الله - خداوندمطالب جدیدمقالات

گفتگوی من با یک خداناباور ، از خلقت تصادقی جهان تا انکار برهان علیت

گفتگوی من با یک خداناباور ، از خلقت تصادقی جهان تا انکار برهان علیت

نویسنده: فرشاد طاهر بانه

 

 

در مباحثه با خداناباوری گفتم سوالی بپرسم؟

گفت: بفرما

گفتم در اتاقی ۱۰۰ عدد نخ و سوزن وجود دارد که هر کدام از نخ و سوزن ها شماره گذاری شده اند و نخ ها به ترتیب شماره یعنی نخ شماره یک وارد سوزن شماره یک شده است و نخ شماره ۲ وارد سوزن شماره ۲ و الی آخر.

یعنی فردی به دقت گشته تا از بین ۱۰۰ نخ شماره گذاری شده نخ شماره یک را پیدا کرده و در بین صدسوزن سوزن شماره یک را پیدا کرده است و به همین ترتیب نخ ها را داخل سوزن ها کرده است. گفتم شما وارد اتاق می شوید وقتی که نخ و سوزن ها را می بینید می پرسید چه کسی این را انجام داده است؟

من می گویم یک کور مادرزاد یعنی با چشم بسته و شانسی از بین ۱۰۰ نخ، نخ شماره یک را وارد سوزن شماره یک کرده است و … از فردی دیگر می پرسید چه کسی این کار را انجام داده است؟ در پاسخ شما می گوید: فردی سالم و عاقل این کار را انجام داده است. گفتم حرف کدام یک از ما قابل قبول است؟ کور مادرزاد یا فرد سالم؟

 در ادامه گفتم اصلا معقول است یک کور مادرزاد توانایی انجام چنین کاری را داشته باشد؟ قصد داشتم از این سوال به سراغ جهان هستی بروم و توقع داشتم فورا بگوید کور مادرزاد به هیچ وجه توانایی چنین کاری را ندارد من هم بگویم پس چطور این جهان هستی به این بزرگی و منظمی شانسی به وجود آمده است و خالق ندارد؟

در پاسخ سوالم گفت: بله کور مادرزاد می تواند. من کور مادرزاد دیده ام توانایی انجام کارهایی را دارد که من و توی سالم از عهدهی آن برنمی آییم.

در این مورد بخوانید: آیا جهان آفریدگاری دارد؟ با نگاهی به کتاب اثبات وجود خدا

 

باخودم گفتم من در مورد شانسی صورت گرفتن کاری حرف می زنم به همین علت مثال نابینا را بیان کردم ولی دوستمان وارد بحث قدرت نابیناها و… شده است!! با خودم گفتم شاید متوجه مثالم نشده باشد.

گفتم: مهندس، در حیاطی بزرگ کلی پیچ و مهره و شیشه و… وجود دارد، در اثر آمدن طوفانی این وسایل باهم برخورد کرده و سبب ساخته شدن هواپیمایی می شوند!! آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ آیا معقول است؟

گفت: بله چرا امکان پذیر نباشد؟

دیدم واقعا خودش را به خواب زده است و کسی که خوابیده باشد را می توان بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده باشد نمی توان بیدار کرد.

هیچ علاقه ای با ادامه ی بحث با او نداشتم، با خودم گفتم گوشی نوکیا ساده ات را با کلید ستاره و قفل کردن قفل کن و داخل جیبت بگذار هزار بار در جیبت اگر دست بزنی یا با چیزی برخورد کند یا بچه ای با آن بازی کند اتفاقی این دو دکمه با همدیگر زده نمی شوند تا قفلش باز شود، حال چه برسد به شانسی ساخته شدن ماشین و هواپیما و… تا برسد به جهان هستی!!

گفتم: ممنون، واقعا استفاده کردم، خدانگهدار!!!

حال که برایمان مشخص شد که هیچ اتفاقی شانسی صورت نمی گیرد و هر معلولی علتی دارد پس باید اقرار کنیم علت جهان هستی خالقی تواناست.

انکار برهان علیت؟!!!

بعضی ها بخاطر انکار وجود خدا برهان علت و معلول را رد کرده و این همه واقعیات و دلایل قوی را نادیده می گیرند، اما در حقیقت عقل خود را زیر سؤال می برند.

حقیقت این است که علوم بشری بر پایه ی قانون علت و معلول بناشده است و گریز از این قانون مساوی است با نفی هرگونه نظامی در هستی و نفی هرگونه قانون علمی و فلسفی و منطقی و ریاضی.

با خداناباوری حرف می زدم. می گفت برهان علت و معلول صحیح نیست. معلول هایی وجود دارند که هیچ علتی ندارند، مثلا اگر تکه گوشتی را داخل ظرفی بگذاری پس از مدتی بدون هیچ علتی فاسد شده و کرم می زند.

گفتم: آهان! یعنی این واکنش های شیمیایی و عوامل بیرونی که بر گوشت تأثیر می گذارند و باعث به وجود آمدن کرم می شوند علت نیستند؟!!

در حقیقت سبب به وجود آمدن این کرم ها تخم گذاری حشرات بر روی گوشت است وگرنه گوشت را در ظرفی کاملا سر بسته بگذارید مشاهده می کنید که هیچ کرمی به وجود نمی آید. گفتم تعجب می کنم، این همه دلایل قوی برای برهان علیت وجود دارد و هیچ عقل سلیمی اتفاقی به وجود آمدن چیزی را قابل قبول نمی داند. مثلا هزاران بلکه میلیون ها حرف الفبا را جداگانه بنویسید و تمام این حروف را داخل سطلی بزرگ بیندازید این حروف را اگر صدبار هم به هم بزنید و با هم قاطی کنید آیا شانسی کتابی درست می شود که بتوان آن را خواند؟ اصلا جمله ای درست می شود که معنی دار و برای جامعه بشریت مفید باشد؟

می خواهید با نیم کیلو گوشت و مقداری کرم (آن هم علت دارد) تمام جهان هستی را شانسی جلوه دهید، تمام این چیزهایی که شما می گویید علت دارند و چیزهایی را هم که فعلا علتش را نمی دانیم قرار نیست که علت نداشته باشند زیرا دایره ی مجهولات علم بسیار بیشتر از دایره معلوماتش است. علت بسیاری از مسائل را که قبلا برایمان مجهول بود به تازگی علم آن ها را کشف کرده است.

گفت: چطور یک آدم تحصیل کرده چیزی را بدون علت قبول می کند، چگونه چیزی را بپذیریم که علتش را نمی دانم.

گفتم: دوست عزیز ما چیزی را بدون علت نپذیرفته ایم و با توجه به برهان نظم، عقل سلیم علت و معلول را پذیرفته است و هزاران نمونه برای اثبات این ادعای ما موجود است. شما چند مثالی را ذکر کردید که علتش را نمی دانید یا فعلا علم به علت آنها پی نبرده است، این دلیل بر رد برهان علیت نیست.

گفتم: سؤالی از شما بپرسم؟ این بودائی ها و… را مشاهده کرده اید. چندین ضربه چاقو به خودشان می زنند اما به آنها آسیبی نمی رسد؟! حتی خیلی اوقات از آنان خون هم جاری نمی شود یا ندیده اید که یک نفر یک بسته تیغ را قورت می دهد و صدها نمونه دیگر از این کارهای عجیب و غریب، اما آسیبی به آنها نمی رسد؟

گفت: بله! دیده ام.

گفتم: باور دارید که حقیقت دارد؟

 گفت: بله

 گفتم: علت این ها چیست؟ چرا اتفاقی برای آنها رخ نمی دهد؟

 گفت: فعلا علم دلیلی برای آنها بیان نکرده است و مشخص نیست.

گفتم: احسنت!

پس چطور چیزی را که علم کشف نکرده و علتش را نمی دانی باور دارید؟ چرا وقتی که ما می گوییم علت این ها را دین به ما آموخته است که سحر است شما جبهه گیری کرده و می گویید این مسلمانان را نگاه کنید هر چیزی که علتش را نمی دانند فورا به خدا و غیب و… ربط می دهند!!

اما حالا همین سؤال دلیلی علیه خودتان است که می گویید تا چیزی علتش را ندانم قبول ندارم، تا به حال قصد داشتید به خاطر ندانستن علت برخی چیزها منکر برهان علیت شوید و خدا را انکار کنید اما حالا وقتی علم دلیل چیزی را نمی داند و دین به ما آموخته است فورا می گویید دین مولود جهل است و هر چیزی را که علم کشف نکرده باشد به خدا و…. ربط می دهید. در ادامه گفتم این همه تناقض گویی دیگر چیست؟

نمی دانست چه جوابی باید بدهد! گفت اینها چیزهایی هستند که با چشم سردیده می شوند که شمشیر به خود می زنند در حالی که هیچ آسیبی نمی بینند و عقل سلیم قبول ندارد که شمشیر به انسان آسیب نرساند. پس علتی وجود دارد که مانع آسیب رسیدن به آن افراد می شود.

گفتم: آهان!!

 این جهان با عظمت با این همه نظم و ترتیب را با چشم سر نمی بینید و عقل سلیم قبول می کند که جهانی با این عظمت شانسی به وجود آمده باشد و از این هم فراتر، به صورت شانسی کنترل و هدایت شود؟؟!!!

پس از بحثی بیهوده و غیر منطقی بحث را چون بسیاری از افرادی که از ترکش های حقیقت هم وحشت دارند و آن را مانند بمبی می دانند عوض کرد.

در این مورد بخوانید: چگونه وجود خدا را اثبات می‌کنید؟ و نیز به چه صورتی خدا را تعریف می‌کنید؟

به قول دکتر آندروکانوی آیوی کسی قادر به رد قانون علیت نیست. اگر قانون علیت نباشد تمام موجودات زنده محکوم به فنا می شوند. قانون طبیعی و مسلم (علت و معلول) چنان صریح و روشن است که حتی مغز کودک پنج ساله نیز می تواند آن را درک کند و به وجود آفریننده ای در جهان پی ببرد.

 

دکتر ماریت ستانلی کونگون می گوید: به راستی تمام ذرات عالم هستی همه گواهی می دهند که پروردگاری با قدرت و عظمت و دانا این جهان را به وجود آورده است. وقتی ما دانشمندان به تحلیل و بررسی آثار جهان می پردازیم، حتی  که اگر می خواهیم شیوه ی تخیل و استدلال را به کار گیریم، تنها آثار دست پر قدرت خدا را مشاهده می کنیم و در برابر عظمت او مات و متحیر می مانیم و کار دیگری از ما ساخته نیست.

 اگر خدا وجود دارد چرا دیده نمی شود؟

خداناباوری پرسید: چگونه به چیزی اعتقاد داشته باشم که دیده نمی شود؟

 اگر خدایی وجود دارد چرا نمی بینمش؟

گفتم: اکسیژن هم دیده نمی شود.

گفت: این یک چیز واضح است اگر اکسیژن نباشد دیگر قادر به زندگی کردن نخواهیم بود، این چه ربطی به وجود خدا دارد؟

گفتم: اولا دلیل انکار خدا را ندیدنش دانستید، من هم وجود چیزی را به اثبات رساندم که دیده نمی شود. ثانیا همان طور که علت نفس کشیدن و زنده ماندن ما اکسیژن است علت خلقت و نظم و کنترل جهان هستی نیز خداوند است.

دوباره ادامه داد و قصد سفسطه کردن داشت.

 گفتم: عقل دیده می شود؟

 گفت: نه

گفتم: پس شما عقل ندارید؟

گفت: این طور نیست قضیه ی عقل و…، هدفش منحرف کردن بحث و فقط انکار کردن بود. کم مانده بود یک سیلی به صورتش بزنم و بگویم دردتان گرفت؟ اگر می گفت بله، من هم در جوابش می گفتم دروغ می گویید چون من دردتان را نمی بینم.

نمی دانم این افراد برای اعتقاد داشتن به عشق و مهر و خشم و غضب و شادی و… آن را اندازه گیری می کنند یا زیر میکروسکوپ می گذارند؟!

مباحثه با یک خداناباور

به یاد دارم مردی ثروتمند و خوشگذران می گفت خدایی وجود ندارد.

من هم کمی در مورد عظمت جهان هستی و کهکشان ها و… حرف زدم، در میان صحبت هایم بود که….

گفت: کافیه، کافیه، آدم بخواهد به این چیزها فکر کند دیوانه می شود، نباید ذهنت را درگیر این مسائل نمایی، زندگی کن و خوش باش.

گفتم: من به خاطر خودتان می گویم، باور بفرمایید اگر انسانی معتقد باشید آرامش بسیار زیادی را در زندگی تان احساس خواهی کرد.

گفت: نه عزیزجان من معتقد نیستم و خیلی هم آرامش دارم و از زندگی ام

لذت می برم.

پس از مدتی خبردار شدم عمل قلب انجام داده است. به عیادتش رفتم، مشغول گفتگو بودیم که گفتم راستی چه چیزی سبب بیماری قلبی تان شده است؟ شنیدم که یکی از علل اصلی بیماری قلبی اعتیاد به دخانیات است، شما هم که شکر خدا اهل دخانیات و… نیستید. چرا عمل کردید؟

گفت: یکی از علل اصلی و مهم قضیه ی اعصاب و روان است. من شب و روز با خودم درگیرم.

یاد آن روز افتادم که بخاطر پیروی از هوا و هوسش و رهایی از هر گونه محدودیتی می گفت: در زندگی ام خیلی آرامش دارم و نیازی به خدا و دین و… نمی بینم، اما در حقیقت هدفش از این سخنان تنها انکار خدا بود. با هم نسبت فامیلی داریم و چندین بار با هم مباحثه داشته ایم، چون مطمئن بودم بحث کردن نتیجه ای ندارد به رویش نیاوردم.

جالب اینجا بود که می گفت قبل از عمل فقط از خدا کمک می خواستم!! مطمئن بودم که راست می گوید، چون فطرتا هر کسی به خدا باور دارد که در بخش بعدی وجود خدا را از راه فطرت اثبات خواهیم کرد. خلاصه با وجود همه ی این ها هنوز هم منکر خدا می شود.

 تشبیهی بسیار زیبا

دکتر اولین کارولکارکالتیس امثال این افراد را که منکر خداوند می شوند به یک مستأجر فقیر تشبیه می کند که هرگز در حقیقت وجود موجر (صاحب خانه) که هر ماه از او کرایه می خواهد شک و تردید نمی کند گرچه در باطن مایل است که وجود او حقیقت نداشته باشد.

آری وجود موجر حقیقتی انکارناشدنی است اگر چه مستأجر دوست نداشته باشد.

داستان بسیاری از خداناباوران نیز همین است از نفس کشیدنشان گرفته تا عظمت و نظم و کنترل جهان هستی همه دلالت بر وجود خالقی توانا و حکیم دارد اما همان طور که مستأجر به خاطر رهایی از کرایه علاقه به عدم وجود موجر دارد، این افراد هم به علت رهایی خود از قید و بند شهوت رانی منکر وجود خدا می شوند.

یکی از فیزیک دانان آمریکایی می گوید: خداناباوران احساس خطر می کنند که مبادا با قبول کردن خدا، آزادی خود را از دست بدهند.

 

به قول یکی از علمای معاصر: حقیقت باید به خاطر خودش احترام داشته باشد، هرچند که سودی نیاورد، یا زیانی را مانع نشود، دیگر چه برسد به اینکه بزرگترین و سرشارترین سودها را به همراه داشته باشد و پاکیزه ترین و مطبوع ترین و مطلوب ترن ثمره ها را به انسان ارزانی دارد.

پس قرار نیست براساس معیارهای غیرعقلی وصرفا بر مبنای تمایلات خود دست به انتخاب بزنیم و دینی را انتخاب کنیم که پاسخگوی تمایلاتمان باشد.

این بخش را با سخن فیزیک دان معروف انیشتین به پایان می رسانیم.

انیشتین می گوید: ایمان من سرشار از تواضع و بندگی فوق العاده در برابر آن قدرت مطلقه و ذات بی نهایتی است که به واسطه ی درک چیزهای ناچیزی از این جهان عظیم، عقل و ادراک، مرا وادار می نماید تا به وجود آن اقرار نمایم و در نهایت تواضع سرتعظیم در برابرش فرود آورم.

——————————-

منبع: از بی خدایی جاهلانه تا دینداری عاقلانه / نویسنده: فرشاد طاهر بانه /ناشر: نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا