تاریخ و عقاید اشاعره
تاریخ و عقاید اشاعره
همایش جهانی جوانان مسلمان
ترجمه: حمید محمودپور- مهاباد
معرفی اشاعره:
فرقه ای کلامی اسلامی است که به ابو الحسن اشعری نسبت داده می شود. وی علیه معتزله قیام کرد. اشاعره، برهان ها و دلایل عقلی و کلامی را به عنوان وسیله ای جهت مناظره با رقیبانی چون معتزله و فیلسوفان برای اثبات حقایق دینی و عقیده ی اسلامی به شیوه ی « ابن کلاب » به کار می گیرند.
تاسیس اشاعره و برجسته ترین شخصیت های آن:
- ابو الحسن اشعری: او ابو الحسن علی بن اسماعیل از نوادگان ابو موسی اشعری ( رض ) است. وی در بصره در سال ۲۷۰ ه به دنیا آمد و سه مرحله از زندگانی فکری خویش را گذراند:
– مرحله ی اول: این مرحله را نزد ابو علی جبایی؛ شیخ معتزله در عصر خود زیست و علوم وی را یاد گرفت تا این که جانشین و مورد اعتمادش گردید. ابو الحسن به مدت چهل سال رهبری معتزله را برعهده داشت.
– در این مرحله پس از ۱۵ روز ماندن در منزل، بر مذهب اعتزال که قبلاً از آن دفاع می کرد، شورید. در این مدت در منزل مشغول فکر کردن و مطالعه بود و از خدای متعال درخواست خیر خواهی نمود و استخاره کرد تا این که اطمینان یافت و بیزاری خود را از اعتزال اعلام نمود و برای خودش سبک و روش جدیدی بنیان نهاد که در آن طوری به تاویل نصوص پرداخت که گمان می کرد با احکام عقل سازگار است. در این سبک برای اثبات صفات هفتگانه« حیات و علم و اراده و قدرت و شنوایی و بینایی و کلام»از روش عبدالله بن سعید بن کلاب پیروی کرد. اما در مورد صفات خبریه مانند « وجه، دست ها وپا و ساق آن را طوری تاویل نمود که با احکام عقل سازگار باشد و این همان مرحله ای است که هنوز هم اشاعره بر این باورند.
– مرحله ی سوم : از خصوصیات این مرحله، اثبات همه ی صفات برای خدای متعال بدون تعیین کیفیت و تشبیه و تعطیل و تحریف و تبدیل و تمثیل و مشابهت از سوی اشعری است. وی در این مرحله کتاب « الإبانه عن أصول الدیانه » را به رشته ی تحریر درآورد و در آن عقیده و منهج سلف به رهبری امام احمد بن حنبل را بر عقاید و روش های دیگر ترجیح داد. وی تنها به نوشتن این کتاب اکتفا نکرد؛ بلکه کتابخانه ی بزرگی، حدود ۶۸ تالیف را در دفاع از سنت و شرح عقیده ی اهل سنت از خود به جای گذاشت. ابو الحسن اشعری در سال ۳۲۴ ه وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد و بر جنازه اش اعلام گردید: « امروز یاور سنت وفات یافت.»
- پس از وفات ابو الحسن اشعری، مذهب اشعری بدست ائمه ی مذهب و بنیانگذاران اصول و ارکانش،چندین تغییر و تحول را پشت سر نهاد و اجتهادات و راه و روش هایشان در اصول مذهب و عقایدشان متعدد و گوناگون شد. این تحولات، تنها بدین علت بود که در آغاز مذهب اشعری بر پایه ی یک روش و منهج ریشه دار که دارای اصول اعتقادی روشن باشد، بیان نشده بود و چگونگی تعامل و ارتباطش با متون شرعی مشخص نبود، بلکه موضع گیری ها و اجتهاداتشان بین موافقت با مذهب سلف و به کار گیری علم کلام برای تایید و اثبات عقیده ی اشعری و رد عقاید معتزلی در نوسان بود. از بارزترین نمونه های این تحولات عبارتند از:
– نزدیک بودن به اهل کلام و اعتزال
– ورود به عالم تصوف و پیوند و ارتباط مذهب اشعری با آن.
– ورود به عالم فلسفه و قرار دادن آن به عنوان بخشی از مذهب.
- از برجسته ترین امامان مذهب اشعری عبارتند از:
– قاضی أبو بکر الباقلانی: (۳۲۸ـ۴۰۲هـ) (۹۵۰ـ۱۰۱۳م) نام او محمد بن الطیب بن محمد بن جعفر، از بزرگ ترین علمای کلام است. وی به ویرایش و تصحیح رساله ها و پژوهش های اشعری پرداخت و پیرامون مقدمات دلایل عقلی توحید سخن گفت و بسیار در آن مبالغه کرد؛ زیرا این مقدمات در هیچ کتابی و سنتی نیامده بود. سپس دیدگاهش به مذهب علمای سلف انجامید و در کتاب خویش، تحت عنوان«تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل»همه ی صفات؛ مانند وجه و دست ها را در معنای حقیقی خود اثبات نمود و انواع تاویلات به کار رفته از سوی اهل تاویل را باطل اعلام کرد. او در بصره به دنیا آمد و در بغداد زندگی کرد و در همان جا وفات یافت. عضد الدوله او را به عنوان سفیر خود به سوی پادشاه روم فرستاد و در قسطنطنیه با دانشمندان مسیحی در حضور شاه روم مناظراتی را برگزار کرد. تالیفات وی عبارتند از:
۱- إعجاز القرآن
۲- الإنصاف
۳- مناقب الأئمه
۴- دقائق الکلام
۵- الملل والنحل
۶- الاستبصار
۷- تمهید الأوائل
۸- کشف أسرار الباطنیه.
– أبو إسحاق الشیرازی: (۲۹۳ـ۴۷۶هـ) (۱۰۰۳ـ۱۰۸۳م). نامش إبراهیم بن علی بن یوسف فیروز آبادی شیرازی است. علامه ی اهل مناظره در فیروزآباد فارس دیده به جهان گشود و به شیراز انتقال یافت و سپس به بصره و در سال ۴۱۵ هـ به بغداد رفت. نبوغ وی در فقه شافعی و علم کلام شکوفا شد و مرجع طلاب و مفتی امت در عصر خود گشت و در جدل و مناظره به صاحب برهان قوی شهرت یافت. نظام الملک، مدرسه ی نظامیه را در ساحل دجله برایش بنا کرد تا در آن تدریس کند و آن را اداره نماید.
تالیفات وی عبارتند از:
۱- التنبیه والمهذَّب در فقه
۲- التبصره در أصول فقه شافعی
۳- طبقات الفقهاء
۴- اللمع در أصول الفقه وشرح آن،
۵- الملخص
۶- والمعونه در جدل.
- أبو حامد الغزالی: (۴۵۰ـ۵۰۵هـ) (۱۰۵۸ـ۱۱۱۱م) نامش محمد بن محمد بن محمدغزالی طوسی است. وی در روستای طابران طوس خراسان دیده به جهان گشود و در همان جا وفات یافت. امام غزالی به نیشابور، بغداد، حجاز، سرزمین شام و سپس به مصرکوچ کرد و سپس به سرزمین خویش برگشت.
- غزالی راه و روش باقلانی را در پیش نگرفت؛ بلکه در برخی آرا و نظریات، خصوصاً در موضوعات مربوط با مقدمات عقلی در استدلال با اشعری مخالف بود. وی علم کلام را نکوهش کرد و در کتاب های « المنقذ من الضلال » و « التفرقه بین الإیمان و الزندقه» ثابت نمود که دلایل این علم، انسان را به یقین نمی رساند. غزالی غرق شدن در علم کلام را حرام شمرد و در این باره گفت: « اگر بحث و جدل در این موضوع را ترک کنیم، حتماً برای ما روشن خواهد شد که ورود به این علم حرام است.» ایشان به تصوف رو آورد و معتقد بود که تنها راه شناخت، تصوف است. وی در آخر حیاتش از راه مطالعه ی صحیح بخاری به سنت پیامبر(ص) بازگشت.
- ابو اسحاق إسفراینی (ت۴۱۸هـ) (۱۰۲۷م). نام وی إبراهیم بن محمد بن إبراهیم بن مهران، أبو إسحاق است. اسفراینی در فقه و اصول تبحر داشت و ملقب به رکن الدین بود. او اولین نفر از فقها است که چنین لقبی را بدست آورد. او در اسفراین شهری بین نیشابور و گرگان زیست، سپس به نیشابور رفت. در آنجا مدرسه ای برایش بنا شد و در آن مشغول تدریس گشت. پس از آن به خراسان و برخی از شهرهای عراق کوچ کرد؛ تا این که در جهان اسلام شهرت یافت. ابو اسحاق کتاب بزرگی در علم کلام به نام « الجامع فی أصول الدین والرد على الملحدین » تالیف نمود. ابن خلکان می گوید: این کتاب را در پنج مجلد دیده ام. ابواسحاق اسفراینی در روز عاشورای سال ۴۱۰ هـ در نیشابور در سن هشتاد و چند سالگی دارفانی را وداع گفت. سپس به اسفراین انتقال یافت و در آنجا به خاک سپرده شد.
- إمام الحرمین أبو المعالی الجوینی: (۴۱۹ـ۴۷۸هـ) (۱۰۲۸ـ۱۰۸۵م) نامش عبد الملک بن عبد الله بن یوسف بن محمد الجوینی است. فقیه شافعی مذهب در شهر جوین از نواحی نیشابور دیده به جهان گشود. سپس به بغداد و از آنجا به مکه کوچ کرد و ۴ سال در آنجا زیست. پس از آن، به مدینه ی منوره رفت و به افتا و تدریس پرداخت. سپس به نیشابور بازگشت. نظام الملک وزیر آن زمان، مدرسه ی نظامیه را برایش بنا نهاد. بزرگ ترین دانشمندان آن زمان در درس های او حاضر می شدند. وی نزدیک به ۳۰ سال بدون مزاحم و رقیب ماند و در آنجا از مذهب اشعری دفاع نمود. بنا بر این بلند آوازه گردید. او در پایان عمرش به مذهب سلف برگشت. جوینی در رساله ی نظامیه ی خویش گفته است: « دیدگاه مورد پسند ما که بواسطه ی آن مطیع و فرمانبردار خدا می شویم همان عقیده ی پیروی از علمای سلف صالح می باشد؛ زیرا دلیل قاطع بر اجماع امت، حجت است.» اظهارات جوینی در کتاب « غیاث الأمم فی التیاث الظلم » بازگشت به روش سلف صالح را تایید می کند. هرچند این کتاب به بیان فقه سیاسی اسلامی اختصاص دارد، در آن اظهار داشته است که :« آنچه در مورد مقصود این کتاب، لازم به یادآوری می باشد این است که امام به متفق ساختن عموم مردم در پیروی از مذاهب سلف صالح حرص می ورزید، پیش از این که هواهای نفسانی نمایان شود و دیدگاه ها منحرف گردند؛ زیرا علمای سلف (رض) دیگران را از پرداختن به مسائل پیچیده و مبهم و تعمق و نگریستن در ژرفای مشکلات بازمی داشتند.»
قرطبی در شرح مسلم نقل می کند که جوینی به یارانش می گفت: ای یاران ما به علم کلام مشغول نشوید. اگر می دانستم که علم کلام مرا به چنین وضعیتی گرفتار می کند، به آن مشغول نمی گشتم.» جوینی ( رح ) در نیشابور وفات یافت. وی در زمان وفاتش ۴۰۰ طلبه داشت.
از تالیفات امام جوینی عباتند از:
۱- العقیده النظامیه فی الأرکان الإسلامیه
۲- البرهان فی أصول الفقه
۳- نهایه المطلب فی درایه المذهب در فقه شافعی
۴- الشامل در أصول الدین.
- فخر رازی (۵۴۴هـ ـ ۱۱۵۰م) (۶۰۶هـ ـ ۱۲۱۰م): نامش أبو عبد الله محمد بن عمر الحسن بن الحسین التیمی است. وی در روستای رازی طبرستان به دنیا آمد. رازی ملقب به فخر الدین و مشهور به ابن الخطیب و فقیه شافعی مذهب است. صاحب کتاب « وفیات الأعیان » در باره ی وی می گوید: وی یگانه در عصر خود و منحصر به فرد بود و در علم کلام و معقولات بر اهل زمانش برتری یافت. امام فخر رازی در مرحله اخیر زندگی خویش زبان گویای مذهب اشعری بود. او کلام را با فلسفه آمیخت. افزون بر این، ایشان یک قاعده و اصل کلی داشت که در آن به عقل ارزش می داد و آن را بر ادله ی شرعی مقدم می دانست. ابن حجر در کتاب« لسان المیزان » (۴/۴۲۶ ـ ۴۲۹)در باره ی او می گوید: وی پیرامون برخی از موضوعات که پایه های دین به شمار می روند شک اندازی هایی دارد که حیرت آور است. او شبه ی دشمنان را با دقت بیان می کرد و سپس مذهب اهل سنت را در نهایت سستی ایراد می نمود. اما وی ناتوانی عقل را دریافته بود؛ از این رو وصیت و سفارشی کرد که اعتقاد نیک وی را نشان می دهد. او در اواخر عمر خویش ضرورت پیروی از آیین سلف صالح را یادآور شد و اعلام کرد که او پس از تحقیق و بررسی علم کلام، روش و آیین سلف صالح را پذیرفته است. وی در این باره می گوید: در مورد مذاهب کلامی و مکاتب فلسفی خوب اندیشیده ام، دیدم که آن ها به هیچ دردی نمی خورند و نزدیک ترین راه ها برای رسیدن به حقیقت، راه قرآن است. من برای اثبات، آیه های (الرحمن على العرش استوى) و (إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه) و برای نفی،آیه های (لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر) و (ولا یحیطون به علماً)را می خوانم. سپس با اظهار حسرت و پشیمانی می گوید:« هر کس تجربه ام را تجربه کرده باشد به شناخت و معرفت من دست می یابد.» (الحمویه الکبرى از ابن تیمیه)
از مشهورترین کتاب های امام فخر رازی در علم کلام عبارتند از:
۱- أساس التقدیس درعلم کلام
۲- شرح قسم الإلهیات من إشارات ابن سینا
۳- اللوامع البینات فی شرح أسماء الله تعالى والصفات
۴- البیان والبرهان فی الرد على أهل الزیغ والضلال
۵- کافیه العقول.
افکار و عقاید اشاعره:
- منبع دریافت وفراگیری از دیدگاه اشاعره: برحسب نیاز قوانین و اصول علم کلام، از کتاب و سنت استفاده می شود؛ به همین دلیل آنها به هنگام تعارض و تضاد عقل با نقل، عقل را مقدم می دانند. امام رازی در مورد قانون کلی مذهب در کتاب « اساس التقدیس » و آمدی و ابن فورک و علمای دیگر نیز صراحتاً چنین گفته اند.
– عدم پذیرش احادیث آحاد در موضوع عقیده: زیرا این گونه احادیث، باعث کسب علم یقینی نمی شود؛ اما برای استدلال در مسائل سمعیات یا چیزهایی که با قوانین عقلی مخالف نیست، هیچ اشکالی ندارد. تاویل برخی از احادیث متواتر واجب است و مخالفت با این امر چیزی بدیهی است؛ زیرا سلف صالح از اصحاب و تابعین در قرن های خوب گذشته چنین معتقد بودند، به طوری که پیامبر(ص) فرستادگانی به صورت انفرادی برای تبلیغ اسلام می فرستاد، همچنان که معاذ را به سوی مردم یمن فرستاد و نیز پیامبر فرموده است:«خوشا به حال انسانی که سخنم را بشنود و آن را حفظ کند و به خاطر بسپارد و آن را آن گونه که شنیده، بیان نماید.» و نیز حدیث تحویل قبله و غیره، دلایلی بر ادعای ما است.
– مذهب عده ای از آنان؛ مانند غزالی و جامی تصوف است که در منبع و ماخذ کسب آگاهی، کشف و ذوق را بر نص شرعی مقدم می دانند و نص را طوری تاویل می کنند که با آن موافق باشد. چنین امری را بر اساس یکی از اصول تصوف – یعنی« حدثنی قلبی عن ربی»( قلبم از سوی پروردگارم با من سخن گفت.)- علم لدنی می نامند. این مطلب در « الرساله اللدنیه ۱/۱۱۴- ۱۱۸ از مجموعه القصور العوالی، و کبری الیقینیات؛ تالیف محمد سعید رمضان البوطی، الإهداء – ۳۲- ۳۵ به وضوح دیده می شود. بدیهی است که چنین عقیده ای با منهج و راه و روش اهل سنت و جماعت مخالف بوده و باطل است؛ زیرا اگر این باور درست باشد، ارسال پیامبران و انزال کتاب های آسمانی چه فایده ای دارد؟
- اشاعره اصول عقیده را بر اساس منبع کسب و دریافت علم به سه بخش تقسیم می کنند:
– منبع بخش اعظم باب های عقیده ی اشعری تنها عقل است. باب صفات، یکی از آن ها است. صفاتی را که با عقل ثابت می شود، عقلیه می نامند. این بخش از دیدگاه اشاعره وابسته به وحی نیست و عقل به وجوب آن حکم می کند. اما صفات دیگر که از راه کتاب و سنت ثابت می شود، صفات خبری نام دارند و آنها آن را تاویل می کنند.
– بخش دوم از منبع کسب علم مانند رؤیت خدای متعال، عقل و نقل با هم است که میان پیروان اشاعره هیچ اختلافی در مورد آن نیست.
– منبع کسب علم در ارتباط با سمعیات مربوط به غیبیات امور اخروی مانند عذاب قبر و صراط و میزان، تنها روایت و حدیث است. عقل در مورد محال بودن چنین اموری داوری نمی کند. حاصل کلام این که اشاعره در باب صفات خدا عقل را حَکَم قرار می دهند و در موضوع اثبات آخرت عقل را تعطیل می کنند و در مورد رؤیت، به کارگرفتن عقل و نقل را مساوی می دانند؛ اما در مورد مذهب اهل سنت و جماعت، اصلاً هیچ منافات و ناسازگاری بین عقل و نقل و یا مقدم دانستن عقل در زمینه ای و ترک آن در زمینه ای دیگر وجود ندارد؛ بلکه تنها برای شروع موضوع نقل پیش از عقل به کار گرفته می شود.
- اشاعره در موضوع اثبات وجود خداوند متعال با مذهب سلف صالح مخالفت کرده اند و در مورد استدال به وجود خدای متعال با بیان نظرزیر با فلاسفه و متکلمین موافق هستند:« جهان هستی حادث و جدید است و باید هر چیز نو یا یدیده ای، پدید آورنده و آفریننده ای قدیمی داشته باشد. بارزترین صفات قدیم مخالفتش با چیزهای نو و پدیده ها و حلول نکردن در مخلوقات است. از تفاوت های قدیم با جدید این است که قدیم، جوهر و جسم نیست و در جهت یا مکان مشخصی قرار ندارد.» آنان با توجه به این نظریه، اصول پوچ و بی ارزشی مانند انکار صفاتی مثل رضا و غضب و إستوا برای خدا به دلیل شبهه ی نفی حلول حوادث یا پدیده ها در وجود قدیم استنتاج کرده اند؛ آن هم تنها به خاطر پاسخ به کسانی است که به قدیمی بودن مخلوقات یا جهان هستی معتقدند؛ در حالی که راه و روش سلف صالح برای استدلال بر اثبات وجود آفریننده ی سبحان ومتعال همان راه و روش قرآن کریم است.
- توحید از دیدگاه اشاعره همان نفی دوگانگی وتعدد در ذات خدا و نفی بخش پذیری و ترکیب و تجزیه شدن یعنی نفی کمیت پیوسته و جدا پذیری اواست. آنها در این باره می گویند: بدون شک خدا در ذات خود یکتای تقسیم ناپذیر و در صفاتش یکتای بی مانند و در کارهایش یکتای بی شریک است. به همین سبب، آنان « اله » و معبود را این گونه تعبیر می کنند که او آفریننده یا توانای بر اختراع و نوآوری است. اشاعره صفات وجه و دست ها و چشم را انکار می کنند؛ زیرا چنین باوری از دیدگاه آنان، دلالت بر ترکیب و جزء پذیری دارد. عقیده ی اشعریان در این مورد با مفهوم توحید از منظر اهل سنت و جماعتِ سلف صالح و پیروانشان بسیار مخالف است. بدین ترتیب ، اشاعره توحید را در اثبات ربوبیت خدای عز و جلّ خلاصه می کنند نه در الوهیتش.
و اینچنین اشاعره در معنی توحید با اهل سنت و جماعت اختلاف دارند؛زیرا اهل سنت و جماعت معتقدند که توحید اولین واجب بر بندگان است. توحید از دیدگاه آنان یعنی یگانه دانستن خدا در ربوبیت و الوهیت و نامها و صفاتش به شیوه ای که خدای متعال آن را برای خودش ثابت نموده یا پیامبرش (ص) برای ایشان ثابت کرده است و همچنین به معنی نفی و نپذیرفتن چیزی است که خدا آن را برای خودش نفی نموده و یا پیامبر(ص) آن را بدون تحریف یا تعطیل یا بیان کیفیت یا تمثیل نفی کرده است.
– از دیدگاه اشاعره، اولین واجب و تکلیف به هنگام رسیدن انسان به سن تکلیف همان آگاهی از علم کلام یا قصد آن، سپس ایمان آوردن است و تنها شناخت فطری کافی نیست. اشاعره در مورد کسی که چنین ایمان نیاورد، برای گناه کار دانستن و کافر دانستنش با هم اختلاف دارند.
در حالی که اهل سنت و جماعت بر این باورند که اولین واجب بر مکلفان به دلیل کتاب و سنت و اجماع همان عبادت خدای عزّ و جلّ و یکتای بی همتا و توحید الوهیت است. شناخت خدای متعال امری فطری و حک شده در نفسها است.
– اشاعره صفات خبری مانند وجه و دست ها و چشم و پا و انگشتان و بلندی و إستوا را تاویل می کنند و علمای جدید اشعری، معانی آن ها را به خدای متعال می سپارند؛ زیرا می گویند چنین عقیده ای واجب است و موجب منزه دانستن خدا از صفات مخلوقات می گردد. اشاعره به تاویل آیات صفات اکتفا نمی کنند، بلکه دامنه ی باب تاویل را گسترش می دهند؛ به شیوه ای که اکثر نصوص مرتبط با ایمان را فرا می گیرد؛ خصوصاً در مورد اثبات افزایش یا کاهش ایمان و موضوع عصمت پیامبران. اما مذهب سلف صالح این است که آنان نصوص شرعی را بدون تاویل – به معنی تحریف آن – یا تفویض ثابت می کنند؛ خواه نصوص مربوط به صفات باشد یا غیره.
- دیدگاه اشاعره در مورد ایمان بین فرقه ی مرجئه – که می گویند برزبان آوردن شهادتین بدون عمل برای صحت ایمان صحیح است – و جهمیه – که می گویند برای صحت ایمان تصدیق قلبی کافی می باشد – قرار دارد. شیخ حسن ایوب از علمای معاصر بر این باور است که تصدیق کننده با قلب از نظر خدا نجات یافته است؛ هرچند که شهادتین را بر زبان نیاورد(تبسیط العقائد الإسلامیه ۲۹ـ۳۲) و شیخ بوطی نیز موافق چنین نظری است. (کبرى الیقینیات ۱۹۶). این دیدگاه در باره ی ایمان با مذهب اهل سنت و جماعت مخالفت دارد. آنان می گویند: ایمان گفتار و کردار و باور است. از سویی دیگر با بسیاری از نصوص قرآن کریم از جمله آیه ی زیر مخالف می باشد: (أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین آمنوا وعملوا الصالحات سواءً محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون) [الجاثیه:۲۱].« آیا کسانی که مرتکب گناهان و بدی ها می شوند، گمان می برند که ما آنان را همچون کسانی به شمار می آوریم که ایمان می آورند و کارهای پسندیده و خوب انجام می دهند و زندگی و مرگ و دنیا و آخرتشان یکسان می باشد؟ ( اگر چنین بیندیشند ) چه بد داوری می کنند! » بر اساس این عقیده ابلیس باید از نجات یافتگان از عذاب جهنم باشد؛ زیرا او از کسانی بود که با قلبهای خود به خدا ایمان داشتند و…
- اشاعره در باره ی موضوع تکفیر سردرگم و آشفته اند؛ گاهی می گویند هیچ کس را تکفیر نمی کنیم و گاهی می گویند: کافر نمی دانیم؛ مگر کسی که او را کافر شمردیم و گاهی اموری را ذکر می کنند که موجب فاسق دانستن یا اهل بدعت بودن می شود یا اموری که باعث فاسق دانستن یا بدعت گزار شدن نمی شود، مثلاً کسی که علو یا بالا بودن ذاتی خدا را ثابت می کند یا شخصی که ظواهر نصوص را در نظر می گیرد، کافر می پندارند و می گویند: پذیرفتن ظواهر نصوص از اصول کفر است.
اما اهل سنت و جماعت معتقدند که تکفیر حق خدای متعال است و تنها شامل کسی می شود که شرعاً سزاوار آن می باشد و در تعمیم آن بر کسی که کفرش با اثبات شروط و عدم موانع ثابت می گردد، تردیدی ندارند.
- اشاعره براین باورند که در حقیقت قرآن کلام خدا نیست؛ بلکه کلام ذاتی خدا است و کتاب هایی که قرآن در آن نوشته شده، مخلوق هستند. مؤلف کتاب « الجوهره » می گوید: «تنها در موضوع تعلیم و آموزش می توان گفت که قرآن مخلوق است»… اما دیدگاه اهل سنت و جماعت در این باره این است که : قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است و خدای متعال با کلامی که شنیدنی است و فرشتگان آن را می شنوند و جبرئیل و موسی (ع) آن را شنیده اند و مخلوقات نیز در روز قیامت آن را خواهند شنید، صحبت می کند. خدای متعال می فرماید: (وإن أحدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله).[ توبه:۶] « اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی طلبید او را پناه بده تا کلام خدا را بشنود.»
- ایمان و اطاعت از خدا به واسطه ی توفیق الهی است و کفر و نافرمانی به خاطر ناتوانی و درماندگی از سوی او انجام می پذیرد. توفیق الهی همان ایجاد قدرت برای اطاعت و بندگی و ناتوانی و درماندگی از نظر وی همان ایجاد قدرت برای انجام گناه و نافرمانی است و از دیدگاه برخی از پیروان اشعری، آسان نمودن اسباب خیر همان توفیق الهی و ضد آن همان ناتوانی و درماندگی است.
- هر موجودی صحیح است که دیده شود، و خدا موجودی است که دیدنش صحیح است. در قرآن آمده است که مومنان در آخرت او را می بینند. خدای متعال می فرماید: (وجوه یومئذٍ ناضره إلى ربها ناظره) [القیامه:۲۲].« در آن روز چهره هایی شاداب و شادانند. به پروردگار خود می نگرند.» اما اشاعره معتقد است که جایز نیست که دیدن خدا در جهت و مکان و یا در قالب شکل و تصویری و یا رودرو انجام پذیرد؛ چرا که چنین چیزی غیرممکن است. چنین نظریه ای موجب نفی علو و بلندی خدای متعال و جهت و حتی نفی دیدن خودش می باشد. نظر امام فخر رازی در تعبیرش از رؤیت خدای متعال به توسعه و انکشاف علمی، بسیار به دیدگاه معتزله در مورد رؤیت نزدیک است.
- اشاعره نشانه های نبوت را در معجزاتی منحصر می دانند که شامل امور خارق العاده می شود. چنین عقیده ای با معتزله همخوانی دارد؛ هرچند در کیفیت نشانه ها ودلایل خود بر صداقت پیامبر (ص) با آنها اختلاف دارند. در حالی که جمهور اهل سنت بر این باورند که دلایل ثبوت نبوت برای پیامبران بسیارند و یکی از آن نشانه ها و دلایل، معجزات است.
- هرگاه صاحب گناه کبیره بدون توبه از دنیا خارج شود، حکم و سرنوشتش با خدای متعال است، یا با رحمت خویش او را می آمرزد و یا پیامبر (ص) برایش شفاعت می کند. این عقیده موافق مذهب اهل سنت و جماعت است.
- اشاعره معتقد است که قدرت و توانایی انسان، هیچ تاثیری در ایجاد فعل و یا صفتی از صفاتش ندارد و خدای متعال عادت را به خلق و آفرینش فعل برابر با توانایی بنده جاری کرده است؛ پس فعل و عمل هر کسی، خلق خدا و کسب آن از جانب انسان است؛ زیرا انجام و وقوع فعل همراه و برابر با توانایی بنده است. محققان کسب را از محالات کلام شمرده اند و آن را در مخفی و پیچیده بودن مفهوم به صورت ضرب المثل بیان می کنند. در این ضرب المثل می گویند: « فلان موضوع از نظریه ی کسب اشعری مخفی تر است.» امام الحرمین؛ یکی از شاگردان اشعری براین عقیده نماند و نظر اهل سنت و جماعت را پذیرفت و خود اشعری نیز در کتاب « الإبانه » از این نظریه برگشت.
- اشاعره می گویند لازم نیست همه ی افعال خدا دارای حکمت و تعلیل باشد؛ از سوی دیگر می گویند که خدا برای هر پیامبری به خاطر اثبات صداقت پیامبر (ص) معجزه ای قرار می دهد. با این وصف، میان نفی حکمت و غرض و قرار دادن معجزه از سوی خدا برای اثبات پیامبری نوعی تناقض گویی به شمار می آید.
- اشاعره در ایمان به احوال و اوضاع برزخ و امور اخروی مانند حشر و نشر و میزان و پل صراط و شفاعت و بهشت و جهنم با اهل سنت و جماعت دیدگاه یکسانی دارند؛ زیرا این امور از جمله ی موضوعاتی است که پیامبر راستگو (ص) آن ها را بیان نموده و نصوص کتاب و سنت آن ها را تایید کرده اند. اشاعره با این کار خود، امور اخروی را جزو نصوص سمعی قرار داده اند.
- دیدگاه اشاعره در مورد صحابه به ترتیب خلافتشان با دیدگاه اهل سنت و جماعت یکسان است. آنان می گویند: آنچه در بین یاران پیامبر(ص) رخ داده ، به خاطر اشتباه و یا اجتهادی بوده است؛ بنا بر این باید از طعنه زدن و بدگویی نسبت به آنان خودداری نمود؛ زیرا بدگویی از آنان یا کفر یا بدعت یا فسق به شمار می آید. اشاعره معتقدند که خلافت در میان قریش می باشد و نماز خواندن پشت سر نیکوکار و بدکار جایز است و قیام علیه رهبران ستمگر مجاز نیست. آنان در مورد عبادات و معاملات نیز با اهل سنت موافق هستند.
- اشعری علاوه بر پرداختن به نقد آرا و نظریات معتزله با همان اسلوب کلامی خودشان به رد دیدگاه های فلاسفه و قرامطه و باطنیه و گروه های دیگری که دارای گرایش های فاسد و مذاهب باطل بودند، پرداخت.
- اشعری در آخرین کتابش به نام « الإبانه عن أصول الدیانه » از بسیاری از آرا و نظریات کلامی اش به روش علمای سلف در اثبات و عدم تاویل برگشت.. اشعری (رح) می گوید: دیدگاه و کلام و دیانت ما همان پیروی از کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان (ص) و چیزهایی است که صحابه و تابعین و ائمه ی حدیث روایت می شود و ما به آن پایبند و ملتزم هستیم. ما پیرو نظریات ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل – خداوند چهره اش را شاداب و مقامش را والا و پاداشش را زیاد گرداند – هستیم و هر گفتاری و دیدگاهی مخالف آن باشد با آن مخالفت می کنیم؛ زیرا او امام فاضل و رئیس و سروری کامل است که خدا حق را بوسیله ی او روشن ساخت و بواسطه ی او گمراهی شکاکان را برطرف نمود، پس رحمت خدا بر امام پیشتاز و بسیار بزرگوار باد.
- مکتب و مدرسه ی فکری اشعری در جهان اسلام همچنان بر حیات دینی غلبه دارد؛ اما شیخ ابوالحسن ندوی در باره ی آنان می گوید: « مدرسه ی فکری اشاعره حیات وپویایی و نشاط فکری خود را از دست داده و در عصر اخیر اثر و تولید فکری اش، بسیارضعیف شده است و آثار پیری و درماندگی در آن ظاهر گشته است.» اما چرا؟
– زیرا تقلید بر افکار شاگردان این مدرسه سایه افکنده و علم کلام نزد آنان به علمی تبدیل شده است که بدون تجدید نظر در اسلوب از همدیگر نقل می کنند.
– به خاطر وارد کردن اصطلاحات و اسلوب فلسفی در علم کلام، اثر ناگواری در فکر اسلامی گذاشته اند؛ زیرا این اسلوب موجب علم قطعی و یقینی نمی شود و بدین علت اشاعره به خاطر تاثیرپذیری از فلاسفه، به درستی از مذهب اهل سنت و جماعت و مذهب علمای سلف پیروی نکرده اند؛ هرچند فلسفه را انکار کرده اند و حتی امام غزالی در کتاب خویش به نام « تهافت الفلاسفه » با فلاسفه مبارزه نموده است و شاگردش قاضی ابن عربی در باره ی او می گوید:« شیخ ما ابوحامد وارد عمق افکار فلاسفه شد؛ سپس خواست که از آن خارج شود؛ اما نتوانست.»
– شیخ اسلام ابن تیمیه در کتاب « درء تعارض العقل و النقل » همه ی مذاهب اسلامی را که از کتاب و سنت منحرف شده اند، مورد نقد و برسی قرار نمی دهد و آرای کلامی آنان را رد می کند و اشتباهاتشان را مشخص می نماید و تاکید می کند که برای رسیدن به حقیقت توحید و صفات و امور عقیدتی دیگر، تنها اسلوب قرآن و سنت، یک اسلوب یقینی است.
ریشه های فکری و عقیدتی
- همچنان که در نظریات ابی الحسن اشعری در مرحله ی دوم دیدیم، عقیده ی اسلامی بر اساس آنچه در قرآن و سنت وجود دارد و مطابق منهج و روش ابن کلاب می باشد، زیربنای آرای کلامی اشعری و موضوعاتی است که با احکام عقل سازگار می باشد.
- امامان مذهب اشاعره پس از ابو الحسن اشعری در برخی از افکار و معتقدات از فرقه ی جهمیه در ارجاء و تعطیل و از معتزله و فلاسفه در نفی برخی از صفات و تحریف نصوص و نفی علو خدا و صفات خبری و از جبریه در موضوع قدر متاثر شده اند.
- اشاعره در برخی موضوعات – که با عقایدشان تناسب دارد – از عقیده ی اهل سنت و جماعت متاثر هستند.
انتشار مذهب اشعری و اماکن نفوذ:
مذهب اشعری در دوره ی وزارت نظام الملک – که اشعری المذهب و در امپراطوری سلجوقیان دارای نفوذ و تاثیر گذار بود – گسترش یافت و به همین دلیل عقیده ی اشعری یک عقیده ی شبه رسمی گردید که از حمایت و پشتیبانی دولت برخوردار بود.
مدرسه ی نظامیه بغداد و نیشابورموجب توسعه و قوت بخشیدن به مذهب اشعری شدند؛ زیرا رهبران و پیشگامان این مذهب آن ها را اداره می کردند. مدرسه ی نظامیه در بغداد در آن زمان بزرگترین دانشگاه اسلامی در جهان اسلام بود. علاوه بر این مهدی بن تومرت مهدی موحدین و نورالدین محمود زنگی و سلطان صلاح الدین ایوبی این مذهب را برگزیدند و اقدام به نشر و توسعه آن نمودند. از سویی دیگر اکثر علما؛ خصوصاً فقهای شافعی و متاخرین مالکی به آن اعتماد کردند؛ به این علت مذهب اشعری در سراسر جهان اسلام گسترش یافت و تاکنون در بیشتر کشورهای اسلامی رایج است و دانشگاه ها و آموزشگاه های متعددی دارد.
از آنچه گذشت، روشن می شود:
اشاعره یک فرقه ی کلامی، منسوب به ابو الحسن اشعری است که در مرحله ی دوم حیات فکری خود علیه معتزله قیام کرد وپیروان خود را بر اساس روش ابن کلاب به اطاعت از کتاب و سنت فراخواند. این فرقه با عقل،تنها هفت صفت را برای خدای متعال ثابت می کند ( حیات و علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و کلام ) و در مورد صفت بقا باهم اختلاف دارند؛ اما صفات اختیاری و متعلق به مشیت خدا؛ مانند خشنودی و خشم و شادی و آمدن و نزول را نفی کرده اند؛ در حالی که صفات خبری خدای متعال را تاویل می نمایند یا معنای آن را تفویض می کنند. علمای متاخر اشاعره به برخی از افکار مخالف با عقیده اهل سنت و جماعت ایمان دارند. در حالی که اسلوب قرآن و سنت با فهم سلف صالح تنها اسلوب یقینی برای رسیدن به حقیقت توحید و صفات و امور عقیده و دین است؛ اما به طور کلی عقیده ی اشاعره به عقیده ی اهل سنت و جماعت نزدیک است. خصوصاً پیشکسوتان اشاعره عراق مانند ابو الحسن اشعری و باهلی و ابن مجاهد و باقلانی و غیره به اهل سنت نزدیکترند تا افکار فلاسفه و معتزله و اشاعره ی خراسان مانند ابوبکر بن فورک و غیره. اشاعره در دفاع از سنت و حق در برابر باطنیه و فرقه های گمراه و فلاسفه و برملا کردن اسرارشان درخور ستایش هستند؛هرچند با توجه به روشن شدن امور در عصر حاضر، لازم است که ازعقاید مخالف با اهل سنت دست بردارند و به آنها بپیوندند.
——-
مراجع و منابع برای مطالعه ی بیشتر:
أ ـ مراجع مذهب اشعری:
ـ أساس التقدیس ـ فخرالدین الرازی.
ـ الشامل ـ إمام الحرمین أبو المعالی الجوینی.
ـ الإرشاد إلى قواطع الأدله فی أصول الاعتقاد ؛ إمام الحرمین أبو المعالی الجوینی.
ـ الرساله اللدنیه من مجموعه القصور العوالی ـ أبو حامد الغزالی.
ـ الإنصاف فیما یجوز اعتقاده ولا یجوز الجهل به ـ قاضی أبی محمد ابن الطیب الباقلانی.
ـ لمع الأدله فی قواعد عقائد أهل السنه والجماعه ؛أبی المعالی الجوینی.
ـ شرح الباجوری على الجوهره ؛باجوری.
ـ تبسیط العقائد الإسلامیه ـ حسن أیوب.
ـ الله جل جلاله ـ سعید حوى.
ـ أرکان الإیمان؛ وهبی سلیمان غاوجی.
ـ کبرى الیقینیات ـ محمد سعید رمضان البوطی.
ب ـ مراجع وکتب غیر مذهب اشعری:
ـ الإبانه فی أصول الدیانه ؛أبی الحسن الأشعری.
ـ مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛أبی الحسن الأشعری.
ـ شرح أصول اعتقاد أهل السنه والجماعه؛ أبو القاسم هبه الله بن الحسن بن منصور الطبری اللالکائی.
ـ سیر أعلام النبلاء ؛ذهبی.
ـ درء تعارض العقل والنقل ؛ابن تیمیه.
ـ العقیده التدمریه ؛ابن تیمیه.
ـ العقیده الأصفهانیه ؛ابن تیمیه.
ـ العقیده الواسطیه ؛ابن تیمیه.
ـ تبیین کذب المفترى؛ابن عساکر.
ـ الصفات الإلهیه فی الکتاب والسنه النبویه، د.محمد أمان بن علی الجامی.
ـ منهج الأشاعره فی العقیده ؛سفر الحوالی.
ـ موقف ابن تیمیه من الأشاعره؛ د.عبد الرحمن صالح المحمود.
ـ منهج أهل السنه والجماعه، ومنهج الأشاعره ؛خالد بن عبد اللطیف بن محمد نور.
http://www.saaid.net/feraq/mthahb/5.htm