آرامش روان، بین « اگر » و « کاش » زندگی نکنید
آرامش روان، بین « اگر » و « کاش » زندگی نکنید
نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی /مترجم:فرزانه غفاری – محسن ناصری
یکی از مهمترین عوامل پریشانی و نابسامانی فکری که آرامش روان را از انسان باز میستاند، و انسان را از خشنودی و امنیت روحی محروم میگرداند، حسرتخوردن برگذشته و نارضایتی از وضع حاضر، و ترس و هراس از آینده است. بعضی از مردم چنین اند که وقتی برایشان پیشامدی رخ میدهد، ماهها بلکه سالها درد و رنج آن مصیبت را با خود میکشند و خاطرات پوسیده آن را پیوسته تجدید میکنند. گاه از حسرت آه میکشند و گاه افسوس میخورند. شعارشان این است: ای کاش چنین کرده بودم، ای کاش چنان نکرده بودم. اگر چنین و چنان کرده بودم!. در همان زمانهای قدیم شاعری گفته است:
لیت شعری، وأین منی «لیت»؟
إن «لیتا» وإن «لوا» عناء
«ای کاش میفهمیدم و کجا میتوانم بفهمم، کاش میفهمیدم که «کاشکی» و «اگر» درد و رنج است و بس».
به همین جهت، روانپزشکان، و مصلحان اجتماعتی، و کارشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت، توصیه میکنند که انسان دردها و رنجهای دیروزش را فراموش کند، و در واقعیت امروزش زندگی کند، زیرا گذشته که گذشته است و دیگر برنمیگردد.
ما مضی فات والمؤمل غیب
ولک الساعه التی أنت فیها
«آنچه گذشته از میان رفته، و آنچه امید است بیاید ناپدید است، پس همین ساعت که در آنی از آن تو است و بس» این مطلب را یکی از استادان آمریکایی به طرز بدیعی برای دانشجویانش ترسیم کرده است. روزی از دانشجویانش پرسید: کدامیک از شما تاکنون چوبی را اره کرده تا ببینید خاکه اره چگونه پدید میآید؟ بسیاری از دانشجویان دست بلند کردند. بار دیگر سؤال کرد کدام یک از شما خاکه اره را اره کرده است؟ هیچیک از آنان دست بلند نکرد. استاد گفت: معلوم است، هیچکس نمیتواند خاک اره را اره کند، چون عملاً اره شده است… گذشته هم همینطور است. هرگاه در باره چیزهایی که در گذشته رخ داده است دچار پریشانی و اضطراب شدید، بدانید که دست به ارهکردن خاک اره زده اید!! این طرز بیان را دیل کارنگی[۱] از قول بعضی از اندیشمندان آورده است: «من دریافتهام که نگرانی و پریشانی در باره گذشته سودی ندارد. درست مانند آن که آردکردن آرد سودی نمیبخشد. و ارهکردن خاک اره بیفایده است. آری، تنها فایدهای که اینگونه نگرانیها دارد این است که گرههایی روی پیشانی شما ترسیم کند یا زخمی در معده شما پدید آورد».
با این همه، ناتوانی انسانی بر بسیاری غالب میشود، و بسیار میشود که آرد را دوباره آسیاب میکنند، و بر گذشته میگریند، و از تأسف نسبت به از دسترفتهها دست به دندان میگزند، و از حسرت گذشته دست روی دست میزنند. انسان با ایمانی که یقین نیرومندی به پروردگارش دارد، و به قضا و قدر الهی مؤمن است، نسبت به همه مردم از خطر تسلیمشدن به این افکار دردآور برکنارتر است. انسان با ایمان خود را طعمه زمان گذشته و ماجراهای گذشته نمیکند، بلکه بر این باور است که هرچه شده خواست خدا بوده است، و بایست میشده است و در برابر قضای الهی هم بنا نیست که غیر از تسلیم و رضا راهی بپوییم. زبان حال انسان با ایمان این گفته شاعر است:
سبقت مقادیر الإله وحکمه
فأرح فؤادک من «لعلّ» ومِن «لو»
«مقدرات الهی و فرمان او بر همه چیز و همه کس پیشی گرفته است،
پس بیا و دل و جانت را از کاشکی و اگر آسوده گردان!» (۲۹)
یا آن شاعر دیگر میگوید:
ولست براجعٍ مافات منی
بلهف ولا بلیت ولا لو أنی
«هیچگاه نخواهم توانست آنچه را که از دستم رفته است بازگردانم،
با افسوس خوردن و کاشکیگفتن و اگر چنان و چنین نشده بود».
انسان با ایمان نمیگوید: ای کاشکی چنین و چنان کرده بودم. بلکه میگوید: خدا مقدر کرده بود، و هرآنچه را که خدا خواست انجام پذیرفت حضرت رسول اکرم r به انسانهای با ایمان تعلیم فرموده است که «اگر» راه شیطان را باز میکند. (مسلم روایت کرده است)
انسان با ایمان میداند که تقدیرات الهی ناگزیر به اجرا درمیآیند، پس برای چه ناخشنود باشد؟ و برای چه احساس دلتنگی و ناراحتی کند؟ خدای متعال میفرماید:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
«هیچ پیشآمدی در جهان و در وجود خودتان روی نمیدهد، مگر آن که پیش از آن که آن را به اجرا دربیاوریم در کتابی ثبت شده است. این کار برای خدا آسان است * تا مبادا بر آنچه از دست داده اید افسوس بخورید، یا به آنچه خدا به شما داده است بسیار شادمان گردید که خدا انسانهای خیالباف و خودستای را دوست ندارد» (حدید: ۲۲، ۲۳).
در جنگ اُحُد که هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند. قرآن بر طایفهای از منافقان و بیماردلان و سست ایمانان که بین «اگر» نادمانه و «کاشکی» حسرتبار میزیستند سخت خرده میگیرند و میفرماید:
ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُّعَاساً یَغْشَى طَآئِفَهً مِّنکُمْ وَطَآئِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
«و گروهی که با جان و روان خویش درگیر آمده بودند و به ناروا نسبت به خدا گمانهای جاهلیت روا میداشتند. در جانهایشان چیزها پنهان میداشتند که برای تو آشکار نمیگردانیدند. میگفتند: اگر ما بهرهای از تقدیر الهی داشتیم، در اینجا اینچنین کشته نمیشدیم! بگو: اگر در خانههایتان هم بودید، آن کسان که کشتهشدن و مردنشان مقدر شده بود ناگزیر به بستر مرگ میافتادند» (آل عمران: ۱۵۴).
قرآنکریم در پاسخ آن کسانی که به جهاد نرفتند و راجع به رفقایشان گفتند:
الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
«اگر حرف ما را شنیده بودند کشته نمیشدند: میفرماید بگو: پس مرگ را از خودتان نیز دور گردانید، اگر راستگویانید» (آل عمران: ۱۶۸).
انسان با ایمان هرگز موضع این منافقان را به رسمیت نمیشناسد، همچنین هرگز موضع کافران (رفقای منافقان) را هم که قرآنکریم از همآوازی با آنان در افسوسخوردنهای حسرتبارشان، و آرزوهای اندوهبارشان نهی فرموده است، نمیپسندد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّى لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَهٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ
وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ
«ای کسانی که ایمان آورده اید! مباشید مانند آن کافران که راجع به رفقایشان به هنگام عزیمت به سفر تجارت یا جنگ گفتند: اگر نزد ما میماندند، نمیمردند و کشته نمیشدند. تا خدا این اندیشههایشان را حسرت دلهایشان قرار دهد، و خدا زنده میدارد و میمیراند، و خدا به آنچه میکنید بینا است * و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، مغفرت خدا و رحمت او از همه آنچه اینان گرد میآورند بهتر و برتر است * و اگر بمیرید یا کشته شوید به سوی خدا فراهم میآیید» (آل عمران: ۱۵۶ – ۱۵۸).
شعار انسان با ایمان همواره این است: «خدا خواسته، و هرچه اراده فرموده است انجام داده است! سپاس خدای راست در هرحال!» و با این نگرش است که نسبت آنچه از دستش میرود تأسف نمیخورد، و در چنگال کابوس وحشتناکی برخاسته از خاطراتش گرفتار نمیآید. کافی است این آیه شریفه قرآنکریم را تلاوت کند که خدا میفرماید:
«هیچ مصیبتی به هیچکس نمیرسد، مگر به اذن خدا، و هرآنکس که به خدا ایمان آورد، خدا دلش را هدایت فرماید، و خدا به هرچیز دانا است» (تغابن: ۱۱).
همین مبانی فکری است که نعمت «رضا» و خشنودی از زندگی را که در فصل بعدی در باره آن سخن خواهیم گفت، به او ارزانی میدارد.
———————————–
منبع : نقش ایمان در زندگی / نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی /مترجم:فرزانه غفاری – محسن ناصری / نشر احسان
[۱]- دیل کارنگی، روانشناس و مربی تعلیم و تربیت امریکایی، (۲۴نوامبر ۱۸۸۸ – ۱نوامبر ۱۹۵۵میلادی). [مصحح]