سياسي اجتماعي

اسلام فراگیر و شخصیت سیاسی مسلمان

اسلام
فراگیر و شخصیت سیاسی مسلمان

دکتر
یوسف قرضاوی

 اسلام به دو دلیل اساسی همه ی عرصه های زندگی را
تحت پوشش هدایت و توجیه خویش قرار می دهد .

اول:اسلام
در مرد مسائلی که محور و اساس مسایا سیاسی به حساب می آیند ،از دیدگاهی روشن و
حکمی صریح برخوردار است .

اسلام
صرفاً آیینی رهبانی و شعایری تعبدی نیست که کارش تنها ایجاد ارتباط میان خداوند و
انسان باشد و کاری به سرو سامان ئائن امور زندگی و اداره ی اجتماع و حکومت نداشته
باشد .به هیچ وجه،زیرا اسلام همه ی عرصه های :عقیده ،عبادت ،اخلاق،شریعت فراگیر و
تکامل بخش را شامل می شود و به عبارت دیگر به خاطر قرار دادن قواعد و قوانین و
تشریفات و ارائه ی راهنماییهای لازم در مورد زندگی فردی ،امور خانوادگی ،اوضاع
اجتماعی ،و ارکان حکومتی و روابط بین المللی ،نظامی ،دینی کامل و فراگیر برای
اداره ی زندگی بشری است .

کسی
که قرآن کریم و سنت پاک رسول خدا و کتاب های فقه همه  مذاهب مختلف اسلامی را مطالعه کرده باشد به
وضوح به این حقیقت پی می برد .

حتی
بخش عباداتفقه با سیاست بی ارتباط نیست ،زیرا مسلمانان اتفاق نظر دارند که ترک
نماز و خودداری از پرداخت زکات ،تظاهر به روزه خواری در ماه رمضان ،و اهمال فریضه
ی حج ،سبب عقوبت و مجازات می شوند .و گاهی در صورت لزوم و ضرورت اگر گروهی با
استفاده از زور و قدرت نظامی دست به آن کارها بزنند ،با آنها رویاروی خواهد شد
.همچنان که حضرت ابو بکر با کسانی که از پرداخت زکات خود داری نمودند به جنگ
پرداخت .

حتی
گفته اند چنان چه مردم سرزمینی بعضی از قوانین و احکامی را که جزو شعایر و فرهنگ
اسلامی هستند ،مانند اذان ،ختنه پسران ،نماز های دم عید اضخی و فطر را ترک کنند
،واجب است که برای اجرا و ادای آنها دعوت بشوند و اتمام حجت بر آنان انجام بگیرد
،اما چنان چه از ادای آنها خود داری نمودند ،و بر ترکشان اصرار ورزیدند ،تا وقتی
که به آنها گردن می نهند و به صف مسلمین بر می گردند ،بایستی با آنها رویاروی
انجام بگیرد .

اسلام
در زمینه ی سیاست های آموزشی ،تبلیغی و رسانه ای و قانون گذاری و سیاست های حکومت
داری ،اقتصادی ،جنگ و صلح،و همه یامور تأثیر گذار بر اجتماع ،دارای قواعد و احکام
و رهنمود های خاص خویش است .و هیچگاه نمی پذیرد که در حاشیه ی زندگی قرار داده شود
و یا به خدمت مکتب ها و ایدئو لوژیهای دیگر در بیاید .و جز به سیادت و رهبریت
رضایت نمی دهد .و تنها پیروی نمودن از اسلام و خدمت گذاری پیروانش را پذیرا می شود
.

حتی
نمی پذیرد که رهنمودها و قانون گذاری زندگی میان او و فرمانروای دیگر تقسیم بشود
.و آن سخن را که به حضرت عیسی نسبت می دهند نمی پذیرد که :هرچه را که به پادشا
متعلق است به او بسپار و هر چه را ازان خدا است به او واگذاز کن !

زیرا
مبنای اندیشه ی اسلامی بر این نظریه استوار است که ،خود قیصر و همه ی آن چیزهای که
به او تعلق دارد و در اختیار او قرار دارد ازان خداوند یکتای بی همتا است .خداوندی
که همه یموجودات جاندار و بی جانی که در آسمانها و زمین قرار دارند ،زیر سلطه
فرمانروای و مالکیت او قرار دارند .

مبنای
اندیشه ی توحیدی و یکتا پرستی بر آن است که مسلمانان به غیر از خداوند هیچ کس و
هیچ چیز دیگری را به عنوان پروردگار ،آغاز و فرمانروا ،حکم و قاضی پذیرا نشود .

همچنان
که این موضوع به تفصیل در سوره ی انعام که سوره ی توحید و یکتا پرستی نامیده می
شود بیان گردیده است .

حقیقت
و روح توحید در واقع شورش و نهضتی است در راستای تحقق آزادی ،مساوات و برادری بشری
،تا اینکه برخی از انسانها برخی دیگر را به عنوان فرمانروا و ارباب خویش نپذیرند
.و بدین ترتیب بر وی بندگی انسان برای انسان مهر بطلان نهاده شود .به همین خاطر
بود که رسول خا صلی الالهعلیه و سلم همه ی نامههای را که پادشاهان مسیحی و یهودی
می فرستاد به این آیه تمام می فرمود :

آل
عمران :۶۴

…ای
اهل کتاب بیاید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که  جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم
و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدای نگیرد پس اگر اعراض کردند بگویید
:شاهد باشید که ما مسلمان هستیم .

 

راز
رویاروی مشرکین و سران مکه با دعوت اسلامی همین بود ،و از همان آغاز به مجرد بر
افراشته شدن پرچم لااله الله به خوبی می دانستند که در پشت آن چه چیزی قرار دارد
،و چه اهدافی را در جهت دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی در کنار تغییرات فردی و
خانوادگی دنبال می کند .شناختی که در مورد آن شکی نداشتند .

 

شخصیت
سیاسی مسلمانان

دوم
:شخصیتی که عقیده و شریعت و عبادت و تربیت اسلامی از انسان مسلمان می سازد ،امکان
ندارد که شخصیتی سیاسی نباشد .مگر آنکه اسلام به درستی فهمیده نشود ،یا رهنماییهای
آن به خوبی به اجرا در نیاید .

وقتی
که اسلام فرضیه ای مانند :امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یکی از مسولیت
های اساسی مسلمانان معین می نماید ،و از آن به عنوان اندرز گفتن به فرمانروایان
یاد می کند ،و حتی بر اساس این حدیث که الدین النصیحه تمامی دین را اندرز و نصیحت
می شمارد .و گاهی از آن به عنوان تواصی به حق و تواصی به صبر که از شروط اساسی
نجات از زیان و خسران دنیا و آخرت است یاد می نماید .

اما
اکنون متأسفانه دخالت مسلمانان در امور عمومی مسلمانان را دخالت در امور سیاسی می
نامند ؟!

—————————————————-

منبع : فقه سیاسی

مولف : دکتر یوسف قرضاوی

مترجم : عبدالعزیز سلیمی

انتشارات : نشر احسان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا