عقیدهمطالب جدیدمقالات

جنّ زدگی حقیقت یا توهّم؟!

جنّ زدگی حقیقت یا توهّم؟!

پژوهش و نگارش: رحمن جعفری

روستای قیلسون، سقز.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله وحده، و الصّلاه و السّلام علی من لا نبی بعده، و علی آله و صحبه و بعد:

چکیده:

یکی از امور غیبی که انسان از طریق حواس و عقل و تجربه به شناخت آن دست نمی‌یابد، و تنها راه شناخت آن وحی می‌باشد، عالم مربوط به جنّ است. جنّ موجودی است که قبل از آفرینش انسان آفریده شده؛ از توانایی و نیروی خارق العادّه ای برخوردار است. اعتقاد به همین نیروی فوق العادّه و دور شدن از منبع وحیانی، باعث شده بود که مشرکین قبل اسلام، جنّ را شریک خدا قرار دهند. قرآن کریم این امر را این گونه بازگو می‌کند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ» [الأنعام /۱۰۰] و براى خدا شریکانى از جنّ قرار دادند، هر چند خداوند آنان، ملائکه و شیاطین را آفریده است. جنّیان مانند انسان دارای اراده و اختیار بوده و حق انتخاب مسیر خود را دارند، بنابراین به دو دسته ی مؤمن و غیر مؤمن تقسیم می‌شوند. قسمت غیر مؤمن جنّ که به اسم شیاطین مشهورند، دشمنان قسم خورده‌ی اولاد آدمند و بسیار وسوسه گرند و برای اغواء و گمراه نمودن اولاد آدم هر مشقتی را به جان می‌خرند.

 کلید واژه: جنّ، انسان، داخل شدن جنّ به بدن انسان.

مقدّمه

بعد از اقامه‌ی نماز جمعه، جوانی به من مراجعه نمود و گفت: من جنّ در بدن دارم؛ بنده هم در عین ناباوری از او پرسیدم از کجا می‌دانی؟ ایشان در جواب گفت: من نسبت به همسر خود بد بین هستم! گفتم: خوب این که در دایره‌ی وسوسه‌های شیطان قرار می‌گیرد! گفت: در هنگام خواب کسی بر شانه‌های من می‌زند و مرا بیدار می‌کند! گفتم: این کار اگر از جنّ باشد دلیل بر آن است که جنّ در کنار تو قرار دارند نه در داخل بدن تو!

به هر حال این قضیه و امثال آن که بحث از آنها امروزه شایع شده، مرا وادار نمود که در حد بضاعت علمی خود، در این مورد تحقیقی نمایم و اینک حاصل تحقیقات خود را تقدیم خوانندگان عزیز می‌نمایم. امیدوارم که توانسته باشم که حق مطلب را ادا کنم و گرهی از گره‌های فکری جوانان را باز کرده باشم.

 در قرآن کریم از همان ابتدای آفرینش انسان، سخن از جنّ و نماینده‌ی آنان یعنی ابلیس به میان می‌آید و خداوند متعال در یک خطاب ملائکه و ابلیس را مکلّف به سجده برای آدم و همکاری کردن با او در مسیر جانشینی خداوند و آباد کردن زمین می‌نماید، ملائکه از ابتدای امر با طیب خاطر، گوش به فرمان خداوند، آمادگی خود را برای هرگونه همکاری با آدم ابراز می‌دارند، امّا ابلیس دچار خود برتر بینی شده و از اجرای دستور خداوند سر باز می‌زند و خود را در جبهه‌ی مخالف آدم قرار می‌دهد. بنا براین خداوند او را لعن و نفرین نموده و از رحمت خود بیرونش می‌کند، ابلیس هم که خود را بی‌بهره از رحمت خدا می‌بیند از خداوند درخواست عمر طولانی نموده، تا بتواند عقده‌ی خود را بر سر آدم و اولاد آدم خالی کند. هنگامی که خداوند این مهلت را به او می‌دهد در حضور خداوند سوگند یاد می‌کند که برای گمراه کردن اولاد آدم از هیچ کوششی دریغ نورزد.

دانشمندان اسلامی از دیرباز تا به امروز از این خط و نشان کشیدن ابلیس برای اولاد آدم، برداشت‌های متفاوتی نموده‌اند. عدّه‌ای می‌پندارند که چون جنّی‌ها از توانایی فوق العادّه‌ای برخورداند و اساساً در جبهه‌ی مخالفین انسان قرار دارند، و عزم بر دشمنی با انسان جزم نموده اند؛ پس هر کاری در این زمینه از دستشان بر می‌آید و حتّی می‌توانند به بدن انسان داخل شوند و در او اختلال ایجاد کنند. در نتیجه بعضی از مرض‌های انسان را به جنّی‌ها ربط داده و لابدّ برای پیش گیری و مداوای آن چاره اندیشی نموده و راهکارهایی هم ارائه داده‌اند. البتّه ناگفته نماند دوستان نادان و دشمنان دانا از این گونه برداشت، سوء استفاده نموده، آن را به راهی برای چپاول نمودن جیب مردم تبدیل کرده، و سقف معیشت خود را بر این ستون برافراشته‌اند و از این طریق ارتزاق می‌نمایند. کسانی هم طبق مثل مشهور «الغَرِیقُ یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشِیشٍ ـ غرق شده به هر خار و خسی آویزان می‌شود» برای مداوای مریضی های خود به این انسان‌های سود جو مراجعه نموده و می‌نمایند.

در مقابل عدّه‌ای با وجود اذعان به توانایی و نیروی جنّ، معتقدند چون نیروی بزرگی همانند ملائکه در جبهه‌ی همکاری بنی‌آدم قرار دارد، در نتیجه قسمت عمده‌ای از نیروهای جنّیان خنثی شده و قدرت جنّ فقط در وسوسه‌ی انسان‌ها منحصر می‌شود.

جنّ در لغت و اصطلاح شرع

«اَلْجِنّ» در لغت از «جَنََّ» گرفته شده که این مادّه دلالت بر استتار و پوشیدگی و مخفی بودن می‌کند. گفته می شود: «جَنَّ اللیلُ الشیءَ و عَلَیْهِ» یعنی شب او را در خود پنهان کرد، همچنان که در قرآن آمده است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»[الأنعام /۷۶] ( از جمله ) هنگامی که شب او را در برگرفت (و تاریکی شب همه‌جا را پوشاند) ستاره‌ای را دید (بر سبیل فرض و إرخاءالْعِنان) گفت: این پروردگار من است! امّا هنگامی که غروب کرد (برای ابطال عقیده‌ی ستاره ‌پرستان موجود در آن محیط‌) گفت: من غروب‌کنندگان را دوست نمی‌دارم (و به عبادت چیزهای تغییرپذیر و زوال‌پذیر نمی‌گرایم).

هم‌چنین می‌گویند: «لا جِنَّ بِهذَا الاَمرِ» یعنی پوشیدگی و ابهامی در این کار نیست.[۱]‏ ‏

کلماتی دیگر نیز از این ماده گرفته شده مانند: «مَجْنُون» یعنی دیوانه چون عقلش پوشیده و مخفی است؛ «مِجَنّ» سپری که جنگو خود را پشت آن پنهان می‌کند؛ «جَنیِن» بچه ای که در شکم مادر قرار دارد؛ «اَلْجَنّه» باغ دارای درخت، زیرا که با سایه‌ی خود زمین را می‌پوشاند[۲].

«جنّ» در اصطلاح شرع، به مخلوقی نامرئی گفته می‌شود که اوصاف آن بعداً به طور اختصار ذکر می‌شود.

اعتقاد به وجود جنّ

اعتقاد به وجود جنّ، جزء ضروریات دینی است. چون در قرآن و سنّت دلائل بر وجود آن بسیار زیاد و متواتر است. همین کافی است که در قرآن سوره‌ای به نام «اَلْجِنّ» وجود دارد و در این سوره از جنّ و توانایی‌های او، سخن به میان آمده است.

امام فخر رازی می‌گوید: «وَأَمَّا جُمْهُورُ اَرْبَابِ الْمِلَلِ وَالْمُصَدِّقیِنَ لِلْأَنْبِیاءِ فَقَدْ اِعْتَرَفُوا بِوُجُودِ الْجِنِّ وَاعْتَرَفَ بِهِ جَمْعٌ عَظِیمٌ مِنْ قُدَمَاءِ الْفَلاسِفَهِ وَأَصْحَابُ الرُّوحَانِیّاتِ وَیُسَمُّونَهَا بِالْاَرْواحِ السُّفْلیَّهِ»[۳] جمهور مذاهب و پیروان پیامبران به وجود جنّ اعتراف می‌کنند و بسیاری از فلاسفه‌ی قدیم و کسانی که با روح سروکار دارند به وجود جنّ معتقد بوده و آن را ارواح پایینی  نامیده‌اند.

دلیل عمده‌ی کسانی که وجود جنّ را انکار می‌کنند این است که می‌گویند: چون با حواس خود جنّ را درک نمی‌کنند پس موجودی به نام جنّ وجود ندارد! غافل از اینکه عدم وجدان، دلیل بر عدم وجود نیست و مسالک یقین منحصر در درک حسی نیست، بلکه عقل و خبر صادق نیز از مسالک یقین هستند.

حقیقت و اوصاف جنّ

جنّ، همانند «روح» از امور غیبی است، که حقیقت و اوصاف آن بجز از طریق خبر صادق (وحی) برای ما روشن نمی‌شود. از طریق خبر صادق ـ یعنی از پیامبر خدا(ص) ـ برخی از حقایق و اوصاف جنّ به ما رسیده و قرآن کریم صفاتی از آنان را برای ما ذکر نموده که خلاصه وار آنها را یاد آور می‌شویم:

۱ـ از آتش آفریده شده‌اند

«وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ»[الرحمن/۱۵]و جنّ را از زبانه‌ی شعله‌ور آتش خلق نموده است.  ‏

۲ـ قبل از انسان آفریده شده‌اند

« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ‏‏وَ الْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ‏‏»[الحجر/۲۶و۲۷] ما انسان را از گِل خشکیده‌ی فراهم آمده از گِل تیره شده‌ی گندیده‌ای بیافریدیم‏ و جنّ را پیش از آن از آتشِ سراپا شعله بیافریدیم. ‏داستان آدم که بیش از یک دفعه در قرآن وارد شده، بیانگر این نکته است که ابلیس که از جنس جنّیان است و قبل از آدم وجود داشته است. ‏

۳ـ تولید مثل می‌کنند و دارای فرزند می‌شوند

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا‏‏»[الکهف/۵۰](ای پیغمبر ! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن) آن گاه را که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد کرد. آیا او و فرزندانش را با وجود این که ایشان دشمنان شمایند، به جای من سرپرست و مددکار خود می‌گیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند! ‏

۴ـ می‌خورند و می‌آشامند

ابْنِ عُمَر روایت می‌کند که رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فرمود: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ فَلْیَأْکُلْ بِیَمِینِهِ وَإِذَا شَرِبَ فَلْیَشْرَبْ بِیَمِینِهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَأْکُلُ بِشِمَالِهِ وَ یَشْرَبُ بِشِمَالِهِ»[۴] هرگاه کسی از شما طعام میخورد، با دست راست بخورد و هر گاه می‌نوشد با دست راست بنوشد، زیرا شیطان با دست چپ می‌خورد و می‌نوشد.

۵ـ آنها انسان را می‌بینند ولی انسان آنها را نمی‌بیند

«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ» [الاعراف/۲۷]شیطان و همدستانش شما را می‌بینند، در صورتی که شما آنها را نمی‌بینید.

۶ـ از نیروی اراده و اختیار برخوردارند

بنابراین به دو دسته‌ی مؤمن و غیر مؤمن تقسیم می‌شوند:« وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا‏‏»[الجنّ/۱۱] برخی از ما تسلیم فرمان خدا و پرهیزگارند، و بعضی از ما جز این، (یعنی نافرمان و بی‌دین). اصلاً ما فرقه‌ها و گروه‌های متفاوت و گوناگونی هستیم.

«وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا‏‏ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا‏ [الجنّ/۱۴و۱۵] ‏ در میان ما، فرمانبرداران، و منحرفان و بیدادگرانند. آنان که فرمانبردارند، هدایت و خیر را برگزیده‌اند.‏‏ و امّا آنان که ستمگر و بیدادگرند، هیزم و هیمه‌ی دوزخ هستند.  ‏ ‏

۷ـ از توانایی و مهارت‌های فراوانی برخوردارند

خداوند متعال جنّ را برای سلیمان (علیه السّلام)مسخّر نموده بود که کارهای خارق العادّه‌ای برای او انجام می‌دادند‏؛ «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ‏‏وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ»‏‏[ص/۳۶و۳۷] پس ما (دعای سلیمان را برآورده کردیم و) باد را به زیر فرمان او درآوردیم. باد برابر فرمانش به هر کجا که می‌خواست، آرام حرکت می‌کرد. ‏و به زیر فرمان او درآوردیم همه‌ی بنّاها و غوّاصان دیو را.

‏«قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ‏‏»[النمل/۳۹]عفریتی( ‏نیرومند ترین جنّیان. دیو قوی و درشت هیکل) از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر می‌آورم پیش از این که (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی. و من بر آن توانا و امین هستم.

‏«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ»[سبأ/۱۳] ‏ آنان هر چه سلیمان می‌خواست برایش درست می‌کردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمه‌ها، ظرفهای بزرگ غذاخوری همانند حوض‌ها، و دیگ‌های ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود).

۸ـ جنّی‌ها غیب نمی‌دانند

قرآن کریم در آیات متعددی به صراحت بیان می‌دارد که علم غیب مخصوص خداوند است و بس. در سوره‌ی جنّ از زبان جنّی‌هایی که حاضر قرائت قرآن پیامبر(ص) بودند و ایمان آوردند و به عنوان دعوتگر به سوی قوم خود بازگشتند، می‌فرماید:«وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا » [الجنّ/۱۰] و ما نمى‏دانیم که آیا براى کسانى که در زمینند بدى خواسته شده یا پروردگارشان بر ایشان هدایت خواسته است. با توجّه به این آیه جنّی‌ها از آینده‌ی انسان‌ها وساکنان زمین هیچ‌گونه اطّلاعی ندارند.

جنّیان و تکلیف

جنّیان نیز همانند انسان مکلّف به ایمان و عبادات هستند و از کفر و معصیت نهی شده‌اند؛ زیرا که خداوند متعال در بسیاری از خطاب‌های تکلیف و تحدّی در قرآن، انسان و جنّ را با هم مورد خطاب قرار داده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »[الذاریات/۵۶] ‏ من پری‌ها و انسان‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام . ‏

«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ »[الأنعام/۱۳۰] ‏ (در آن روز خداوند بدیشان می‌گوید:) ای جنّیان و ای انسانها، آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز بیم ندادند؟ می‌گویند: ما علیه خود گواهی می‌دهیم زندگی جهان، آنان را گول زد و  علیه خود گواهی می‌دهند که ایشان کافر بوده‌اند .

 «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا» [الإسراء/۸۸] ‏ بگو: اگر همه‌ی مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متّفق شوند بر این که همچون این قرآن را بیاورند، نمی‌توانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هرچند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند. بنابراین در روز قیامت زنده می شوند و محاسبه می گردند و جزا و سزا داده می شوند: «وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ»[الأنعام/۱۲۸] روزی را که در آن همه‌ی آنان را در کنار هم گرد می‌آوریم ای گروه جنّیان! شما افراد فراوانی از انسانها را گمراه ساختید.  پیروان ایشان از میان انسان‌ها می‌گویند: پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم.  و به مرگی گرفتار آمدیم که برای ما معیّن و مقدّر فرموده بودی. می‌گوید: آتش جایگاه شما است و همیشه در آن ماندگارید مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد. بیگمان پروردگار تو حکیم آگاه است.

«وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»[هود/۱۱۹] و سخن پروردگار تو بر این رفته است که: دوزخ را از جملگی جنّی‌ها و انسان‌های (پیرو نفْسِ امّاره و اهریمن مکّاره) پُر می‌کنم.

بدیهی است که عقوبت و سزایی بجز هنگام سرپیچی از انجام تکالیف صورت نمی‌گیرد.

بعثت پیامبر از جنیّان؟

خداوند متعال در قرآن کریم یکی از صحنه‌های روز قیامت را این‌طور به تصویر می‌کشد: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ»[الأنعام/۱۳۰] (در آن روز خداوند بدیشان می‌گوید:) ای جنّیان و ای انسان‌ها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز بیم ندادند؟ می‌گویند: ما علیه خود گواهی می‌دهیم زندگی جهان، آنان را گول زد و علیه خود گواهی می‌دهند که ایشان کافر بوده‌اند.

عدّه ای از دانشمندان اسلامی از سیاق این آیه این‌طور برداشت نموده‌اند که از جنّ نیز انبیاء مبعوث شده‌اند، چون آیه می فرماید:«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ» ای جنّیان و ای انسان‌ها، آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند؟

استاد «محمّد ربیعی» دانشمند نامدار کُرد، این نظریه را ترجیح داده و با دلائلی دیگر از قرآن کریم آن را تقویت نموده است.[۵] اما بسیاری از دانشمندان اهل سنّت قائل به بعثت انبیاء در میان جنّیان نیستند و معتقدند که بعثت انبیاء فقط مخصوص انسان است. می‌گویند: منظور از رُسُل جنّ، همان دعوتگرانی است که از جنس جنّیان هستند و پیام را از پیامبر انسان می‌شنیدند و به عنوان دعوتگر به میان قوم خود باز می‌گشتند. در این زمینه به این دو آیه استناد می‌کنند که می‌فرماید: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ ‏ قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ»[الأحقاف/۲۹و۳۰] ‏ (ای پیغمبر، خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید. هنگامی که ( تلاوت قرآن ) به پایان آمد، به عنوان مبلّغان و دعوت‌کنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خود برگشتند. ‏اینان گفتند: ای قوم ما، ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کتابهای پیش از خود را تصدیق می‌کند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است)، و به سوی حق رهنمود می‌کند و به راه راست راهنمایی می‌نماید.

ابن عباس می‌گوید: «الرُّسُلُ مِن بَنِی آدَم، و مِنَ الجِنِّ نُذُرٌ»‏[۶]. پیامبران از میان بنی آدم مبعوث شده‌اند و دعوتگران پیام آور جنّیان بوده‌اند.

جنّیان و دخول به بدن انسان

آیا جنّ توانایی وارد شدن به بدن انسان را دارد؟

این سؤال از دیرباز تا به امروز مطرح بوده و هم‌چنان مطرح است. دانشمندان اسلامی برای پاسخ این پرسش به دو دسته تقسیم می‌شوند: عدّه‌ای معتقدند جنّ می‌تواند وارد بدن انسان شود و عدّه‌ای معتقدند که جنّ نمی‌تواند وارد بدن انسان شود. در میان موافقان از گذشت‌گان دانشمندانی همچون احمد بن حنبل، ابو حامد محمّد الغزالی، احمد ابن تیمیّه، ابن القیّم الجوزیّه و از معاصرین دانشمندانی هم‌چون سعید حوّی، عمر سلیمان عبدالله الاشقر، استاد علی باپیر و اکثر دانشمندانی که سلفیّه مسلک هستند دیده می شوند. و در میان مخالفان از گذشتگان دانشمندانی همچون محمّد بن علی القفّال الشّافعی، ابن حزم الاندلسی، عبد الله بن عمر بن محمّد بن علی الشّیرازی البیضاوی صاحب تفسیر بیضاوی، أبو السّعود محمّد بن محمّد بن مصطفى العمادی الحنفی صاحب تفسیر ابوالسّعود، قاضی ابو یعلی الحنبلی و امام فخر رازی و از معاصرین دانشمندانی همچون شیخ محمود شلتوت، شیخ طنطاوی جوهری، شیخ أحمد مصطفى المراغی، شیخ محمّد غزالی مصری و دکتر یوسف قرضاوی دیده می‌شوند.  هر کدام از طرفین برای تقویت دیدگاه خود دلائلی ارائه نموده‌اند. قبل از ارائه‌ی دلایل طرفین یک قاعده‌ی فقهی را که با مسئله ی مورد نظر ما مرتبط است، یادآور می‌شوم: در مباحث فقهی قاعده‌ای وجود دارد، به نام« اَلْاَصْلُ اَلْعَدَمُ » اَوْ «اَلْاَصْلُ فِی الصِّفاتِ اَوِ الْاُمُورِ الْعارِضَهِ اَلْعَدَمُ»[۷] یعنی هنگام اختلاف بر ثبوت صفتی عارضی یا عدم آن صفت، اصل بر عدم و نبودن آن صفت عارضی است. کسی که خلاف آن اصل را ادّعا کند باید دلیل ارائه دهد. هرچند این اصل کلّی مربوط به فقه است امّا در قضیه‌ی مورد نظر ما صدق می‌کند. در اینجا اصل بر عدم دخول جنّ به بدن انسان است، مگر دلیلی خلاف آن را ثابت کند. بر طبق این قاعده، موافقان باید دلایل برای اثبات این نظریه ارائه بدهند؛ زیرا که آنان ادّعایی بر خلاف اصل نموده‌اند. البتّه این سخن به معنی این نیست که مخالفان برای اثبات مدّعای خود دلیل ندارند.

دلائل موافقان

موافقان برای دخول جنّ به بدن انسان دلائل متعددی ذکر کرده‌اند، که از این قرار است:

۱ـ خداوند متعال در قرآن کریم اوضاع رباخواران را در قیامت این‌طور به تصویر می‌کشد: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[البقره/۲۷۵] کسانی که ربا می‌خورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) برنمی‌خیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ کند).

۲ـ قرآن کریم هنگام بازگو کردن قصّه‌ی ایّوب (علیه السّلام) از زبان ایّوب نقل می‌کند که از مریضی و درد و رنج آن در حضور خداوند شکایت می‌کند و ناراحتی و بیماری خود را به شیطان نسبت می‌دهد: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[ص/۴۱] ‏ (ای محمّد،) خاطر نشان ساز (سرگذشت) بنده‌ی ما ایّوب را، بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم).  ‏ ‏

۳ـ پیامبر (ص) می فرماید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ»[۸]همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان می‌یابد.

۴ـ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ  می‌گوید: پیامبر(ص) مرا برای رسیدگی به امور شهر طائف به کار گرفت(استخدام نمود)، مشکلی برایم پیش آمد، نمی‌دانستم که چند رکعت نماز خوانده‌ام، هنگامی که این حالت برایم تکرار شد به نزد رسول خدا برگشتم، پیامبر از دیدن من تعجّب کرد و فرمود اینجا چکار می‌کنی؟ عرض کردم مشکلی برایم پیش آمده و آن وسوسه‌ای است که نمی‌دانم چند رکعت نماز خوانده‌ام! فرمود:«ذَاکَ الشَّیْطَانُ ادْنُهْ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَجَلَسْتُ عَلَى صُدُورِ قَدَمَیَّ قَالَ فَضَرَبَ صَدْرِی بِیَدِهِ وَتَفَلَ فِی فَمِی وَقَالَ اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ الْحَقْ بِعَمَلِکَ»[۹] این کارشیطان است! به من نزدیک شو! به ایشان نزدیک شدم و روی سینه‌ی پاهایم ایستادم، ایشان با دست به سینه‌ام زد و در دهانم فوت کرد و فرمود: ای دشمن خدا بیرون شو! این کار را سه دفعه تکرار کرد و فرمود برو به کارهایت برس! عثمان می‌گوید:«فَلَعَمْرِی مَا أَحْسِبُهُ خَالَطَنِی بَعْدُ» به آیینم سوگند![۱۰] دیگر دچار چنین حالتی نشدم و این حالت به سراغم نیامد.

۵ـ یَعْلَى بْنِ مُرَّهَ از پیامبر روایت می‌کند که زنی  پسر بچه‌ی خود را که دچار جنّ زدگی شده بود نزد آن حضرت آورد، پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فرمود: « اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ» ای دشمن خدا بیرون شو من پیامبر خدا هستم. راوی می گوید: پسر بچّه بهبودی یافت و آن زن دو رأس گوسفند و مقداری کشک و روغن تقدیم پیامبر(ص) نمود. پیامبر(ص) فرمود: ای یَعْلَى کشک و روغن و یک رأس از گوسفندان را بگیر و دیگری را به خودش برگردان[۱۱]. طرفداران این نظریه با استناد به این حدیث می گویند: اگر شخص معالج در مقابل مداوا (بیرون راندن جنّ) اجرتی هم بگیرد، اشکالی ندارد.

۶ـ عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح  می گوید: ابْنُ عَبَّاسٍ به من گفت: آیا زنی از اهل بهشت را به تو نشان ندهم؟ گفتم: چرا که نه! گفت: این زن سیاه پوست نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: من دچار صرع می‌شوم و در آن هنگام خود را برهنه می‌گردانم! برایم دعا کن، پیامبر فرمود: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَکِ الْجَنَّهُ وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُعَافِیَکِ قَالَتْ أَصْبِرُ قَالَتْ فَإِنِّی أَتَکَشَّفُ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ لَا أَتَکَشَّفَ فَدَعَا لَهَا»[۱۲] اگر می‌خواهی بر این بیماری صبر کن و این وضعیّت را تحمّل کن و در مقابل بهشت را به دست آور و اگر می‌خواهی برایت دعا کنم تا خداوند تو را تندرست گرداند. آن زن گفت: صبر می‌کنم! امّا برایم دعا کن که خود را برهنه نگردانم، پیامبر برایش دعا کرد.

۷ـ أَبِی الْیَسَر روایت می‌کند که پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اینطور دعا می‌نمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ الْهَدْمِ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ التَّرَدِّی وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ الْغَرَقِ وَالْحَرَقِ وَالْهَرَمِ وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ»[۱۳] پروردگارا، به تو پناه می‌برم از زیر آوار قرار گرفتن، و از پرتگاه سقوط کردن، و از غرق شدن و از سوختن و از پیری؛ و به تو پناه می برم از اینکه شیطان در لحظه ی مرگ مرا دچار دیوانگی کند!

۸ـ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ می‌گوید: پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ از طاعون سخن گفت؛ و فرمود: «وَخْزٌ مِنْ أَعْدَائِکُمْ مِنْ الْجِنِّ وَهِیَ شَهَادَهُ الْمُسْلِمِ»[۱۴]طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است؛ و طاعون برای مسلمان شهادت محسوب می‌شود.

۹ـ یکی دیگر از دلائل موافقان، استناد به آثار جنّ زدگی در شخص جنّ زده می‌باشد، که به اعتقاد آنان شخص جنّ زده دچار صرع می‌شود و ایشان صرع را به دو نوع تقسیم نموده‌اند:

الف ـ اَلصَّرْعُ مِنَ الْاَخْلاطِ الرَّدِیئَهِ

صرع اخلاط، همان‌طور که ابن القیّم تعریف کرده، عبارت است از: «عِلَّهٌ تَمْنَعُ الْاَعْضاءَ النَّفْسِیَّهَ عَنِ الْاَفْعالِ وَالْحَرَکَهِ وَالْإنْتِصابِ مَنْعاً غَیْرَتامٍّ وَسَبَبُهَ خَلْطٌ غَلِیظٌ لَزِجٌ یَسُدُّ مَنافِذَ بُطُونِ الدَّماغِ سَدَّهً غَیرَ تامَّهٍ، فَیَمْتَنِعُ نُفُوذَ الْحِسِّ وَالْحَرَکَهِ فِیهِ وَفِى الْاَعْضاءِ نُفُوذاً تامّاً مِنْ غَیْرِ انْقِطاعٍ بِالْکُلِیَّهِ»بیماری و مرضی است که از کار کردن و حرکت و ایستادن اعضا‌ی نفسی تا حدودی جلوگیری می‌کند. سبب آن«خونی»است غلیظ و چسبناک که گذرگاه‌های درون مغز را تا حدودی می‌بندد و از نفوذ حس و حرکت جلوگیری می‌کند و به درون اعضای به طور کلّی و بدون انقطاع نفوذ می‌کند، سپس دلائلی دیگر برای این نوع صرع ذکر می‌کند و در پایان می‌گوید: «فَیُتْبِعُهُ تَشَنُّجٌ فِى جَمِیعِ الْاَعْضاءِ، وَلا یُمکِنُ أنْ یَبقَى الإنسانُ مَعَهُ مُنتَصِباً، بَلْ یَسْقُطُ، وَیَظْهَرُ فِى فِیهِ الزَّبَدُ غالِباً»[۱۵]سپس تشنّجِ تمام اعضا را در پی دارد و در این حالت انسان نمی‌تواند سرپا بایستد و تعادل خود را حفظ کند، بلکه به زمین می‌افتد و غالباً در دهانش کف ظاهر می‌شود.

ب ـ اَلصَّرعُ مِن الاَرواحِ الخَبِیثَهِ

«وَاَمَّا الصَّرعُ مِنَ الاَرواحِ الخَبِیثَهِ ، هُوَ تَسَلُّطُ الاَرواحِ الخَبِیثَهِ مِنَ الشَّیاطِینِ عَلَی بَعضِ النَّاسِ یَفقِدوُنَ عَلَی اَثَرِ ذلِکَ عُقُولَهُم وَیَتَخَبَّطُونَ فِی حَرَکاتِهِم وَرُبَّما یَتَکَلَّمُ الشَّیطانُ عَلَی لِسانِهِم»[۱۶]

صرع ارواح خبیثه، عبارت است از تسلّط شیاطین بر بعضی از انسان‌ها، که در اثر آن عقل خود را از دست می‌دهند؛ و در حرکات تعادل ندارند و گاهی اوقات شیطان بر سر زبان آنان سخن می‌گوید.

خلاصه چون شخص مصروع در آن حالت سخنانی را بر زبان می‌آورد که در حالت عادّی و سلامت چنین سخنانی را نمی‌گوید، و یا گاهی اوقات شخص مصروع مرد است در حالی که صدای زن از زبان او شنیده می‌شود و یا بر عکس؛ در نتیجه این صدا ی شیطان است که بر سر زبان شخص مصروع جاری می‌شود.

طرف داران این نظریّه به اندازه‌ای از دلائل خود مطمئن هستند که آن را به تمام دانشمندان اهل سنّت و جماعت نسبت می‌دهند، و مدّعی هستند که این نظریّه در میان مسلمانان مُنکِری ندارد. هم‌چنانکه امام ابن تیمیّه(رحمه الله) در الفتاوی الکبری می‌گوید: «وُجُودُ الْجِنِّ ثابِتٌ بِکِتابِ اللهِ وَسُنَّهِ رَسُولِهِ واتفاقِ سَلَفِ الْاُمَّهِ وَاَئِمَّتِها وَکَذلِکَ دُخُولُ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْإنْسَانِ ثابِتٌ بِإتِّفَاقِ أَئِمَّهِ أَهْلِ السُّنَّهِ وَالْجَماعَهِ» وجود جنّ با دلائلی از قرآن و سنّت و اتّفاق  سلف امّت ثابت است و همین‌طور دخول جنّ به بدن انسان  به اتّفاق امامان اهل سنّت و جماعت ثابت است. در ادامه می افزاید: «وَ لَیْسَ فِی أَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ یُنْکِرُ دُخُولَ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْمَصْرُوعِ وَغَیْرِهِ وَمَنْ أَنْکَرَ ذلِکَ وَادَّعَى اَنَّ الشَّرْعَ یُکَذِّبُ ذَلِکَ فَقَدْ کَذَّبَ عَلَى الشَّرْعِ وَ لَیسَ فِی الْاَدِلَّهِ الشَّرْعِیَّهِ مَا یَنْفِی ذَلِکَ»[۱۷] در میان امامان اهل سنّت کسی منکر دخول جنّ به بدن انسان نیست. کسی منکر این قضیه شود و ادّعا کند که شرع آن را تکذیب می‌کند ـ درحالی که ادلّه‌ای شرعی که دخول جنّ به بدن انسان را نفی کند، وجود ندارد ـ شرع را تکذیب نموده است.

 دلائل مخالفان

۱ـ عدم تسلّط شیطان بر بندگان خدا، بجز از طریق وسوسه  

خداوند متعال در آیات متعدد قرآن کریم هر گونه سلطه و سیطره‌ای از شیطان بر انسان‌ها، بجز وسوسه و فریب، را نفی می‌کند: «وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا»[الإسراء/۶۴ ، ۶۵] ‏ و بترسان و خوار گردان با ندای (دعوت به معصیّت و وسوسه‌ی) خود هرکسی از ایشان را که توانستی، و لشکر سواره و پیاده‌ی خود را بر سرشان بشوران و بتازان (و همه‌ی تلاش خویش را برای شکست دادن و گول زدن ایشان به کار گیر) و در اموال آنان (با تشویق و تحریکشان برای کسب آن از حرام و صرف آن در حرام) و در اولاد ایشان (با گول زدن اولیاء و رهنمود فرزندانشان به کفر و فساد در پرتو تربیت نادرستشان) شرکت جوی، و آنان را (به نبودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، یا به شفاعت خدایان و بتان و بزرگواری خاندان و غیره) وعده بده (و بفریب)، و وعده‌ی شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست. ‏ بی‌گمان سلطه‌ای بر بندگان (مخلص و مؤمن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است. ‏

سیاق آیات بیانگر این هستند که کینه و دشمنی شیطان و نسل او نسبت به آدم و فرزندانش از مرز وسوسه و نیرنگ فراتر نمی‌رود.

۲ـ منافات این ادّعا با حقایق قرآنی

ادّعای وارد شدن جنّ به بدن انسان با حقائقی قرآنی و یا به تعبیری دیگر با چند اصل اساسی قرآن کریم منافات دارد؛که آن اصول عبارتند از:

الف: ارج نهادن و تکریم خداوند متعال از انسان: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»[الإسراء/۷۰] ما آدمی‌زادگان را (با اعطاء عقل ، اراده ، اختیار ، نیروی پندار و گفتار و نوشتار ، قامت راست، و غیره) گرامی‌ داشته‌ایم.

ب: خلافت آدم و ذرّیه‌ی او در سرزمین: «اِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[البقره/۳۰] من در زمین جانشینی بیافرینم.

ج: مسخّر شدن جهان هستی برای منفعت انسان: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً»[لقمان/۲۰] آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است مسخّر شما کرده است(و درمسیر منافع شما به حرکت انداخته است)، و نعمت‌های خود را – چه نعمت‌های ظاهر و چه نعمت‌های باطن‌ – بر شما گسترده و افزون ساخته است‌.

د : آزاد نمودن انسان از تسلّط شیطان، مگر انسان‌هایی که از روی گمراهی از شیطان پیروی کنند: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ»[الحجر/۴۲] ‏ بی‌گمان تو هیچ گونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که ( به وسوسه‌ی تو گوش فرا بدهند و ) به دنبال تو راه بیفتند .

هـ: فرموده‌ی خداوند متعال از زبان شیطان در روز آخرت: «وَمَاکَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّاأَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ»[إبراهیم/۲۲] و من بر شما تسلّطی نداشتم (و کاری نکردم) جز این که شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسه‌ی مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش نکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید .

امام فخر رازی در تفسیر این آیه به نقل از «جبائی» می‌گوید: «وَهَذا صَرِیحٌ فِی أَنَّهُ لَیْسَ لِلشَّیْطانِ قُدْرَهٌ عَلَى الصَّرْعِ وَالْقَتْلِ وَالْإِیذاءِ»[۱۸] این آیه صریح است در اینکه شیطان قدرتی برای صرع وکشتن و اذیّت نمودن انسان‌ها ندارد. واقعاً اگر قائل به دخول جنّ به بدن انسان شویم این حقیقت‌های قرآنی را زیر سؤال برده‌ایم.

۳ـ تسخیر جن از جانب انسان

با توجّه به نصوص شرعی، انسان در گذشته جنّ را تسخیر کرده است و هیچ گونه نصّی که دلیل بر مسخّر شدن انسان برای جنّ باشد، وجود ندارد. هم‌چنانکه در قصّه‌ی سلیمان (ص) وجود دارد: «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ (۳۶) وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (۳۷) وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ (۳۸) هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»[ص/۳۶ـ ۳۹] ‏ پس ما (دعای سلیمان را برآورده کردیم و) باد را به زیر فرمان او درآوردیم. باد برابر فرمانش به هر کجا که می‌خواست، آرام حرکت می‌کرد. و به زیر فرمان او در آوردیم همه‌ی بنّاها و غوّاصان دیو را. و گروه دیگری از دیوها را در غل و زنجیر به زیر فرمان او کشیدیم (تا از فساد و اذیّت و آزارشان به مردم جلوگیری نماید). ‏(ما بدو وحی کردیم که) این (چیزهائی که به تو داده‌ایم) عطاء ما است، پس (به هر کس که می‌خواهی) ببخش یا (آن را از هر کس که می‌خواهی) بازدار، بدون هیچ گونه حساب و کتابی (که در برابر دادن یا ندادن، از تو کشیده شود). ‏

در جایی دیگر قرآن این گونه بیان می‌کند: «وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ (۱۲) یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ»[سبأ/۱۲ ، ۱۳] و پروردگارش گروهی از جنّیان را رام او کرده و در پیش او کار می‌کردند و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی می‌کرد (و به سخن سلیمان گوش نمی‌داد،کیفرش می‌دادیم و) از آتش سوزان بدو می‌چشاندیم. آنان هر چه سلیمان می‌خواست برایش درست می‌کردند، از قبیل: پرستشگاه‌های عظیم ، مجسّمه‌ها، ظرف‌های بزرگ غذاخوری همانند حوض‌ها، و دیگ‌های ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود).

۴ـ خدمت جنّیان به انسان

طبق آیات قرآن، جنّیان به سلیمان خدمت می‌کردند، تا جایی که او مرده بود ولی چون جنّیان نیز مانند انسان غیب نمی‌دانند، از مرگ او مطّلع نبودند و هم‌چنان به خدمت گذاری ادامه می‌دادند: «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ»[سبأ/۱۴] ‏ زمانی که بر سلیمان (که سمبل قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر موریانه‌هائی که (مدّت‌ها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را می‌خوردند. هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را می‌پائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع می‌بودند، در عذاب خوار کننده (ی بیگاری و اسارت) باقی نمی‌ماندند (و راه خود را در پیش می‌گرفتند).

۵ـ نیرومندتر بودن انسان از جنّ

با توجه به قصّه‌ی سلیمان و ملکه‌ی سبأ که خداوند متعال آن را در سوره ی نمل بازگو می‌کند؛ بعضی از انسان ها به دلیل ویژگی‌هایی که خداوند به آنها بخشیده است، از عفریت‌های جنّ قوی تر و نیرومندتر هستند: «قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ * قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (۳۹) قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»[النمل/۳۸ – ۴۰] ‏ (سلیمان خطاب به حاضران ) گفت: ای بزرگان، کدام یک از شما می‌تواند تخت او را پیش من حاضر آورد، قبل از آن که آنان نزد من بیایند و تسلیم شوند (تا بدین وسیله با قدرت شگرفی رویاروی گردند و دعوت ما را بپذیرند). عفریتی از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر می‌آورم پیش از این که (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی  و من بر آن توانا و امین هستم. ‏ کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است.

امکان ندارد که این شخصِ صاحب علم و دانش ملائکه باشد؛ چون گفتگوی سلیمان با کسانی بود که در آن مجلس حضور داشتند و آنان جنّیان و انسان‌ها بودند و خداوند متعال ملائکه را برای سلیمان مسخّر نکرده بود؛ «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ»[النمل/۱۷] ‏ لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده، برای او گردآوری گشتند، و همه‌ی آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند.  ‏ ‏

امام ابن کثیر می‌گوید: « وَ قالَ قَتادَهُ:«کانَ مُؤْمِناً مِنَ الْإِنْسِ، وَ اسْمُهُ آصِفُ وَ کَذا قَالَ اَبُوصالِح، وَالضَّحَاکُ»[۱۹] ‏قتاده و ابوصالح و ضحاک می‌گویند: این شخص، که تخت ملکه را پیش سلیمان آورد، انسانی ایماندار به اسم «آصف» بود. ‏

۶ـ استفاده‌ی جنّیان از پس مانده‌ی انسان‌ها

در احادیث نبوی وارد شده است، که جنّ از بقایای خوراک بنی‌آدم می‌خورند، بنی‌آدم گوشت می‌خورند و جنّ استخوان می‌خورند و همچنین مدفوع حیوانات بنی‌آدم، خوراک حیوانات جنّیان هستند. در سنن ترمذی به سند صحیح از ابن مسعود-رضی الله عنه-روایت شده که رسول الله-صلى الله علیه وسلم – فرمود: «لَا تَسْتَنْجُوا بِالرَّوْثِ وَ لَا بِالْعِظَامِ فَإِنَّهُ زَادُ إِخْوَانِکُمْ مِنْ الْجِنِّ»[۲۰]با استخوان و مدفوع حیوانات استنجاء نکنید، همانا آن (استخوان) توشه برادران جنّی شما است.

پس چگونه خداوند انسان‌ها را با این کرامت و منزلت محکوم به قوانینی می‌کند که جنّی‌ها آنها را تسخیر کنند و به بدن آنان داخل شوند و بر سر زبان آنان سخن بگویند؟!

۷ـ حفاظت ملائکه از انسان‌ها

در مقابل جنّی‌ها  و شیاطین که عزم بر مخالفت انسان ها جزم نموده اند، خداوند موجوداتی به نام ملائکه آفریده که پشتیبان و یار و یاور بنی‌آدم هستند. پس آن نیرو به وسیله‌ی این نیرو خنثی می‌گردد، خداوند متعال  می‌فرماید: «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً …» [الأنعام : ۶۱] خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است . او مراقبانی ( از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما ) بر شما می‌فرستد و می‌گمارد.

امام ابن کثیر در تفسیر آیه‌ی{وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً} می‌گوید: «اَی مِنَ الْمَلائِکَهِ یَحْفَظُونَ بَدَنَ الْإِنسانِ»[۲۱] یعنی مراقبان از فرشتگان هستند و بدن انسان را حفظ می‌کنند.

مخالفان در این زمینه دلائلی عقلی هم ذکر کرده اند که به خاطر اجتناب از اطناب و پرهیز از اطاله‌ی کلام، از ایراد آن صرف نظر می کنیم و به انتقاداتی که مخالفان بر دلائل موافقان وارد نموده اند، می‌پردازیم:

نقد دیدگاه موافقان

 ۱ـ آیه‌ی «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[البقره/۲۷۵]که برای اثبات جنّ زدگی به آن استناد می‌کنند به هیچ عنوان در این مورد صریح نیست، زیرا که این آیه همان‌طور که برخی از مفسرین گفته‌اند[۲۲]، در راستای اعتقاد و پندار عرب‌ها نازل شده است. زیرا زدن شیطان جزو پندار عرب‌ها بوده است و آنان می‌پنداشتند که شیطان انسان را می‌زند، در نتیجه دچار صرع می‌شود؛ و قرآن کریم برای اینکه یکی از صحنه های قیامت را برای مخاطبین خود به تصویر بکشد از ضرب‌المثل‌ها و معتقدات متعارف میان آنان استفاده می‌کند، تا آن صحنه را به ذهن آنان نزدیک و فهم آن را برایشان آسان گرداند. این روش نه اینکه برای قرآن نقص محسوب نمی‌شود، بلکه یکی از وجوه اعجاز قرآن است. این که قرآن در راستای پندار عرب‌ها نازل شده است چیز عجیبی نیست؛ زیرا که در آیات دیگر هم این روش صورت گرفته است، آنجا که قرآن در مورد زقّوم که درختی است در جهنّم، می‌فرماید: «طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ»[الصافات/۶۵] ‏ شکوفه و میوه‌ی آن انگار کلّه‌های شیاطین است. در حالی که هی‌چکدام از انسان‌ها نه زقّوم را دیده‌اند و نه کلّه‌های شیاطین را! امّا چون در بین آنان متعارف بود که چیزهای زشت و قبیح را به کلّه‌های شیاطین تشبیه می‌کردند، خداوند متعال هم برای به تصویر کشیدن آن درخت، از این تشبیه استفاده می‌نماید.

۲ـ امّا پاسخ استدلال به قصّه ی ایّوب ـ «إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[ص/۴۱] ‏ بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است ـ  چنین  است بعضی از مفسّرین در تفسیر این آیه گفته‌اند: «ونَسَبَ ذلِکَ إلى الشّیطانَ وَ إِن کانَت الأَشیاءُ کلُّها مِنَ اللهِ تأدّباً مَعَهُ تعالى[۲۳]. این نشانگر ادب ایّوب در حضور خداست که این درد و رنج را به خدا نسبت نمی‌دهد بلکه آن را به شیطان نسبت می‌دهد. هرچند فاعل حقیقی تمام کارها خداوند است. ‏

جهت توضیح بیشتر، نظر «محمّد طاهر ابن عاشور» صاحب تفسیر «التحریر والتنویر»را می‌آوریم که می‌گوید: مفسّرین در بین معنی این آیه و آیات دیگری که هرگونه سلطه و سیطره‌ای از شیطان بر انسان را بجز وسوسه نفی می‌کنند، متحیّر و گرفتار مانده‌اند. و برای حل این معضل دست به دامن تأویلاتی شده‌اند که عمدتاً دل‌چسب نیستند. به نظر من این معضل از آنجا شروع شده که «باء» «بنُصْبٍ» را برای متعدّی کردن فعل «مَسّنِی» دانسته‌اند و یا آن را باء آلت مثل: «ضَرَبَهُ بالعصا ـ او را با عصا زد» و یا «نُصبٍ وَ عَذابٍ» را به منزله‌ی مفعول دوّم باب اعطی در نظر گرفته‌اند؛ در نتیجه آیه را این‌طور معنی کرده‌اند: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است. اما به نظر من اگر «باء» را به معنی سببیّه یا به معنی مصاحبت و همراهی می‌گرفتند به هیچ وجه به چنین مشکلی برخورد نمی‌کردند. در این حالت آیه این گونه معنا می شود: شیطان مرا  به سبب  نُصْب و عذاب وسوسه می کند. یعنی شیطان آن درد و رنج را نزد ایّوب بزرگ و بزرگتر جلوه می‌داد و به ایّوب القاء می‌کرد که تو مستحقّ چنین عذابی نیستی، تا در دل او سوء ظن نسبت به خدا ایجاد کند و او را از خدا خشمگین نماید.[۲۴]

نکته‌ای که این نوع تفسیر و برداشت را بیشتر تأیید می‌کند این است که خداوند متعال در آیه‌ی بعد، ایّوب را برای مداوای بیماریش، به استفاده از اسباب و وسایل مادی، راهنمایی و ارشاد می‌کند، آنجا که می‌فرماید: «اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَراب‏»[ص:۴۲] (به او گفتیم:) پاى خود را بر زمین بکوب، این چشمه آبى خنک براى شستشو و نوشیدن است‏.

یعنی خداوند ایّوب را برای معالجه‌ی بیماریش به چشمه ساری دارای آب خنک راهنمایی می‌کند، تا از آن استفاده کند و شفا و بهبودی یابد، در حالی که اگر بیماری ایّوب به علت دخول شیطان به بدن او می‌بود، با دارو و اسباب وسایل مادّی قابل علاج نبود همان طور که طرف‌داران جنّ‌زدگی معتقدند که بیماری از دخول جنّ به بدن انسان با داروهای مادّی قابل مداوا نیست.

۳ـ امّا حدیث اوّل که موافقان برای اثبات مدّعای خود مورد استناد قرار داده‌اند، که پیامبر (ص) می‌فرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ» همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان می‌یابد.

برای فهم دقیق این حدیث، اگر خاستگاه و سبب این حدیث را بررسی کنیم به خوبی درمی‌یابیم که این حدیث به هیچ عنوان جنّ زدگی را تأیید نمی‌کند. اینک متن کامل حدیث:

«عَنْ صَفِیَّهَ بِنْتِ حُیَیٍّ قَالَتْ «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُعْتَکِفًا فَأَتَیْتُهُ أَزُورُهُ لَیْلًا فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ لِأَنْقَلِبَ فَقَامَ مَعِیَ لِیَقْلِبَنِی وَکَانَ مَسْکَنُهَا فِی دَارِ أُسَامَهَ بْنِ زَیْدٍ فَمَرَّ رَجُلَانِ مِنْ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَیَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْرَعَا فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رِسْلِکُمَا إِنَّهَا صَفِیَّهُ بِنْتُ حُیَیٍّ فَقَالَا سُبْحَانَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقْذِفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَرًّا أَوْ قَالَ شَیْئًا»[۲۵] از ام المؤمنین «صفیه بنت حیی»رضی الله عنها، روایت شده که گفت: پیامبر – صلّى الله علیه وسلّم – در حال اعتکاف بود، شب بمنظور ملاقات، نزد ایشان آمدم و با وی گفتگو کردم، سپس بلند شدم و خواستم به منزل برگردم. رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – چند قدم همراه من آمد تا مرا بدرقه کند ـ محل سکونت صفیّه در خانه اسامه بن زید بود ـ دو نفر انصاری از آنجا گذشتند. وقتی آنان رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – را دیدند گام‌های خود را تند تند برداشتند که سریع‌تر بگذرند. رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – فرمود: عجله نکنید، بحالت عادی راه بروید، این زن، «صفیّه بنت حیی»(همسرم) است. آن دو مرد انصاری گفتند: سبحان الله یا رسول الله (مگر ما در حق شما گمان بدی داشته‌ایم؟) پیامبر(ص) فرمود: همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان می‌یابد، و من ترسیدم که در دل شما شرّی را بیندازد. و شما را به بدگمانی وادارد.

بدیهی است که این حدیث هیچ ارتباطی با اشغال جسم انسان توسط جنّ ندارد. پیامبر(ص) با این گفتار خود می‌خواهد به مسلمانان بفهماند که شیطان بسیار بسیار وسوسه‌گر است؛ و در زمینه‌ی ایجاد فتنه از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد.

امام نووی در شرح این حدیث از قاضی عیاض و دیگران نقل می‌کند،که گفته اند: «وَقِیلَ : هُوَ عَلَى الِاسْتِعَارَه لِکَثْرَهِ إِغْوَائِهِ وَوَسْوَسَته ، فَکَأَنَّهُ لَا یُفَارِق الْإِنْسَانَ کَمَا لَا یُفَارِقهُ دَمُهُ»[۲۶]. گفته شده: این گفته از باب استعاره است، به دلیل فراوانی وکثرت  اغواء و وسوسه‌ی شیطان، انگار همانند خون از انسان جدا نمی‌شود.

ابن حزم اندلسی می گوید:«إنَّهُ یُلقِی الوَساوِسَ عَلَى الإنسانِ مِنَ الخارِجِ بِلا سَرایَهٍ»[۲۷] شیطان بدون اینکه به بدن انسان وارد شود، وسوسه ها را از بیرون به او القا می‌کند.

 ۴ـ حدیث «عثمان بن ابی العاص» و حدیث «یعلی بن مرّه» که در هر دو، عبارت « اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» به کار رفته است:

اولاً: هیچکدام از این دو حدیث با این تعبیر در صحیحین نیامده‌اند. حدیث «عثمان بن ابی العاص» که در صحیح مسلم وارد شده، عبارتش با این تعبیر که در سنن ابن ماجه وارد شده، کاملاً متفاوت است. عبارت صحیح مسلم این چنین است: «عَنْ أَبِی الْعَلَاءِ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ أَبِی الْعَاصِ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ حَالَ بَیْنِی وَبَیْنَ صَلَاتِی وَقِرَاءَتِی یَلْبِسُهَا عَلَیَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاکَ شَیْطَانٌ یُقَالُ لَهُ خَنْزَبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى یَسَارِکَ ثَلَاثًا قَالَ فَفَعَلْتُ ذَلِکَ فَأَذْهَبَهُ اللَّهُ عَنِّی»[۲۸] ابی العلاء می‌گوید: عثمان پسر عاص نزد پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا(ص) شیطان در بین من و نماز و قرائتم قرار می‌گیرد، و نمازم را به هم می‌زند. پیامبر(ص) فرمود: این شیطانی است به اسم «خنزب»، هرگاه این حالت را احساس کردی، از او به خداوند پناه بگیر، و سه دفعه به طرف چپ تف کن. عثمان می‌گوید: این کار را انجام دادم، خداوند این شیطان را از من دور کرد.

این حدیث در صحیح مسلم تحت این عنوان قرار گرفته است: «بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَهِ فِی الصَّلَاهِ» باب پناه جستن به خداوند از شیطان وسوسه‌گر در نماز.

امام نووی در شرح این حدیث می‌گوید: «وَفِی هَذَا الْحَدِیث اِسْتِحْبَابُ التَّعَوُّذِ مِنْ الشَّیْطَانِ عَنْ وَسْوَسَته مَعَ التَّفْلِ عَنِ الْیَسَارِ ثَلَاثًا، وَ مَعْنَى ( یَلْبِسهَا )أَیْ یَخْلِطهَا وَیُشَکِّکنِی فِیهَا، وَ مَعْنَى ( حَال بَیْنِی وَبَیْنهَا )أَیْ نَکَّدَنِی فِیهَا، وَمَنَعَنِی لَذَّتهَا، وَالْفَرَاغَ لِلْخُشُوعِ فِیهَا»[۲۹]. این حدیث دلیل است برای استحباب پناه جستن به خداوند و سه دفعه به طرف چپ تف کردن از وسوسه‌ی شیطان، « یَلْبِسُهَا » یعنی آن را به هم می‌زند و در نماز من را به شک و تردید می‌اندازد. «حَال بَیْنِی وَ بَیْنهَا»یعنی نماز را بر من دشوار می‌گرداند، و مرا از لذّت و خشوع در نماز باز می‌دارد. پس اگر روایت صحیح مسلم را معیار قرار دهیم ـ باید هم همین کار را بکنیم ـ مشکل عثمان وسوسه‌ی شیطان بوده، و پیامبر(ص) استعاذه را به او یاد می‌دهد.

ثانیاً: دانشمندان علم حدیث شناسی، حدیث «یَعلَی بن مرّه» را به دلیل انقطاعی که در سند آن وجود دارد، ضعیف دانسته اند.[۳۰]پس برای اثبات جنّ زدگی نمی‌توان به این حدیث استناد نمود.

ثالثاً: اگر روایت سنن ابن ماجه را معیار قرار دهیم، می‌توانیم بگوییم: پیامبر خدا (ص) به عنوان یک روانشناسِ تمام عیار، در این احادیث با شخص مریض همراهی کرده و توهّمی که شخص مریض به آن مبتلا است انکار نمی‌کند؛ بلکه مطابق آن پیش می رود و طوری جلوه می‌دهد که شیطانی که تو معتقد هستی در بدنت وجود دارد؛ من بیرونش کردم، چون بر طبق روایت صحیح مسلم، عثمان خودش ابراز می‌دارد که شیطان نمازش را بر هم می‌زند و ایجاد اخلال می‌کند، و در بعضی از روایت‌ها آمده که  شخص مراجعه کننده می‌گوید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِى هَذَا یَأْخُذُهُ الشَّیْطَانُ کُلَّ یَوْمٍ ثَلاَثَ مِرَارٍ»[۳۱] ای پیامبر خدا، شیطان هر روز سه بار این پسرم را می‌گیرد، و ترکش نمی‌کند. و این روش که پیامبر(ص) برای مداوای این قبیل بیمارانی به کار برده، در مداوای بیماران از جهت روانی کاملاً جوابگو بوده است. نباید فراموش کنیم که پیامبر(ص) در محیطی به پیامبری مبعوث شده که قبل از اسلام کاملاً به تأثیرات جنّ در جهان هستی معتقد بودند و حتی جنّ را شریک خدا می‌دانستند. بسیار طبیعی است که برخی از رسوبات اعتقاد قبلی در قلب عدّه‌ای باقی مانده باشد و هنوز هم بعضی از آنان دچار چنین توهّماتی بشوند.

رابعاً: در حدیث «عثمان بن ابی العاص» به هیچ عنوان مسئله‌ی صرع و جنون وجود ندارد؛ درحالی که اکثریت دانشمندانی که طرفدار دخول جنّ به بدن انسان هستند تنها نوعی از مریضی صرع و جنون را به نفوذ جنّ نسبت می‌دهند، بنابراین مشکل عثمان(رض) وسوسه‌ی شیطان و یا توهّمی بیش نبوده که پیامبر(ص) به خوبی از پس مداوای آن بر آمد.

۵ ـ در مورد حدیث «عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح» و آن زن سیاه چَرده که دچار صرع می‌شد و در آن هنگام بدنش را برهنه می‌نمود، به هیچ عنوان در این مقوله نمی‌گنجد و در اینجا موضوعیّت ندارد؛ زیرا ابن القیّم که سخت طرف‌دار دخول جنّ به بدن انسان است بعد از آن‌که «صرع اخلاط» را توضیح می‌دهد، در ادامه می‌گوید: «فَهذِهِ الْمَرأهُ الّتِى جاءَ الْحَدِیثُ اَنَّها کانَتْ تُصرَعُ و تتکشَّفُ، یَجُوزُ اَنْ یَکُونَ صَرْعُها مِنْ هذا النوعِ»[۳۲] این زن که دچار صرع می‌شد و در آن هنگام بدنش را برهنه می‌نمود، احتمالاً صرعش از نوع صرع اخلاط بوده، نه از نوع جن زدگی! پس در این مورد نباید به این حدیث استناد نمود. و اگر بر خلاف نظر ابن القیّم بگوییم: صرع آن زن از نوع  صرع جنّ زدگی بوده در آن موقع این حدیث از چند جهت، با حدیث«عثمان بن ابی العاص» تعارض پیدا می کند، و آن اینکه:

اولاً: چرا پیامبر(ص) حاضر به مداوای عثمان می‌شود در حالی که مشکل او به نسبت مشکل آن زن، چنان حادّ نبود ولی آن زن را به حال خود می‌گذارد و او را در بین صبر و به دست آوردن بهشت، و دعای بهبود یافتن مخیّر می‌گرداند، در حالی که سخت مریض بوده و دچار صرع می‌شد و حتی بدن خود را برهنه می‌نمود؟!

ثانیاً: حدیث «عطاء» در صحیحین وجود دارد و بر حدیث «عثمان و یعلی» که در سنن ابن ماجه و مسند امام احمد وارد شده اند، ارجحیّت دارد؛ و می‌بینیم که پیامبر(ص) آن زن مریض را با فوت کردن و «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» مداوا نکرد. پس برای جمع و توفیق این حدیث با حدیث«عثمان بن ابی العاص» دو راه بیشتر نداریم، یا همانند ابن‌القیّم بگوییم: مریضی این زن از نوع «صرع اخلاط»بوده نه جنّ زدگی، که در این حالت حق استناد به این حدیث برای اثبات جنّ زدگی نداریم، یا اینکه بگوییم: مریضی عثمان در اثر وسوسه ی شیطان و یا توهّماتی بوده و مداوای آن برای پیامبر(ص) آسان‌تر از مریضی آن زن که یک مریضی حادّ بوده، می‌باشد.

۶ ـ حدیث «ابی‌الیَسَر» که پیامبر(ص) در دعای خود می‌فرمود: «وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ » شعراوی  برای معنی تخبّط می‌گوید: «اَلتَّخَبُّطُ، هُوَ الضَّرْبُ عَلَى غَیْرِ اِسْتِواءٍ وَهُدىً، اَنْتَ تَقُولُ: فُلانٌ یَتَخَبَّطُ، اَی أنَّ حَرَکَتَهُ غَیرُ رَتِیبَهٍ، غَیرُ مَنْطِقِیَّهٍ، حَرَکَهً لَیْسَ لَها ضابِطٌ»[۳۳] تخبّط به معنی زدن ناهنجارانه و بیراهه رفتن است. «فُلانٌ یَتَخَبَّطُ» یعنی حرکتش نامرتّب و غیر منطقی است، حرکتش بی ضابطه و نامنظّم است. بنابراین کسی که حرکت کردن و راه رفتنش نامرتّب و نامنظّم باشد هرلحظه احتمال دارد که راه اصلی را گم کند؛ و به بیراهه برود. بنابراین معنی حدیث این چنین است: پروردگارا به تو پناه می‌برم که شیطان هنگام مرگ مرا وسوسه و گمراه کند و به بیراهه ببرد.

هم‌چنین احادیثی که دستور به استعاذه و پناه جستن به خدا هنگام همبستر شدن با همسر و هنگام قضای حاجت از شیطان می‌دهد؛ همگی را باید حمل بر معنی وسوسه نمود و لاغیر. استاد «محمّدربیعی» در مورد دعای قضای حاجت می‌گوید: فلسفه‌ی این دعا آن است که شیاطین بیشتر در اماکن ناپاک آمد و شد دارند و در وقت قضای حاجت بیشتر مردم را وسوسه می‌کنند.[۳۴]

۷ـ حدیث«عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَیْسٍ»که پیامبر(ص) از طاعون سخن گفت و فرمود: طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است. همچنان که محمّد رشید رضار در مورد این حدیث اشاره به مسئله‌ی میکروب می‌نماید،[۳۵] استاد عبدالهادی افخم زاده نیز در کتاب «چهار صد گوهر حکمت»، در شرح این حدیث می‌گوید: در این حدیث شریف و نیز احادیث دیگر مربوط به دیوانه شدن و یا جریان خون استحاضه‌ی زنان که این گونه بیماری‌ها را به جنّ نسبت می‌دهند، منظور همان جنّ میکروبی است و لاغیر؛ زیرا بالضروره ثابت و معلوم گردیده که منشأ پیدایش طاعون و بسیاری از بیماری‌های دیگر میکروب می‌باشد و هر طفل دبستانی از آن آگاه است. چنانکه باسیل[۳۶] طاعون برای اولین بار در سال ۱۸۹۴ میلادی کشف گردید.[۳۷] و یا شاید منظور این است که جنّیان میکروب این بیماری‌ها را منتشر می‌کنند، زیرا این کار امکان پذیر است و حتّی انسان‌ها هم می‌توانند میکروب‌ها و ویروس‌هایی بر علیه یکدیگر انتشار دهند. و از یاد نبریم که برخی روایات، طاعون و بعضی از بیماری‌های دیگر را از آثار سوء فحشاء و زنا معرّفی می‌کنند. البتّه نمی خواهیم که چیزی به احادیث پیامبر(ص)بیفزاییم که از نظر علمی مبنایی ندارد؛ امّا همچنانکه استاد محمّد ربیعی می‌گوید: احادیث زیادی در باب حکمت و تندرستی از پیامبر(ص) نقل شده که دلالت بر وجود موجودات میکروبی دارند؛ از جمله اینکه بعد از غذا دندان‌هایتان را بشوئید زیرا شیاطین ریزه‌های خوراک را که در لابلای دندان‌هایتان باقی مانده می‌خورد و دندان‌هایتان را فاسد می‌گرداند؛ دیگر اینکه زیادی ناخن‌ها را بگیرید، زیرا شیاطین زیر آنها گرد آمده سبب آزارتان می شوند. و در ظرف تَرَک دار غذا و آب و مایعات نخورید، چون شیاطین در شکاف آن کمین نموده و بیمارتان می‌کنند.[۳۸] می‌توان  این حدیث را به مطلب استاد ربیعی افزود، که أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ می‌گوید: پیامبر خدا فرمود: «إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاهِ فَلْیَضَعْ یَدَهُ عَلَى فِیهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ مَعَ التَّثَاؤُبِ»[۳۹]هر گاه یکی از شما در نماز خمیازه کشید، دستش را روی دهان خود قرار دهد؛ زیرا شیطان همراه خمیازه کشیدن وارد می شود. راغب اصفهانی به نقل از «ابوعبیده»، می‌گوید: «اَلشَّیْطانُ اِسْمٌ لِکُلِّ عارِمٍ مِنَ الْجِنِّ و الْإِنْسِ وَ الْحَیواناتِ»[۴۰] شیطان بر هر موجود آزار دهنده‌ای اعمّ از جنّ و انسان و حیوانات اطلاق می‌شود. بنابراین می‌توان شیطان مذکور در حدیث «أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ» را حمل بر میکروب کرد.

نباید فراموش نمود که در مورد جنّ، و شیاطین احادیثی از پیامبر(ص) روایت شده است که دانشمندان اسلامی آن احادیث را به معنای مجازی گرفته‌اند؛ به عنوان نمونه: پیامبر(ص) در مورد کسی که شب می‌خوابد و برای نماز صبح بیدار نمی‌شود، می‌فرماید: «ذَاکَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنَیْهِ أَوْ قَالَ فِی أُذُنِهِ»[۴۱] او کسی است که شیطان در گوش‌هایش، ادرار کرده است! امام نووی از «ابن قتیبه» نقل می‌کند که گفته: یعنی شیطان او را فاسد نموده است. «یُقَالُ : بَالَ فِی کَذَا إِذَا أَفْسَدَهُ» وقتی کسی که چیزی را فاسد کند گفته می‌شود در آن ادرار کرد. «وَ قِیلَ : مَعْنَاهُ اِسْتَخَفَّ بِهِ وَ احْتَقَرَهُ وَ اسْتَعْلَى عَلَیْهِ، یُقَالُ لِمَنْ اِسْتَخَفَّ بِإِنْسَانٍ وَ خَدَعَهُ : بَالَ فِی أُذُنِهِ» یعنی گفته شده: معنای آن این است که او را سبک شمرد و تحقیرش کرد و بر او چیره شد، به کسی که انسانی را سبک شمارد و فریبش دهد، گفته می‌شود: در گوش هایش، ادرار کرده است.[۴۲]

۸ـ و امّا اینکه آثار جنّ زدگی در شخص مصروع دیده می شود، و جنّ بر زبان آن شخص سخن می‌گوید، دکتر یوسف قرضاوی می‌گوید: اینگونه اشخاص مبتلا به بیماری‌های روانی و عصبی مثل ازدواج شخصیّت (دو گانگی شخصیّت) هستند، که در این حالت انسان دارای دو نوع شخصیّت می‌شود: شخصیّتی ظاهری که در حالات عادّی با آن تعامل می‌کند، و شخصیّتی باطنی که حالت و صفت و گفتار آن با شخصیّت ظاهری متفاوت است و این شخصیّت باطنی است که برخی اوقات بر شخص چیره می شود و شخصیّت ظاهری را می پوشاند و با صدای دیگر سخن می‌گوید. یعنی اگر مرد است با صدای زن سخن می‌گوید و اگر زن است، با صدای مرد سخن می‌گوید، و بعضی گمان می‌کنند که این جنّ است سخن می‌گوید، امّا در واقع با تأمّل و تعمّق آشکار می‌گردد که این خود همان شخص است امّا در حالتی دیگر.[۴۳]

دکتر مصطفی سعید الخن می‌گوید: جوانی پی در پی دچار صرع می‌شد، نزدیکانش او را نزد شخصی می‌بردند که ادّعا می‌کرد با عالم جنّ، ارتباط دارد. این شخص به نزدیکان بیمار گفته بود که جنّ به بدن مریض وارد شده و من می‌توانم طی چند جلسه او را بیرون کنم! در یکی از این جلسات، نزدیکان مریض چیز عجیبی را شنیده بودند، که منشأ آن را نمی‌دانستند! این مرد معالج می‌گفت: خارج شو! صدایی می‌آمد که می‌گفت: نه خارج نمی‌شوم! این مرد گفت: اگر بیرون نیایی آتشت می‌زنم! صدا می‌آمد که می‌گفت: خیلی خوب، بیرون می‌آیم! بعد از چند جلسه، این شخص ادّعا کرده بود: مریض شفا یافته و جنّ از بدنش بیرون رفته است. دکتر سعید الخن می گوید: یک دفعه من به دیدار و عیادت او رفتم، در همان لحظه دچار صرع شد، از دیدن این حالت بسیار اندوهگین شدم، بعد از اینکه به هوش آمد، خدا حافظی کردم و از نزد او رفتم؛ در مسیر به پزشکی برخورد کردم و جریان را برایش بازگو کردم، او گفت: این که بسیار ساده است، در مغز این شخص شکافی وجود دارد، هنگامی که این شکاف بیشتر می شود شخص دچار صرع می شود. این پزشک مرا به متخصّصی راهنمایی کرد، مریض نزد آن متخصّص رفت چند نوع قرص برای او تجویز نموده بود، تا زمانی که آن قرص‌ها را مصرف می کند دچار صرع نمی شود.[۴۴] اُسَامَهَ بْنِ شَرِیکٍ می گوید: پیامبر خدا فرمود: «یَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً أَوْ قَالَ دَوَاءً إِلَّا دَاءً وَاحِدًا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُوَ قَالَ الْهَرَمُ»[۴۵]ای بندگان خدا بیماری‌هایتان را مداوا کنید، خداوند متعال دردی را  قرار نداده، مگر اینکه یقیناً شفای آن را نیز قرار داده است، بجز یک بیماری گفتند: آن بیماری چیست؟ فرمود: پیری!

نتیجه گیری

مسئله‌ی جنّ زدگی یا داخل شدن جنّ به بدن انسان، از گذشته تا به امروز مورد اختلاف دانشمندان اسلامی بوده است. بنابراین هیچکدام از طرفین حق ندارند نظریه و دیدگاه خود را به نام اهل سنّت و جماعت معرّفی کنند؛ و مخالفان خود را، به عنوان مخالفان شرع و تکذیب کنندگان دین خدا جلوه دهند. اگر کسی چنین کند در حق اسلام و مسلمین بی مهری کرده است. نگارنده با توجّه به دلایل و مستنداتی که مخالفان ذکر کرده‌اند به این نتیجه رسیده‌ است که جنّ و شیاطین بجز وسوسه هیچ گونه سیطره‌ای بر بنی‌آدم ندارند و جنّ زدگی توهّمی بیش نیست. و کسانی که در روزگار ما جنّ زده‌گان را از طریق ارتباط با جنّی‌ها و خارج کردن آنها، بهبودی می بخشند! باید بدانند:

اولاً: دانشمندان اسلامی حتّی آنان که جنّ زدگی را یک حقیقت می‌دانند به هیچ عنوان از این طریق کسب روزی و ارتزاق ننموده‌اند و از آن به عنوان منبع درآمد استفاده نکرده‌اند.

همچنین اکثریت قریب به اتّفاق دانشمندانی که جنّ زدگی را حقیقت می‌دانند فقط بعضی از بیماری‌ها مانند نوعی از صرع و جنون را از جنّ زدگی می‌دانستند نه تمام بیماری‌ها را ! و برای مداوای این بیماری به هیچ عنوان مردم را به سوی خرافه گرایان سوق نداده‌اند؛ بلکه توصیه‌ی آنان همیشه روی آوردن خود شخص جنّ زده به تلاوت قرآن و اقامه‌ی نماز و اجرای دستورات شرع اسلام بوده است.

ثانیاً: داعیان دین باید مواظب حرکات و سکنات خود باشند، زیرا دیگران از آن الگو برداری می‌کنند و در این میان کسانی فرصت طلب وسود جو وجود دارند، که کارهای دعوتگران را برخلاف نیّات خیر آنان تفسیر می‌کنند، و به نفع خود از آن بهره برداری می‌نمایند. پس باید دعوتگران مواظب باشند مبادا کسانی پیدا شوند با الگو برداری از کار آنان و تحت عنوان بیرون کردن جنّ از بدن انسان، دکّان باز کنند و فساد ایجاد کنند و «یُهلِکُونَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و دین اسلام ـ دین علم و دانش ـ را به دیگران بد بشناسانند و چهره‌ی آن را کریه کنند، و از آن دینی مخالف علم و دانش بسازند.

ثالثاً: به نظر حقیر بیرون کردن جنّ از بدن انسان با این روش ابداعی امروزی، روزهای ویژه از هفته را به این کار اختصاص دادن و ارتزاق کردن از این طریق، وارد مقوله‌ی بدعت گذاری در دین می شود.

و آخِرُ دَعوانا اَنِ الْحَمْدُ للهِ ربِّ الْعالَمِینَ.

 

پژوهش و نگارش: رحمن جعفری

شنبه هشتم رمضان المبارک ۱۴۳۳ هـ ق .

مطابق ۷ مرداد سال ۱۳۹۱ هـ ش.

روستای قیلسون، سقز.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ المنجد عربی فارسی ترجمه‌ی محمّد بندر ریگی. مادّه‌ی جَنَّ.

۲ـ منبع سابق.

۳ـ فخر رازی، مفاتیح الغیب ـ (۳۰ / ۱۳۱).

۴ـ صحیح مسلم – (۱۰ / ۲۹۵)، رقم:۳۷۶۴٫

۵ـ ربیعی محمّد، آئینه اسلام ، مسئله ی ۱۶۱٫

۶ـ تفسیر ابن کثیر – (۳ / ۳۴۰).

۷ـ بورنو محمّد صدقی، الوجیز فی ایضاح القواعد الفقه الکلیّه، ص /۱۸۴ ؛ زیدان عبدالکریم، الوجیز فی شرح القواعد الفقهیّه، ص ۵۱٫

۸ـ صحیح مسلم – (۱۱ / ۱۵۱).رقم حدیث:۴۰۴۱٫

۹ـ سنن ابن ماجه – (۱۰ / ۳۸۹)،رقم حدیث:۳۵۳۸٫

۱۰ـ بعضی ها کلمه ی « لَعَمْری » را ـ  به زندگیم سوگند ! در اصطلاح فارسی می‌گوئیم: به جانم سوگند!ـ معنی کرده اند؛ امّا درالمنجد ـ به آیینم سوگند ـ نیز معنی شده و همین معنی صحیح است و با مبانی عقیده ی اسلامی نیز سازگار است.

 ۱۱ـ مسند أحمد – (۳۵ / ۴۴۲)،رقم حدیث:۱۶۸۹۰٫

۱۲ـ صحیح مسلم – (۱۲ / ۴۵۳)رقم حدیث: ۴۶۷۳٫ صحیح البخاری – (۱۷ / ۳۸۹)رقم حدیث :۵۲۲۰٫

۱۳ـ سنن أبی داود – (۴ / ۳۵۱)،رقم حدیث:۱۳۲۸٫

۱۴ـ مسند أحمد – (۴۰ / ۱۹۳)،رقم حدیث:۱۸۸۷۶ .

۱۵ـ زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن القیّم الجوزیّه – (۴ / ۷۰).

۱۶ـ   عبیدات ، عبدالکریم ،عالم الجنّ فی ضوء الکتاب والسنه ،ص ۲۹۳٫

۱۷ـ الفتاوى الکبرى، ابن تیمیه – (۳ / ۱۲).

۱۸ـ تفسیر الرازی – (۴ / ۲۸).

۱۹ ـ تفسیر ابن کثیر – (۶ / ۱۹۲).

۲۰ـ سنن الترمذی – (۱ / ۳۳)،رقم حدیث:۱۸٫

۲۱ـ تفسیر ابن کثیر – (۳ / ۲۶۷).

۲۲ـ تفسیر البیضاوی – (۱ / ۳۰۵) ، تفسیر أبی السعود – (۱ / ۳۳۱).

۲۳ ـ تفسیر الجلالین – (۹ / ۹).

۲۴ـ ابن عاشور،محمّد طاهر،التحریر والتنویر – (۱۲ / ۲۳۶)، ، با اندکی تصرف واختصار.

۲۵ـ صحیح مسلم – (۱۱ / ۱۵۱) رقم حدیث،۴۰۴۱٫

۲۶ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۶۳،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.

۲۷ـ الکشمیری ،العرف الشذی شرح سنن ترمذی- (۳ / ۳).

۲۸ـ صحیح مسلم،بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَهِ فِی الصَّلَاهِ، رقم حدیث: ۴۰۸۳٫

۲۹ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۹۸،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.

۳۰ ـ مسند أحمد بن حنبل – (۲ / ۱۷۳)تعلیق شعیب الأرنؤوط : إسناده ضعیف، المنهال بن عمرو لم یسمع من یعلى بن مره.

۳۱ـ دلائل النّبوّه للبیهقی – (۶ / ۱۴۶)رقم حدیث: ۲۲۶۸٫ به روایت جابررضی الله عنه.

۳۲ـ ابن القیّم الجوزیّه، زاد المعاد فی هدی خیر العباد – (۴ / ۷۰).

 ۳۳ـ تفسیر الشّعراوی – ( / ۲۷۷)،درتفسیر آیه ی ۲۷۵ سوره ی البقره.

۳۴ ـ ربیعی محمّد،باقیات صالحات ،ج۱، ص ۵۸، مسئله ی ۲۱۵،انتشارات پرتو بیان.

۳۵ـ غزالی محمّد،نگرشی نو در فهم احادیث نبوی،مترجم داودناروئی،ص ۱۷۹،چاپ اوّل ،نشر احسان ۱۳۸۱٫

۳۶ـ باکتری میله ای شکل،که بعضی از انواع آن بیماری زا است.

۳۷ـ افخم زاده عبدالهادی، چهارصد گوهر حکمت،ص۳۰۵، انتشارات آراس چاپ اوّل، ۱۳۹۰٫

۳۸ ـ ربیعی محمّد،آئینه ی اسلام ، مسئله ی ۳۹۶ ، ص ۱۶۱٫

۳۹ ـ مسند أحمد – (۲۲ / ۴۴۰)،رقم حدیث: ۱۰۸۹۵٫

۴۰ـ الرّاغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن،تحقیق صفوان عدنان داوودی، مادّه ی شطن،ص ۴۵۴، دار القلم دمشق والدّارالشّامیّه بیروت.

۴۱ـ صحیح البخاری – (۱۱ / ۵۰)، رقم حدیث: ۳۰۳۰ و صحیح مسلم (۴ / ۱۷۴)،رقم حدیث:۱۲۹۳٫

۴۲ ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۶، ص ۶۹،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م ، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.

۴۳ـ القرضاوی یوسف، فتاوا ،ص ۷۰۳٫

۴۴ـ سعید الخن مصطفی ودیب مستو محی الدین، العقیده الاسلامیه ارکانها حقائقها مفسداتها.ص ۵۵۴، انتشارات دارالکتب الطیب.چ ششم ۲۰۰۶٫

۴۵ـ سنن الترمذی – (۷ / ۳۴۹)رقم: ۱۹۶۱، سنن أبی داود – (۱۰ / ۳۴۲)رقم :۳۳۵۷، سنن ابن ماجه – (۱۰ / ۲۳۴)رقم:۳۴۲۷٫

توجه! بسیاری از منابع مذکور، از نرم افزار مکتبه الشّامله گرفته شده اند، در نتیجه شاید با نسخه های چاپی اندکی تفاوت داشته باشند.(جعفری).

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا