تصور و مفهوم اله نزد مردمان عصرهای گذشته
تصور و مفهوم اله نزد مردمان عصرهای گذشته
نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد
پس از این بحثی که در مورد ریشه کلمه (الأله) داشتیم، زیباست که بنگریم اعراب و اقوام پیشین چه تصوراتی در باب الوهیت داشتند که قرآن کریم در رد و ابطال آنها نازل شد. خدای سبحان میفرماید:
۱- وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَهً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (مریم:۸۱)
(این گونه افراد) بجز خدا معبودهایی برای خودبرگزیدهاند تا اینگه چنین معبودهایی مایه عزت (و احترام دنیوی و اخروی) ایشان گردند. (در رفع مشکلات دنیا یاریشان دهند و در آخرت برایشان شفاعت و میانجیگری کنند).
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَهً لَّعَلَّهُمْ یُنصَرُونَ (یس:۷۴)
آنان گذشته از خدا، معبودهایی برای خود برگزیدهاند، بدین امید که (از سوی ایشان) یاری شوند.
از این دو آیه کریمه روشن میشود که اهل جاهلیت کسانی را به عنوان معبودهای خویش برمیگزیدند که به گمانشان در مواقع سختی و مصیبت، دوستداران و یاورانشان هستند و به هنگام ترس یا متضرر شدن، قادرند که مأمن و پناهگاهشان باشند.
۲-فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ لَّمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ
(هود: ۱۰۱)
معبودهایی را که به غیراز خدا میپرستیدند و به فریاد میخواندند، کمترین سودی بدانان نرساندند و هیچگونه کمی نتوانستند بدیشان بکنند( و آنان را از هلاک و نابودی برهانند) بدانگاه که فرمان (هلاک ایشان از سوی) پروردگارت صادر گردید و جز بر هلاک و زیانشان نیفزود ( وتنها مایه بدبختی و نابودی ایشان شدند و بس)
وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ * أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ *إِلَـهُکُمْ إِلَـهٌ وَاحِدٌ (نحل: ۲۲-۲۰)
آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافزایند و بلکه خودشان آفریده میگردند! (پس باید مخلوقات ضعیف را پرستید و به کمک طلبید، یا خالق کائنات را ؟!) (چیزهایی که میپرستیدند) جمادند و بی جان، و نمیدانند که (پرستش کنندگان) چه وقت زنده و برانگیخته میگرند. (پس چرا باید عاقل چیزهایی را بپرسند که از فرارسیدن قیامت بیخبرند و سودی و زیانی نمیرسانند) فریادرس شما، فقط یک اله(یعنی ذات مبارک خدای متعال) است.
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـهًا آخَرَ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ [۱] (قصص: ۸۸)
همراه الله معبود دیگری را به فریاد مخوان . جز او هیچ معبود دیگری وجود ندارد.
وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ شُرَکَاءَ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (یونس: ۶۶)
کسانی که جز خدا انبازهایی را میپرستند، (از چیزهایی جز گمان) پیروی نمیکنند ( ودر حقیقت انبازی وجود ندارد تا آنان را عبادت کنند و بپرستند) ایشان جز به دنبال گمان نمیروند و کارشان جز تخمین زدن و دروغ گفتن نیست.
از این آیات نکته مهم بروز مییابد:
۱- مردمان عصر جاهلیت، معبودهایشان را در هنگام سختیها و مصائب به دعا میخواندند و از آنها طلب یاری میکردند.
۲-معبودهای مشرکان فقط از جنیان، فرشتگان یا بتها نبود بلکه شامل افرادی نیز میشد که مدت ها قبل از دنیا رفته بودن؛ چنانکه این فرموده الهی:( أَمواتٌ غَیرُأَحیاءٍو ما یَشعُرون أَیّام یبعثون ) دلیل کاملاً واضحی بر این دعاست.
۳- مردمان عصر جاهلیت گمان میکردند که معبودهایشان دعاهای آنان را میشنوند و قادر به یاریشان هستند.
در اینجا لازم است که خواننده گرامی مفهوم دعا و همچنین شرایط تحقق مددی که انسان، انتظارش را از معبود خویش دارد؛ کاملاً به یاد داشته باشد، به مثالی در این زمینه توجه کنید:
هرگاه انسان در موقع تشنگی خادمش را صدا زند و از او مقداری آب بخواهد و یا به هنگام بیماری از پزشک طلب مداوا کند، صحیح نیست که این درخواست فرد از خادم یا پزشک را دعا بنامیم و به همین شکل نیز این خواسته انسان به این معنا نیست که او خادم یا پزشک رامعبود و اله خویش گرفته است، زیرا هرآنچه را که این فرد انجام داده است تماماً بر اساس قانون اسباب و مسببات صورت گرفته و از دایره این قاون خارج نبوده است، اما اگر همین شخص در هنگام تشنگی یا بیماری به جای فراخواندن خادم یا پزشک از یک بت یا ولی طلب یاری کند، بی شک آنها را برای برطرف ساختن سختیاش دعا نموده و اله معبود خویش گرفته است، زیرا این فرد شخصی را دعا نموده است کیلومترها دورتر از او در خاک آرمیده است، آن هم به گمان اینکه آن ولی با چشم خود او را می بیند وبا گوش خود دعایش را میشنود و نیز میپندارد که او دارای یک نوع سلطه خاص بر عالم اسباب و مسببات است، به گونه ای که آن سلطه و قدرت قادرش میسازد آب به انسان برساند و بیماریش را شفا دهد.
به همین ترتیب نیز اگر در چنین حالتی بتی را به دعا بخواند و از او التماس آب یا شفای بیماری کند، به منزله آن است که اعتقاد دارد دستور بت بر رساندن آب، تامین سلامتی و دوری ساختن بیماری از او نافذ است، به گونه ای که آن بت قادر است برای رفع نیاز آن فرد، در قانون اسباب و مسببات، تصرفی غیبی و خارج از قوانین طبیعی بنماید.
خلاصه کلام آنکه :
تصوری که انسان به سبب آن معبود خویش را به دعا میخواند و از او طلب یاری می کند و در درگاهش به تضرع و زاری میپردازد، تصور شخصی است بسیار قدرتمندو مسلط بر قوانین طبیعی که دراای نیروهای خارج از چارچوب این قوانین است.
۳- وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ * فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ قُرْبَانًا آلِهَهً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (احقاف: ۲۸-۲۷)
(ای اهل مکه!) ما برخی از اقوامی را هلاک کردهایم که گرداگرد شما میزیستهاند، و ما آیات خود را به صورتهای گوناگون (برای آنان) بیان میداشتهایم تا (از کفر و فسق و فجور) برگردند ( و آنان نمیپذیرفته و سرکشی میکردهاند) پس چرا آن معبودهایی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدایی گرفته بودند، ( در این لحظات سخت و حساس) یاریشان نکردند؟! (نه تنها آنان را یاری ندادند) بلکه از ایشان گم و گور شدند! این (چیزی که بر سرشان آمد نتیجه) دروغ و افترای ایشان بود.
وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ *أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَهً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنقِذُونِ (یس:۲۳-۲۲)
چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است و به سوی او برگردانده میشوید؟! آیا غیر از خدا، معبودهایی را برگزینم( و پرستش نمایم) که اگر خداوند مهربان بخواهد زیانی به من برساند، میانجیگری ایشان کمترین سودی برای من ندارد و مرا ( از زیان وارده) نجات نمیدهند؟!
وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّـهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّـهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
(زمر: ۳)
کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمیگیرند ( و بدانان تقرب و توسل میجویند، میگویند:) ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند در روز قیامت میان ایشان (و مؤمنان) درباره چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد.
وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ (یونس:۱۸)
اینان غیر از خدا، چیزهایی را میپرستیدند که نه بدیشان زیان میرسانند و نه سودی عائدشان میسازند و میگویند: اینها میانجیهای ما در نزد خدایند ( و در آخرت رستگارمان میکنند!).
در این آیات چند نکته قابل توجه آشکار میشود:
۱- مردمان عصر جاهلیت معتقد نبودند که الوهیت در بین معبودهایشان تقسیم شده است و دیگر ما فوق آنها هیچ معبود برتری وجود ندارد، بلکه تصویر واضحی از یک اله برتر در ذهن داشتند که در کلام خود با نام الله از او نام میبردند و عقیده حقیقی آنان در مورد معبودهایشان این بود که میگفتند: معبودهایمان در الوهیت آن اله برتر، دخیل و صاحب نفوذاند به گونهای که سخنانشان در نزد او قابل قبول و خواستههای ما به واسطه آنها قابل تحقق است و ما با طلب شفاعت از آنها جلب منفعت و دفع ضرر میکنیم.
به سبب چنین گمانهایی بود که مردمان عصر جاهلیت معبودهایشان را شریک خداوند در الوهیت قرار میدادند و از این لحاظ روشن میشود که هرگاه انسان یکی زا شفیع خود در نزد خداوند بداند و او را دعا کند و از وی کمک بخواهد و برای او آداب تعظیم و احترام را کاملاً به جای بیاورد و برایش نذر کند و قربانی بدهد در این صورت در اصطلاح مردمان جاهلیت- آن شفیع را معبودو اله خویش گرفته است.[۲]
۴- وَقَالَ اللَّـهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَـهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (نحل: ۵۱)
خداگفته است که دو معبود دوگانه برای خود برنگزینند، بلکه خدا معبود یگانهای است (که منم آفریدگار کائناتم) و تنها و تنها از من بترسید و بس.
وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَن یَشَاءَ رَبِّی شَیْئًا (انعام: ۸۰)
از آن چیزهایی که انباز خدا میکنید نمیترسم(چرا که میدانم از جانب کسی زیانی به من نمیرسد) اما اگر خدا بخواهد ضرر وزیان (به کسی برسد، بی گمان بدو) میرسد.
إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ (هود: ۵۴)
چیزی جز این نمیگوئیم که یکی از معبودهای ما بلائی به تو رسانده است.
آیات فوق به درستی نشان میدهد که مردمان عصر جاهلیت از معبودهایشان خوف و هراس داشتند و میترسیدند که اگر به هر علتی موجبات خشم و غضب آنها را فراهم کنند و یا اینکه از لطف و عنایتشان محروم شوند، مصیبتهایی همچون بمیاری، خشکسالی، ضرر مالی، زیان جسمی و … دامنگیرشان خواهد شد.
۵- اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَـهًا وَاحِدًا لَّا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ
(توبه: ۳۱)
یهودیان و ترسایان علاوه بر خدا، علماء دینی و پارسایان خود را نیز به خدائی پذیرفتهاند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال و خودسرانه قانونگذاری میکنند و دیگران هم از ایشان فرمان می برند و سخنان آنان را دین میداند و کورکورانه به دنبالشان روان میگردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح، پسرمریم، را نیز معبود میشمارند (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که : تنها خدای یگانه را عبادت (اطاعت و بندگی) کنیدو بس. جز خدا معبودی نیست.
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا (فرقان: ۴۳)
به من بگو ببینم، آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش میکند ( و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی میسازد تا آنجا که سنگهای بی جانی را بر میگزیند و به دلخواه میپرستد) تو وکیل او خواهی بود؟! (و میتوانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی؟!)
وَکَذَلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ (انعام: ۱۳۷)
و همانگونه شرکائی که برای خداوند قائل شده بودن، کشتن فرزندانشان را در نظر بسیاری از مشرکان، زیبا جلوه داده بودند.
أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّـهُ (شوری: ۲۱)
شاید آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خدا بدان اجازه نداده است.
یک شخص نکته سنج در این آیات متوجه معنای دیگری از واژه (الأله) میگردد که با معانی گذشته آن کاملاً تفاوت دارد. در اینجا دیگر تصور آن معبودی که قدرت او چیره و مسلط برقوانین طبیعی است، وجود ندارده، بلکه آن چیزی که به عنوان معبود و اله گرفته شده است، یا یک فرد خاص و یا نفس خود انسان است، آن هم نه به این دلیل که مردم وی را دعا کنند و یا معتقد باشند که آن معبود برایشان جلب منفعت و دفع مضرت میکند و در سختیها پناهشان است؛ بلکه از این جهت اورا معبود خویش گرفتهاند که امرش را به عنوان قانون و شریعت خویش پذیرفتهاند؛ از دستوراتش اطاعت محض میکنند و نهی او را با جان و دل پذیرفتهاند، حلال او را حلال و حرامش را حرام تلقی کردهاند، پنداشتهاند که آن معبود دارای حق امر و نهی است و بالاتر از او قدرت برتری وجود ندارد که لازم باشد در امر و نهی به او رجوع و استناد کرد.
نخستین آیه به خوبی نشان میدهد که چگونه یهودیان و مسیحیان علمای دینی و پارسایان خود را به خدایی گرفته بودند، همچنانکه حدیث شریف نبوی این مطلب را کاملاً روشن میگرداند:
ترمذی، محدث مشهور و ابن جریر طبری از عدی بن حاتم (ع) نقل میکنند که : روزی بر پیامبر خدا (ص) وارد شدم در حالی که یک صلیب طلایی در گردنم بود.[۳] و پیامبر (ص) این آیه را میخواند: (اتَّخَذُوا أَحبَارَهُم وَرُهبَانَهُم أَربَاباً مِن دُونِ اللهِ) در جواب گفتم: یهودیان و مسیحیان که هرگز علمای دینی و پارسایان خود را نپرسیدهاند. رسول خدا (ص) فرمودند: چرا پرستیدهاند! آن علمات و پارسایان، حلال را حرام و حرام را حلال کردند و پیروانشان نیز از آنها تبعیت میکردند و عبادت آنان به این شکل بوده است.
اما معنای آیه دوم، کاملاً واضح است؛ هرکسی که از هوای نفس خود پیروی کند و امر خود را بالاتر از هر امری بداند، در واقعنفس خود را معبود خویش گرفته است. در دو آیه بعدی نیز هرچند کلمه (الشرکاء) به جای کلمه (الأِله) به کار رفته است، اما مراد از شرک در اینجا، شریک قائل شدن برای خداوند در الوهیت اوست و دلیل روشنی است بر این مطلب که :هرآنچه را یک فرد یا گروه خاص به عنوان شرع یا قانون، برای دیگران وضع کند و بدون استناد به امر الهی آن را قانونی و شرعی تلقی کنند، پیروان چنین قانون وشریعتی، شارعان و قانونگذاران آن را شریک خداوند در الوهیت مخصوص به او قرار دادهاند.
ضابطه تشخیص در باب الوهیت
در بین تمام معانی مختلفی که (در قسمت های گذشته) برای واژه (الأله) ذکر شد، ارتباطی منطقیای وجود دارد که بر یک انسان دقیق و تیزبین پوشیده نیست، به این ترتیب که اگر کسی یک موجود خاص را (البته با معانی خارج از چارچوب قوانین حاکم برجهان طبیعت) دوستدار، یاریگیر، برطرف کننده بلاها و گرفتاریها و همچنین رفع کننده نیازها و اجابت کننده دعاها بداند و او را بر رساندن نفع و دفع ضرر از خود توانا ببیند، در این صورت عاملی که باعث به وجود آمدن چنین اعتقادی در او شده است همانا ظن و گمانی است که در مورد آن فرد دارد؛ زیرا با خود میپندارد که او دارای یک نوع سلطه خاص بر نظام کائنات است.
به همین شکل نیز اگر کسی از شخصی بترسد و از او حذر کند و اعتقاد داشته باشد که خشم وی باعث رسیدن ضرر و آسیب به او شده و خشنودی او منفعت را برایش در پی دارد، در این صورت بازهم نشأ چنین اعتقادی تصوری است که در مورد آن فرد در ذهن دارد؛ چون گمان میکند او دارای سلطهای خاص بر این کائنات است. در نتیجه کسی که با وجود ایمان به خدای بزرگ، غیر اورابه دعا بخواند و به جای خداوند به او پناه ببرد، تنها عاملی که او را وادار به چنین کاری میگند، اعتقادی است که در مورد آن موجود خاص دارد؛ زیرا این تصور را از او در ذهن دارد که او در گوشهای (هرچند کوچک) از سلطه الوهیت با خدای متعال شریک است. بنابراین، کسی هم که حکم و دستور غیرخدا را قانون بداند و همچنین اوامر و نواهی او را شریعتی تلقی کند که پیروی از آن واجب است، در این حالت بازهم به سلطه حاکم غیرخدا گردن نهاده است.
خلاصه کلام آنکه:
اصل وجوهره الوهیت، سلطه است، خواه مردم معتقد باشند که سلطه آن فرد بر قوانین و سنتهای این جهان حاکم است و یا خواه در زندگی دنیوی خود مطیع اوامر و ارشادات او باشند و دستوراتش را لازم الاجرا بپندارند.
—————————-
منبع : کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن / نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد
[۱] – نکتهای که در اینجا لازم است مدنظر قرار گیرد این است که واژه اله در قرآن کریم با دو معنا به کار رفته است، یکی صرفاً به معنای معبودی است که مردم در حقیقت آن را عبادت میکنند و فرقی نمیکند چه حق باشد یا باطل و دومی به معنای معبودی است که حقیقتاً شایستگی عبادت را دارد. در این آیه، اله با هر دو معنا به کار رفته است.
[۲] – نکتهای که در اینجا لازم است خواننده محترم به آن توجه کند، این است که: شفاعت بر دو قسم است: نخست شفاعتی که در ماورای آن یک نوع قدرت و اِعمال نفوذ وجود دارد و شفاعت شفیع حتماً مورد قبول واقع میشود و دوم شفاعتی است که درخواستها با نهایت خشوع و فروتنی مطرح میشود و در ورای آن هیچ اجباری برای پذیرش وجود ندارد. بنابراین اگر کسی گمان ببرد که یک نفر خاص با معنای اول د رنزد خداوند شفیع است، بی شک وی را اله و معبود خود گرفته است و در الوهیت او را شریک خداوند قرار داده است و این همان شفاعتی است که قرآن کریم آن را رد و باطل میداند؛ اما در شفاعت با معنای دوم جایز است که در آن شفیع، هریک از انبیاء، فرشتگان، صالحین و بندگان خدای متعال باشد و خداوند هم در رد یا پذیرش شفاعت آنان اختیار کامل دارد.
[۳] – البته این مربوط به زمانی است که عدی بن حاتم مسلمان نشده بود (مترجم)