مقالات

عالمان و واعظان این روزگار؟!

عالمان و واعظان این روزگار

نویسنده :اکبرشاه نجیب آبادی / مترجم:رحیم بخش یارمحمد زهی

مرحوم نواب صدیق خان، در جایی از رساله ی خود به نام فتنه الانسان من تلقاء أبناء الزمان می نویسد:

«علما فاقد دانش و آگاهی لازم هستند. زاهدان ریاکار متظاهر از اصلاح [باطن] تنها نامی با خود دارد و از فساد انبارهایشان انباشته است. مسلمانی تنها در کتاب­هاست و مسلمانان [راستین] در گورها خوابیده اند:

چون شیر درنده در شکاریم همه                 با نقش و هوای خویش یاریم همه

گر پرده ز روی کارها بر دارند                        معلوم شود که در چه کاریم همه

دانشمندی گفته است: در آغاز علما عمل داشتند نه قول، سپس عمل و قول در کنار هم قرار گرفتند و اکنون فقط قول است و عمل نیست. نزدیک است که این وضع عوض شود. اکنون می­بینیم که این پیشگویی درست از آب درآمده است که نه قول هست و نه عمل. اگر قولی هست طبل تو خالی و اگر عملی هست فساد خالص است. دل ها به امور ناروا گرایش یافته اند و اقوام به راه امور نامشروع رهسپارند.

زبان ها فقط غیبت می گویند. گوش ها فقط مذمت می شنوند، چشم ها فقط عیب ها را می بیند، از دست شان قلب ها ریشند، قلب های شان صداقت و امانت پذیر نیستند، لذتی که از هزلیات حاصل می کنند، از قرآن و حدیث و شنیدن آن برایشان میسر نیست. برای پند و اندرز، لقمان دورانند و برای کردار زشت،شیطان زمان.

همه کژ طبع در سرشت نهاد                 همه در شیوه ی ستم استاد

همه سر کرده ی سپاه بلا                    همه بر هم زنان بزم وفا

عیب جویان و پای تا سر عیب                کرده آینه را نهان در جیب

نیک اندیشان از بدان بتر باشد                لعل شان سنگ بدگهر باشد

خوردشان با بزرگشان در جوش و خروش است. همسایه با همسایه درگیر است. فرومایه و شریف هم حق پوشند و در اظهار کلمه حق خاموش. همه و همه گلیم شقاوت بر دوش، حلقه بندگی در گوش، همه را روز جزا فراموش، همه از باده مکر و تزویر بیهوش، غرض اینکه همه گندم نما و جو فروش هستند و در شهوت شکم و فرج مدهوشند و هر کدام را بنگری شهوت پرست و زیانکار است. با هر یکی آمیزش داشته باشی خیانتکار و مردم آزار است. چراغ ایمان این قوم بی نور است و خانه ی اعتقادشان لانه زنبور است. حیله گری و روباه بازی شان از بیان خارج است و این فتنه انگیزان را بی باکی و چاپلوسی­شان عیان و ظاهر است:

همه درنده پوستین چون سگ                همه مردم گزای چون کژدم

فضیل عیاض (رحمه الله) می­گوید: آرزومندم که بیمار باشم، تا مجبور نگردم در صف جماعت این ظاهرپرستان ریاکار بروم.

بی خردانی که از تنهایی وحشت دارند و با این درندگان همدم و مأنوس می­شوند، همیشه در زنج و از عافیت به دور می گردند:

تنها نشین و صحبت دیو اختیار کن           که آثار انس در گهر آدمی نماند

خوارک عاقل خون جگر است و غذای احمق شیر و شکر. بدان بر نیکان عیب می گیرند و حلال بر حرام می خندد. حماقت بر عقل برتری می طلبد. جهل بر علم فوقیت می خواهد. فاضلان همدوش فضولان هستند و علما هم آغوش با بی دانشی. در بین محقق و مقلد، ناقص و کامل، عارف و عامی هیچ تفاوت و امتیازی باقی نمانده است:

امروز بهای هیزم و عود یکی است              مرتبه ی خلیل و نمرود یکی است

در گوش کسانی که به غفلت هستند         آواز خر و نغمه ی داود یکی است

در این زمان عده ای بی دانش نیز موجودند که از جوهر ذاتی کاملاً بی بهره و از علم و فضل بی نصیب اند، اما در محافل از علم و فضل آبا و اجداد خود صحبت می کنند و اهل فضل و بلاغت را هدف طعن و طنز قرار می دهند. نمی دانند که در بازار صرّافان، ریزه ی استخوان ارزشی ندارد و سنگ سیاه را در برابر لعل مذاب منزلتی نیست.»

من در سال­های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ میلادی رساله ای به نام بزرگان نوشتم که تاکنون چند بار تجدید چاپ شده است. در این رساله وضعیت علما، امرا و مستضعفان با شفافیت تمام بیان شده است. بخشی از این کتاب را که درباره ی واعظان حرفه ای است در این جا می آورم:

از همه خطرناک تر و زیانبارتر، گروه واعظان حرفه ای هستند که دایره ی اثرشان فراخ و مصایب منتشر شده از آنان کشنده است. شمارشان فراوان است و تولیدات زیان آورشان مثل بیماری وبا قلب مسلمانان بی سواد را پیوسته تهدید می کند. نزد اینان انواع و اقسام قبا و دستار و تسبیح و عصاهای گوناگون برای بازیگری وجود دارد. بعضی از آنان اشعار مثنوی را با صدای خوش می خوانند و بعضی هم اشعار شاعران اردو و فارسی زبان را دستچین می کنند و می خوانند. بعضی خود شاعر هستند و اشعار خود را بسیار خوب می خوانند و بسیاری داستان ها و روایات سر هم می کنند. بعضی موضوعات وعظ خود را حفظ و با چری زبانی مثل گرامافون [یا ضبط صوت] بسیار عالی سخنوری می کنند و بعضی یک یا دو کودک کم سن و سال و خوش صوت همراه خود دارند که از صدای خوش آن ها برای جلی منافع بیشتر استفاده می کنند و مجلس خود را گرم می کنند و تمامی سعی واعظ این است که شنوندگان خوشحال باشند.

چنانچه به روستایی برسد که در آنجا اهل حدیث قدرت و تجمع دارند، واعظ بی درنگ اهل حدیث می­شود و موضوعات سخنرانی را از کتاب های تقویه الایمان و تنویر العینین انتخاب و حتی آمین بالجهر و رفع یدین می کند. از آنجا که تمام شد، در روستای دیگر که افراد را کاملاً برعکس می بیند، بی درنگ از جواز مراسم سالروز میلاد پیامبر و جشن گرفتن بر قبرها صحبت می کند. سخنان تمام این واعظان به اینجا ختم می­شود که چیزی بدهید. بعضی وقت ها به نام مسجد و بعضی مواقع به نام مدارس یا یتیم خانه و یا انجمن، پول دریافت می کنند. منظور این است که کلاً مطلب به پول خلاصه می شود و تمامی خوانندگی و نوازندگی شان به «چیزی به نام خدا بدهید» ختم می شود. به قول کسی «این همه از پی آن است که زر می خواهد» اصولاً تمام واعظان دم از عشق رسول خدا می زنند و با جوش و خروش این حس را اظهار می کنند و پیوسته غزل­های عاشقانه می خوانند و با لحن خوش، شنوندگان خود را سرگرم می کنند، اما هرگز از سیرت و زندگی پیامبر، واقعه یا چیزی که برای مسلمانان مفید باشد و اثر نیکویی در آنان پدید آورد، نه بیان می کنند و نه می توانند بیان کنند. گاه از تصوف و داستان های راست و دروغ صوفیان گرامی سخن می گویند، ولی خودشان عکس آنچه می گویند عمل می کنند.

درباره ی این واعظان حرفه ای شنیده شده که بعضی پس از جمع آوری پول و مبلغ مورد نظر خود، تغییر شکل می دهند و دست به اعمال نادرست می زنند و با افراد شرور و ناباب همنشین می شوند. اکثر واعظان حرفه ای ریاست مآبانه سفر می کنند تا جایی که به میزبانان خود دستور تهیه ی غذاهای رنگارنگ می دهند و هیچ ابایی از این کار ندارند. بعضی برای میزبانان خود ادا درمی آورند و می گویند بعضی خوراکی ها با معده ام سازگار نیست و از خوردن غذاهای معمولی خودداری می کنند و در نتیجه دستور تهیه ی غذاهای خاص می دهند تا آتش تنور شکم را فرو نشانند. اگر از میزبان بیچاره کوتاهی یا کمبودی در پذیرایی مشاهده کند، بی درنگ قهر می کنند و قیامتی به پا می کنند. زمان ورود به شهر و روستا و یا خروج از آن، از طرفداران خود می خواهند که تجمع کنند و بیشتر به تعظیم آنان بپردازند، هنگامی که با شأن و شوکت همراه مریدان ساده دل خود به ایستگاه قطار می آیند، یکی از کسانی که برای بدرقه ی جناب واعظ آمده، جهت خرید بلیط برای وی راه می افتد. واعظ به جای اینکه پول بلیط را بپردازد، می گوید لابد خبرداری که من فقط با قطار درجه یک مسافرت می کنم و آن بیچاره را مجبور به خرید بلیط گران قیمت می کند. بیشتر واعظان دارای هواداران خاص خود هستند، که بازارشان را گرم نگه می دارند. بعضی از واعظان حرفه ای تألیفاتی هم دارند که هنگام سخنرانی خود برای فروش آن ها تبلیغ می کنند. تا وقتی که جهالت بین مسلمانان رواج دارد، روزی این واعظان حرفه ای فراهم است و بر شمار آنان روز به روز افزوده خواهد شد.اینان مسلمانان را همیشه جاهل و احمق نگه می دارند و هرگز خواهان روشن شدن اذهان مسلمانان نیستند. نشان این موضوع آن است که آنان از افراد باسواد و فهمیده دوری می کنند. خلاصه اینکه این واعظان حرفه ای فقط خواهان تداوم تاریکی و نآگاهی در اذهان امت اسلام هستند، تا جایی که گفته می شود گرگ ها به لباس واعظان درآمده اند و جیب برها در خانقاه سکنی گزیده اند.

کسی چنین گمان نکند که من همه را با یک چوب می رانم. یقین دارم که بعضی عزیزان، گرانقدر و قابل تعریف نیز هستند و می شود به هر اعتباری آنان را ستایش کرد؛ اما متأسفانه آنان انگشت شمارند. من در مجموع، نظر کلی خودم را می گویم. شخص یا افراد خاصی را نام نبرده ام و نمی خواهم بدون علت کسی را برنجانم و فقط به باب آنچه که آگاهی داشتم نوشتم. بعید نیست که گروه نامبرده، بعد از نشر این نوشته، غوغا راه اندازند و سعی کنند مرا هدف سرزنش قرار دهند. اما خوشبختانه آنچه نوشته ام، فقط برای خوشنودی خدا بوده و نه از مخالفت کسی یم دارم و نه نیاز به موافقت کسی دارم:

جهانیان ز تو برگشته اند گر غالب            ترا چه باک خدایی که داشتی، داری

از جمله راه های شناخت علمای بد روزگار این است که در آنان اثری از فداکاری و ایثار دیده نمی شود، یعنی چیزی که ویژگی اسلام است و می خواهد در هر مسلمانی نمودار گردد. این گونه افراد در راه خشنودی خدا هیچ گونه اذیت و آزار جسم و مالی برای خود تحمل نمی کنند. در حالی که افرادی که از اسلام بیشتر آگاهی دارند و تقرب الهی برایشان حاصل شده است، به آسانی از جان و مال خود می گذرند:

( إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ )      توبه: ۱۱۱

«بیگمان خداوند ( کالای ) جان و مال مؤمنان را به ( بهای ) بهشت خریداری می‌کند .»

اما علمای بد این روزگار، بس بزدل و از هم بیشتر به جان و مال خود وابسته ند و از هر خطری که این سه چیز (جان، مال، جاه) آنان را تهدید کند فرسنگ ها دور می گریزند. هرگز نمی خواهند دور و بر چیزهای خطرآور بگردند، تا مبادا آنچه را که می پرستند از دست بدهند و اگر جایی احساس کنند خطری وجود ندارد، لاف زنان چنان غوغایی به راه می اندازند که گوش فلک کر می شود. اما اگر خطری از جانب حکومت و یا از جایی دیگر آنان را تهدید کند، بی درنگ دم می جنبانند و خاموش می شوند و از اظهار کلمه ی حق، به گونه ای لال می شوند که انگار آنان را مار گزیده است! و در مقابل دشمنان اسلام مثل شغال دم بریده می شوند. اما برای تکفیر مسلمانان و تحقیر علمای حق، شیر ژیان هستند.

این کتاب تا اینجا تحریر شده بود که ماهنامه فاران، به سردبیری جناب محمد عثمان فارقلیط که دوست بنده است، به دستم رسید. جناب فارقلیط در این شماره تحت عنوان گروه خطرناک مطلبی ارزنده نوشته است. چون آن را مطالعه کردم، بسیار خوشحال شدم که ایشان نیز این موضوع را حس کرده اند. از مطلب پیش گفته در اینجا قسمتی می آوریم، که آن را می شود خلاصه ای از همین کتاب دانست:

«روشن است که علما، مغز ملت و جامعه خود هستند و سخن و عمل آنان سنگ بنیاد و اساس ملت را تشکیل می دهد. افراد مذهبی امور خود را از نگاه علما می شنوند و درک می کنند. هر سخن و کردار آنان را نمونه ی شریعت می دانند و می فهمند. علما پایه ی هر نقشی را بگذارند ملت نیز همان را انجام می دهد و وجدان ملی آنان با همان پیمانه ی علما پر می شود. به هر رنگی که علما درآیند جامعه نیز همان رنگ را به خود می گیرد. اگر علما از دستیابی به وحدت در بین خود قاصر شوند، غیر ممکن است که ملت دارای وحدت باشد و از اختلاف و تفرقه محفوظ گردد. اگر علما خوف خدا را در دل خود جای ندهند و از قدرت مادی بیمناک باشند، حتماً ملت آنان نیز ترسو و پست همت و آسایش طلب می شود. چنانچه علما از علم خود به طرز صحیح استفاده کنند، در میان آنان نیز شوق و ذوق علم و عمل پدید می آید. اگر آنان به جای سخن از عمل خود استفاده کنند، پیروان آنان نیز مظهر کردار می شوند. اما اگر علمای دین، علم خود را در جای نادرست استفاده کنند، یعنی هنگام دست یافتن به رهبری، راهزن می شوند، بدان که تباهی امت ناگزیر است. در مقابل علمایی که فرض خود را ادا و برای نجات امت مسلمان جان خود را فدا می کنند و هر عملشان بر پایه ی اخلاص و صداقت استوار است، آنان روشنگر امت و نیاز مسلمانان و وارثان پیامبران محسوب می شوند. درباره ی چنین علمایی خداوند می فرماید:

( إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء )   فاطر: ۲۸

« تنها بندگان دانا و دانشمند ، از خدا ، ترس آمیخته با تعظیم دارند.»

در واقع علما بر دو نوع تقسیم بندی می شوند: یک دسته آنانی که علم و عمل، گفتار و کردارشان کامل است و در اسرار شریعت تبحر دارند و در اجتهاد و بررسی مسائل دین، مثل چراغ افروخته و روشن هستند، آنان می دانند که دردها کدامند و قرآن حامل چه روح و پیامی است که به وسیله ی آن ضعیف قوی می شود و ظالم، عادل می شود و زبون شدگان در قله ی عزت و افتخار و وقار می نشینند. این دسته از علما وقتی امت را در گمراهی و تاریکی می بینند، دچار رنج و ناراحتی می شوند. وقتی آنان مشاهده می کنند که زمین خداوند، به جای امن و سلامتی دچار ظلم و دشمنی و فساد و بی امنی شده است. عیش و نوش و خورد و خوراک برای آنان حرام می شود. حضور آنان در محافل وعظ بدین سبب است که مسلمانان راه ها و قواعد شریعت را بیاموزند و سرشان تنها در مقابل خداوند واحد و در آستان او خم گردد. آنان به این منظور به محافل وعظ و موعظه گام می نهند که مسلمانان را از اسراف و ریا باز دارند و مشاور و دلسوز آنان باشند. مقصود اینکه هر کار آنان برای جلب خشنودی خداوند انجام می گیرد و هر اقدامشان برای بهبود و فلاح مسلمانان است و اندیشه ی آنان برای سرافرازی اسلام و اعلاء کلمه حق، وقف است. این دسته از علما امامان و پیشوایان امت مسلمان هستند.

دسته ی دوم، آنانی هستند که در تحصیل علم کامل هستند، ولی در کردار و استفاده از علم خود ناقص و ناتوانند. آنان بر کتاب و سنت گذری دارند، اما نمی شود به عمل آنان اقتدا کرد. اینان در سینه ی خود دل دردمند و در دهانشان زبان ماتم سرا دارند، ولی در خودپرستی و آسوده طلبی غرق گشته اند و از به میدان آوردن نیروی علم خود ناتوانند. ایشان همان عالمانی هستند که درهای گمراهی و بدبختی را به روی مسلمانان می گشایند و مردم آنان را می بینند و از آنان تقلید می کنند. این دسته از علما خود گمراه و با کردار خود، باعث گمراهی دیگران می شوند. امیدوارم چنین افرادی به خودآیند و راه راست هدایت شوند.

اما از بد شانسی مسلمانان، دسته سومی از علما در این روزگار به میدان آمده اند که چنان بیم آور و تباهی آفرین هستند، که نظام شرعی را واژگون و امور زندگی مسلمانان و ذهنیت آنان را دگرگون کرده اند. این دسته از علما نه تنها به علوم دینی که به انواع دیگر علوم نیز رغبت ندارند. ناآشنایی این دسته با اسلام مثل غریبی است که کوچه و خیابان های شهری را ندیده و نسبت به آن هیچ گونه آشنایی نداشته باشند. امروزه این طبقه در میان مردم ساده دل به خوبی جا کرده اند و چه چه و به به می کنند. عموماً مردم به معلومات آنان کاری ندارند. آنان برای داستان سرایی و قصه گویی و تحرکات نمایشی این دسته از علما جان می دهند و در چنگال آنان گرفتار شده اند و همان ذره ی ایمان خود را که دارند تباه می کنند. این دسته از علما از بازیگری در تئاترها بازنشسته اند و از دیگر شغل هایی که نیاز به زحمت دارند رویگردان شده اند و برای دستبرد زدن به جیب مسلمانان در هر جا پرسه می زنند و به نام واعظ و ناصح، عملاً مسلمانان را فلج و دین و اخلاق و اقتصادشان را به تاراج می برند. این گونه علما نمی دانند که کتاب و سنت چیست، پیام اسلام چیست و خصوصیات دین خداوند کدامند، آنان نمی دانند که بیماری اصلی مسلمانان چیست و برای درمان آن چه تدابیری لازم است. قصد و هدف آنان این است که امت مسلمان را هر چه بیشتر بدوشند و آن ها را در جهالت باقی بگذارند. این گروه از علما همیشه برآنند که از ذهن خالی مسلمانان سوء استفاده کنند و به داستان های دروغین و افسانه های بی سر و ته و بحث های غیر ضروری مشغول شوند و آنچه را که در مغزهای کثیف خودشان هست، به مسلمانان دیکته کنند و به زندگی ننگین خود ادامه دهند. از یک سو کمبود علمای حق و از سوی دیگر جهالت و بی سوادی عموم مسلمانان، این گونه افراد را یکه تاز میدان کرده است. آنان برای جلوگیری از دسترسی علمای واقعی به این میدان و برای حفظ آبروی خودشان تمام کوشش خود را به کار بسته اند و برای بدنام کردن علمای حق لحظه ای بیکار نمی نشینند و همواره به مارک زدن و انواع و اقسام حیله ها مشغول هستند، از جمله اینکه به مردم ساده اندیش می گویند: اگر در دنیا کسی مستحق اعدام باشد، وهابی ها هستند! چون وهابی­ها بزرگان و پیران و اولیا را بد می گویند و منکر آن ها هستند و مسلمانان را از آداب و رسومشان دور می کنند و این کار از فرائض وهابی­هاست. این حربه آن قدر کارگر و مؤثر شده است، که بهترین علمای حقانی را که پرچم دار شریعت هستند، می توان به راحتی شکست داد.این دسته از علما آنان را که وهابی لقب می دهند از چشم مردم می اندازند و در نتیجه میدان برای گرفتن اموال مردم برای خودشان خالی می شود و با آزادی تمام این کار را می کنند و مردم را بیشتر از آنچه قبلاً بوده اند، در بی علمی و جهالت نگه می دارند و در این کار موفق هستند. اینان کسانی اند که خداوند در سوره توبه آیه ی ۳۴ درباره ی آنان فرموده است: «‏ ای مؤمنان ! بسیاری از علماء دینی یهودی و مسیحی ، اموال مردم را به ناحق می‌خورند ، و دیگران را از راه خدا بازمی‌دارند ( و از اطمینان مردمان به خود سوءاستفاده می‌کنند و از پذیرش اسلام ممانعت می‌نمایند . ای مؤمنان ! شما همچون ایشان نشوید و مواظب علماء بدکردار و عرفاء ناپرهیزگار خود باشید و بدانید اسم و رسمْ دنیاپرستان مال‌اندوز را تغییر نمی‌دهد ) و کسانی که طلا و نقره را اندوخته می‌کنند و آن را در راه خدا خرج نمی‌نمایند ، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسیار دردناکی مژده بده. »

همچنین درباره ی علمای سوء می فرماید: «زمانی می رسد که در این آسمان، علمای پر آوازه، بدترین مخلوق می شوند! علمای ربانی دارای چه سیرتی هستند و چه فرایضی در قبال مسلمانان به عهده ی آنان است؟

قرآن می فرماید که هادی و راهنما از هم باید صابرتر باشد؛ چون وی ناگزیر به تحمل سختی ها و مشکلات است. وقتی در چنگال مصایب گرفتار شد، ناامید نشود و از همه باید بیشتر به آیات خداوند یقین داشته باشد. این واقعیتی است که در انسان نیروی عمل و پیروزی پدید می آورد. به کمک اعتقاد و یقین است که راه های دشوار اصلاح امت طی می شوند. وقتی این اوصاف در یک عالم پدید آمدند، بر او فرض است که مردم را به سوی حق فرا خواند و برای اجرای احکام الهی مردم را آماده و مهیّا سازد.

خداوند در سوره ی سجده آیه ی ۲۴ می فرماید: «‏ و از میان بنی‌اسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما ( و برابر قوانین ما ، مردمان را ) راهنمائی‌ می‌نمودند ، بدان گاه که بنی‌اسرائیل ( در راه خدا بر تحمّل سختیها ) شکیبائی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند . ‏»

بزرگ ترین وظیفه علمای حق این است که برای اصلاح امت زندگی خود را در راه خدا وقف کنند و دعوتگری را در زندگی خود همیشه مدنظر داشته باشند: ( وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ ) مسلمانان بهترین امت­ها هستند و برای این خلق شده اند که به مردم سود برسانند و کارهای بهبودی انجام دهند، دعوتگر حق باشند و مردم را به سوی عمل نیکو دعوت دهند. ( کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ ) از آیات ذکر شده روشن می گردد که علمای ارجمند باید نخستین کارشان دعوت به حق و تبلیغ خوبی ها باشد و این کار را خود فرض بدانند.

دقت کنید به اعمال علمایی که ملت را اسیر کرده اند! چه بلاهایی که بر سر خلق خدا نمی آورند. آنان برای مسلمانان و غیر مسلمانان چقدر مفیدند؟ این افراد نه از علوم شریعت آگاهی دارند و نه قابلیت فهم اصول اسلامی را دارند و نه سیرت اخلاقی آنان چندان تعریفی دارد؛ چون آنان عادت به سختی ها ندارند، آسان ترین راه به دست گرفتن رهبری مسلمانان را برمی گزینند. آن را به عنوان واعظ و سخنور، محصول و دسترنج نادانان را در اختیار می گیرند. به اندازه ای که مسلمانان به مجالس مذهبی و سخنرانی ها اهتمام دارند و به اندازه ای که قرآن در دنیا مطالعه می شود، کتاب دیگری به این حد هوادار ندارد. چون در منازل و مساجد و محافل و اجتماعات گوناگون خوانده می شود و به صورت جمعی و فردی هوادار دارد و چنین چیزی در ملت های دیگر جهان به نظر نمی آید.

پس لازم است که مسلمانان به این کتاب و مضمون و محتوای آن و مسائل مهم اسلام بیشتر آگاهی داشته باشند و اسلام را با روشن بینی و آگاهی و به دور از ناهنجاری رفتاری و اعتقادی جهالت عمومی نسبت به اسلام، فسق در رفتار، فسق در اعتقاد، مسلمانانی که از توحید حقیقی خداوند آگاهی دارند چقدر هستند؟ مسلمانانی که دلایل حقانیت کتاب خدا را در سر دارند چقدر هستند؟ مؤمنانی که از عظمت نبوت آگاهند چقدر هستند؟ مسلمانانی که از زندگی پاک پیامبر خدا، به درستی آگاهی دارند چقدر هستند.

ملت ما نمی داند که پیام انقلابی اسلام چیست و آن چه روحی است که یک ملت مرده را از اعماق ذلت و بردگی به اوج آزادی می رساند و به او این توانایی را می بخشد که در پرتو نور کلام خدا، نقشه ی جهان را تغییر می دهد.

از نمازگزاران بپرسد که هدف واقعی از نماز چیست؟ هم چنین از روزه داران بپرسد که در گرسنگی چه حکمتی نهفته است؟ اگر شما به ژرفای این مسائل وارد شوید، روشن می شود که علت این همه جهالت عمومی، صرفاً ناآگاهی و گمراهی علمای سوء است؛ چون خود آنان از درک این حقایق محروم هستند؛ بدبختانه، مانع دیگران نیز می شوند که این حقایق را به گوش امت اسلام برسانند. آنان می دانند اگر امت مسلمان به این حقایق دسترسی پیدا کند، نمی توانند از امت بهره کشی مادی کنند و همیشه برای تسلط بر مسلمانان از همان روش پیش گفته (تهمت و تکفیر ) سود برند و بازار خود را گرم نگه دارند. آنان هرگز مسلمانان را از وظیفه ی اصلی­شان آگاه نمی­کنند، بلکه همواره همان شاخص همیشگی وهابیت را بلند می کنند و مسلمانان را به جان همدیگر می اندازند و هرگز اجازه نمی دهند که امت اسلام دارای وحدت کلمه باشند و زیر پرچم قرآن گرد آیند.

دامنه ی فساد علمای سوء به اینجا ختم نمی شود. اگر دقت کنید، متوجه می شوید که علت الحاد و دین گریزی مردم، همین علمای سوء هستند. جوانان باسواد و روشن فکر، وقتی که کج اندیشی ها و جهالت این دسته از علما را مشاهده می کنند، به علت ناآگاهی از دین اسلام، همه این ها را منسوب به دین می کنند و به اسلام بدبین می شوند. و فکر می کنند که اسلام جلوی تمدن و پیشرفت و آزادی و عقل را می گیرد و می پندارند که اسلام چیز قابل عرضه ای به جهانیان نیست. چنین است که در بین جوانان و روشنفکران، میکروب الحاد و دین گریزی نشو و نما می کند. این است نتیجه ی جهالت علمای سوء که از بین فرزندان مسلمان، دشمنانی برای اسلام می سازند. چندین بار این فرصت را یافته ام که پای صحبت این جوانان و تحصیل کردگان بنشینم. با خونسردی افکار و صحبت هایشان را شنیده ام و به حیرت فرو رفته ام که آنان اسلام را فقط از طریق همین واعظان جاهل و داستان های بی سر و ته آنان می شناسند. از یک سو به سبب علمای سوء، الحاد و بی دینی نیرو می گیرد و از سوی دیگر غیر مسلمانان، این گونه اباطیل را می شنوند و از اسلام گریزان می شوند و گسترش اسلام و دعوت به حق نیز به عقب می افتد. اسلام در ذات خود ندای خرد و دلیل و برهان و اندیشه و بصیرت است. اسلام است که برای نخستین بار بشر را به ژرف نگری و اندیشه ورزی و درک و فهم فرا می خواند. امروزه اسلام به سبب این واعظان سوء به مجموعه ای از توهم پرستی ها تبدیل شده است و تا زمانی که به این گونه افراد مضر، میدان داده شود و برای آگاهی مردم کوشش نگردد، بیگانگی از اسلام و گمراهی از اعتقادات و فساد در همزیستی از بین نخواهد رفت و سطح اندیشه ی مسلمانان ارتقا پیدا نخواهد کرد.

اگر ملت مسلمان این انقلاب را در سطح اندیشه ی خود پدید آورد که وعظ و تبلیغ صرفاً برای گریه کردن و خندیدن نیست و عزم کند که از رهنمودهای علمای مخلص و روشنفکر بهره مند شود و به جای سخاوت های فردی برای ایثار و فداکاری جمعی آماده گردد، امروزه در گلستان دین دوباره بهار خواهد آمد و اندیشه ی واعظان حرفه ای بسیار زود درست خواهد گردید؛ ( فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ ) ناگزیریم به این اعتراف کنیم که سکوت علمای حقانی و دانشور، باعث فروغ واعظان حرفه ای و جاهل گشته است؛ چون آنان می خواهند در این گود پا نگذارند و از مقابله با این رقیبان خود را پاک و مبرا نگه دارند. به همین سبب بر شمار این واعظان افزوده می شود و میدان در اختیار آنان است. گو اینکه پاک ماندن علمای ربانی مقتضی این امر است که به (‏ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ‏) عمل شود، اما تبهکاری های این طبقه از مرز گذشته است. در این حالت خود دور نگه داشتن و این غوغا را با سکوت تماشا کردن، عمل امر به معروف نخواهد بود.

جناب عبدالرزاق ملیح آبادی مدیر روزنامه هند جدید، در کلکته می گوید:

«مسلمان به مسلمانی خود می بالد و برای دین اسلام همه چیز خود را حاضر است قربان کند، اما با وجود این همه جوش و خروش، از اسلام حقیقی فاصله دارد، نه اینکه از اسلام فاصله دارد بلکه اسلام راستین را بی دینی تلقی می کند و کسانی را که اسلام راستین را پیش می کشند، لامذهب و گمراه می داند. دلیل این وضعیت این است که به مرور زمان خرافات بی شماری در دین اسلام وارد گردیده شده است و از صدها سال این خرافات را اصل دین دانسته اند و می دانند. از بداقبالی، فقدان علمای حق نیز به این امر کمک کرده است.اگر علمای حقانی بوده اند انگشت شمار بوده اند و به سبب عدم همت و اراده، جرأت مقابله با جهل فراگیر را نداشته اند. این بزرگواران، در کتاب­هایشان اصل دین را معرفی کرده اند، اما این کتاب ها یا مورد قبول واقع نگشته اند و اگر شده اند، به سبب جهل و خشک اندیشی عمومی مؤثر نبوده اند. در نتیجه مسلمانان امروز با دین راستین بیگانه اند و هیچ شناختی از آن ندارند و اگر کسی آن را معرفی کند متعجب می شوند و با اعتراض می گویند این سخن کاملاً جدیدی است، ما هرگز آن را نشنیده ایم و علمای ما هرگز چنین نگفته اند. اگر دین این است آیا علمای گذشته و حال جاهل بوده اند و هستند؟ آنان چرا این سخنان را نگفته اند؟

اسلام آخرین و تنها دین راستین خداوند است. مفسدان برای تغییر آن بسیار کوشیدند، اما چون خداوند هر دو جهان، محافظ آن است دین راستین امروز در قرآن محفوظ است و شرح و تفسیر آن، روش پیامبر خدا (ص) نیز در دسترس است. من به مسلمانان می گویم که اگر شما واقعاً خواهان اسلام هستید و می خواهید به دین حقیقی عامل باشید و خواهان سعادت هر دو جهان هستید، پس به قرآن و روش پیامبر خدا باز گردید. این اندیشه را کنار بگذارید که فلان عالم یا فلان ولی چنین گفت و چنان کرد. در روز جزا از شما پرسیده نمی شود که به روش کدام و سخن کدام صوفی و عالم متعهد بوده اید، بلکه پرسیده می شود که از خدا و رسولش تا چه حد فرمان برده اید.

باور بفرمایید که اسلام راستین بسیار دوست داشتنی و دین ساده و آسانی و سراسر مطابق با خرد و موازین عقلی است. در این دین هیچ سخنی ناسازگار عقل وجود ندارد و برای خرافات جایگاهی نیست. این دین از انسان پرستی، توهم پرستی، تقدس گرایی، قبر پرستی، خشک اندیشی و تقلید و جهل، سخت بیزار است. اسلام خواهان آگاهی هر مسلمان از دین است. اسلام از مسلمانان خواسته است که کتاب خدا را بخوانند و آن را بفهمند. قرآن برای این نازل نشده که در چندین غلاف پیچانده و در طاقچه ها گذاشته شود و به آن سوگند خورده شود و یا آن را طوطی وار بخوانند. پاپ کاتولیک های کلیسای روم، مسیحیان را خواندن و فهمیدن تورات و انجیل بازداشته بود. امروزه نیز این ممنوعیت وجود دارد. هیچ مسیحی کاتولیک، اجازه ندارد تورات و انجیل را بفهمد، چرا چنین است؟ پاپ­ها و کشیش­ها دلیل آن را چنین بیان می کنند که وحی خداوند را جز خود آنان کسی دیگر نمی تواند بفهمد. عیناً همین اعتقاد را عالم نمایان ما در بین مسلمانان رواج دادند. در این زمان مسلمانان حاضر به پذیرش این مسئله نیستند که همه استعداد فهم قرآن و سنت را دارند و بدین صورت فهم دین را تعطیل کردند و مردم فقط برای این مسلمان هستند که هر سخن عالم نمایان را چشم بسته بپذیرند و آن را حکم خدا و رسول بدانند!! از یک سو این ظلم به آنان تحمیل می شود و از سوی دیگر صوفیان پرآوازه، شریعت جداگانه ای برخاسته اند که نام آن را حقیقت و طریقت گذاشته اند و می گویند که این ها اسرار و رموز هستند که سینه به سینه نقل شده اند و به ما رسیده اند و کسی جز ما آن ها را نمی فهمد و هر کسی به این موضوع اعتراض داشته باشد، کاملاً گرفتار بی دینی شده است. بدین گونه مسلمانان را از دین دور کرده و در میان آنان انواع بدعت ها و خرافات رواج داده اند و دین را چنان مسخ کرده اند که فقط راسخون فی العلم امروز می توانند به اساس آن دسترسی داشته باشند و برای دیگر مردم بازشناختن حق از باطل بیش از حد دشوار شده است.

این پرسش پیش می آید که دین حقیق کدام است؟ آیا همین دین است که صدها سال مسلمانان بر آن استوار هستند؟ اگر چنین است پس این ادعا که مسلمانان از دین منحرف شده اند، اشتباه است! لیکن اگر دین حقیقی جز این است باید آشکار شود که کدام است؟ اگر قرآن و سنت رسول خداست، پس چگونه آن را بفهمیم، در حالی که قرآن و حدیث قابل قبول عالم نمایان را انسان های کنونی نمی فهمند.

بسیار حیرت انگیز است که این گفته ها را بعضی ها بی دینی تلقی می کنند. جز اینکه از مردم بخواهد که رهرو کتاب خدا و سنت رسول باشید، چیز دیگری نمی گویم؛ چون اسلام فقط همین است و جز این نیست، ولی این فراخوان را هم بی دینی می نامند و شکایت دارند که این دوراندیشی شما مسلمانان را آزرده می کند. مسلمانان جه می خواهند؟ اگر در وجود خود احساس گمراهی و کجروی دارند، پس چرا منکر تغییر این وضعیت هستند؟ وضعیت زمانی تغییر یافتنی است که در روش های موجود عملاً اصلاحات انجام گیرد. پس چرا از من ناخشنود هستند؟ من همان چیزی را می گویم که خدا و رسول به انجام آن فرمان داده اند. واقعیت این است که عالم نمایات و متصوفه دعوت به سوی قرآن و سنت را تباهی خود می دانند. رونق بازار آنان تا زمانی هست که مسلمانان از فهم قرآن و سنت دور هستند. هر زمان که عموم مسلمانان از اسلام راستین آگاه شوند، این گونه افراد را کنار می زنند؛ چون این ها خوبی های دین و دنیا را به روی مسلمانان بسته اند.

اما با یک گل بهار نمی­آید. از تمام علمای حق درخواست می­کنم که به این میدان گام بگذارند و این دعوت مقدس را در بین مسلمانان گسترش دهند.

——————————————————————-

منبع:علما در آینه کتاب و سنت / مؤلف:اکبرشاه نجیب آبادی / مترجم:رحیم بخش یارمحمد زهی /

انتشارات:نشر احسان ۱۳۸۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا