مقتضیات بیانی و گفتاری «ﻻ اله الا الله»
مقتضیات بیانی و گفتاری «ﻻ اله الا الله»
نویسنده: استاد محمد قطب / ترجمه: جهانگیر ولدبیگی
«بگو، روح القدوس تو را همراهی میکند».
این فرموده ی پیامبر (ص) به حسان بن ثابت (رض) است. شاعری که با اشعارش از رسول خدا (ص) و دعوت اسلامی دفاع میکرد.
از فرموده ی پیامبر (ص) به حسان بن ثابت (رض)، علاوه بر تشویق او بر ادامه ی کارش، مباح بودن عملش را نیز می فهمیم. حتی از کلام پیامبر (ص) چنین می فهمیم که گویی کار حسان بن ثابت یک تکلیف است و حضرت (ص) به او امر میکند.
پس، دعوت بر کسانی که خداوند نعمت بیان به آنها بخشیده است حق دارد و آن دفاع از اوست. البته این نوع از دفاع یک فرض کفایه است و با انجام آن توسط برخی، تکلیف از بقیه ساقط می شود. بر دیگران نیز واجب است که در دفاع از دعوت حق، خود را به انجام کارهای دیگر مشغول کنند.
آن چه در این زمینه (بیان) بر صاحبان بیان و فصاحت کلام واجب و فرض عین است، التزام و پایبندی و قوانین اسلامی در بیاناتشان میباشد. این پایبندی به اصول و قوانین اسلامی همان مقتضیات «لا اله الا الله» را تشکیل می دهد.
ما در اینجا قصد نداریم درباره ی روش های بیانی و خطابه در اسلام بحث کنیم؛ چرا که این مطلب یک بحث تخصصی است. ما در اینجا به اشاراتی در این خصوص اکتفا میکنیم. در این فرصت اندک به یک مسئله ی بسیار اساسی می پردازیم که عبارت است از: ارتباط تمام فعالیتهای انسان مسلمان با عقیده ی اسلامی به منظور تحقق این کلام خداوند است که می فرماید:
( قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لاَ شَرِیکَ لَهُ …) انعام: ۱۶۳- ۱۶۲
« بگو : نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است ( و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم ، تا حیاتم ذخیره مماتم شود ) . خدا را هیچ شریکی نیست …».
علاقه به این مطالب در یک شکل و قالب زیبا یک علاقه ی فطری است. این مطلب در میان هر امتی، دارای آداب و فنون خاصی بوده و میباشد.
با توجه به این که متخصصین در این زمینه (شاعران و ادیبان و …) در میان مردم بسیار نیستند، مشارکت بقیه ی افراد جامعه در این زمینه با استقبال و استفاده ی از دست آوردها و توانایی های این متخصصین، انجام میگیرد.
چون این توانایی و استعداد یک توانایی و استعداد فطری است و در چارچوب آیه و در قسمت «محیای» قرار دارد؛ بنابراین واجب است در راه خدا که پروردگار جهانیان است به کار گرفته شود. بسیاری از مردم وقتی این سخن را میشنوند، چنین تصور میکنند که منظور این است که ادبیات باید در چارچوب پند و اندرز و موعظه خلاصه و محصور شود تا ادبی دینی گردد و در جهت رضایت خدا قرار گیرد؛ اما واقعیت این است که چنین چیزی هرگز مدنظر نیست. پند و اندرز در دین خدا دارای جایگاه خاص و ویژه ای است. اگر ادبیات تماماً به پند و اندرز تبدیل شود ضررش از نفعش بیشتر خواهد بود.
از یاران رسول خدا (ص) روایت است که: «پیامبر (ص) گاه گاهی ما را نصیحت میکرد تا احساس خستگی نکنیم».
وقتی حال یاران پیامبر (ص) چنین است؛ یارانی که کلام پیامبر (ص) را به سرعت میگرفتند تا آن را یاد گرفته و عملی سازند و چنین مطمئن بودند که راه بهشت در گرو یاد گرفتن و عملی کردن آن سخنان است، پس حال ما که مردمانی عادی هستیم چگونه خواهد بود، آنگاه که بخواهیم تمام سخنانمان را در وعظ و پند و اندرز خلاصه کنیم؟!
هنر و فن و تکنیک بیان (فصاحت و بلاغت) هرگز به پند و اندرز و موعظه خلاصه نمیشود گرچه پند و اندرز خود نیز تکنیکها و روشهای خاصی دارد که اگر کلامی بلیغ بیان شود، عواطف و احساسات را بیشتر تحریک خواهد کرد.
تکنیکها و روشهای بیان و ارائه ی مطالب تکنیکهای غیر مستقیمی هستند که کلام را به دلهای مردم میرسانند و در وجدان و عواطف آنها تأثیر میگذارند.
وظیفه ی مسلمانی که از نعمت فصاحت و بلاغت کلام برخوردار است، چیست؟
واقعیت این است که دعوت اسلامی همیشه و در هر زمانی نیازمند افرادی است متخصص که از او دفاع کنند.
مبارزه ی بین حق و باطل هم همیشگی و جاودانه است؛ زیرا ابلیس انسانها را به آن وعده داده است:
( قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ) (اعراف: ۱۷- ۱۶)
« ( اهریمن ) گفت : بدان سبب که مرا گمراه داشتی ، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان مینشینم ( و با هرگونه وسائل ممکن در گمراهی ایشان میکوشم ) . سپس از پیشرو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ ( و از هر جهت که بتوانم ) به سراغ ایشان میروم و ( گمراهشان میسازم و از راه حق منحرفشان مینمایم . تا بدانجا که ) بیشتر آنان را ( مؤمن به خود و ) سپاسگزار نخواهی یافت.»
بنابراین وجود افرادی مجاهد در میان مسلمانان امری لازم و ضروری است تا از این طریق خداوند متعال نیروهای شر را از بین برده و زمین را از فساد نجات دهد:
(وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ) (بقره: ۲۵۱)
« و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا میگیرد ، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.»
امروزه در راه مبارزه با دعوت اسلامی تمام شیوه های بیانی؛ خواه با هجوم مستقیم بر علیه اسلام و اصول و مفاهیم و عقیده و شریعت و سنتها و رسم و رسومش، خواه با مشوش کردن اخلاق و اصول آن و سرگرم کردن مردم به مسایل بی ارزش، بکار گرفته شده و میشوند. در هر صورت این تلاشها جزئی از فعالیتهای بکار گرفته شده در جهت فریب دادن مردم و دور کردن آنها از راه خداست.
در چنین موقعیتی بر آنانی که از نعمت بیانی شیوا و فصیح و بلیغ برخوردارند، واجب است وارد میدان مبارزه شده و پاسخهای دندانشکنی به این یاوه گوی ها بدهند. بر آنان است که با بیان حقیقت اسلام یا معرفی واقعی جاهلیت معاصر و مفاهیم گمراه و موازین ناهمگون و نامتعادلش، یا با آشکار کردن تلاشهای ویرانگری که شیاطین این جاهلیت برای منحرف کردن دیگران به کار میگیرند، یا با دعوت مردم به دست گشیدن از مسایل پوچ و بی ارزشی که خود را به آن مشغول کرده اند و پناه آوردن به ارزشهای واقعی، حقیقت را آشکار کنند:
( إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ ) (نحل: ۱۰۰- ۹۹)
« بیگمان شیطان هیچ گونه تسلّطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند . بلکه تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و به واسطه او شرک میورزند ( و خدایان و بتانی را در عبادت انباز خدا میسازند ).»
وقتی ادیبان به واجب خود عمل می کنند، دیگران نیز در این زمینه وظیفه دارند خود را به امور دیگر مشغول کنند و در این زمینه التزام به مقررات و اصول و قوانین اسلامی را هرگز فراموش نکنند.
بر ادییب مسلمان است که افکار و عواطفش چون سایر اعمال و کارهایش از اسلام سرچشمه بگیرد و مطابق قوانین اسلام باشد. ادیب در هر حال بشر است و هیچ انسانی ملائکه نیست و اصلاً واجب نیست که ملائکه باشد (همچون ملائکه باشد)؛ بنابر این او هم مثل سایرین دچار اشتباه میشود؛ زیرا (کلّ ابن ءادم خطّاء). «هر بنب آدمی خطاکار است». اما بهترین گناه کار کسی است که توبه کند، آنگونه که پیامبر (ص) فرموده است. خداوند می فرماید:
( وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ) (آل عمران: ۱۳۶- ۱۳۵)
« و کسانی که چون دچار گناه ( کبیرهای ) شدند ، یا ( با انجام گناه صغیرهای ) بر خویشتن ستم کردند ، به یاد خدا میافتند ( و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند ) و آمرزش گناهانشان را خواستار میشوند – و بجز خدا کیست که گناهان را بیامرزد ؟ – و با علم و آگاهی بر ( زشتی کار و نهی و وعید خدا از آن ) چیزی که انجام دادهاند پافشاری نمیکنند ( و به تکرار گناه دست نمییازند ) . آن چنان پرهیزگارانی پاداششان آمرزش خدایشان و باغهای ( بهشتی ) است که در زیر ( درختان ) آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند ، و این چه پاداش نیکی است که بهره کسانی میگردد که اهل عملند ( و برابر فرمان خدا کار میکنند ) . »
بر ادیب مسلمان واجب نیست که از خصوصیات انسانی خود دست بکشد. آن چه بر او واجب است، این است که جز خیر به مردم نگوید. اگر لحظه ای از لحظات زندگی چیزی برخلاف خیر بیان کرد و بر آن اصرار داشت، این را بداند که اصرار مانع بخشش است و خداوند تنها کسانی را میبخشد که «با علم و آگاهی بر چیزی (گناهی) که انجام میدهند پافشاری نکنند». پس بر این اساس یک ادیب مسلمان متعهد از تمام بیانات بی ارزش و دعوت به سوی آنها خودداری میکند.
البته اشاره به امور بی ارزش و اشاره به انسانهای فرومایه و پست، امری حرام نیست؛ زیرا در سوره ی یوسف توصیف دقیق از لحظات سقوط بشری ذکر شده است. قرآن در بیان داستانهایش تنها به بیان لحظات سقوط انسان اکتفا نکرده، آنگونه که نویسندگان با شیوه های فتنه انگیزی این کار را می کنند. علاوه بر این قرآن با هدف متعجب کردن خوانندگان به بیان داستان نمیپردازد، آنگونه که داستان سرایان با قهرمانان داستان این چنین میکنند. لحظات پایانی داستانهای قرآنی لحظات سقوط نیست، بلکه لحظه ی برگشتن و پرواز به سوی خداوند است:
(قَالَتِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ. ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ . وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ) (یوسف: ۵۳- ۵۱)
« زن عزیز ( مصر ) گفت : هم اینک حق آشکار میشود . این من بودم که او را به خود خواندم ( ولی نیرنگ من در او نگرفت ) و از راستان ( در گفتار و کردار ) است . این ( اعتراف من ) بدان خاطر است که ( یوسف ) بداند من در غیاب ( او ، جز حق نمیگویم و نبودن او را برای خود مغتنم نمیشمرم و ) بدو خیانت نمیکنم ، و خداوند بیگمان نیرنگ نیرنگبازان را ( به سوی هدف ) رهنمود نمیکند ( و به هدف نمیرساند ، و بلکه باطل و بیهوده میگرداند ) . من نفس خود را تبرئه نمیکنم ( و خویشتن را بیگناه نمیدانم ) چرا که نفس ( سرکش طبیعهً به شهوات میگراید و زشتیها را تزیین مینماید و مردمان را ) به بدیها و نابکاریها میخواند ، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید ( و او را در کنف حمایت خود مصون و محفوظ فرماید ) . بیگمان پروردگارم دارای مغفرت و مرحمت فراوانی است . »
ادیب مسلمان همچنین به جهان بینی اسلامی نسبت به هستی و زندگی و انسان ملتزم است. این جهان بینی همچنان که در کتاب «منهج الفن الاسلامی» توضیح داده ام، عبارت است از: تصوری شامل، وسیع و بسیار عمیق، که وجدان و ضمیر بشریت را از حق لبریز می کند. تصوّری که هرگاه بخواهد از آن تعبیر نماید، تعبیری زیبا می کند. هنر و فنّ حقیقی این است، هنری که شایسته ی هنر بودن است. چنین هنری شایسته ی این است که هنرهای پوچ و بی ارزش را از میدان به در کند، یا آنها را از راه کنار زند.
هرگاه مسلمانان و مؤمنانی که دارای نعمت فصاحت و بلاغت بیان هستند، ملتزم به مقتضیات بیانی «لا اله الّا الله» باشند، صداهای ناهنجاری که امروز جهان را پر کرده است، هرگز ظاهر نخواهند شد. تمام این صداها، صداهای ناهموار و ناشیرینی هستند که شایستگی وجود و ظهور ندارند. امروز، با کمال تأسف به سبب خالی بودن میدان از ادیبان متعهدی که بتوانند با روش های تخصصی و تکنیکی زیبایی که یک فنّ خوب آنها را میطلبد، مقتضیات «لا اله الّا الله» را بیان و بدانها ملتزم باشند، این صداها یافت و منتشر شده اند. هر چند قصد و هدف ما در اینجا پرداختن به جنبه ی تخصصی نیست؛ امّا ذکر مثالهایی که راهنمای راه باشند بدون اشکال خواهد بود.
سخنرانان و – به اصطلاح- ادیبان و هنرمندان جاهلی شعارشان این است که: فن برای فن (یعنی هنر در خدمت هنر )، و زیر لوای این شعار، فساد را در زمین برانگیخته و ترویج می دهند. این ادیبان از سوی صاحبان قدرت و مراکز مختلف نیز پشتیبانی می شوند و جمهور مردم نیز میل به سوی فساد و لهو لعب دارند تا رفعت و بزرگی و به زعم خود در مسیر کمال گام بردارند. دوستان ابلیس از یهود و غیر یهود نیز آنها را فاسد گرده و سقوطشان را به ادعای کسب آزادی برایشان زینت می دهند.
اما یک ادیب و هنرمند مسلمان هدفش رفعت مردم به مستوای شایسته ی انسانی اوست؛ موجودی که خداوند او را گرامی داشته و او را بر بسیاری از مخلوقاتش برتری بخشیده است. در جاهلیت معاصر، هنرمندانی متعهد نیز وجود دارند که شعار هنر در خدمت هنر را نمیپذیرند؛ اما به جای آن شعار جاهلی دیگری را سر میدهند که عبارت است از: هنر در خدمت زندگی. سؤال اصلی این است که: کدام زندگی؟ چه کسی معیارها و اصول این زندگی را مقرّر می کند؟
یک هنرمند مسلمان نه شعار «هنر برای هنر» با مفاهیم جاهلی معاصر را می پذیرد و نه شعار «هنر برای زندگی». از نظر او، هنر همانند تمام فعالیتهای دیگر است و هدف از آن عبادت خداوند به معنای تمام و کامل آن میباشد؛ معنایی که در بر گیرنده ی آبادانی زمین بر اساس برنامه و منهج خداوند است.
وجود ظلم در زمین، با تمام اشکال و در تمام زمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعیش، مخالف تعالیم جهانیان میباشد. خداوند متعال در یک حدیث قدسی چنین میفرماید:
( یا عبادی إنّی حرّمت الظّلم علی نفسی و جعلته بینکم محرّماً فلا تظالموا).(مسلم )
«ای بندگانم! همانا من ظلم را بر خود حرام کردم و آن را در بین شما حرام گردانیدم، پس به یکدیگر ظلم نکنید».
بزرگترین ظلم، شرک به خداست؛ زیرا مصدر تمام ظلمهاست:
( وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ) (لقمان: ۱۳)
« ( یادآور شو ) زمانی را که لقمان به پسرش گفت – در حالی که او را پند میداد – پسر عزیزم ! ( چیزی و کسی را ) انباز خدا مکن ، واقعاً شرک ستم بزرگی است . »
یک ادیب و یک هنرمند مسلمان به حکم مسلمان بودنش، در برابر تمام ظلمها موضع انکار و جهاد اتخاذ میکند. پس فن و هنری را اختراع می کند که ظلم را محکوم کند و آن را به مردم بنمایاند، و به وسیله ی آن مردم را به مبارزه علیه آن و جایگزین کردن حقّ دعوت می کند. گاهی بین یک هنرمند مسلمان و یک هنرمند جاهلی که می خواهد با هنرش با ظلم مقابله کند و آن را از بین ببرد تشابهاتی دیده میشود؛ اما واقعیت امر این است که این دو در چندین امور تفاوتهای اساسی با هم دارند:
۱٫ در جایگزینی ای که ارائه میدهند واقعیت این است که جایگزین حقیقی ظلم، نه سرمایه داری است و نه دمکراسی و نه لائیک و نه شکستن تمام قید و بندهای خودسرانه و بی حساب و کتاب و دعوت مردم به سوی هرج و مرج، و نه تفکّر وجودی و نه نوگرایی و نه تجدّدی که به سوی نابود کردن سنتهای قدیمی و میراث گذشته و رها شدن و گسستن ارتباط با آنهاست.
جایگزین واقعی ظلم منهج ربّانی است. ظلم نخست از دنبال کردن منهجهای بشری به وجود آمده است، و تمام جانشینان مذکور ظلم جزئی از منهجهای جاهلی بشری هستند؛روشها و منهجهای جاهلی ای که خداوند درباره ی آنها میفرماید:
( أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ) (مائده: ۵۰)
« آیا ( آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی میکنند و ) جویای حکم جاهلیّت ( ناشی از هوی و هوس ) هستند ؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند ؟ »
۲٫ تفاوت دیگر در تفسیر حوادث به وجود آمده در اثر این ظلمهاست.
اگر یک ادیب و هنرمند، طرفدار تفسیر مادی از حوادث باشد، تمام اسباب را به اوضاع اقتصادی و حاکمیّت طبقه ی ثروتمند و خوار کردن طبقه ی زحمتکش بر میگرداند. حاکمان و ثروتمندان و فئودالیستها و سرمایه داران را محکوم میکند، و اشک هایی نیز برای زحمتکشان میریزد؛ اما واقعیت این است که این اشکها در واقع اشک هایی نه اخلاقی هستند و نه انسانی بلکه این اشکها، اشکهای سرمایه داری هستند که انگیزه اش ماتریالیسم و تفسیر مادی از تاریخ و دعوت به سوی نابود کردن فئودالها و جانشین کردن زحمتکشان به جای آنهاست.
اگر یک ادیب و هنرمند، طرفدار تفسیر و تحلیل درونی از حوادث بوجود آمده باشد، تمام اسباب را به اضطراب و مشکلات درونی برمی گرداند، و با مجرم با عطوفت برخورد خواهد کرد؛ زیرا او فقیر و طعمه ای است که ربوده شده و نسبت به جامعه اش بیگانه شده است.
اگر از طرفداران مرجئه باشد، تمام امور را به این مسئله برمی گرداند که انسان خودش را نیافته است؛ زیرا قید و بندهای دین و اخلاق و جامعه و شدیدتر از اینها فشارهای دیگران وجود فردیش را نابود کرده است. بر اوست که ذات خود را بیابد و به فکر خود باشد نه دیگران. دیگران به هر سو می روند، بروند حتی اگر به سوی جهنم! اگر از طرفداران تجدد و نوگرایی باشد، مشکل را در سنت های قدیمی و جنایت عدم آزادی می داند و تنها راه چاره را رهایی از این سنت ها و باورهایی می داند که روند را به تعویق انداخته و راه را بر روندگان و انقلابیون بسته است.
امّا یک هنرمند مسلمان که با هدایت الهی راه یافته است، حقیقت را برای مردم روشن می کند. همانا حقیقتی ورای تمام این نامتعادلات و ناهنجاری های موجود در زمین وجود دارد که عبارت است از: عدم ایمان به خدا و روز قیامت، و به دنبال آن عدم پیروی از منهج الهی و اتخاذ حاکمان زمینی به خدایی به جای خدای واحد. سپس پیروی از منهج خدایان زمینی و برنامه های آنان. این خدایان زمینی خواه فئودالیسمها باشند یا سرمایه داران و یا کمونیستها. نتیجه یک چیز است و آن چیزی نیست جز سرکوبی مستضعفین زیر قدرت این خدایان. تمام این عوامل در ایجاد فساد موجود دخیل و هر دو گروه نیز در این امر شریکند؛ هم گروه مستکبر که خود را شریک خدا می دانند و هم گروه مستضعف که از آنها پیروی می کنند. اصلاح در زمین صورت نمی گیرد و ظلم نابود نمیشود مگر این که خدایان پوچ و دروغین از مقام خود تنزل کرده و آن را رها کنند و به تبع آن مستضعفان نیز از عبادت و پیروی آنها دست بکشند. این امر تنها به وسیله ی عبادت خداوند واحد و جهاد مقدس و در راه اعلای نام و برنامه ی او – جلّ جلاله- و نابودی طواغیت محقق خواهد شد.
آن چه بیان شد اشارات سریع و گذار بر مسئله ی مطرح شده بود. هدف بیان جوانب مختلف مسئله نیست، بلکه هدف بیان خواسته ها و مقتضیات بیانی «لا اله الا الله» در زمینه ی ارائه ی بیانی زیبا از درونیات است. اگر به این مسئله، مسئله ی «تبلیغات» را نیز اضافه کنیم، با این دید که جزئی از بیان است، در مورد آن می گوییم:
«تمام تبلیغات امت اسلامی در پند و اندرز و درسهای دینی خلاصه نمی شود، اگر چه پند و اندرز و دروس دینی جزو لاینفک تبلیغات اسلامی با هدف تذکر مردم نسبت به خدا و روز قیامت می باشند».
تبلیغات در امت اسلامی چند هدف را دنبال می کند که عبارتند از:
۱٫ آشنا کردن مردم به حقیقت دینشان، یعنی آشنا کردن مردم با مقتضیات «لا اله الا الله». این یک امر جدی و مستمری است که توقف ناپذیر می باشد، به طوری که زندگی پیامبر (ص) را به مدت سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه در بر گرفت و هرگز در این مدت، آموزش مردم و آگاه کردن آنها با مقتضیات «لا اله الا الله» لحظه ای قطع نشد.
۲٫ آگاه کردن مسلمانان از مکر و حیله و توطئه های دشمنان دین تا از آنها برحذر باشند و در دام آنها گرفتار نشوند. در سوره های مدنی بحث های مفصلی از این دشمنان آمده و به عواملی که آنها را وادار به موضع گیری دشمنانه نسبت به «لا اله الا الله» و امت اسلامی کرده و روش های مکارانه ای اتخاذ کرده و میکنند، و نیز وسایل پیشگیری از این مکرها و حیله ها، اشاره شده است.
۳٫ با دید مؤمنانه به مسایل و اوضاع جهان نگریستن و این که چه نیروهای در حال کار کردن هستند؟ موضع گیری برخی نسبت به برخی دیگر چیست؟ در جاهلیتی که زندگی مردم را دچار مشکل کرده، چگونه میتوان مؤثر بود؟ در به وجود آمدن بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فکری، که جهان را در بر گرفته، جاهلیت چه تأثیری داشته و چقدر تأثیرگذار خواهد بود؟ سنتهای الهی که بر این حوادث مسلط هستند و می توان به وسیله ی آنها این حوادث را تحلیل کرد، کدامند؟ راه خروج مردم از این مشکلات چیست؟
در این مانور تبلیغاتی (تبلیغات امت اسلامی) هیچ ذکر و ستایش و تمجیدی از قدرتهای بزرگ نمیشود؛ زیرا این قدرتها، یا قدرتهای جاهلی هستند یا طاغوتهایی هستند که به قدرت خداوند و بر اساس سنت حاکم او بر زمین قدرت گرفته اند:
( مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ ) (هود:۱۵)
« کسانی که ( تنها ) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند ( و جز خوردن و نوشیدن و اموال و اولاد را طالب نبوده و چشمداشتی به آخرت نداشته باشند ، برابر سنّت موجود در پیکره هستی ، پاداش دسترنج و ) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم ( چرا که مدار این جهان بر اعمال استوار است ؛ نه بر نیّات و مقاصد ، و بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) وحقی از آنان در آن ضایع نمیگردد . »
(فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ ) (انعام: ۴۴)
« هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکّر و متّعظ شده بودند ( و آزمون ناداری و بیماری کارگر نیفتاد ، آزمون دیگری جهت بیداری ایشان به کار بردیم و ) درهای همه چیز ( از نعمتها ) را به رویشان گشودیم».
چنین کسانی سرنوشتشان در دنیا و آخرت چگونه خواهد بود؟
(حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَهً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ) (انعام: ۴۵- ۴۴)
«تا آن گاه که ( کاملاً در فراخی نعمت غوطهور شدند و ) بدانچه بدیشان داده شد ، شاد و مسرور گشتند ( و باده ثروت و قدرت ایشان را گرفت و سرمست و مغرور شدند و ناشکری کردند و ) ما به ناگاه ایشان را بگرفتیم ( و به عذاب خود مبتلا کردیم ) و آنان مأیوس و متحیّر ماندند ( و به سوی نجات راه نبردند ) . ( بدین ترتیب ) نسل ستمکاران ریشهکن شد ، و ستایش تنها پروردگار جهانیان را سزا است ( که با نقمت و نعمت مردمان را تربیت میکند ، و روی زمین را از فساد ظالمان پاک میسازد ) ».
( أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ) (هود: ۱۶)
« آنان کسانیند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند ، و آنچه در دنیا انجام میدهند ، ضایع و هدر میرود ( و بیاجر و پاداش میشود ) و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد ( هرچند که اعمالشان به ظاهر انسانی و مردمی و عبادی باشد ) ».
۴٫ یادآوری برنامه ای که خداوند برای مردم فرستاده است، که مهمترین دستورات این برنامه عبارتند از: دستور به امر به معروف و نهی از منکر، ایمان به خدا، گواه و شاهد بودن بر تمام بشریت و …، و نیز بیان روش هایی که امت با تخاذ آنها رسالتش را به تحقق میرساند، و نیز بیان نقش جهاد در زندگی امت و این که در پذیرش دین اجباری نیست و هدف از جهاد تنها از بین بردن فتنه و آشوب در زمین است:
( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه ) (انفال: ۳۹)
«و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند ( و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) و دین خالصانه از آن خدا گردد».
وقتی چارچوب و اهداف تبلیغات اسلامی چنین است که ذکر شد، پس چنین تبلیغاتی چقدر با ارزش و گرانبها هستند، و چقدر شایسته است که در مقتضیات بیانی «لا اله الا الله» گنجانده شود.