باور کنید من دارم می میرم

  • جوانان

    داستان، باور کنید من دارم می میرم…

    داستان، باور کنید من دارم می میرم… نویسنده : سید عبدالله رفاعی /مترجم: سمیه اسکندری فر- حسین جهان پور در خانواده ای از هم پاشیده بزرگ شد خانواده ای که هیچ ارتباط دوستی و مهر و محبت آنان را به هم پیوند نمی داد.پدر سنگدل بود، زود از کوره در می رفت خشمگین می شد و نسبت به همسر و…

    ادامه »»»
دکمه بازگشت به بالا