اقتدار و مشروعیت
اقتدار و مشروعیت
حسین بشیریه
اقتدار، قدرت مشروع، قانونی و مقبولی لاست که می باید در شرایط مقتضی مورد اطاعت و فرمانبرداری قرار گیرد؛ در اقتدار، توجیه و استدلالی نهفته است که آن را از شکل قدرت عریان خارج می سازد و برا ی موضوع قدرت پذیرفتنی می کند. از این رو گفته می شود که اقتدار برای پیروان و تبعیت کنندگان خصلت بیرونی ندارد. قدرت پدر در خانواده از نوع اقتدار است، زیرا به دلایل مختلفی قابل توجیه و پذیرفتنی است. در سطح دولت، قدرت به حکم قانونی بودن، مرسوم و سنتی بودن، در آمیخته بودن با مذهب و غیره به اقتدار تبدیل می شود. از این رو اقتدار محدودتر از قدرت است و نمی تواند حدود و شرایط امکان خود یعنی قانون، سنت، مذهب، عرف و غیره را نفی کند. ادعای حق الهی پادشاهان در گذشته قدرت ایشان را به اقتدار تبدیل می کرد. امروزه در حکومت های مردم سالار قدرتی که مبتنی بر رضایت و حق حاکمیت مردم تلقی شود، اقتدار به شمار می رود. خود دموکراسی روش و شیوه ای برای تبدیل قدرت به اقتدار است. به طور کلی تر مفهوم قرارداد اجتماعی به عنوان اساس حکومت در قرن جدید، تنها مجرای تولید اقتدار به شمار می رود. از این دیدگاه به معنای درست کلمه با مفهوم اقتدار سرو کار داردف نه با مفهوم قدرت. هنر سیاستمدران در تولید اقتدار از قدرت های موجود است. سیاستمدران با از دست دادن قدرت خود، لزوما" اقتدار خویش را از دست نمی دهند، هم چنانچه با کسب قدرت نیز لزوما" اقتدار حاصل نمی کنند. اقتدار چنانکه فلاسفه سیاسی کلاسیک غرب مانند هابز و لاک و روسو استدلال می کردند، اساس حاکمیت دولت است و به این عنوان تنها بواسطه رضایت و قبول کسانی که موضوع حاکمیت و اقتدارند، پدید می آید و تنها در صورتی تداوم می یابد که در قالب وضع قوانین لازم برای حفظ جان و مال و آزادی و صلح و امنیت مردم به کار رود.
اقتدار به این معنا دو چهره دارد: یکی آنکه در حوزه حکم و حاکمیت ظاهر می شود و دیگری آنکه در وجه اطاعت و فرمانبرداری اتباع از قوانین تجلی می کند. از این دیدگاه، نفس شکل گیری دولت به مفهوم با ثبات و نهادمند آن نیازمند قوام یافتن اقتدار است. بدون اقتدار نمی توان به احکام و تصمیم های الزام آور از نظر قانونی رسید. قدرت های سیاسی و اجتماعی مختلف در غیاب اقتدار منشأ نزاع و کشمکش و بی ثباتی در حیات سیاسی هستند. در عصر جدید که منابع ماوراء اجتماعی مشروعیت قدرت دچار بحران شده اند، تنها راه تولید اقتدار، توسل به حاکمیت مردم بوده است.
مشروعیت
مفهوم اقتدار با مفهوم مشروعیت، چنانکه دیدیم رابطه نزدیکی دارد. مشروعیت نه صرفا" به قانونیت دولت از نظر حقوقی، بلکه به پذیرش اجتماعی آن از جانب اتباع مربوط می شود. مبحث مشروعیت به مبحث قدیمی تر در فلسفه سیاسی یعنی مبحث التزام و وفاداری و تعهد یا تکلیف سیاسی اتباع در تبعیت از حکومت باز می گردد. مشروعیت نظام های سیاسی از این دیدگاه به احساس التزام و تعهد افراد نسبت به اطاعت از آنها بستگی دارد. مشهورترین بحث درباره مشروعیت را باید در آثار ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی یافت. به نظر او "دولت رابطه سلطه آدمیان بر آدمیان است؛ رابطه ای است که به وسیله خشونت مشروع (یعنی خشونتی که مشروع تلقی می شود) پشتیبانی می گردد. یرای آنکه دولت تداوم یابد، افرادد تحت سلطه می باید از اقتداری که قدرت های موجود برای خود قائل هستند، اطاعت کنند."
به طور کلی تر دو دیدگاه درباره مفهوم مشروعیت سیاسی وجود دارد؛ یکی دیدگاه فلسفی و دیگری دیدگاه جامعه شناسانه. فلاسفه سیاسی معیارهای گوناگونی برای مشروعیت دولت ها عرضه داشته اند که از آن جمله "عدالت"، "اعتدال" و "فضیلت" در فلسفه سیاسی کلاسیک را می توان نام برد. در آن دیدگاه این ویژگی ها به عنوان عناصر ذاتی و درونی حکومت تصور می شدند. اما در دیدگاه جامعه شناسانه، مشروعیت دولت از دیدگاهی بیرونی یعنی از دیدگاه اتباع ملاحضه می شود. و بر سه نوع اصلی مشروعیت از دیدگاه جامعه شناسانه را مطرح کرده است؛ اول مشروعیت سنتی، دوم مشرعیت کاریزمایی و سوم مشروعیت قانونی. به گفته وبر، اقتدار سنتی "اقتدار گذشته ابدی یعنی اقتدار رسومی است که به واسطه تصدیق و پذیرش که از دیر باز قداست یافته اند." انواع اصلی اقتدار و مشروعیت سنتی، پدر شاهی و پدر سالارانه بوده اند. مشروعیت کاریزمایی "اقتدار ناشی از لطف و عطیه خارق العاده و شخصی است؛ ارادت مطلقا" شخصی و اعتماد شخصی نسبت به الهامات، خصال قهرمانی و دیگر ویژگی های رهبری فردی است." "سرانجام سلطه قانونی به حکم اعتقاد به اعتبار قوانین موضوعه پدید می آید و بر صلاحیت کارکردی مبتنی است "
________________________________
منبع: آموزش دانش سیاسی ( مبانی علم سیاست نظری و تأسیسی)
مؤلف: حسین بشیریه
انتشارات: نگاه معاصر
نوبت چاپ: چاپ سوم ۱۳۸۲ تهران