اندیشهفقه معاصرمطالب جدیدمقالات

تکیه‌ گاههای فکری مدرسه‌ی ظاهریه‌ ی جدید

تکیه‌ گاههای فکری مدرسه‌ی ظاهریه‌ ی جدید

نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: محمد آزاد شافعی – رضا اسعدی

اول: تکیه بر ظاهر متون و تأمل نکردن در مفاهیم، علل و مقاصد.

دوم: تخطئه‌ی عقل و ناکارآمد دانستن اجتهاد در عرصه‌ی “علت یابی” برای احکام.

سوم: ناصالح و حتی محکوم دانستن “رأی” در این عرصه و پرهیز از به کارگیری آن در فهم متون و علت‌یابی برای احکام.

چهارم: مدرسه‌ی “ظاهری” به طور عموم، سازوکاری خشک و خشن فراروی خود دارد.

مکتب قشری‌نگر که ما آنها را “ظاهریه‌ی جدید” نامیده‌ایم، در فهم نصوص شرعی متکی بر چند محور فکری است که در موارد زیر نمود می‌یابد:

اول: تکیه بر ظاهر متون و تأمل نکردن در مفاهیم، علل و مقاصد؛ آنان در این زمینه، هر چه که مقتضای ظاهر الفاظ باشد می‌پذیرند، اما دشواری تحقیق و بررسی در مورد نص و حکم مبتنی بر آن را بر خود هموار نمی‌کنند، تا دریابند که آیا این حکم با مقصود شارع هماهنگ است یا خیر؟ آیا شارع در ورای حکم، مقصدی می‌طلبد یا خیر؟ و اگر چنین است، آن مقصد چیست؟

می‌گویند: اگر ما در زمان پیامبر – صلی الله علیه و سلم – می‌زیستیم و مخاطب این امر بودیم که فرمود: «لاَ یُصَلِّیَنَّ أَحَدٌ العصرَ إِلاَّ فِى بَنِى قُرَیْظَهَ» [۱]. «هیچ یک از شما تا زمانی که بنی‌قریظه نرسد، نماز عصر را نخواند»؛ جزو آن دسته‌ای می‌بودیم که تا رسیدن به بنی‌قریظه، نمازشان را به تأخیر انداختند، هر چند به خاطر عمل به ظاهر قول، نماز خود را ضایع نمودند.

آنان “مقصدگرایان” را مورد طعن قرار می‌دهند، به این خاطر که در پوشش “مقصدگرایی” به طور عمدی از متون قرآن و حدیث می‌گریزند، در حالیکه همین متون هستند که خداوند داوری طلبیدن از آن را بر ما واجب نموده است:

«‏وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (احزاب/۳۶)

«هیچ مرد و زن مؤمنی ، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند ( و آن را مقرّر نموده باشند ) اختیاری از خود در آن ندارند ( و اراده‌ی ایشان باید تابع اراده‌ی خدا و رسول باشد )».

دوم: تخطئه‌ی عقل و ناکارآمد دانستن اجتهاد در عرصه‌ی “علت یابی” برای احکام؛ آنان در فهم نصوص دینی، عقل انسانی را ناکارآمد و تلاش برای شناخت مقاصد و علل و حکمتهای مورد نظر خدای آگاه و حکیم را بی‌ثمر میدانند، هر چند کسی نسبت به آن در جهل باشد.

عقلانیت نزد آنان متهم است و هر دانشمندی را که به عقل به عنوان یکی از مبانی استدلالی خویش می‌نگرد، به گرایش به ” معتزله”، “جهمیه” و امثال آنان متهم می‌کنند.

البته ما هم در منع علت‌یابی برای احکام در دایره‌ی عبادات، با آنان موافق هستیم، زیرا اصل در این بخش از عبادات،  پذیرش و اطاعت محض است، هر چند که در ورای آن احکام، علت و یا حکمت خاص آن را نشناسیم. توقف در این موارد به خاطر مقصودی است که علت و یا حکمت عبادات به آن تعلق گرفته است، یعنی “تعبد” بر خلاف بخش “عادات” و “معاملات” و امور مرتبط با زندگی. چرا که اصل در این موارد، شناخت معانی، اسرار و مقاصد است. امام شاطبی همین نکته را مورد توجه قرار داده و مبانی استدلالی این قضیه را در کتاب “الموافقات” ذکر نموده است. ما در بخش مربوط به “مکتب میانه‌رو” در این رابطه سخن خواهیم گفت.

علاوه بر آنچه ذکر شد، ما در عدم اتکای مطلق بر عقل بدون استمداد از شرع نیز با ایشان موافق هستیم. زیرا اگر عقل، روشنی راه خود را از شرع نگیرد، راه را گم می‌کند و راهنمایش را از دست می‌دهد.

حکم شرعی بنابر این تعریف که عبارتست از خطاب پروردگار که مربوط به افعال مکلفان است و یا جنبه‌ی اقتضایی (امر و نهی) و یا جنبه‌ی تخییری (اذن و اباحه) دارد؛ چنین حکمی فقط از طریق وحی خداوند به رسولش شناخته می‌شود، رسولی که صحت نبوت او با دلایل روشن تأیید شده باشد.

وظیفه‌ی اساسی عقل در این زمینه آن است که خطاب پروردگار را که وحی الهی از طریق قرآن یا سنت برای او آورده، به شیوه‌ی نیکو و شایسته بشناسد، نه اینکه خود را در تضاد با شرع بپندارد.

سوم: ناصالح و مجرم دانستن “رأی” در این عرصه و پرهیز از به کارگیری آن در فهم نصوص و علت‌یابی برای احکام.

طرفداران مکتب ظاهری معتقدند که پیروی از “رأی” و دامنه‌ی آن را گستردن، بدعتی نکوهش شده است. کسانی که رأی و نظر را به کار می‌گیرند، در اصطلاح این مکتب به “الأرأیتیین” مشهورند، یعنی کسانی که همواره در مقولات خود این جمله را به کار می‌گیرند: «آیا به نظر شما اگر مسئله به این شیوه بود، حکم آن چگونه می‌بود؟» در حالی که مسئله هنوز واقع نشده است.

از لحاظ فکری، محدثان و راویان به طور کلی بیشتر از فقهاء و اهل درایه (متن‌شناسان) به این مکتب نزدیکند. مگر کسانی که همزمان با حدیث به فقه هم مشغول بوده باشند. مانند: امام مالک، امام شافعی، امام احمد، امام بخاری و سایر افرادی که به ” فقهای محدث” مشهورند.

بر این مبنا پس از عصر اصحاب، فقها در دو مکتب فکری دسته‌بندی می‌شوند:

¯مکتب اهل حدیث و روایت.

¯مکتب اهل رأی و قیاس.

جولانگاه بیشتر اهل حدیث، حجاز و جولانگاه بیشتر اهل رأی، عراق بوده است. این دو مکتب پس از مدتی به تلفیق گرائیدند، یعنی زمانی که شاگردان امام ابوحنیفه برای بهره‌گیری از مکتب “حدیث” به تکاپو افتادند. علمداران این حرکت، ابویوسف و محمدبن‌حسن شیبانی بودند که هر دو از شاگردان امام ابوحنیفه بودند که از امام مالک و دانش اهل مدینه بهره بردند.

مکتب اهل حدیث نیز در عملی متقابل درصدد بهره‌گیری از مکتب اهل رأی برآمد، همانگونه که امام شافعی از کتابهای محمدبن‌حسن استفاده نمود. بعضی از امامان حدیث از جمله ابن‌مبارک می‌گویند که: مردم در زمینه‌ی فقه بر خوان ابوحنیفه نشسته‌اند!

اما در این میان گروهی متعصب از اهل حدیث بر مشرب خویش پا فشردند و به شیوه‌ای زشت بر امام ابوحنیفه تاختند که نمونه‌ی این هجوم را می‌توان در کتاب “السنه” تألیف عبدالله پسر امام احمد دید.[۲] خطیب بغدادی در شرح حال ابوحنیفه در کتاب تاریخ بغداد نمونه‌هایی از گفته‌های اهل حدیث و انتقادات شکننده‌ی آنان نسبت به امام اهل رأی را ذکر کرده است. [۳]

[اما] امام ابوحنیفه در واقع جز یک وارث برای مکتب فقهی کوفه نبود که صحابی بزرگوار عبدالله‌بن مسعود آن را بنیان نهاد و امام ابوحنیفه پیرو ائمه‌ی این شهر بود نه یک فرد بدعت‌گذار.

چهارم: مکتب ظاهری به طور عموم، در مورد احکام سازوکاری خشک و خشن دارد. این مکتب به سخت‌گیریهای ابن‌عمر تمایل بیشتری دارد تا به رخصتهای ابن‌عباس و اگر پیش روی خود دو گفته‌ی همسان یا نزدیک به هم را ببیند که یکی محتاطانه‌تر و دیگری آسان‌تر باشد، همیشه رأی محتاط‌تر را ترجیح می‌دهد. در حالیکه »رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – هیچ گاه در انتخاب دو امر مخیر نمی‌شد مگر اینکه امر آسان‌تر را انتخاب می‌نمود، البته در صورتی که به گناه نمی‌انجامید». [۴] در حالیکه، جمهور مردم نیز همواره به آسان‌گیری نیاز دارند.

این مکتب به پیشرفتهای حاصل شده در جهان اقرار نمی‌کند؛ پیشرفتهایی که همه چیز را به نسبت دوران فقهای گذشته تغییر داده است. مخصوصاً عصر حاضر که عصر انقلابهای شگفت‌انگیز علمی در زمینه‌ی: تکنولوژیکی، بیولوژیکی، الکترونیکی، هسته‌ای، فضائی، ارتباطات و کشفیات است.

چنین نگرشی به جهان باعث شده که این مکتب، تغییرات حاصل شده در زمان و مکان و اوضاع را مراعات نکند. در حالیکه طبق نظر محققان، چنین تغییراتی موجب تغییر فتوی می‌شود. آنان نگاه لازمی به عوامل مسئولیت که گاه بستر آسان‌گیری را برای مردم فراهم می‌کند، ندارند. مانند ضروریات و حاجیات و بلایای همگانی که از شدت تکالیف می‌کاهند و قواعد و اصول ثابت شده توسط دانشمندان قدیم را نادیده می‌گیرند؛ اصولی مانند:

إِذَا ضَاقَ الأَمْرُ اتَّسَعَ: تنگ شدن عرصه‌ی عمل منجر به توسعه‌ی آن می‌گردد. یعنی مشقت منجر به رخصت برای انسان می‌شود.

المشقه تجلب التیسیر: مشقت، آسانی را به همراه می‌آورد.

یکی از مستندات آنان در این زمینه، گفتاری از عمر است که می‌فرمود: اهل رأی، دشمنان سنن هستند، کثرت احادیث، آنان را از حفظ آن ناتوان ساخته است و فرصت استفاده و حفظ آنها را از دست داده‌اند. هنگامیکه از آنان سؤالی می‌پرسی، شرم دارند که بگویند: نمی‌دانیم، و با آراء خود مخالف سنتها رفتار می‌کنند. پس از آنها بپرهیزید.

در روایتی دیگر آمده که:آنان به رأی عمل می‌کنند پس گمراه شدند و مردم را هم گمراه کردند. طبق نظر ابن قیم سند آن کاملاً صحیح است.[۵]

اما باید در نظر داشت که این در مورد کسانی است که با تکیه بر نظریات خویش با سنتها مخالفت می‌کنند نه کسانی که رأی و نظر را برای استنباط احکام از سنن به کار می‌گیرند، آن هم به عنوان تبیین علل و مقاصد سنن برای عقول خود. که چنین شیوه‌ای همان فهم درست دین از خدا و رسول است.

آنان به مقوله‌ای از ابن مسعود هم استناد می‌کنند که بخاری آن را از او چنین روایت کرده است؛ فقهای شما از دنیا رفتند، از این پس جانشینی برای ایشان نخواهید یافت و قومی خواهند آمد که امور دین را با قیاس ارزیابی می‌کنند. [۶]

این گفتار هم در مورد کسانی است که بدون تکیه بر یکی از اصول قرآن و سنت یا قیاس بر یکی از آن دو و یا بدون توجه به مقاصد آنها از رأی و نظر خود بهره می‌گیرند.

نکته‌ی قابل توجه آن است که ابن‌مسعود همان مؤسس و پایه‌گذار مکتبی است که به “مکتب اهل رأی” در کوفه شهرت یافت. پس نسبت دادن این مکتب به اصحاب رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – نسبتی صحیح است.

 

مقالات مرتبط:

مقایسه سه مکتب فکری در زمینه مقاصد کلی و نصوص جزئی

معنی و مفهوم شریعت و مقاصد شریعت چیست ؟ ( برای فهم صحیح دین ضروریست )

اولویت اهداف و مقاصد بر ظواهر در دعوت و عبادت

مفهوم فقه مقاصد و حرکت بسوی فقهی نو

 [۱]: به روایت بخاری در صلاه الخوف، شماره ۹۰۴ و مسلم در الجهاد، شماره ۱۷۷۰ از حدیث ابن عمر. این لفظ از بخاری است. لفظ مسلم چنین است: «لاَ یُصَلِّیَنَّ أَحَدٌ الظُّهْرَ إِلاَّ فِى بَنِى قُرَیْظَهَ».

[۲]: نگا: عبدالله‌بن احمد، السنه، ج۱، ص۱۸۱، زیر عنوان: آنچه من از پدرم و سایر اساتید درباره‌ی ابوحنیفه شنیده‌ام، به خاطر سپرده‌ام.

[۳]: نگا: تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۳، یکی از اسامی ابوحنیفه، نعمان بوده است.

[۴]: به روایت بخاری در “الحدود”، شماره ۶۷۸۶ و مسلم، در فضائل، شماره ۲۳۲۷ از عایشه.

[۵]: نگا: اعلام الموقعین، ج۱، ص۵۵٫

[۶]: نگا: ابن حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۸۳٫

—————————————-

منبع : پژوهشی در باب مقاصد شریعت (کندوکاوی میان مقاصد کلی و نصوص جزئی)/مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: محمد آزاد شافعی – رضا اسعدی/ ناشر: نشر احسان/۱۳۹۲

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا