عباداتمطالب جدیدمهارتهای زندگی

ارتباط با کسی که نمازش را به درستی به جا نمی آورد

ارتباط با کسی که نمازش را به درستی به جا نمی آورد

نویسنده :محمدسعید مرسی / مترجم:ابراهیم گل محمدی

 

ارتباط با کسی که نمازش را به درستی به جا نمی آورد مهم است و باید درست در این مورد عمل کرد ،ابوهریره روایت کرده است: پیامبر(ص) در مسجد بود، که مردی برای خواندن نماز به مسجد آمد و به نماز ایستاد. نمازش که به پایان رسید، پیامبر(ص) را دید و به ایشان سلام داد. پیامبر(ص) پاسخ داد و فرمود: ((برگرد و دوباره نمازت را بخوان! زیرا تو هنوز نماز نخوانده ای!))

مرد دوباره نمازش را از آغاز اقامه بست و خواند؛ سپس آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد. پیامبر به او گفت: ((برگرد و دوباره نمازت را بخوان! زیرا تو هنوز نماز نخوانده ای.))

در این مورد بخوانید: ۲۸ – پندهای حکیمانه ابن عطا اسکندری، در باب تربیت و تزکیه، نمازگزار کامل

 

بار سوم نیز چنین کرد. مرد گفت: ((سوگند به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، از این بهتر نمی دانم. به من بیاموز !)) فرمود: ((هرگاه خواستی نماز بخوانی، نخست، تکبیر بگو. سپس آنچه از قرآن در یاد داری، بخوان! سپس با آرامش کامل، رکوع کن! و پس از برداشتن سر از رکوع، راست بایست؛ و اندکی مکث نما! سرانجام، با آرامش کامل، به سجده برو! پس از برداشتن سر از سجده، اندکی بنشین! و همین شیوه را در تمام نمازهایت رعایت کن!))

 

پیامبر(ص) نه با او به تندی رفتار کرد، نه او را سرزنش نمود؛ بلکه او را فراخواند و خطای او را تصحیح کرد؛ و به او یاد داد چه گونه نماز بخواند و در آن طمأنینه و آرامش را رعایت نماید، تا شیرینی آن را بچشد. به طبع آن مرد هم راهی جز آن نداشت که با رضایت قلبی سخن ایشان را بپذیرد و از ایشان سپاس گزار باشد.

یادمان باشد هرگز با کسی این چنین رفتار نکنیم و این جمله ها را نگوییم: تو در این سن و سال هنوز نمازت را درست نمی خوانی؟

آیا از موی سفیدت شرم نمی کنی؟

چه گونه به این شیوهی زشت و ناقص نماز می خوانی؟

به نظر شما، با چنین سخنی، کسی به نصیحت شما اعتنا می کند؟ اما چه خوب است اگر بگویید:

نظرت چیست اگر به جای این گونه نماز خواندن، به این شیوه آن را ادا کنی؟

آیا بهتر نیست که این گونه نمازت را به جای آوری؟

 

ابراهیم خلیل(ع) و پدرش

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا ﴿۴١﴾ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا ﴿۴٢﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ﴿۴٣﴾ یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَـنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَـنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَإِبْرَاهِیمُ ۖ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ ۖ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا ﴿۴۶﴾ قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ ۖ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی ۖ إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا ﴿۴٧

((در کتاب [قرآن، برای مردمان، گوشه ای از سرگذشت] ابراهیم را بیان کن! او بسیار راست کردار و راست گفتار و پیغمبر [یزدان دادار] بود. هنگامی [را بیان دار] که [محترمانه] به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می پرستی، که نمی شنود و نمی بیند و هیچ شر و بلایی را از تو به دور نمی دارد؟

 

ای پدر! دانشی [از وحی الهی] نصیب من شده ، که بهره ی تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن! تا تو را به راه راست رهنمود کنم. ای پدر! اهریمن را نپرست! که اهریمن پیوسته در برابر [فرمان خداوند] رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این می ترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبان گیر تو شود [که آتش دوزخ است] وآن گاه همدم شیطان [در نفرین یزدان و عذاب سوزان] شوی. پدر ابراهیم [برآشفت و] گفت: آیا تو ای ابراهیم، از خدایان من روی گردانی ؟! اگر[ از این کار یکتاپرستی و ناسزاگویی درباره ی بتان] دست نکشی، بی گمان تو را سنگسار می کنم. برو! و برای مدت مدیدی از من دور شو! [تا آتش کینه وخشم ام فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم.]⁾⁾

 

در این بخش از داستان حضرت ابراهیم (ع) که در سوره ی مریم آمده است- درمی یابیم:

 

  1. با آن که پدر به خدا کافر است، خطاب ابراهیم(ع) به او با نزاکت و پر از ادب و دل سوزی و احترام است. این شیوه ی ادب هم از تکرار ۴بار واژه ی ندای «یا ابتی» در چهار آیه ی پشت سر هم به خوبی دریافت می شود؛
  2. .در شیوه ی ارتباطی فرزند مؤمن با پدر کافر، صبر و حلم و شکیبایی به خوبی واضح و آشکار است؛
  3. برگزیدن الفاظ پر احساس و دربردارنده ی توجه و اعتنای فراوان؛ برای نمونه: «یا ابت» به جای «ای کافر»، یا «یمسّک» به جای «یصیبک»، یا «از جانب رحمان» به جای «از جانب جبار یا منتقم»؛
  4. کم سن وسالی خود را در برابر میان سالی پدر رعایت کرده، و علم و پیامبری اش را از جانب خدا دانسته است: «دانشی نصیب من شده، که نصیب تو نگشته است.» ؛
  5. هراساندن پدر از نابودی به سبب پیروی از شیطان و پرستیدن جز خدا؛ با چنین لحن ترساندنی، به نصیحت شونده، دلسوزی و دوست داری و خیرخواهی اندرزگو آشکار می گردد.
  6. همین که پدر این شیوه ی آراسته و پاک او را با ستم و ناسپاسی پاسخ داد، ابراهیم خلیل (ع) از دایره ی صبر و حلم و بردباری و ادب بیرون نرفت. تنها گفت:«درود بر شما!» سپس افزود: « از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست.» یعنی باز در همان محدوده ی ادب و خیرخواهی سخن گفت.

 

در رکاب سه فرمانده

رویدادی که در آن می توان باز اوج ارتباط مؤثر را دید، در ذیل بیان می شود.

این رویداد به موضع گیری سه فرمانده مربوط است:

 

یک فرمانده، جز پیروزی را نمی شناسد و آرزوی شهادت دارد. فرمانده دیگر، برایش مهم نیست در مقدمه ی لشکر باشد یا مؤخره؛ معروف باشد یا ناشناخته. و سومی که فرمانده برتری است، تنها پیروزی برایش مهم نیست؛ بلکه می خواهد مسلمانان بدانند این پیروزی را خداوند برایشان خواسته است، نه این که زیرکی و مهارت انسان هایی چون او سبب ساز پیروزی بوده است. چنین فرماندهی تزکیه ی نفس ها نیز برایش مهم است؛ زیرا معتقد است با داشتن نفس پاک نصرت الهی فرا می رسد. هر سه فرمانده برحق اند. هیچ کدام به مصلحت شخصی نمی اندیشند؛ اما نام هر کدام از فرماندهان:

فرمانده نخست، خالد بن ولید (رض) بود؛ دومی، ابوعبیده جراح (رض)  و سومی عمر بن خطاب (رض). خداوند از هر سه ی آنان خوشنود باشد!

 

عمر بن خطاب (رض) ترسید که مسلمانان گمان نمایند پیروزی شان به سبب حضور خالد بود، و خداوند خالد را فراموش نمایند. خواست که درسی به آنها بیاموزد و با آن نشان دهد که پیروزی دهنده تنها و تنها خداست، نه کسی دیگر. به همین سبب، نامه ای به ابوعبیده جراح فرستاد، که خالد را از فرماندهی برکنار کند و خود فرمانده سپاه شود؛ اما ابوعبیده این کار را به تأخیر انداخت. وقتی خالد متوجه شد و از تاخیر آن پرسید، ابوعبیده گفت: «ترسیدم که در بحبوحه ی جنگ آشفته حال شوی.))

سپس خودش فرمانده شد و خالد را برکنار کرد. خالد نیز همراهی عالی و مشاوری مطمئن برای ابوعبیده بود؛ تا سرانجام فتح و پیروزی با فرماندهی ابوعبیده نصیب مسلمانان شد. فرمانده، جنگ را برد، و دیگری خود را بافت، و امیر هم مردم و هم پیروزی را به دست آورد.

—————————–

منبع: هنر ارتباط با‌ دیگران / مؤلف:محمدسعید مرسی / مترجم:ابراهیم گل محمدی / نشر احسان

 

یک دیدگاه

  1. سلام علیکم : مهم ترین کارى که انسان انجام مى دهد :
    تصمیم گیرى
    است ، نماز بر اساس درخواست ( روزى ١٠ مرتبه ) خودمان از خداوند ، تصمیم گیرى انسان را تربیت مى کند و نماز گذار را موفق مى گرداند .
    مدیریت هنر استفاده از : علم ، نیروى انسانى ، وقت و امکانات است ، در جهت نیل به اهداف الهى سازمان مربوطه : انشاالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا