وسطیت و میانه روی تمدن اسلامی
وسطیت و میانه روی تمدن اسلامی
نویسنده : د. راغب سرجانی / ترجمه: عبدالخالق احسان
توازن و میانه روی از بارزترین ویژگی های تمدن اسلامی است، هدف ازین ویژگی تعادل و میانه روی بین دو طرف مقابل و متضاد؛ طوری که یکی از طرف ها برجسته نگردیده که طرف مقابل را طرد نماید و هم چنان یکی از دو طرف بیشتر از حق خویش را نخواهد که به طرف مقابل طغیان کرده و حقش را ضایع سازد. این توازن و اعتدال شایستهی رسالت عمومی و جاودانی است که آمده تا تمام سرزمین ها و زمانه ها را درنوردد.
می بینیم که تمدن اسلامی بین روحانیت و مادیت، خواسته های روحی و مادی، علوم شرعی و علوم عصری جمع نموده و همانگونه که به آخرت اهتمام دارد، به دنیا نیز توجه نموده است، هم چنان بین آرمانگرایی و واقعگرایی و حقوق و واجبات توازن و هماهنگی برقرار نموده است.
توازن بین این امور متضاد به این معنی است که به هر بخش، میدان مناسب آن را در نظر گرفته، حق آن را عادلانه بدون غلو و تقصیر، طغیان و خسارت پرداخته است، چنانچه قرآنکریم به این موضوع اشاره دارد: {وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ} [سوره الرحمن: ۷ – ۹] آسمان را برافراشت، و قوانین و ضوابطی را گذاشت. هدف (از ایجاد قوانین و ضوابط در عالم هستی) این است که شما هم (قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید و) از (حد و مرز) قوانین و ضوابط (مقرره) تجاوز نکنید. در وزن کردن و برکشیدن (کالاها و در متر کردن و اندازه گیری چیزها) دادگرانه رفتار کنید و از ترازو مکاهید (و کم و کاست ندهید و کم فروشی نکنید).
اگر بخواهیم این مسئله را توضیح دهیم، باید خاطر نشان کنیم که از تاریخ تمدن های سابقه دانسته می شود که توجه تنها به هریک از جوانب روحی محض و مادی محض، این صلاحیت را ندارد که راهی برای سعادت انسان بگشاید؛ تنها مسلک روحی محض را پیمودن، به عقب مانی، تعطیل اراده، اندیشه و توانایی فعالیت، قتل آدمیت انسان، خسارت در استفاده از منافع هستی منجر می گردد. هم چنان تنها به روش مادیگرایی محض قدم گذاشتن به طغیان، ستمگری، برده سازی، ذلت، حاکمیت ظالمانه بر ارواح، اموال و آبروها، می انجامد.
تمدن جاویدان اسلام آمده تا بین خواسته های روح و ماده و بین مادیت و روحانیت انسان توازن و هماهنگی ایجاد نماید؛ لذا روحانیت مهذب و آراسته اساس مادیت پاک و شایسته قرار گرفته است و درین صورت انسان از اراده، آزادی، اندیشه، بهره گیری از تلاش و فعالیت در چارچوب ایمان و اخلاقی که بر عدالت، امنیت، استقرار، رحمت و محبت استوار است؛ مستفید می گردد.
در نتیجهی این توازن، انسجام و توافق بین سرشت انسانی و اهداف عقلی تحقق میابد و همچنان هماهنگی و توازن فراگیری در افکار، خیالات، اراده و نیت های انسان به وجود می آید.
در مورد جمع بین علوم شرعی و علوم عصری؛ اسلام تمدن شگوفای خویش را بر منهج علم، دانش، عقل، تحقیق، تجربه و استنباط بنا نموده و نقش حیاتی علوم را در ساختار دولت و جامعه پاس داشته است؛ لذا اسلام به دانش و دانشمندان در تخصص های مختلف ارج گذاشته است. تخصص هایی که انسان را به انجام رسالتش در روی زمین که عبارت است از آبادانی زمین و استفاده از خیرات و گنج های آن میباشد؛ یاری می کند.
هدف ازین گفته ها، جمع بین علوم شرعی و علوم عصری می باشد. درین مورد گفته های امام ابوحامد محمد غزالی رحمه الله در کتاب احیاء العلوم برای ما بسنده است: «علوم غیر شرعی به علوم خوب و بد و مباح تقسیم می گردد، علم ستوده شده و خوب آن است که به مصالح امور دنیا مرتبط باشد، مثل: طب و ریاضی، این نوع علوم به فرض کفایی و به علمی که فرض نیست، اما فضیلت و ثواب دارد تقسیم می گردد. اما فرض کفایی علمی است قوام امور دنیا از آن بی نیاز نباشد، مثل طب؛ چون به خاطر بقای انسان ها ضروری می باشد و مثل ریاضی و محاسبات که در بخش معاملات، تقسیم وصیت و میراث و… ضروری است. این ها علومی اند که اگر در یک کشور کسانی نباشند که به این مهم بپردازند، مردم آن کشور به مشکلاتی مواجه میگردند و اگر تعدادی این وظیفه را انجام دهند، فرض از دوش دیگران ساقط میگردد. این که طب و ریاضی را از فرض های کفایی میدانیم، کسی شگفت زده نشود؛ صنعت های دیگر نیز فرض کفایی اند مثل: کشتیرانی، بافندگی، سیاستمداری؛ حتی حجامت و خیاطی».
کلمهی علم در قرآنکریم و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم به صورت مطلق آمده است، بدون این که مقید و محدود گردد، این کلمه شامل هر علم نافعی میگردد که هدف آن خیر دنیا و آبادانی زمین باشد، هر علمی که هدف آن صلاح مردم و انجام درست واجبات خلافت بشری بر این سیاره باشد، این کلمه در بیشتر مواقع علم شرعی و علم مربوط به زندگی را در بر میگیرد. هر آنچه در مورد ستایش دانشمندان آمده است، شامل هر دانشمندی می گردد که با علم خویش به مردم نفعی برساند، خواه علم شرعی باشد و یا علم زندگی. وتاریخ تمدن اسلامی این مسئله را به خوبی برتافته و از آن به خوبی تعبیر نموده است؛ اکتشافات و اختراعات مسلمانان در علوم زندگی بهترین گواه و برترین تعبیرکننده ازین هماهنگی میباشد.
این منهج متوازن، متفاوت از تمدن هایی است که دین بر نیروهای فکری و عملی سیطره داشته و مانع گسترش علم، تفکر و فعالیت عقلی بودند.
در مورد توازن بین دنیا و آخرت، واضح ترین دلیل درین زمینه، آیات قرآنی است که در مورد نماز جمعه نازل شده است: ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه اذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجه باشید. آنگاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید و خدای را (با دل و زبان) بسیار یاد کنید، تا این که رستگار شوید. [سوره جمعه: ۹، ۱۰]
این است برنامهی تمدن اسلامی در جمع بین دنیا و آخرت؛ این آیه قرآنی واضح می سازد که در روز جمعه خرید و فروش و فعالیت دنیوی قبل از نماز مجاز می باشد و سپس نوبت رفتن به سوی ذکر الله متعال و نماز و ترک خرید و فروش و مشغله های زندگی می رسد؛ اما بعد از ادای نماز اجازهی انتشار در روی زمین و جستجوی روزی داده می شود، البته نباید از ذکر و یاد الله متعال در همه احوال غافل گردند؛ این گونه زندگی داشتن اساس فلاح و رستگاری است و درین آیه از کسب روزی به فضل الله متعال تعبیر گردیده است.
در آیه ای دیگر، اعتدال بین فعالیت دنیوی و اخروی به خوبی نمود پیدا می کند: {وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا} [سوره قصص: ۷۷] به وسیلهی آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی (و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور) و بهرهی خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی).
اسلام از مسلمان نخواسته که راهبی در صومعه و یا عابدی در خلوت به قیام شب و صیام روز مشغول باشد که نه از زندگی بهره ای داشته باشد و نه زندگی از او بهره مند گردد؛ بلکه از مسلمان خواسته که در عرصهی زندگی انسانی فعال بوده و زمین را آباد سازد و به اطراف زمین گردش نماید و رزق و روزی را از گوشه و کنار زمین فراچنگ آورد.
فرزندان تمدن اسلامی این گونه اند که خواستار دنیا و آخرت بوده و نیکی ها و سعادت هردو جهان را تعقیب می کنند.
لهذا تمدن اسلامی دارای حالت میانه است. بین زیاده روی یهود در استفاده از متاع دنیوی – تا جایی که در استفاده از زندگی دنیوی به اندازه ای افراط کردند که مرتکب مخالفت اوامر الله متعال گردیده و به دنبال سودخوری و دیگر منکرات افتادند – و بین بیرون شدن راهبان مسیحی از زندگی و آبادانی آن و ترک آن برای تبهکاران که در روی زمین به انواع تباهی هایی بر ضد منهج الهی دست یازند.
از جمله توازنی که تمدن اسلامی به آن امتیاز یافته است، جمع بین آرمانگرایی و واقع گرایی به شیوهی استوار و اساسی میباشد. اسلام دین ایده آلی است که در عین وقت، دین واقع بین نیز می باشد؛ اسلام همیشه از پیروان خود، رسیدن به کمال و قلههای بلند را می خواهد؛ اما این خواسته را از طریق اسباب و دریچهی واقعی آن طلب می کند و مردم را به امور سنگین و بالاتر از توان شان مکلف نمی سازد؛ لذا دشوار است که در اسلام آرمانگرایی را از واقعگرایی جدا سازیم؛ چون هر دو به صورت متکامل برای بشریت داده شده تا راه های خوبی و خیر را روشن سازند و قواعد سلوک و قوانین برخوردها را برای شان ترسیم نمایند.
در قسمت آرمانگرایی، تمدن اسلام حریص است بر این که انسان را بر اوج قله و بالاترین سطح زندگی در آسانی، راحتی و آرامش برساند، و در قسمت واقعگرایی، تمدن اسلامی شرایط، سرشت، حدود توانایی، طبیعت ساختاری و واقعیت زندگی انسان را رعایت می کند.
در تمدن اسلامی آن آرمانگرایی خیالی که جز در عالم رؤیاها، وجود خارجی ندارد؛ به رسمیت شناخته نشده است. مثل مدینهی فاضله ای که افلاطون طرح نمود، مدینهی فاضله ای که از واقعیت زندگی انسانی دور بوده و در ترکیب آن غرایز و کشش های نفسانی دخیل می باشد و از کمبود و کوتاهی زیادی رنج می برد.
همچنان در تمدن اسلامی آن واقعگرایی وجود ندارد که واقعیت موجود را به هر صورت و حالت و رنگ آن بپذیرد و اصول خویش را به رنگ زندگی در آورد، یا این که در هر شکل و قیافه همگام به واقع حرکت نماید. تمدن اسلام نیامده تا تأیید کنندهی شهوات و نظام های مردم باشد و یا به اوضاع مختل و برنامه های بیهودهی شان راضی گردد.
بلکه تمدن اسلامی آمده تا تمام اشکال جاهلیت و نظام های آن را لغو نموده و به جای آن نظام ویژهی خویش را اقامه نماید که این نظام در برخی مسائل با واقعیت مردم همخوانی دارد و در برخی موارد همخوانی ندارد؛ اسلام بازداشتن از منکر را یک فریضه قرار داده؛ اما فریضه تدریجی و مرحله وار، رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرمایند: هر کس از شما که منکر و کار زشتی را دید با دستش آن را تغییر دهد و اگر نتوانست با زبانش تغییر دهد و اگر نتوانست با قلبش از آن نفرت داشته باشد و این ضعیف ترین درجهی ایمان است. بالاترین درجهی بازداشتن از منکر، حالت آرمانی است که شخص ایمان دار قوی به آن می رسد و سپس با در نظر داشت ضعف توانایی ها و تفاوت های انسانی به درجه های پایین فرود می آید.
در توازن بین آرمانگرایی و واقعگرایی، اسلام حد اقل و کمترین سطح کمال را مشخص نموده که پایین تر از آن اجازه نیست؛ چون سطحی است که برای ساختار شخصیت مسلمان ضروری می باشد و این سطح کمترین چیزی است که شخص را در زمره مسلمانان قرار می دهد، این کمترین سطح به گونه ای است که هر کسی که کمترین استعداد انجام کار های نیکو و دوری از کارهای ناشایست را داشته باشد، می تواند، انجام دهد. این سطح از فرایض و محرمات تشکیل گردیده که انجام این فرایض و ترک محرمات به توانایی همگان بوده و در وقت ضرورت مورد توجه شریعت قرار گرفته و به اندازه نیاز مورد اهتمام قرار می گیرد.
در پهلوی این سطح اندک و واجب و الزامی بر هر مسلمان، شریعت اسلامی سطح دیگری را که بلندترین و گسترده ترین سطح می باشد، نیز در نظر گرفته و مردم را به آن تشویق نموده و رسیدن به آن را برای شان محبوب گردانیده است. این سطح عالی و برتر شامل مستحبات و انواع اعمالی می گردد که رابطهی انسان را با پروردگار نزدیک می سازد و همچنان شامل مکروهات و امور مشتبه می گردد که مناسب است مسلمان، خود را از آن ها دور داشته و پاک نگهدارد.
اما رسیدن به آن قلهی بالا و مستوای عالی، نیازمند تلاش زیاد است که هر کس توان انجام آن را ندارد؛ بلکه این تلاش و زحمت در گرو موهبتها و استعدادهای خاصی است که افراد کمی از مردم از آن بهره مند می باشند؛ لذا اسلام رسیدن به آن سطح بلند را بر همه مسلمانان فرض نگردانیده که ملزم به انجام آن ها باشند؛ بلکه راه رسیدن به آن را در مقابل شان ترسیم نموده و سپس به توانایی شان واگذار کرده است. {لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا} [البقره: ۲۸۶] خداوند به هیچ کس جز به اندازه توانائیش تکلیف نمی کند (و هیچ گاه بالاتر از میزان قدرت شخص از او وظائف و تکالیف نمی خواهد). هر کس به اندازه توان خود، کار نیکی انجام دهد، الله متعال آن عمل را از او می پذیرد.{وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا} [الأنعام: ۱۳۲] و هر یک (از نیکوکاران و بدکاران) دارای درجاتی (و درکاتی از پاداش و عزّت و پادافره و ذلّت در جهان دیگر) بر طبق اعمال خود هستند.
آخرین مورد از توازنی که می خواهیم بیان کنیم، توازن بین حقوق و واجبات می باشد؛ در تمدن اسلامی حق هر فرد و گروه، وجیبه ای بر دوش دیگری می باشد، حقوق رعیت، واجباتی بر فرمانروایان بوده و حقوق کارگران، واجباتی بر کارفرمایان و حقوق فرزندان عبارت از واجباتی بر والدین می باشد، این گونه در جریان ادای واجبات، حقوق دیگران نیز رعایت می گردد.
اسلام به تحقق توازن حقوق و واجبات بین فرد و جماعت توجه نموده تا بین نیازمندی های فردی و مصلحت اجتماع توازن ایجاد نماید. انسان به تنهایی زندگی مستقلی از بقیه افراد جامعه ندارد؛ بلکه باید در ضمن دایره جامعه زندگی به سر برد و به تبادل منافع و مصالح پرداخته و روابطی ایجاد نماید، در پیوست به ارتباطات، مسئله حقوق و واجبات مطرح می گردد که شریعت اسلامی آن را تنظیم نموده است.
این گونه تمدن اسلامی از بین تمام تمدن های گذشته و آینده در توازن و وسطیت، امتیاز ویژه می یابد.