عبید بن عمیر و زنی که شیفتۀ زیبایی خود شده بود
عبید بن عمیر[۱] زنی را که شیفتۀ زیبایی خود شده بود بسوی خدا باز می گرداند!
نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری
زنی زیبا در مکه بود . شوهری داشت که روزی در حضور او به آینه نگاه کرد و به او گفت:
آیا کسی را سراغ داری که این چهره را ببیند ولی فریب آن را نخورد؟
گفت:آری
گفت: آن کیست؟
گفت: عبید بن عمیر
گفت: به من اجازه بده تا او را مفتون خود گردانم.
گفت: به تو اجازه دادم.
گفت: می روم و او را شیفته خود خواخم کرد. زن رهسپار شد در حالی که مانند قرص ماه می درخشید.
گفت: به راستی من شیفتۀ تو شده ام پس در کارم نظر کن ( به من توجه کن و زیبایی هایم را ببین!)
عبید بن عمیر گفت:من از تو چیزی می پرسم اگر به من راست بگویی خواسته ی تو را برآورده می کنم.
گفت: هر چه از من بپرسی به تو صادقانه جواب میدهم.
گفت: به من بگو اگر هم اکنون ملک الموت پیش تو بیاید و بخواهد که تو را قبض روح کند آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟
گفت: خیر
گفت: راست گفتی. گفت: اگر داخل قبر شوی و تو را برای سوال و جواب بنشانند. آیا دوست داری که این نیاز تو را برآورده کنم؟
گفت:به خدا خیر
گفت: راست گفتی، گفت: اگر مردم کارنامه هایشان را دریافت کنند و تو مطلع نباشی که آیا کارنامه ی اعمالت در دست راستت یا در دست چپت است آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟
گفت:به خدا خیر
گفت: راست گفتی. گفت:اگر میزانها را بر پا کنند و تو حاضر شوی و اطلاع نداشته باشی که اعمال صالح تو سنگین هستند یا بار گناهانت آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟
گفت:به خدا خیر
گفت: راست گفتی. گفت:اگر در برابر خداوند بایستی ، برای سوال و جواب آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟
گفت:به خدا خیر
گفت: راست گفتی. گفت:از خدا بترس ای بنده خدا به حقیقت ، خداوند بر تو نعمت داده و به تو نیکی کرده است.
پس به سوی شوهرش بازگشت . شوهرش گفت:چکار کردی؟
گفت:ما بیکار هستیم و بیهوده خودمان را خسته می کنیم.
پس از آن شروع به نماز خواندن ، روزه گرفتن و عبادت کردن نمود.
منبع: کتاب: گلزار ایمان / نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری / انتشارات : نشر احسان/ چاپ: اول ۱۳۷۹
[۱] عبید بن عمیر بن قتناده لیثی – پدر عالم مکّی ازبزرگان تابعین بود که شخصی عالم و واعظی بزرگ بود در سال ۷۴هوق به رحمت خدا پیوست. تذکره الحافظ۱/۵۰