عقیدهمطالب جدید

تصورات امت های دیگر در مورد مفهوم رب قوم نوح، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب

تصورات امت های دیگر در مورد مفهوم رب قوم نوح، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب

نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد

 

تصورات امت های گمراه در باب ربوبیت

با توجه به آیاتی که در قسمت گذشته به عنوان مثال ذکر شد، معانی کلمه رب به سان خورشیدی که در آسمانی صاف و بدون ابر می­درخشد، کاملاً روشن می­شود. اکنون زیباست که بنگریم امت های گمراه پیشین در باب ربوبیت چه تصوراتی داشتند که قرآن کریم در رد و ابطال آنان نازل شدو همچنین جالب است بدانیم که قرآن مشرکان را به سوی چه چیزی دعوت می­کرد. شاید بهتر است که در این راستا، جداگانه، تمام امت هایی را که قرآن کریم از آنان یاد کرده است، بررسی کنیم و در مورد عقاید و افکارشان به گفتگو بپردازیم، تا بدین وسیله حقیقت امر کاملاً روشن شود و از پرده ابهام بیرون آید.

قوم نوح (ع)

کهن­ترین امت تاریخ که قرآن کریم داستانشان را ذکر می کند، امت حضرت نوح (ع) است. با توجه به تمام اطلاعاتی که در مورد این قوم به ما رسیده است، معلوم می گردد که امت نوح (ع) هرگز منکر وجود خدای متعال نبودند؛ زیرا قرآن کریم این سخن آنان را که در ردّ دعوت نوح (ع) است از زبان خودشان اینچنین نقل می کند که :

مَا هَـذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَهً    (مؤمنون :۲۴)

این مرد جز انسانی همچون شما نیست ( و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) می­خواهد بر شما برتری گیرد و (خویشتن را سرور و آقای شما گرداند). اگر خدای می خواست (پیغمبری به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را (برای این منظور ) می فرستاد

قوم نوح همچنین منکر این موضوع نبودند که خدای متعال خالق این جهان است؛ ربوبیت الهی  را نیز با دو معنای اول و  دوم قبول داشتند، زیرا هنگامی که نوح (ع) به آنان گفت:

هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ     (هود: ۳۴)

خدا پروردگار شما است و به سوی او برگردانده می شوید ( و به مجازات خود می­رسید)

اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّـهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا * وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا وَاللَّـهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا    (نوح:۱۰،۱۵،۱۶،۱۷)

از پروردگار خویش طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است ( و شمارا می بخشاید)…

مگر نمی بینید که خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه رادر میان آنها تابان و خورشید را چراغ (درخشان) کرده است؟ خداست که شما را از زمین به گونه شگفتی آفریده است.

… حتی یک نفر هم برنخاست که این گفته وی را رد کند و بگوید که : خدا رب ما نیست، خدا خالق ما یا خالق آسمانها و زمین نیست و یا  اینکه تدبیر آسمانها و زمین در دست خداوند نیست.

به همین شکل نیز منکر این موضوع نبودند که خداوند اِله و معبود آنان است و براساس چنین اعتقادی بود که نوح (ع) به آنان می­گفت: (مَالَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ) یعنی شما هیچ اله و معبودی غیر از خداوند ندارید، زیرا اگر منکر الوهیت خای متعال بودند، در این صورتدعوت حضرت نوح (ع) به شکل دیگری می­بود و به قوم خود می­گفت: «یاقوم! اتخِذوا الله إلهاً» ای قوم من! خدا را معبود خویش بگیرید.

سوالی که ممکن است در اینجا ذهن خواننده را به خود مشغول سازد این است که : چرا (به رغم اینکه قوم نوح ربوبیت و الوهیت خداوند را قبول داشتند) اما بازهم در بین آنان و نوح (ع) نزاع عقیدتی وجود داشت؟

هرگاه برای یافتن پاسخ این سوال در قرآن کریم به جستجو بپردازیم و به آیات ان نگاهی بیفکنیم، به روشنی در می­یابیم که این امر دو علت مهم داشت:

۱- نوح (ع) به قوم خود می­گفت: خدایی که شما اعتقاد دارید پروردگار جهانیان است و ایمان کاملی دارید به اینکه فقط او، شما و تمام این کائنات را آ،ریده است و جز او کسی حاجات شما را برآورده نمی­سازد، پس در حقیقت او نیز یگانه اله و معبود شماست. معبود به حقی جز(ذات مبارک) او وجود ندارد و جز او نیز کسی قدرت آن را ندارد که حاجات شما را برآورده کند، بَدیها را از شما دورنماید؛ دعاهایتان را بشنودو کمکتان کند؛ از این رو بر شما واجب است که فقط او را عبادت کنید و جز او برای هیچ کس خضوع و فروتنی نکنید:

یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ   (اعراف: ۵۹)

ای قوم من! برای شما جز خدا معبودی نیست.

وَلَـکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ * أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی   (اعراف:۶۲-۶۱)

ولی من فرستاده­ای از سوی پروردگارجهانیانم. من مأموریتهای (محوله از سوی) پروردگارم را به شما ابلاغ می­کنم.

اما قوم نوح این گفته پیامبرشان را نمی­پذیرفتند و به شدت بر موضع خویش پافشاری کرده و می­گفتند: بی گمان ما نیز معتقدیم که  خداوند، پروردگار جهانیان است؛ اما معبودهای دیگری غیر از خداوند نیز وجود دارند که در تدبیر این جهان دخیلند و قادرند که نیازهای ما را برآورده کنند؛ در نتیجه باید هم ایمان داشته باشیم علاوه بر خداوند، آنان نیز معبودهای ما هستند.

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا    (نوح: ۲۳)

به آنان گفته­اند: معبودهای خود را وامگذارید و وَدّ و سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسر را رها نسازید.

۲- قوم نوح ربوبیت خداوند را فقط از این جهت قبول داشتند که او خالق مردم، مالک آسمانها و زمین و اداره کننده امورات این جهان است؛ اما دیگر قائل نبودند که این فقط خداوند است که حق دارد در امور اخلاقی، اجتماعی، دینی، سیاسی و همچنین سایر امور دنیوی، تعیین کننده و صاحب امر و سلطه باشد. همچنین معتقد نبودند که فقط خداوند باید راهنما، قانونگذار و مالک امر و نهی باشد و از دستورات او باید اطاعت کرد؛ اما در عوض از رؤسا و رهبران دینی خود در هر زمینه­ای اطاعت می­کردند و آنان را به عنوان اربابان خود پذیرفته بودند.

(اینگونه بودکه) حضرت نوح (ع) قومش را برخلاف اعتقادشان دعوت می­کرد و بارها به آنان می­گفت: ای قوم من! ربوبیت الهی را در بین اربابان خود تقسیم نکنید و هیچ کس را در آن سهیم ندانید؛ فقط خداوند را به تمام معنا یگانه پروردگار و رب خود بدانید و از او پیروی کنید، هردستوری را که خدای متعال به شما می­دهد، گردن نهید و شریعتش را کاملاً اجرا کنید.

نوح به قوم خود می­گفت:

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُونِ    (شعراء: ۱۰۸-۱۰۷)

قطعاً من برای شما پیغمبر امینی هستم. از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.

 

عاد، قوم هود(ع)

قرآن کریم پس از داستان قوم نوح، ماجراهای عاد، قوم حضرت هود(ع) را  تعریف می­کند. چنانکه از آیات قرآن معلوم است، این امت نیز منکر وجود خدای متعال نبودند و الوهیتش را قبول داشتندو خداوند را یکی از معبودهای خویش می­دانستند، ربوبیت الهی را نیز با همان معنایی می­پذیرفتند که قوم نوح(ع) پذیرفته بودند (یعنی معنای اول و دوم رب).

آیات قرآن این مطلب را به خوبی نشان می­دهند:

وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ    (اعراف:۶۵)

(هامنگونه که نوح را برای دعوت به توحید به سوی قوم خود فرستادیم) هود را نیز به سوی قوم عادکه خودش از آنان بود روانه کردیم. هود به قوم عاد گفت: ای قوم من! خدای را بپرستید و (بدانید) جز او معبودی ندارید.

قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّـهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا      (اعراف: ۷۰)

گفتند: آیا نزد ما آمده­ای (و دست اندرکار تبلیغ شده­ای) تا ما را بر آن داری آنچه را که پدرانمان پرستیده­اند رها سازیم و تنها خدا را بپرستیم و بس؟!

قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَهً     (فصلت: ۱۴)

پاسخ دادند که : اگر خدا می­خواست پیغمبرانی روانه سازد، فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو می­فرستاد.

وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ     (هود: ۵۹)

این هم قوم عاد بودند که آیه­های (آفاق و انفس) و دلائل پروردگارشان را انکار کردند و از پذیرش فرمان (پیغمبر خدا خود و در اصل از فرمان همه) پیغمبران خدا سرباز زدند و از دستور هرسرکش عناد پیشه­ای پیروی کردند.

 

ثمود، قوم صالح(ع)

اکنون داستان قوم ثمود مطرح می­شود که نافرمان ترین و عصیانگرترین امتها پس از قوم عاد بودند.گمراهی و انحراف این قوم از لحاظ جوهره و حقیقت آن، دقیقاً همانند ضلالت دوقوم نوح و عاد بود؛ چون نه منکر وجود خدای متعال بودند و نه اینکه نسبت به الوهیت و بوبیتش کفر می­ورزیدند و اینگونه نبود که از عبادت و خضوع در برابر خداوند سرباز زدند،بلکه فقط این موضوع را قبول نداشتند که خدای متعال یگانه معبود و اِله است و عبادت مختص اوست و غیر او به هیچ وجه شایستگی عبادت را ندارد و ربوبیت با تمام معنا به او اختصاص دارد!!

قوم صالح همچنین به شدت بر ایمان خود نسبت به معبودهای دیگری غیراز خداوند پافشاری می­کردند و بر همین اساس معتقد بودند که معبودهایشان دعاهای آنان را می­شنوند؛ بلاها و گرفتاریها را برطرف ساخته و نیازهایشان را رفع می کنند و (بدتر از آن) از رؤسا و رهبران دینی خود در زندگی مدنی و اخلاقی تبعیت محض می­کردند و به جای اخذ شریعت و قانون زندگی خود از خدای متعال، از اربابان خود می­گرفتند، تا اینکه سرانجام به چنان امت مفسدی تبدیل شدند که خداوند به عذابی دردناگ گرفتارشان ساخت.

قرآن کریم تمام مطالب فوق را در آیات زیر بیان می­کند:

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَهً مِّثْلَ صَاعِقَهِ عَادٍ وَثَمُودَ *إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ  قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَهً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ     (فصلت:۱۴-۱۳)

اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقه­ای همچون صاعقه عاد و ثمود می­ترسانم.

زمانی (صاعقه گریبانگیر قوم عاد وثمود شد) که پیغمبران از روبرو پشت سر (واز هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (وبه عناوین مختلف و به شیوه­های گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید. پاسخ دادند: اگر خدا می­خواست پیغمبرانی روانه سازد، فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو می فرستاد (نه انسانهایی مانند خود ما).

قطعاً به آن چیزهایی که با خود آورده­اید، باورنداریم.

وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ      (هود:۶۱)

به سوی قوم ثمود یکی از خودشان را (به عنوان پیغمبر) فرستادیم که صالح نام داشت. (به آنان) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که معبودی جز او برای شما وجود ندارد ( و کسی غیر او مستحق پرستیدن نیست).

قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا     (هود: ۶۲)

گفتند: ای صالح! پیش از این مایهامید ما بودی. آیا ما را از پرستش چیزهایی که پدرانمان می­پرستیدند نهی می­کنی؟ (و از عبادت بتانی باز میداری که نیاکان و همچنین خودمان به عبادت آنها عادت کرده و الفت گرفته­ایم؟!)

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُونِ    (شعراء: ۱۴۴-۱۴۲)

آن زمان که برادرشان صالح بِدیشان گفت: آیا تقوا پیشه نمی­سازید؟ (و از خدا نمی­ترسید) بی گمان برایتان پیغمبر مینی هستم، پس از خدا بترسید واز من اطاعت کنید.

تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ * الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلَا یُصْلِحُونَ     (شعراء: ۱۵۲-۱۵۱)

و از فرمان اسراف کنندگان فرمانبرداری مکنید؛ آن کسانی که در زمین تباهی می­نمایند واصلاح نمی­کنند.

 

قوم ابراهیم (ع) و نمرود

قرآن کریم داستان قوم ابراهیم را پس از داستان قوم ثمود قرار می­دهد. عاملی که تحقیق در مورد این امت را مهم جلوه می­دهد، تفکر اشتباهی است که درباره پادشاه این امت، نمرود، در بین مردم شایع است.

مردم گمان می­کنند که نمرود به خداوند کفر می­ورزید و مدعی الوهیت بود، برعکس، او کاملاً به وجود خداوند ایمان داشت و معتقد بود که خدای متعال آفریننده این جهان و اداره کننده امورات آن است وربوبیت را فقط با معانی سوم، چهارم و پنجم آن ادعا می­کرد نه با دو معنای نخست.

همچنین از جمله پندارهای غلطی رایج در بین مردم، این است که گمان می­برند قوم حضرت ابراهیم(ع) اصلاً خداوند را نمی­شناختند و ربوبیت و الوهیتش را قبول نداشتند؛ درحالی که اصلاً اینگونه نبود و گمراهی این قوم نیز هیچ تفاوتی با انحراف و ضلالت اقوامی همچون قوم نوح، عاد و ثمود نداشت.

واقعیت آن است که قوم ابراهیم(ع) به وجود خداوند باورمطلق داشتند و می­دانستند که خدای بزرگ، پروردگار و آفریننده آسمانها و زمین و اداره کننده این کائنات عظیم است و از عبادت او نیز هیچ ابائی نداشتند، اما گمراهی و انحراف آنان در این بود که اعتقاد داشتند اجرام آسمانی در الوهیت و ربوبیت(با دومعنای نخست) شریک خداونداند و سه معنای دیگر ربوبیت را فقط مختص حاکمان و سلاطین خود می­دانستند.

آیات قرآن در این زمینه از چنان وضوحی برخوردار است که انسان در شگفت می­ماند که چرا مردم این حقیقت را درنیافته و در فهم آن کم کاری به خرج می­دهند (به گونه­ای که با خود گمان می­کنند قوم ابراهیم به خداوند ایمان نداشت)؟!

برای یافتن پاسخ این سوال بهتر است قبل از هرچیز داستان ماجرائی را بازگوییم که در سن نوجوانی برای ابراهیم(ع) اتفاق افتاد، ماجرائی که قران کریم در آن چگونگی تلاش ابراهیم (ع) را برای رسیدن به حق و حقیقت بیان می­کند:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَـذَا رَبِّی هَـذَا أَکْبَرُ  فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ * إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ     (انعام: ۷۹-۷۶)

(از جمله) هنگامی که شب اورا در برگرفت ( و تاریکی شب همه جا را پوشاند)ستاره­ای (درخشان به نام مشتری یا زهره) را دید و گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد (برای ابطال عقیده ستاره پرستان موجود در آن محیط) گفت: من غروب کنندگان را دوست نمی­دارم (و به عبادت چیزهایی زوال ناپذیر  نمی­گرایم).

و هنگامی که ماه را در حال طلوع (در کرانه افق) دید، گفت: این پروردگار من است! ولی هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند؛ بدون شک از زمره قوم گمراه (و جمعیت سرگشته در وادی کفر وضلال) خواهم بود و هنگامی که خورشید رادر حال طلوع (در کرانه افق) دید، گفت: این پروردگار من است (چراکه ) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بی گمان من از آنچه انباز خدا می­کنید بیزارم ( وتنها روبه خدا می­دارم) بی گمان من رو به سوی کسی می­کنم که آسمانها و زمین را آ،ریده است و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمره مشرکان نیستم.

با توجه به قسمت­هایی که زیر آن خط کشیده شده است، کاملاً معلوم می­گردد ابراهیم (ع) در جامعه­ای پرورش یافتهبود که علاوه بر تصوری که از ربوبیت اجرام آسمانی داشتند، این تصور را نیز داشتند که خداوند خالق و رب آسمانها و زمین است، این امر جای تعجب ندارد؛ زیرا قوم ابراهیم(ع) از نوادگان مردمان مسلمانی بودند که به حضرت نوح(ع) ایمان آورده و همراه او سوار کشتی شدند وعقاید اسلامی[۱] هرچند کم رنگ اما همچنان در میانشان زنده بود و همواره توسط پیامبران امت­هایی مانند عاد و ثمود که فاصله زمانی زیادی با قوم ابراهیم نداشتند و به نوعی با هم خویشاوند بودند، احیا می­شد؛ چنانکه خدای متعال می­فرماید:

جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ      (فصلت: ۱۴)

زمانی که پیغمبران از پیش رو و پشت سر به نزدشان آمدند ( و به آنان می­گفتند) جز خدا را پرستش نکنید.

برهمین اساس، ابراهیم(ع) این تصور را که خداوند پروردگار و خالق آسمانها وزمین است از محیطی گرفته بود که در آن بزرگ شده بود. اما سوالی که ذهن ابراهیم(ع) را دائماً به خود مشغول ساخته بود این بود که : همواره از خود می­پرسید تا چه اندازه این تصور قوم من حقیقت دارد که خورشید و ماه و سایر ستارگان در ربوبیت و الوهیت با خداوند شریکند و چرا مردم این چیزها را عبادت می­کنند؟[۲]

ابراهیم(ع) قبل از برگزیده شدن به مقام نبودت برای یافتن پاسخ این سوال سعی و تلاش بسیاری به خرج داد تا اینکه سرانجام طلوع و غروب کُرات آسمانی(ماه و خورشید و ستارگان)، او را به سوی حق و حقیقت رهنمون ساخت و دریافت که هیچ ربّی جز آفریدگار آسمانها و زمین وجود ندارد. به همین دلیل مشاهده می­کنید که ابراهیم(ع) هنگام غروب ماه با خود گفت: اگر پروردگارم مرا هایت نکند خوف آن دارم که هرگز نتوانم حقیقت را پیدا کنم و همانند میلیون­ها نفر از مردمانی که در کنار من زندگی می کنند فریفته ظواهر امور شوم. ابراهیم (ع) پس از برگزیده شدنن به مقام نبوت، بازهم با همین عقیده راسخ قوم خود را به سوی خدای متعال دعوت کرد.

با تأمل در آیات زیر شیوه دعوت ابراهیم(ع) کاملاً روشن می­شود:

وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُم بِاللَّـهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا      (انعام: ۸۱)

چگونه من از چیزی که (بی­جان است و بت نام دارد و از روی نادانی) آن را انباز (خدا) می­سازید می­ترسم؟ و حال آنکه شما از این نمی­ترسید که برای خداوند(جهان که همه کائنات گواه بر یگانگی او است) چیزی را انباز می­سازید که خداوند دلیلی بر (حقانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟

وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ     (مریم:۴۸)

و از شما (ای پدر! و ای قوم بت پرست!) و از آنچه بجز خدا می­پرستید، کناره­گیری و دوری می کنم.

قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ      (انبیاء:۵۶)

(ابراهیم بِدیشان) گفت: ( من اهل شوخی و مزاح نیستم وآنچه می­گویم جدی است. اینها خدایان شما نیستند و) بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. همان پروردگاری که آنها را آفریده است.

قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ    (انبیاء:۶۶)

(ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند(جهان و خالق انسان) چیزهایی را می­پرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمی­رسانند؟

إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ * أَئِفْکًا آلِهَهً دُونَ اللَّـهِ تُرِیدُونَ * فَمَا ظَنُّکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ     (صافات:۸۷-۸۵)

زمانی به پدر و قوم خود گفت: اینها چه چیزند که می­پرستید؟ آیا غیر از خدا خواستار معبودهایی سراپا دروغ هستید؟ آخر شما درباره پروردگار جهانیان چگونه می­اندیشید؟

إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ     (ممتحنه: ۴)

ما از شما و از چیزهایی­که به غیر از خدا می­پرستید بیزار و­گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بی­اعتناییم و دشمنانگی و کینه­توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می­آورید و او را به یگانگی می­پرستید.

با دقت در این سخنان ابراهیم(ع) آشکار می­شودکه مخاطبان او افرادی نبودند که خدای متعال رانشناسند و الوهیت و ربوبیتش را انکار کنند و یا اینکه در این زمینه به طورکلی خالی الذهن باشند، بلکه در واقع مخاطبان او قومی بودند که معبودها و اِله­های گوناگونی را درالوهیت و ربوبیت(با دو معنای اول) شریک خداوند می­ساختند. از این روست که در قرآن کریم حتی یک نمونه وجود ندارد که حضرت ابراهیم(ع) خواسته باشد امتش را نسبت به وجود خداوند و یا اثبات الوهیت و ربوبیت او قانع کند و برعکس، قومش را به سوی خداوند دعوت می­کرد و به آنان می­گفت که فقط خداوند سبحان، اله و رب شماست.

اکنون نوبت به آن می­رسد که در مورد نمرود صحبت کنیم. قرآن کریم خود جریان گفتگوهایی را که بین او و ابراهیم (ع) صورت گرفت، تعریف می­کند:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّـهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ  (بقره:۲۵۸)

آیا خبرداری از کسی که با ابراهیم درباره (الوهیت و یگانگی) پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت، بدان علت که خداوند بِدو حکومت و شاهی داده بود؟ (و بر اثر کمی ظرفیت از باده غرور سرمست شده بود؟) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که (با دمیدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن)زنده می­گرداند و می­میراند. او گفت: من ( با عفو و کشتن) زنده می­گردانم و می­میرانم. ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق بر می­آورد، تو انرا از مغرب برآور؛ پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد.

این گفتگو به خوبی نشان می­دهد که نمرود و ابراهیم (ع) بر سر اثبات وجود یا عدم وجود خداوند هیچ نزاعی با هم نداشتن و دعوای آنان بر سر این بود که نمرود می­خواست بداند این چه ربّی است که ابراهیم به او معتقد است؟!

نمرود بزرگ شده جامعه­ای بود که به وجود خدای متعال، ایمان کامل داشت و برخلاف گمان بعضی­ها، هرگز دیوانه نبود یا اختلال مغزی نداشت که چنین گفته ساده لوحانه­ای را بر زبان بیاورد که : « من آفریدگار آسمانها و زمین و اداره کننده حرکت ماه و خورشید هستم».

منظور نمرود از چنین سخنانی این نبود که من خدا هستم و ربوبیت آسمانها و زمین برعهده من است، بلکه در حقیقت مدعی بود که او رهبر مطلق و بلامنازع سرزمینی است که ابراهیم(ع) یکی از افراد آن ملت است. نمرود همچنین در ربوبیت با دو معنای نخست هیچ ادعایی نداشت و آن را مختص ماه و خورشید و سایر سیارات                      می­دانست و ربوبیت را فقط با سه معنای آخر ادعا می­کرد، به عبارتی دیگر مدعی مالکیت مطلق سرزمین تحت حکومت خویش بود و تمام مردمان آن ملت را بنده خود می­دانست و قدرتش را پایه و اساس جامعه اعلام می­کرد و امر و نهی خویش را قانون زندگی مردم قرار داده بود. در آیه فوق (أَن آتاهُ اللهُ المُلکَ) دلیل واضحی بر این مطلب است که ادعای ربوبیت نمرود فقط برای مباهات و فخرفروشی به سلطنت و پادشاهی خود بود؛ زیرا به محض اینکه شنید در میان مردم مردی با نام ابراهیم پیدا شده است که قائل به ربوبیت ماه و خورشید و سایر کرات آسمانی درگستره جهان ماوراء نیست وربوبیت پادشاه را در زمینه­های سیاسی و اجتماعی قبول ندارد، برایش بسیار تعجب برانگیزبود و به همین خاطر دستور داد که ابراهیم(ع) را احضار کنند تا واقعیت امر را از او جویا شود..

نمرود گفت: تو چه کسی را به عنوان رب قبول داری؟ ابراهیم قبل از هر سخنی گفت: پروردگار من کسی است که زنده می­کند و می­میراند و بر زنده کردن و میراندن مردم نیز تواناست. نمرود این پاسخ ابراهیم را خوب نفهمید و کُنه مطلب را درک نکرد، بنابراین تلاش کرد که او نیز برای ربوبیت خود دلیل و برهان بیاورد پس گفت: من نیز مالک مرگ و زندگی هستم. هرکس را که بخواهم می­کشم و خون هرکس را که بخواهم می­ریزم!…. ابراهیم در این لحظه فرصت را مناسب دید و موضع خود را کاملاً شفاف ساخت و اعلام کرد که از دیدگاه او فقط خدای متعال، به تمام معنا رب این کائنات است و به نمرود گفت: چگونه ممکن است که غیرخداوند در امیر مهمی همچون ربوبیت با خدای سبحان شریک باشد در حالی که هیچ گونه سلطه­ای بر خورشید و طلوع و غروب آن ندارد. نمرود مرد تیزهوشی بود وبه محض شنیدن این برهان قاطع از جانب ابراهیم(ع)،ۀ حقیقت موضوع برایش روشن شد و دریافت که ادعای ربوبیت او در سرزمینی که قسمتی از ملکوت خداوند در آسمانها و زمین است، پنداری باطل و ادعایی بیخود است؛ لذا کاملاً مبهوت سخنان ابراهیم شد و دم فروبست. (اما این سکوت نمرود موقتی بود زیرا) خودپرستی، پیروی از هوای نفس و شوق بازی کردن با مصالح مردم در وجود او به حدی رسیده بود که به رغم روشن شدن کامل حق و حقیقت، هرگز به خود اجازه نمی­داد سلطنت مستبدانه خود را ترک کند و به اطاعت از خدا و رسولش بازگردد؛ به همین دلیل است که خدای متعال در پایان گفتگوی ابراهیم (ع) و نمرود می­فرماید: (الله لایهدی القوم الظالمین) و منظور از خداوند از ظالمین نمرود است؛ زیرا او به هیچ وجه راضی نشد که پس از روشن شدن راه حقیقت، آن را در پیش گیرد و در عوض با پافشاری فراوان بر پادشاهی ظالمانه و مستکبرانه خویش، ظلم برخود و مردم را بر همه چیز ترجیح داد و خداوند هم او را از نور هدایت محروم ساخت، زیرا سنت الهی همواره اینگونه بوده است که هرکسی را که خود طلب هدایت نباشد، به راه راست هدایت نکند.

 

قوم لوط (ع)

قرآن کریم پس از قوم ابراهیم به بررسی انحراف و گمراهی قوم لوط می­پردازد؛ قومی که خدای بزرگ برای هدایت آنان به راه راست و از بین بردن فسادی که در زمین ایجاد کرده بودند، لوط، برادرزاده ابراهیم (ع) را در میانشان به پیامبری مبعوث فرمود.

قرآن کریم در این راستا خاطرنشان می­سازد که قوم لوط (ع) همچون سایر اقوام گذشته به هیچ وجه منکر وجود خداوند نبودند، بلکه حتی ربوبیت الهی را با دو معنای اول و دوم قبول داشتند. تنها چیزی که قوم لوط قبول نمی­کردند و از پذیرش آن امتناع می­ورزیدند، اعتقاد به ربوبیت خداوند (با سه معنای آخر) و اطاعت از حضرت لوط به عنوان نماینده خداوند بود. این نافرمانی قوم لوط(ع) بدان خاطر بود که می­خواستند از هر لحاظ کاملاً آزاد و رها بوده و پیرو شهوات و هواهای نفسانی خویش باشند؛ سرانجام خداوند نیز این قوم را به سبب اعمال زشتشان به عذابی دردناک گرفتار نمود. آیات قرآن کریم به روشنی مؤید مطالب فوق است:

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُونِ * وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَتَأْتُونَ الذُّکْرَانَ مِنَ الْعَالَمِینَ *وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ     (شعراء: ۱۶۶-۱۶۱ )

آن زمان که برادرشان لوط بِدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید. بی گمان من پیغمبر امینی برای شما هستم، از خدا بترسید و از من اطاعت کنید و در برابر این (دعوت آسمانی) مزدی از شما نمی­خواهم. اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. آیا در میان جهانیان به سراغ جنس ذکور می­روید (با ایشان به جای زنان آمیزش می­نمائید؟) و همسرانی را که پروردگارتان برایتان آفریده است رها می­سازید؟  بلکه اصلاً شما قومی هستید که (با ارتکاب همه معاصی، در ظلم به خود و جامعه) از حد می­گذرید ( و مرزی میان خوب و بد به رسمیت                 نمی­شناسید).

بدیهی است که چنین سخنانی برای مورد خطاب قراردادن قومی است که وجود خداوند را انکار نمی­کنند و معتقدند که او، خالق و پروردگار این جهان است، زیرا در این گفتگو کاملاً مشهود است که قوم لوط(ع) در پاسخ دعوت پیامبر خود هرگز نگفتند که خدا دیگر چیست؟ چگونه ممکن است که او آفریننده این جهان باشد؟ از کجا معلوم که آن خا، خالق ما و خالق تمام موجودات باشد؟ بلکه برعکس، همگی به لوط(ع) می­گفتند که :

قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ     (شعراء: ۱۶۷)

گفتند: ای لوط! اگر ( از این سخنان) دست نکشی از زمره تبعیدشدگان (از شهر و دیار ما) خواهی بود.

قرآن کریم جریان این قوم را در جایی دیگر اینگونه بیان می­کند:

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ* أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّـهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ

(عنکبوت: ۲۹-۲۸)

لوط را (هم به سوی قوم خود فرستادیم و او) زمانی به قوم خود گفت: شما کار بسیار زشتی را انجام می­دهید، کار زشتی که کسی از جهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است! آیا شما با مردان آمیزش می­کنید و راه (تولید و تکثیر نسل) را می­بندید و در باشگاه­ها و مجالس خود(آشکاران و میان جمع بدون ترس و خوف از یزدان و حیا و شرم از مردمان) کارهای زشت انجام می­دهید؟ ( و دامن عصمت به گناه می­آلائید؟!) پاسخ قوم او جز این نبود که بگویند: اگر راست می­گویی، عذاب خدا را بر سرما بیاور! ( و ما مردمان آلوده را امان مده).

(شما خود قضاوت کنید) آیا امکان دارد که این پاسخ قومی باشد که منکر وجود خداوندند؟ به خدا سوگند خیر! از مضمون این آیه کاملاً معلوم است که گناه قوم لوط(ع) انکار الوهیت و ربوبیت خداوند نبود؛ زیرا به وجود خداوندی که در ماوراء عالم، پروردگار و معبود جهانیان است ، باور مطلق داشتند، بلکه جُرم آنان در واقع سرپیچی از اطاعت خداوند و عدم پیروی از دستورات و قوانین الهی در امور اخلاقی، اجتماعی و مدنی زندگیشان بود و علاوه بر آن از اینکه لوط(ع) آنان را به راه راست هدایت کند، امتناع می­ورزیدند.

 

قوم شعیب(ع)

اکنون نوبت به آن می­ردس که پس از قوم لوط(ع) در مورد مردمان سرزمین ایکه (اهل مَدیَن) صحبت کنیم؛ مردمانی که خدای بزرگ، شعیب(ع) را مأمور هدایتشان کرد.

از آنجا که قوم شعیب(ع) از نوادگان حضرت ابراهیم (ع) بودند، دیگر لازم نیست تحقیق کنیم که آیا به وجود خدای متعال ایمان داشتند و ربوبیت و الوهیتش را قبول داشتند یا خیر؟

قوم شعیب در حقیقت، امتی بود که در آغاز برپایه اسلام شکل گرفته بود؛ اما بعدها به سبب ضعف عقیدتی و انحطاط اخلاقی؛ فساد در میانشان فراگیر شد و چنانکه از ظاهر آیات قرآن بر­می­آید به رغم فسادی که در عقیده و اخلاق داشتند، مدعی ایمان نیز بودند؛ زیرا حضرت شعیب(ع) بارها در سخنانش خطاب به قوم خود می­گفت: ای قوم من! اگر به خدا ایمان دارید، اینچنین و آنچنان کنید.

گفتگوهای بین شعیب(ع) و قومش خود دلیل کاملاً روشنی بر این موضوع است که آنان به خداوند باور مطلق داشتند و به الوهیت و ربوبیتش نیز معتقد بودند و در عین حال دچار دونوع گمراهی و انحراف بودند:

۱-اعتقاد داشتند که معبودهای دیگی در الوهیت و ربوبیت با خداوند شریک­اند و به این ترتیب عبادتشان برای خداوند، خالص نبود.

۲-معتقد بودند که ربوبیت الهی، هیچ حایی در امور دنیوی انسان­ها از قبیل امور اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … ندارد و به این شکل خود را در زندگی مدنی مطلقاً آزاد و رها می­پنداشتند و گمان می کردند هرجور که بخواهند می­توانند در امورات خود رفتار کنند. آیات قرآن، مؤید این مطلب است:

وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُم بَیِّنَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ     (اعراف:۸۵)

شعیب را هم به سوی اهل مدین که خود از آنان بود فرستادیم و بِدیشان گفت: ای قوم من! خدا را اطاعت و بندگی کنید( و بدانید) که جز او معبودی ندارید. معجزه­ای از سوی پروردگارتان (بر صحبت پیغمبری من) برایتان آمده است. (پیام آسمانی این است که در زندگی بویژه در تجارت و معامله با دیگران راست و درست باشید و) تراز و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی نکاهید و در زمین بعد از اصلاح آن (توسط خدا یا بر دست انبیاء) فساد و تباهی مکنید. این کار به سود شما است اگر( به خدا و به حقیقت) ایمان دارید.

وَإِن کَانَ طَائِفَهٌ مِّنکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَهٌ لَّمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللَّـهُ بَیْنَنَا وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ     (اعراف:۸۷)

و اگر دسته­ای از شما بدانچه مأمور بدان هستم ایمان بیاورد(و پیغمبری مرا بپذیرد) و دسته­ای ایمان نیاورد ( و تنها به زندگی این جهان بچسبد) منتظر باشید تا خداوند در میان ما داوری کند و او بهترین داوران است.

وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ * بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ * قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ     (هود:۸۷-۸۵)

ای قوم من! پیمانه و تراز از روی عدل و داد، به تمام  وکمال بسنجید و بپردازید و از چیزهای مردم نکاهید و در زمین تباهکارانه تباهی نکنید (ای قوم من!) چیزی را که خداوند (از مال حلال) برایتان باقی می­گذارد (از چیزی که از مال حرام گرد می­آورید و روی هم می­اندوزید) بهتر است اگر مؤمن باشید ( وحرف مرا و وعده خدا را باور می­دارید) من ( تنها مبلّغ اوامر خدایم) و محافظ (اقوال و افعال) مشا نمی­باشم (و توانایی جز او سزای رفتار و کردار و گفتارمان را ندارم.)

گفتند: ای شعیب! آیا این دین تو است که به تو دستور می دهد تا ما عبادت بت­هایی را که پدرانمان می­پرستیدند رها کنیم و کم فروشی در پیمانه و ترازو را ترک گوییم؟ تو انسان صبور و عاقلی هستی (چگونه است که چنین چیزهایی را بر زبان می­رانی؟!)

عباراتی که زیر آنها خط کشیده شده است، دلیل واضحی بر گمراهی قوم شعیب در باب الوهیت و ربوبیت خداوند است.

 

—————————-

منبع : کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن / نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد

[۱] – منظور از عقاید اسلامی آن چیزی نیست که به صورت رایج بر دین پیامبر (ص) اطلاق می­شود، بلکه اسلام دین تمام پیامبران بوده و روح آن همانا تسلیم شدن محض در برابر خدای سبحان است؛ هرچند که صورو اشکال عبادت در شریعت­های مختلف با هم تفاوت داشته است.(مترجم)

[۲] – شایان ذکر است که آثار به دست آمده از کاوش­های باستان­شناسی بر روی خرابه­های شهراُور، زادگاه ابراهیم(ع) نشان می­دهد که مردمان این شهر ماه پرست بوده­اند و در زبان خود ماه را (فنار) می­نامیدند و در سرزمین­های مجاوز شهراور نیز کشوری وجود داشته است به مرکزیت شهری به نام (لرسه) که مردمان آن، خورشید را می­پرستیدند و آن را (شماس) می­گفتند. حاکم این کشور پادشاهی بود به اسم (آرنمو) که در سرزمین­های عربی به (نمرود) شهرت یافته بود و به این ترتیب (نمرود) لقب پادشاهان این کشور قرار گرفت.

مقالات مرتبط:

مقدمه بر اهمیت اصطلاحات چهارگانه اله، رب، دین و عبادت

تصور و مفهوم اله نزد مردمان عصرهای گذشته

تحقیق لغوی واژه الأله

استدلال قرآن دال بر الوهیت مطلق خداوند

معنا و مفهوم رب ، تحقیق لغوی واژه رب

استعمال کلمه رب در قرآن کریم و پنج معنای اساسی رب

تصورات امت های دیگر در مورد مفهوم رب قوم نوح، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب

مفهوم واژه رب پیش اقوام فرعون و یهود و نصارا

معنا و مفهوم رب نزد مشرکین عرب

حقیقت مفهوم رب در قرآن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا