ویژگی ها و خصوصیات علمی و فکری مکتب ظاهریه ی جدید
ویژگی ها و خصوصیات علمی و فکری مکتب ظاهریه ی جدید
نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: محمد آزاد شافعی – رضا اسعدی
ویژگیهای مکتب “ظاهریهی جدید”
- قرائت سطحی از دین
- تمایل به خشونت و سختگیری
- اطمینان به آراء خود تا حد غرور
- انکار شدید نظر مخالف
- تخریب مخالفان فکری و انتقاد از آنان تا حد تکفیر
- سهل انگاری در ایجاد فتنههای دینی و مذهبی و غیره.
این مکتب که بار فکری غالب بر آن، ظاهرنگری است، دارای ممیزهها و خصوصیات علمی، فکری و رفتاری منحصر به خود است که رویکرد آنان را در زمینههای فقهی و علمی، گزینش آراء، ترجیح اقوال، صدور حکم در باب حوادث، رویدادها، گرایشها و اشخاص، تحت تأثیر خود قرار داده است.
میتوانم این ویژگیها را در شش مورد خلاصه کنم:
۱-ظاهرنگری در فهم و تفسیر متون، انحصار در محدودهی الفاظ بدون عنایت به علل و مقاصد نهفته در نصوص که هر محقق و پژوهشگری آن را درمییابد.
مثلاً اگر در مورد “مُسبِلُ الازار” «کسی که شلوارش را دراز میدوزد» حدیثی صحیح روایت شده که چنین شخصی را تهدید به آتش جهنم میکند [۱] و بیان میکند که خداوند در روز قیامت به چنین فردی نظر رحمت نخواهد داشت و عذاب دردناکی برایش مهیا خواهد بود.[۲] پیروان مکتب ظاهری در این باره خود را ملزم نمیدانند که علت این مجازات شدید را بجویند و تحقیق کنند که آیا صرفاً دراز دوختن شلوار منجر به این تهدید میشود؟ آیا چنین تهدیدی با منطق کلی دین سازگار است؟ آیا ورای این تهدید هولناک که قلب را به هراس میافکند علتی وجود دارد؟ آیا این علت، همان “تکبر” نیست که به صراحت در بعضی احادیث مذکور است؟! [۳]
پس لازم است که [با توجه به این احادیث]، حکم مطلق را مقید کنیم. با این کار، هم شبهه برطرف میشود و هم منطق دینی انسجام خود را از دست نمیدهد، زیرا دین بیشترین توجه خود را به گناهان قلبی معطوف کرده است، هر چند از آداب ظاهری نیز غافل نگشته است. اما آداب ظاهری در منظر دین به آن سطح از اهمیت نرسیده است که مشمول چنین تهدید پر غریوی قرار گیرد. البته صدور چنین وعیدی برای گناهانی همچون کبر و خودبزرگبینی امکان دارد. در واقع خداوند هیچ انسان خودبین و فخرفروشی را دوست نمیدارد.
اما پیروان این مکتب، خود را برای چنین مباحثی در حرج نمیاندازند، بلکه ظاهر حدیث اسبال ( و موارد مشابه آن) را ملاک عمل قرار میدهند و تا حد ممکن در آن شدت میورزند، فقط کافی است ترس از آتش و تهدید به خشم خدای جبار در آن مطرح شده باشد.
۲-گرایش به خشونت و سختگیری
تمایل به خشونت، افراط و غلو یکی دیگر از ویژگیهای این مکتب است، اگر چه این مکتب این عنوان را برای خود نمیپسندد، بلکه این سختگیری و تشدّد را به عنوان حقی میبیند که پشتوانهای مستدل دارد!
بدون شک همهی افراطیها و خشونتطلبان تاریخ ما معتقد به حقانیت خود و انحصارطلبی در این زمینه بودهاند. حتی خوارج که احادیث صحیحی در نکوهش رویکرد و لزوم پرهیز از آنان وارد شده است، با وجود مبالغهی بسیار در انجام عبادتهای ظاهری همچون نماز و روزه و تلاوت قرآن، (خون مسلمانان مخالف خود را حلال میدانند و بتپرستان را به حال خود رها میسازند.) [۴]
هنگام تعادل با آنان درمییابید که همواره به رأی دشوارتر و قول محتاطتر تمایل دارند. آنان روش آسانگیری را نمیپسندند و علمی آسانگیر را نکوهش و به سهلانگاری و بیتوجهی به احکام شرع متهم میکنند. اگر در یک مسئله دو رأی دخیل باشد، فقط آن رأیی را میپسندند که سختتر و سنگینتر است، گویا در مبانی دینی خود هیچ جواز رخصتی را نمییابند، یا احکامی سراغ ندارند که به خاطر ضرورت و نیاز، جایگاه ضروریات دین را به مراتب پایینتر میکشاند و یا عوامل تخفیف تکالیف مانند بیماری، سفر، سختی، تنگنا و فراگیر شدن بلا در شریعت مقدر نشده است!!
هنگامیکه از آنان سؤالی راجع به احکام شرع پرسیده میشود، نزدیکترین پاسخ به زبان و قلم ایشان، آن است که لفظ “حرام” را صادر کنند. این در صورتی است که سلف صالح امت جز در مواردیکه حرمت یک امر به طور قطعی و یقینی وجود داشت، از کاربرد این لفظ خودداری میکردند. [۵]
۳- اطمینان به آراء خود تا حد غرور
تکیه بر نظرات و باورهای مورد نظر خود تا حدی که آن را به طور مطلق، صحیح میشمارند و خطای محض شماردن همهی آراء دیگران، از نشانههای دیگر این مکتب است. آنان به این قاعدهی منسوب به امام شافعی معتقد نیستند که فرمود: نظر من درست است، اما احتمال خطا نیز دارد و نظر دیگران نادرست است، اما احتمال صحت نیز دارد، بلکه میگویند: رأی ما درست است و احتمال خطا در آن نیست و رأی دیگران خطاست و احتمال صحت در آن نیست!
بر همین مبنا آنان همواره در تلاشند که نظرات و مذاهب دیگر را ملغی نمایند و همهی مردم را بر پذیرش رأی خود جمع سازند و رأی دیگری در میان نباشد! پس تعجبی ندارد که به ” مکتب تکنظری” نامیده شوند، مکتبی که شیوخ و طلاب آن در تلاشند که اختلافات میان مردم را از میان بردارند و به هیچ تفکر دیگری اجازهی ابراز وجود ندهند و اجازه ندهند که آن تفکر دیگر پیروانی داشته باشد که به آن فراخوانند.
همین کنش، دانشمندان معتبر را به این واکنش واداشته که در مخالفت با آنان بکوشند و برای ایشان روشن سازند که رفع اختلاف نه تنها ممکن نیست بلکه سودی هم به حال امت ندارد. من در چند کتاب خود توضیح دادهام که اختلاف مخصوصاً در عرصهی فقه و فروعات دینی، امری ضروری و مایهی رحمت و گشایش است و دلایل روشنی برای این قضیه بیان کردهام. از جمله در کتاب “الصحوه الاسلامیه بین الاختلاف المشروع و التفرق المذموم” [۶] و کتاب “کیف نتعامل مع التراث و التمذهب و الاختلاف” [۷].
۴- انکار شدید نظر مخالفان
خشونت در برابر کسانی که از لحاظ فکری و رویکرد، مخالف آنان هستند یکی دیگر از صفات آنان است. این صفت، ناشی از همان ویژگی پیشین است. زیرا عُجب و خودمحوری تا حد غرور و تنها رأی خود را درست دانستن، آنان را واداشته که نسبت به مخالفان، موضعی شدید و حتی خشونتآمیز داشته باشند. این در حالی است که طبق اجماع علمای امت، انکار نظر مخالف در مسایل اختلافی – اجتهادی، هیچ جایگاهی ندارد، زیرا مادامی که آراء و نظرات از غیرمعصوم صادر شود، انتساب آنها به صحت و خطا یکسان است. فقط این امکان وجود دارد که برخی از آراء و نظرات به حقیقت نزدیکتر باشد، اما ” عصمت از خطا” در مورد هر مجتهدی غیر قابل پذیرش است.
چه بسیار دیدهایم نظراتی را که در برههای از زمان راجح و یا صحیح بوده؛ اما در مقطعی دیگر از زمان توسط دانشمندان تضعیف شده و نظر مرجوح و ضعیف گذشته را ارجح و صحیح دانستهاند. پیروان این مکتب به خاطر شعار مشهور ” مکتب میانهرو” بر آنان خرده میگیرند که میگویند : «نتعاونُ فیما اتَّفقنا عَلیه و یَعذرُ بعضُنا بَعضاً فیما اختَلفَنا فِیه» « در امور مورد اتفاق با یکدیگر همکاری میکنیم و همدیگر را در امور مورد اختلاف معذور میدانیم.»
اما آنان برای مخالف خود قائل به عذر نیستند، ارزشی برای دیدگاه او نمیگذارند و حتی از گفتگو با او میپرهیزند. من این قضیه را در نگرش آنان نسبت به کتاب استاد “عبدالحلیم ابوشقه” که از دوستان ما بود کاملاً لمس کردم. او کتابی با عنوان “تحریر المرأه فی عصر الرساله” نوشته بود و تفسیرها و آسانگیریها و نظرات روشنفکرانهای با استناد به آیات قرآن و احادیث بخاری و مسلم در آن کتاب مطرح کرده بود. قشرینگرها به انکار مطالب آن کتاب پرداختند. استاد عبدالحلیم، آنان را برای گفتگو در مورد نکات مورد اعتراض دعوت نمود. اما آنان حاضر به این کار نشدند. شیخ طنطاوی در این رابطه گفته بود: در این صورت آنان قرآن و بخاری و مسلم را انکار کردهاند، زیرا آن کتاب کاملاً مبتنی بر آنهاست!
چه بسیار آرزومندم که این برادران به مقولهی “ادب اختلاف” نگرشی مجدد میداشتند، مقولهای که محور حرکت علمای ما از گذشته بوده و پیشینیان و متأخران هم در این زمینه مطالبی نوشتهاند. دوست دارم که در این مجال به کتابی زیبا به نام “فقه الائتلاف” اشاره کنم که توسط استاد محمود خازندار نوشته شده است.
۵- تخریب مخالفان فکری خود تا حد تکفیر
این قشری مسلکان به انکار نظر مخالفان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در کاستن از اعتبار آنان، گمانهزنی منفی، بدعتگذار بودن و فاسق جلوه دادن ایشان، بسیار مبالغه میکنند، تا حدی که این کار به تکفیر مخالفانشان میانجامد!!
آنان در برخورد با علمای مخالف خویش، اصل را بر اتهام مبتنی میکنند، در حالیکه در قوانین جاری میان مردم، اصل، برائت متهم است مگر اینکه جرم او ثابت گردد و شریعت ما این اصل را پذیرفته است. اما نزد آنان، عکس قضیه صادق است؛ یعنی متهم، مجرم شناخته میشود مگر اینکه برائتش ثابت گردد و برائت مجرم هم باید توسط خود ایشان ثابت گردد، نه دیگران.
آنان کتابهای بزرگی با چاپ زیبا و گران قیمت عرضه میکنند که با هدف کاستن از اعتبار و تخریب شخصیت برخی از متفکران مسلمان صورت میگیرد که مخالف منهج آنان هستند و در این کتابها راه بدگویی و نقد مخرب و اتهام بدعتگذاری و فسق تأویل را به طور گسترده در پیش گرفتهاند و چه بسا کفر را نیز به این اوضاع افزودهاند. از جمله علمایی که در تیررس این اتهامات قرار گرفتهاند، عبارتند از: شیخ محمد غزالی، دکتر محمد عماره، استاد فهمی هویدی و خود بندهی فقیر خدا.
۶-بیتوجهی به اشاعهی فتنههای دینی و مذهبی و غیره
علاوه بر ویژگیهای گذشته، در شناخت و درک موقعیت دیگران، بسیار ضعیف عمل میکنند و یا به طور کلی این توانایی را از دست دادهاند [و مخالفان خود را نادیده میگیرند]، چه این اختلاف ریشهی عقیدتی داشته باشد، مانند اختلاف با شیعه و اباضیه، یا ریشهی دینی داشته باشد مانند اختلاف با یهود و نصاری، آنان سخن میپردازند و کتابهایی مینویسند، گویی که فقط ایشان در این جهان به سر میبرند. آنگاه این سخنان لبریز از ناسزاگویی به دیگران را منتشر میکنند و چنین وانمود میکنند که هیچ اتفاقی نیافتاده است، یا به نتایج ناگوار خویش واقفند، اما اهمیتی به موضوع نمیدهند.
[به طور مثال] آنان شیعیان را کافر میدانند، در حالیکه شیعیانی در محیط آنان یا اندکی دورتر زندگی میکنند. در نتیجهی این روند، هر آنچه دامنگیر آن شیعیان میشود برای سنیهایی که در مناطق شیعهنشین هستند نیز پیش میآید.
[یا] بر ضد یهودیان و مسیحیان دعا میکنند و از خدا میخواهند که ایشان را نابود و هلاک گرداند و حتی یک نفر از ایشان را هم در عرصهی حیات باقی نگذارد، فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه گردند، در حالی که در محیط آنان و یا در همسایگی ایشان، بسیاری از یهودیان و مسیحیان در حال زندگی کردن هستند و هموطن مسلمانان به شمار میروند که نه به خاطر دین با مسلمانان جنگیدهاند، نه مسلمین را از سرزمین خویش بیرون راندهاند و نه برای بیرون راندن مسلمانان به دشمنان یاری رساندهاند و خداوند متعال هم از نیکرفتاری و عدالتورزی با آنان نهی نفرموده است. [۸]
پس چگونه چنین دعاهایی در مورد ایشان بیان میشود، دعاهایی که در قرآن نمونهای ندارد، نه از زبان انبیاء و نه از زبان مؤمنان صالح و در احادیث رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – نیز همچنین چیزی مشاهده نشده است؟!
[۱]: مانند حدیث «مَا أَسْفَلَ مِنْ الْکَعْبَیْنِ مِنْ الْإِزَارِ فَفِی النَّارِ» به روایت بخاری در اللباس، شماره ۵۷۸۷ از ابوهریره. یعنی آن قسمت از شلوار که پایینتر از قوزک پا باشد در آتش خواهد بود.
[۲]: مانند این حدیث: «خداوند در روز قیامت با سه کس سخن نخواهد گفت به آنان نظر نخواهد کرد، ایشان را پاک نمیکند و عذاب دردناکی خواهند داشت. ابوذر گفت: آنان چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ فرمود: کسی که شلوارش را دراز میدوزد، کسی که بر مردم منت مینهد و کسی که کالایش را از طریق سوگند دروغ به مردم میفروشد.» به روایت مسلم در الایمان، ۲۹۳٫
[۳]: مانند این حدیث: «هر کس لباسش را به نیت تکبر، دراز بدوزد، خداوند در روز قیامت به او نمینگرد…» به روایت بخاری در اللباس، شماره ۵۷۸۴ از عبدالله بن عمر.
[۴]: بخشی از حدیث که در ذم خوارج وارد شده و بخاری در احادیث الانبیاء، شماره ۳۳۴۴ و مسلم در الزکاه، شماره ۲۴۵۳ از ابوسعید خدری آن را نقل نمودهاند.
[۵]: امام شافعی از امام ابویوسف، شاگرد امام ابوحنیفه روایت کرده که: من در مشایخ خود این را دیدم، هنگام صدور فتوی از گفتن “هذا حلال” و “هذا حرام” کراهت داشتند. مگر دربارهی امری که در کتاب خدا واضح بود و نیازی به تفسیر نداشت. (الأ»، ج۷، ص۳۱۷) و نگا: حلال و حرام [قرضاوی]، زیر عنوان “تحلیل و تحریم فقط حق خداست” ، ص۲۳، چاپ “وهبه”، چاپ بیست و چهارم، ۲۰۰۰میلادی.
[۶]: نگا: فصل اول از باب دوم همین کتاب، چاپ داراتوزیع و النشر الاسلامیه. [این کتاب با عنوان “بیداری اسلامی و فرهنگ اختلاف” به فارسی ترجمه و در ایران چاپ شده است.]
[۷]: نگا: همین کتاب، ص۱۴۱، ص۱۴۴، چاپخانه “مکتبه وهبه”، چاپ اول، ۲۰۰۱م.
[۸]: نگا: نوشتهی ما در کتاب “خطابنا الاسلامی فی عصر العولمه” ذیل عنوان، معالم المنهج المطلوب الدعوه أو الخطاب الدینی، چاپ دارالشروق، چاپ اول، ۲۰۰۴م.
مقالات مرتبط:
مقایسه سه مکتب فکری در زمینه مقاصد کلی و نصوص جزئی
معنی و مفهوم شریعت و مقاصد شریعت چیست ؟ ( برای فهم صحیح دین ضروریست )
اولویت اهداف و مقاصد بر ظواهر در دعوت و عبادت
مفهوم فقه مقاصد و حرکت بسوی فقهی نو
تکیه گاههای فکری مدرسهی ظاهریه ی جدید
——————————-
منبع : پژوهشی در باب مقاصد شریعت (کندوکاوی میان مقاصد کلی و نصوص جزئی)/مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: محمد آزاد شافعی – رضا اسعدی/ ناشر: نشر احسان/۱۳۹۲