او؛ پیامبر مهربانی ها بود!
او؛ پیامبرِ مهربانی ها بود
نویسنده: عبدالرحمن عزام
تاریکی همه جا را فرا گرفته بود، چراغهای فروزانی که پیامبران الهی، با نور معرفت روشن نموده بودند، بر اثرِ گردابها و گردبادهای وحشت و ظلمت، کورسویی بیش از آنها باقی نمانده بود.
بشریت اینک پردهی ضمخت تاریکی جلو چشمانش را گرفته بود و نمیدانست به کدام سوی، رو کند تا دری به روی آفتاب و راهی به سوی روشنایی باز یافته و خود را از وحشتکدهی ظلمانی ای که از هر جانب او را در بر گرفته بود، نجات دهد.
او در این تیرگی، بسا ارزشها را به باد فراموشی سپرده بود و اینک بسان گرگِ هاری شده بود که دوست از دشمن باز نمیشناخت و برای اشباع غرایز و گرایشهای نفسانی و شهوانی خویش، هر مانع و سدی را میپیمود، گر چه به بهای جان و مال، یا زندگی خود و فرزندانش، تمام میشد.
ستمگری و ستمگستری باعثه ی افتخار، و زور و تزویر مایه ی مباهات بود. آنکه گلیم فسادش از دیگران پهنتر، مقام و جایگه اش در میان مردم، والاتر و بالاتر، و آنکه نسبت به ضعفا و بیچارهگان کمتر التفاتی مینمود، مرتبه اش رفیعتر و منزلتش مَنیعتر بود.
زورمندان، مال مردمِ ناتوان را با زور چماق و سرِ نیزه میگرفت، کسی جهت دادخواهی مظلوم، علیه ظالم زورمند، تکانی به خود نمی داد.
در این گیرودار و عالمِ تاریک، بارِ دیگر امین وحی، انسانی را از عالمِ زمین، به نشانهی “پیامبری” در آغوش گرفت، او را فشرد تا برای مبارزه در میدان و معرکهی کارزار و نبردِ با ظلم و ستمگری، دست همت از آستین بدر آرد و برای احقاق هر حقی، کمر بندد و داد مظلوم از ظالم باز ستاند، و با زنجیر و شمشیر عدالت، دست خیانت ببندد و گردنِ رذالت بشکند.
او را برگزید و پیامبری اش داد تا به عنوانِ آخرین کس، سفیر و فرستادهی الله متعال برای بندگانش باشد، ایشان را راه نموده و پیام زندگی بخش الهی را به دلهای مردهی شان بدمد، باشد تا در پرتوِ دستورهای آسمانی او، راه از چاه باز شناسند.
او علَمِ دعوت بر دوش و چراغ هدایت به دست گرفت، درست زمانیکه تمام روی زمین را شرک و بت و پرستی و جاهلیت فرا گرفته بود. مکه که بنا و جایگاهِ ابرمردِ تاریخ، ابراهیم خلیل بود، مردمش سر تا پا غرق شهوات و فساد شده بودند. تعبیر درست از وضعیت جامعهی جاهلی آن زمان، همانی است که جعفر برای نجاشی پادشاه یمن خاطر نشان می سازد: «ما گروهی نادان و بت پرست بودیم، بت می پرستیدیم، از مردار دوری نمیکردیم، همواره دنبال کارهای زشت بودیم، همسایهها پیش ما احترام و حرمتی نداشتند، با خویشاوندان به جنگ و ستیز بر میخاستیم، افراد ضعیف و بی پناه مورد ظلم و استثمار زورمندان بودند، روزگاری به این منوال به سر بردیم» [فروغ جاویدان، ص. ۲۶۱]
آری او برخاست و با سابقه ی درخشان راستکاریها و درستکرداریهای خود، آمد تا دستِ این بشرِ غرق در ذلت را گرفته و راه زندگی و مسیر سعادت را برایش بنمایاند تا با ره پیمایی بر این مسیر درست، به سر منزل مقصود برسد.
در جامعه ای که مدارِ فضیلت بر محورِ زور و جور و ستم می چرخید، پیامبر اسلام، برای انسانیت، ره آوردِ محبت، مهرورزی و مهربانی به ارمغان آورد. او آمده بود تا مکارم اخلاقی را سنگ تمام بگذارد. «او رسالت خود را در این هدف بزرگ و والا خلاصه میکند. فرمودههای او در راستای تشویق به هر گونه خلق و خوی ارزشمند، پیاپی و ردیف میگردد. زندگانی شخصی او هم مثال زنده ای و صفحهی پاکیزه ای و تصویر والای درخشنده ای است، زندگانی زیبا و دلربائی که سزاوار این میگردد که یزدان جهان در کتاب جاویدان خود در باره اش بفرماید: {وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ} [قلم: ۴] (تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی.» [فی ظلال القرآن، تفسیر سورۀ قلم]
او برای ادای این رسالت و ابلاغ این مسؤولیت، سنگینترین بها را پرداخت نمود، برای شکنجهی او، از هیچ چیزی دست نگه نداشته و به قصد اذیت و آزارش از هیچ تلاشی کوتاه نیامدند. او، یاران، خانواده، و دوستانش را مورد بیمهری قرار دادند. ایشان را زدند، پاره ای را کشتند و جمعی را به اسارت کشیدند. و یا هم کسان زیادی را از خانه و کاشانهی شان، بیرون راندند.
او صلی الله علیه وسلم با سعهی صدر تمام این مصایب را تحمل نمود و هرگز برای انتقام، دست از آستین بدر نکشید و از همه سختیها و رنج و آزارهایی که به او در این راستا رسانده بودند، گذشت نمود.
او نه تنها از دشمنانِ جان خویش در فتح مکه گذشت نمود؛ حتی در جنگ طائف، بخاطر درخواست ثقیف، به اساس پیوند خویشاوندی، از قطع نمودن تاکستانهای شان، دست کشید. او که پیامبرِ مهربانیها بود و برای بشرِ در آستانهی مرگ، امید زندگی بخشیده بود، روز حنین، درست آنگاه که شکست و مرگ، از یک قدمی شان گذشته بود، یارانش را برحذر داشت از این که کودک یا زن یا اجیر و برده ای را به قتل برسانند. او در این روز، بر قتل یک زن، بسیار اظهار تأسف نمودند. (نبی رحمت ص. ۳۵۱)
هیچگاه به جنگ و درگیری با دشمن، وارد نمیشد تا مگر راهی جز آن نمی بود. تمام سعی و تلاش شان برین بود تا کمتر خونی ریخته شود و شریان زندگی کسی، بریده شود.