دروسی از فی ظلال

قول و عمل در جماعت مومنین

قول و عمل در جماعت مومنین

شهید سیدقطب

(‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏؟کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ)صف/۲-۴

« ای مؤمنان ! چرا سخنی ( به دیگران ) می‌گوئید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید ؟ اگر سخنی را بگوئید و خودتان برابر آن عمل نکنید ، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد . ‏ خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می‌رزمند ، انگار دیوار سربی بزرگی هستند . ‏»

علی پسر طلحه از ابن عباس روایت کرده است که گفته است: مردمانی از مؤمنان پیش از این که جهاد واجب گردد می گفتند: دوست داریم خدا ما را به عزیزترین و گرامی ترین کار رهنمود می فرمود تا آن را انجام می دادیم. خداوند به پیغمبرش خبر می دهد که عزیزترین و گرامی ترین کار ایمان به خدا است، و شکی در این باره نیست . و جهاد با بزهکارانی است که با ایمان مخالفت ورزیده اند و بدان اعراف ننموده اند و گردن ننهاده اند.هنگامی که حکم جهاد نازل گردید، اشخاصی از مؤمنان از آن بدشان آمد، و کار جهاد بر ایشان دشوار آمد. این بود که یزادن سبحان گفت:

(‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏؟کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ…)

« ای مؤمنان ! چرا سخنی ( به دیگران ) می‌گوئید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید ؟ اگر سخنی را بگوئید و خودتان برابر آن عمل نکنید ، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد . ‏..»

ابن جریر در تفسیر خود این گفته را برگزیده است. ابن کثیر در تفسیر خود گفته است: جمهور می گویند این آیه وقتی نازل گردیده است که مسلمانان آرزو کردند که کاش جهاد بر ایشان واجب می گردید. هنگامی که جهاد واجب گردید، برخی از آن سرپیچی کردند و سرباز زدند. همان گونه که این فرموده ی یزدان بزرگوار بدان اشاره دارد:

(‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَهَ وَآتُواْ الزَّکَاهَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَهُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً . أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ)نساء/۷۷-۷۸

« ‏ آیا نمی‌بینی ( ای محمّد و تعجّب نمی‌کنی از ) کسانی که ( پیش از آن که اجازه جنگ صادر شود ، نسبت به جنگ علاقه نشان می‌دادند و هر چند ) بدیشان گفته می‌شد :  ( وقت جهاد فرا نرسیده است‌ ؛ ) دست از جنگ بدارید و نماز را برپا دارید و زکات مال بدر کنید ( در ظاهر شتاب می‌کردند و گوششان به کسی بدهکار نبود ) . امّا وقتی که جنگ بر آنان واجب گردید ( و فرمان جهاد داده شد ) بدین هنگام دسته‌ای از ایشان از مردم همان گونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند ! و بلکه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند ! و گفتند : پروردگارا ! چرا ( بدین زودی ) جنگ را بر ما واجب کردی‌ ؟ چه می‌شد اگر به ما فرصت بیشتری می‌دادی ( تا از لذائذ دنیا بهره می‌گرفتیم‌ ؟ ) . بگو : کالای دنیا اندک است و آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است ،  ( و جزای شما داده شود ) و کمترین ستمی به شما نشود . ‏ هرکجا باشید ، مرگ شما را در می‌یابد ، اگرچه در برجهای محکم و استوار جایگزین باشید .)

قتاده و ضحاک گفته اند: این آیه نازل گردیده برای توبیخ گروهی که می گفتند: کشتیم. زدیم. نیزه فرو بردیم. و کردیم… ولی اینها را نکرده بودند!

 سخن خوبی که از روند آیه ها و از ذکر جنگ برمی آید، این است که مناسبت نزول همان است که جمهور گفته اند و ابن جریر آن را برگزیده است. ولیکن نصوص قرآنی همیشه دارای ابعاد فراتری از رخدادهای مشخص و جداگانه ای هستند که آیه ها به خاطر رویاروئی با آنها نازل گردیده اند، و حالتهای زیادی را دربر می گیرند که جدای از حالتی هستند که آیه ها به سبب آنها نازل گردیده اند. بدین خاطر ما با این نصوص به سوی مدلولها و معنی های همگانی آنها به پیش می رویم، و حادثه ای را هم پیش چشم می داریم که روایتهای راجع به نزول، آن را ذکر کرده اند.

این آیه می آغازد با عیبجوئی از حادثه یا حادثه هائی که روی داده استک

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏؟).

(ای مؤمنان! چرا سخنی(به دیگران) می گوئید که خودتان برابر آن عمل نمی کنید؟)

دوباره می پردازد به زشت شمردن این کار و این خوی با شیوه و ساختاری که این زشت شمردن را بزرگ تر نشان می دهد:

(کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ)

«اگر سخنی را بگوئید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا می گردد.»

کینه و خشمی که خدا آن را بزرگ به حساب بیاورد، بزرگ ترین کینه و خشم، و سخت ترین کینه توزی و دشمنانگی، و بدترین زشت و پلشت خواهد بود…

این نوع رسوا کردن و زشت و پلشت شمردن کاری، بدترین نوع رسوا کردن و زشت و پلشت شمردن است. به ویژه در دل و درون مؤمنی که با صفت ایمان فریاد زده می شود، و مؤمنی پروردگارش او را فریاد می دارد،پروردگاری که مؤمنی بدو ایمان آورده است.

آیه ی سوم اشاره می کند به موضوع که بلافاصله درباره ی آن سخنی گفته اند که بدان عمل نکرده اند… و آن جهاد است… این آیه چیزی را بیان می دارد که خدا درباره ی کار جهاد آن را دوست می دارد و بدان خشنود است:

( إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ)

‏ «خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می‌رزمند ، انگار دیوار سربی بزرگی هستند . ‏»

(سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ)

«در خط و صف واحدی می رزمند، انگار دیوار سربی بزرگی هستند.»

قرآن- همان گونه که در مناسبتهای متعددی در همین جزء گفته ایم- ملتی را می ساخت. ملتی را می ساخت تا بر امانت دین خودش در زمین، و بر برنامه ی خودش در زندگی، و بر نظام و سیستم خودش در میان مردمان، نظارت و قیمومت داشته باشد. برای این کار چاره ای جز این نبود که نهادهای یکایک آنان و گروه ایشان را با عمل و د جهان واقعیت بسازد… فردی و گروهی و  عملی را جملگی در یک زمان و یک اوان به انجام برساند و رو به راه بگرداند… چه مسلمان، فردی و جداگانه از گروه ساخته نمی شود. اسلام پدیدار نمی آید مگر در محیط گروه منظم و مرتبط و متحد با یکدیگر، و دارای نظام و سیستمی، و دارای هدف جمعی، و در عین حال هر فردی خویشتن را مسؤول و کار را به خود مربوط بداند. اسلام پا برجا داشتن برنامه ی الهی در نیت درون و در عمل بیرون و در کره ی زمین است. اسلام در کره ی زمین پابرجا نمی گردد مگر در جامعه ای که زندگی بکند و به کار بپردازد و تولید بکند مطابق قوانین برنامه ی الهی.

اسلام هرچند که به درون و نهاد فردی، و به مسؤولیت فردی، سخت توجه دارد، ولی اسلام آئین افراد گوشه گیر و دیرنشین نیست، افرادی که دور از همدیگر هر کسی در صومعه و دیر خود خدا را پرستش کند و به عبادت او بپردازد … این کار اسلام را در درون و نهاد خود فرد پیاده نمی کند و تحقق نمی بخشد، و اسلام را روشن در زندگی فرد هم پیاده نمی کند و تحقق نمی بخشد. اسلام نیامده است تا این چنین گوشه گیری و عزلت نشینی ای را در پیش بگیرد. بلکه آمده است تا بر زندگی انسانها حکومت بکند و فرمان براند و زندگی انسانها را بگرداند و بچرخاند، و هرگونه تلاش فردی و تلاش گروهی را در همه ی جهت ها و رویکردها بپاید و پاسداری نماید. انسانها هم تک تک و فرد فرد زندگی نمی کنند، بلکه گروه گروه و ملت ملت زندگی می کنند. اسلام آمده است بر انسانها حکومت کند و فرمان براند، در حالی که انسانها بدین گونه زندگی می کنند که گفتیم. اسلام بر این پایه و اساس آمده است، پایه و اساسی که انسانها بدین گونه زندگی کنند و باشند. بدین خاطر آداب و مقررات و قواعد و قوانین اسلام جملگی بر این پایه و اساس ساخته و پرداخته گردیده است. وقتی که اسلام به نهاد و درون فرد توجه می کند، این نهاد و درون را بر این پایه و اساس می سازد که او در میان گروه زندگی می کد. فرد و گروهی که در میان آنان زندگی می کند. فرد و گروهی که در میان آنان زندگی می کند، رو به خدا می دارند. فرد- در میان جمع- بر امانت دین خود در زمین نظارت می نماید و آن را می پاید، و برابر برنامه ی آئین خود زندگی را سپری می نماید، و نظام و سیستم آئین خود را پاس می دارد و بر آن پایدار و استار می ماند.

از همان روز نخست دعوت اسلام که جامعه ی اسلامی- یا گروه مسلمان- پدید آمد، دارای رهبری ویژه ی خود گردید، رهبری ای که از آن اطاعت و فرمانبرداری می شد، و آن رهبری پیغمبر خدا(ص) بود جامعه ی اسلامی یا گروه مسلمان، تعهدات گروهی در میان افراد خودش داشت، و دارای وجود مستقل خودش بود، وجود مستقلی که آن را از سائر گروه های پیرامونش جدا و ممتاز می کرد، و دارای آداب و مراسمی بود که به نهاد و درون انسان تعلق داشت و در عین حال زندگی گروه اسلامی در آن مراعات شده بود… همه ی اینها پیش از تشکیل دولت اسلامی در مدینه بود. بلکه پیدایش گروه اسلامی، وسیله ی تشکیل دولت اسلامی در مدینه گردید…

به این آیه های سه گانه نگاه می اندازیم. می بینیم اخلاق فردی با نیازمندی گروهی، در سایه ی عقیده ی دینی، آمیخته است. سرشت عقیده ی دینی هم می طلبد در زندگی انسانها پیاده شود، به صورت نظام و سیستمی که بر آن ماندگار و استوار بماند کسی که آن نظام و سیستم را پاسداری می نماید و بدان متعهد می گردد و آن را می پاید.

دو آیه ی اول از عقاب و عذاب یزدان سبحان، و از زشت و پلشت بودن کار مؤمنانی صحبت می کنند که می گویند چیزی را که خودشان بدان عمل نمی کنند و برابر سخن خود نمی آیند و نمی روند… این دو آیه بدین وسیله جانب اصیلی از شخصیت مسلمان را ترسیم می کنند که صدق و صداقت و راستی و درستی است. و این که باطن مسلمان بسان ظاهر او بوده، و کردارش با گفتارش مطابق و متفق باشد… در همه جا و همه چیز این چنین باشد… تنها به جنگ محدود نشود. بلکه کار مسلمان در این راستا باید در گستره ی فراخ تر از موضوع جنگی باشد که در آیه ی سوم می آید. قرآن بر این نشانه ی شخصیت مسلمان بسیار تکیه می کند و انگشت می فشارد. حدیث نبوی نیز بارها این نشانه را دنبال می کند و آن را مؤکد می دارد. یزدان بزرگوار یهودیان را تهدید می کند و می فرماید:

(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ)

«‏ آیا مردم را به نیکوکاری فرمان می‌دهید ( و از ایشان می‌خواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند ) و خود را فراموش می‌کنید ( و به آنچه به دیگران می‌گوئید ، خودتان عمل نمی‌کنید ؟ ) در حالی که شما کتاب می‌خوانید ( و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره آن که کردارش مخالف گفتار است ، مطالعه می‌کنید ؟ ) . آیا نمی‌فهمید ( و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد ؟ ) . ‏»

وقتی هم منافقان را تهدید می کند می فرماید:

(وَیَقُولُونَ طَاعَهٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِکَ بَیَّتَ طَآئِفَهٌ مِّنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ)نساء/۸۱

« ( این گروه متردّد ) می‌گویند :  ( از اوامر و نواهی تو فرمانبرداری و ) اطاعت ( می‌شود ) . ولی هنگامی که از پیش تو برخاستند و رفتند ، دسته‌ای از آنان در خفاء چیزی را تدارک می‌بینند که مخالف آن ( اوامر و نواهی و ) چیزهائی است که تو می‌گوئی ( و ایشان را بدانها گوشزد می‌نمائی ) !».

باز هم درباره ی منافق می فرماید:

(وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ. وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ)بقره/۲۰۴-۲۰۵

«در میان مردم کسی یافته می‌شود که سخن او در ( باره امور و اسباب معاش ) زندگی دنیا ، تو را به شگفت می‌اندازد ( و فصاحت و حلاوت کلام او ، مایه اعجاب تو می‌شود ) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد گواه می‌گیرد ( و ادّعاء دارد که آنچه می‌گوید ، موافق با چیزی است که در درون پنهان می‌دارد ، و و هنگامی که پشت می‌کند و می‌رود ( و یا به ریاست و حکومتی می‌رسد ) ، در زمین به تلاش می‌افتد تا در آن فساد و تباهی ورزد و زرع و نسل ( انسانها و حیوانات ) را نابود کند ( و با فساد و تباهی خود ، اقوات و اموال و ارواح را از میان ببرد ) ، و خداوند فساد و تباهی را دوست نمی‌دارد . گفتار و کردارش یکی است ) . و حال آن که او سرسخت‌ترین دشمنان است .»

پیغمبر خدا(ص) می فرماید:

«نشانه ی منافق سه چیز است: وقتی که سخن بگوید دروغ می گوید، و وقتی که وعده بدهد خلاف وعده می کند و زمانی که امین شناخته شود خیانت می کند».

احادیث در این باره زیاد است. چه بسا حدیثی که در اینجا نقل می کنیم از دقیق ترین و لطیف ترین رهنمودهای ارزشمند نبوی در این زمینه باشد… امام احمد و ابوداوود از عبدالله پسر عامر پسر ربیعه روایت کرده اند که گفته است: پیغمبر خدا(ص) به پیش ما آمد. در آن وقت من کودکی بودم. رفتم که بیرون بروم و بازی کنم. مادرم گفت: ای عبدالله بیا تا به تو بدهم…

پیغمبر خدا به مادرم فرمود:

«می خواستی بدو چه چیز بدهی؟».

مادرم گفت: خرما را. پیغمبر(ص) فرمود:

«اگر تو چنین نمی کردی دروغی بر تو نوشته می شد».

چه بسا با توجه به همین منبع و برگرفتن از همین چشمه ی پاک و زلال نبوی باشد امام احمد پسر حنبل نخواست از روایت مردی استفاده بکند و یادداشت بردارد که از فاصله های دور به پیش او رفت تا حیثی را از او بشنود و از آن بهره مند شود. وقتی که امام احمد دید که آن مرد دامن خود را جمع می کند و قاطر خود را فرا می خواند و آن را به گمان می اندازد که در دامنش خوراک است، در حالی که چیزی در آن نبود. امام احمد چون چنین دید نخواست از او حدیث را روایت کند، بدان دلیل که او با قاطرش دروغ می گفت!

این ساختار اخلاقی دقیق و نظیف نهاد و درون مسلم و شخصیت او است، شخصیتی که سزاوار کسی است که پاسدار امین برنامه ی خدا در زمین است. برنامه ای که این سوره آنرا بیان می دارد، و این حلقه از حلقه های زنجیره ی تربیتی گروه مسلمانی است که خدا آنان را آماده می سازد تا این امر را بپایند و آن را پاسداری نمایند.

چون به موضوعی رسیده ایم که این آیه ها در وقت نزول مستقیما" بدان پرداخته اند، و آن موضوع جهاد است، ما جلو موضوع های گوناگونی می ایستیم، تا از آنها سخن بگوئیم و ملاحظه هائی داشته باشیم و درس های عبرتی بیاموزیم.

پیش از هر چیز جلو نفس بشری می ایستیم. لحظه های ضعفی گریبانگیر این نفس می گردد. در آن لحظه ها جز یاری و کمک ذات باری آن را محفوظ و مصون نمی دارد، و چیزیجز تذکر همیشگی، و رهنمود دائمی، و تربیت دائمی، به فریادش نمی رسد…

اینان گروهی از مسلمانانند که در بعضی از روایتها گفته شده است آنان از زمره ی مهاجرانی بودند که آرزو می کردند خدا بدیشان اجازه ی جنگ بدهد، بدان هنگام که هنوز در مکه بودند. این آرزو به خاطر شدت شور و غوغائی و جوش و خروشی بود که در سر داشتند و ایشان را به جنگ ترغیب می کرد و برمی انگیخت. بدانان دستور داده می شد که دست نگاه دارند و نماز بخوانند و زکات بدهند.

(فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ)نساء/۷۷

«اما هنگامی که دستور پیکار به آنان داده شد…»

هنگامی که در مدینه بدیشان دستور جنگ داده شد در وقت مناسبی که خدا مقرر فرموده بود…

(إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ)نساء/۷۷

«بدین هنگام دسته‌ای از ایشان از مردم همان گونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند ! و بلکه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند ! و گفتند : پروردگارا ! چرا ( بدین زودی ) جنگ را بر ما واجب کردی‌ ؟ چه می‌شد اگر به ما فرصت بیشتری می‌دادی ( تا از لذائذ دنیا بهره می‌گرفتیم‌ ؟ ) »

یا همچون کسانی گروهی از مسلمانان در مدینه بودند. از گرامی ترین کارها در پیشگاه خدا می پرسیدند تا ن را انجام بدهند. هنگامی که آنان را به جهاد دستور دادند آن را زشت شمردند و نپسندیدند!

این ایستادن و نگریستن کافی است چشمان ما راباز کنند و بر ضرورت کمک و یاری نفس بشریت با تقویت و ثابت نگاه داشتن و رهنمود کردن آگاه بشویم، یاری و تقویت و ثابت نگاه داشتن و رهنمود کردن در آن حال و احوالی که نفس بشری با تکالیف و وظایف سخت و دشوار رویاروی می گردد. تا بدین وسیله نفس بشری در راستای راه خود استوار بماند، و بر لحظه های ضعف خود پیروز و چیره بشود، و پیوسته به افق دور بنگرد. همچنین این ایستادن و نگریستن به ما الهام می کند و پیام می دهد که در جستجوی تکالیف و وظائف ، متواضع و فروتن باشیم، در آن حال که سالم هستیم و از آن تکالیف و وظایف معاف می باشیم! زیرا چه بسا ما نتوانیم در کاری که به خدا پیشنهاد می دهیم و آن را از او درخواست می کنیم توفیق حاصل نمائیم و از عهده ی آن برآئیم، وقتی که خدا آن کار را به ما حواله می فرماید و وادارمان به انجام آن می نماید! اینان گروهی از مسلمانان پیشین و پیشقراول هستند، چیزی را می گویند که آن را انجام  نمی دهند، تا بدانجا که خدا با این سرزنش سخت، آنان را سرزنش می فرماید، و با  این نکوهش هراس انگیز در قبال این کار ایشان را نکوهش می نماید!

بار دوم در برابر مودت و محبت خدا در حق کسانی می ایستیم که در راه او در یک صف می جنگند و می رزمند، انگار دیوار آهنین و روئین هستند…در جلو این تشویق و ترغیب نیرومند و ژرف به جنگ راه خدا می ایستیم… نخستین چیزی که این جا نوشته می شود و ثبت و ضبط می گردد درباره ی رویارویی از کار بازنشستن و عقب گرد کردن و جنگ را دوست نداشتن است. و لکن این سبب شگفت و شگرف در رخداد محدودی این را نفی نمی کند که تشویق و ترغیب عام و همگانی است، و در فراسوی آن حکمت دائم و همیشگی است.

اسلام جنگ را دوست نمی دارد و جنگ را به خاطر عشق به جنگ نمی خواهد. ولی اسلام جنگ را واجب می کند، چون واقعیت، جنگ را حتمی و قطعی می داند و هدفی که در فراسوی جنگ است بزرگ و سترگ است. اسلام برنامه ی الهی را در شکل واپسین و ثابت خود به انسان­ها عرضه می دارد. این برنامه هر چند که به فطرت سالم پاسخ مثبت می دهد، اما مردمان را به تلاش و کوشش و رنج و زحمت هم می اندازد، تا به سطح اسلام اوج گیرند و برسند، و در این سطح بالا و والا ماندگار گردند. نیروهای زیادی در این زمینه است که دوست نمی دارند این برنامه مستقر شود. زیرا این برنامه بسیاری از امتیازات را از ایشان می گیرد، امتیازاتی که بر ارزش­های پوچ و ناروا تکیه می زنند، و این برنامه با آنها می رزمد و آنها را از میان می برد زمانی که در زندگی انسان­ها استقرار بپذیرد و جای بگیرد. این نیروهای پوچ گرا از ضعف انسان­ها استفاده می کنند، ضعفی که بر ماندگاری در سطح ایمان و انجام تکالیف و وظایف آن دارند. از دیگر سو از نادانی خردها، و از ترکه های نسل­ها استفاده می کنند، چون با این برنامه تعارض و دوگانگی دارند و بر سر راه این برنامه سد و مانع ایجاد می کنند. شر و بدی آزار دهنده و اذیت رساننده است. باطل خودستا است. شیطان پست و پلشت است. لذا بر حاملان ایمان و پاسداران برنامه ی آن لازم و واجب می گردد نیرومند باشند تا بر مزدوران شر و بدی و بر همدستان و یاران شیطان چیره و پیروز شوند. نیرومند باشند هم در اخلاقشان، و نیرومند باشند هم در جنگ با دشمنانشان. بر ایشان لازم و واجب می گردد بجنگند وقتی جنگ یگانه وسیله ی تضمین آزادی دعوت برنامه ی جدید، و آزادی اعتقاد به آن، و آزادی کار کردن برابر نظم و نظام مرسوم و معلوم آن می گردد.

حاملان ایمان و پاسداران آن در راه یزدان می جنگند … نه در راه وجود خودشان یا در راه نژادشان از هر جنس و رنگی که باشند. برای جانبداری از نژاد، جانبداری از سرزمین، جانبداری از قوم و قبیله و طایفه و عشیره، و برای جانب داری از خانه و خاندان نمی جنگند بلکه تنها و تنها در راه خدای یگانه می جنگند و می رزمند، تا فرمان یزدان بالا و والا باشد و بماند. پیغمبر (ص) می فرماید: « من قاتل لتکون کلمه الله هی العلیا و فهو فی سبیل الله »

« کسی که بجنگد تا فرمان یزدان بالا و والا باشد و بماند، او در راه خدا می جنگد و جنگ او در راه خدا است ».

«کلمه الله» بیانگر اراده و خواست خدا است. اراده و خواستی که خدا دارد و برای ما آدمیزادگان ظاهر و پدیدار است همان اراده و خواستی است که با قانونی هم آوا و همساز است که تمام جهان هستی بر آن استوار و در سیر و حر کت است، جهان هستی ای که با حمد و سپاس پروردگارش در تسبیح و تقدیس است. برنامه ی خدا در شکل واپسینی که اسلام آن را به ارمغان آورده است، برنامه ای است که با آن قانون هم نوا و هم آوا و همراه و همسفر است، و تمام جهان هستی را – و مردمان را که در ضمن آن هستند – بر آن می دارد که برابر شریعت خدا فرمانروایی و داوری کنند، نه برابر شریعتی که جز خدا آن را وضع می کنند و آن را پدید می آورند.

بناچار افرادی با این برنامه می جنگند. طبقه ها و چین­هایی و ملت­ها و دولت­هایی با این برنامه می جنگند. چاره ای هم نیست اسلام باید با این جنگ رودررو شود و به پیش رود. چاره ای هم نیست باید جهاد بر سر مسلمانان واجب شود، برای پیروز شدن این برنامه و تحقق پیدا کردن اراده ی خدا در زمین و بالا و والا شدن و اماندن فرمان یزدان در زمین … بدین خاطر است که یزدان سبحان کسانی را دوست می دارد که در راه او در یک صف متحد و متفق می جنگند و می­رزمند، انگار دیوار آهنین و سد فولادین هستند١.

برای بار سوم می ایستیم در برابر حالتی که خدا دوست می­دارد مجاهدان بجنگند و آن را داشته باشند:

(صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ ).

(در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می‌رزمند ، انگار دیوار سربی بزرگی هستند.)

این امر در ذات خود یک وظیفه ی فردی است، و لیکن فردی است اما به صورت گروهی، و در میان گروهی دارای نظم و نظام انجام می پذیرد. زیرا آنان که با اسلام رویاروی می شوند و می­جنگند با نیروهای گروهی و جمعی با اسلام رویاروی می شوند و می جنگند، و دسته ها و گروه های انبوهی را بر ضد اسلام برمی شورانند و برمی انگیزانند. پس چاره ای جز این نیست که لشکریان و سربازان اسلام با دشمنان اسلام در خط و صف واحدی رویاروی شوند و بجنگند خط و صف واحدی که منظم و مرتب و استوار و پایدار باشد. گذشته از این سرشت این دین چنین است وقتی که پیروز می شود و محافظت و پاسداری را بر عهده می گیرد، بر جمعی و گروهی محافظت و پاسداری را انجام می دهد، و جامعه ی متحد و متفق و یکپارچه و یکدست و هماهنگ را ایجاد می کند و پدید می آورد… چه شکل فرد گوشه گیری که تنها به پرستش بپردازد، و تنها جهاد کند، و تنها زندگی را به سر ببرد، شکلی است دور از سرشت این آیین، و دور از مقتضیات این آیین در حالت جهاد و گذشته از آن در حالت محافظت و پاسداری از زندگی.

شکلی را که یزدان برای مؤمنان دوست می دارد و می خواهد، سرشت آئینشان را برایشان ترسیم می کند، و نشانه های راه را برایشان روشن و آشکار می سازد، و برایشان پرده از سرشت ضمانت اجتماعی محکم و استواری برمی دارد که تعبیر نوآور قرآنی آن را به تصویر می زند.

  (صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ ).

(در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می‌رزمند ، انگار دیوار سربی بزرگی هستند.)

دیواری است که آجرهای آن همدیگر را کمک می کنند و به یکدیگر متصل می شوند و می پیوندند و هر آجری نقش خود را اجراء می کند، و سوراخ خود را می گیرد، زیرا سراسر دیوار فرو می ریزد ار آجری از آن از مکان خود بلغزد و بیفتد. فرق نمی کند جلو برود یا عقب برود، این سو و آن سو و پس و پیش بشود یا بالا و یا پایین برود، ویرانی به بار می آورد… این تعبیر، تعبیری است که حقیقت را به تصویر می کشد، نه فقط برای تشبیه همگانی باشد و بس. تعبیری است که سرشت گروه را، و سرشت ارتباط­ های افراد در میان گروه را به تصویر می زند. ارتباط هایی که روحی و فکری، و یا ارتباط های حرکتی و جنبشی است، و در داخل نظام و سیستم مشخصی و معینی انجام می پذیرد، و رو به سوی هدف مشخصی و معینی دارد و می رود.

———————————————————————

فی ظلال القرآن

نویسنده : سید قطب

مترجم: دکتر مصطفی خرم دل

انتشارات : نشر احسان



١ – مراجعه شود به کتاب: «الاسلام العالمی و الاسلام». فصل: صلح جهان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا