌ی مردم یا حتی اقشار خاصی مانند دانشجویان
برقرارکند. شما دلیل آن‌را چه‌گونه ارزیابی می‌کنید؟

 

مشخص است که احزاب یا باید سازمان‌های
مختلف،
NGOها، انجمن‌ها و جنبش‌ها را فتح‌کنند و از
این طریق تلاش‌کنند که با اقشار مختلف ارتباط داشته باشند یا این‌که خود شاخه
بزنند و به‌وسیله‌ی این شاخه‌ها، با سازمان‌های مختلف و درنهایت اقشار گوناگون
ارتباط داشته باشند. حزب مشارکت سعی نکرد که سازمان‌ها و انجمن‌ها را مانند قلعه‌هایی
فتح‌کند؛ بلکه در ساختار درونی خود، شاخه‌هایی ایجادکرد و بعد توسط آن‌ها و با اسم
و تابلوی مشارکت، به‌سراغ تشکل‌‌ها رفت. درواقع، مشارکت از ابتدا هدف خود را مشخص‌کرد
که می‌خواهد شفاف عمل‌کند تا عملکردش توطئه‌آمیز تلقی نشود، ولو این‌که این حرکت‌ها
ضعیف باشند. به‌‌همین‌دلیل، اگرچه هدف خود را تا جایی پیش برده است، اما هنوز
نتوانسته بسیاری از شاخه‌ها، مانند شاخه‌ی کارگری را تقویت‌کند. از سوی دیگر، بر
این باور بوده است که مثلاً در این زمینه، حزب کار ایران فعالیت می‌کند و در این
شرایط، دیگر ضرورت چندانی وجود ندارد که حزب مشارکت در زمینه‌ی کارگری، فعالیت
خاصی داشته باشد. در برخی حوزه‌های دیگر نیز وضع همین‌طور است؛ مثلاً ما در حزب
مشارکت، روحانیونی مثل آقای شیخ عباس روحانی، آقای درایتی، آقای هادی قابل و دیگران
را داریم. ولی با وجود حضور آن‌ها، شاخه‌ای به‌نام روحانیت تشکیل ندادیم؛ چون
فکرکردیم مجمع روحانیون وجود دارد و دیگر، لزومی به موازی‌کاری نیست. در مورد جنبش
دانشجویی هم وقتی دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم وجود دارند که ما با آن‌ها
رابطه‌ی خوبی داریم، دیگر چه نیازی به موازی‌کاری است؟

 

اما این دو تشکلی که شما نام بردید‌، در
موارد مختلفی مانند انتخابات ریاست‌جمهوری، رسماً مواضع کاملاً متفاوتی با حزب
مشارکت اتخاذ کرده بودند.

 

خوب! ما که نمی‌توانستیم دنبال آن‌ها برویم.
من شخصاً خیلی تلاش‌کردم که بسیاری از اختلافات را در میان این تشکل‌ها حل‌کنم و
حالا فکر می‌کنم درمورد جنبش دانشجویی ایران، به حد کافی انشقاق و تفرق وجود دارد
و در این شرایط ما نمی‌خواهیم انشقاق جدیدی، مطابق مواضع خودمان، ایجادکنیم.

منبع :نشریه نامه شماره ۵۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا