اندیشه

ظلم به اندیشه ی سلفی از جانب دوستان و دشمنان

جوهر اندیشه ی سلفی

فکر سلفی روشی است که در کلّ بر اصول زیر متکی است:

۱- اتخاذ و استنباط احکام از منبع معصوم«قرآن و سنت» نه از نظرات افراد.

۲- بازگرداندن متشابهات قرآن به محکمات و ظنیات به قطعیات.

۳- فهم و شناخت فروع و جزئیات در پرتو اصول و کلیات.

۴- دعوت به اجتهاد و تجدید و پرهیز از جمود و تقلید.

۵- دعوت به التزام و پرهیز از آزادی و تسامح اخلاقی(لاابالی گری).

۶- دعوت به آسانگیری در مسایل فقهی.

۷- دعوت به بشارت دادن و دلگرم نمودن و پرهیز از ایجاد تنفر در زمینه ی توجیه.

۸- انجام دعوت از طریق یقین و دوری از دعوت جدلی در زمینه ی عقیده.

۹- اهتمام به روح و حقیقت نه به شکل و ظاهر در زمینه ی عبادات.

۱۰- دعوت به التزام و پیروی در امور دینی و اختراع و نوآوری در امور دینی.

خلاصه و لب اندیشه سلفی این است، که پیشگامان ما با بهره گیری از آن از دیگران
امتیاز پیدا نمودند و در سایه ی آن بهترین نسل امت اسلامی از نظر «علم و عمل»
پرورش یافتند.چنان که خداوند متعال در قرآن کریم از آن ها تجلیل کرده و حضرت رسول
هم از آن ها تمجید نموده و واقعیت تاریخ نیز آن را به اثبات می رساند.آن ها بودند
که قرآن و سنت را برای نسل های بعدی حفظ و نقل نمودند و سالم تحویل آن ها دادند،
قلمروهای جدیدی را فتح کردند، عدل و نیکی را گسترش داده و دولت علم و ایمان را
تشکیل داده و تمدنی انسانی و اخلاقی و جهانی را بنا نهادند که یاد آن در صفحات
تاریخ برای ابد ثبت گردیده است.

ظلم به اندیشه ی سلفی از جانب دوستان و دشمنان

اندیشه ی سلفی به صورت مساوی هم از جانب اتباع و هم از جانب مخالفان خود مورد
ظلم قرار گرفته است.مظلومیت آن از جانب اتباع و یا کسانی که خود را به آن نسبت می
دهند، یا دیگران آن ها را به سلفی بودن منسوب می نمایند، آن است که این گروه کلمه
ی سلفیت را در شکلهای جدلی مسائل کلامی و فقه خلاصه نموده و تعدادی هم آن را محدود
به بعضی از مسائل علم تصوف نموده و شب و روز مخالفین خود و کسانی را که در مسأله
ای از مسائل با آنها نظر مخالف داشته باشند، در این گونه مسائل، آماج تیرهای خویش
قرار می دهند. تا جایی که بعضی از مردم تصور می نمایند که روش سلف عبارت است از
جدال و درگیری با دیگران و سلفیت، کاری به سازندگی و عمل ندارد و همه ی تلاشش بزرگ
جلوه دادن جزییات و بی توجهی به کلیات و اهتمام به مسائل مورد اختلاف و عدم اهتمام
به مسائل مورد اتفاق و اهتمام به شکل و ظاهر و بی توجهی به حقیقت و روح اشیاء می
باشد.

اما مخالفین سلفیت آن را به ارتجاع متهم می نمایند. و تصور می نمایند که سلفیت
همواره بر گذشته نظر داشته و کاری به کار آینده ندارد و گامی به طرف پیشرفت بر
نداشته و از حال و آینده کاملا” بی توجه می باشد.در نظر آن ها سلفی گری عبارت
است از تعصب و تنگ نظری و مجال ندادن به دیگران برای اظهار نظر و عدم توجه به آن
ها و اینکه سلفی گری مخالف تجدید و نوآوری و اجتهاد است، و با اعتدال و میانه روی
میانه ی خوبی ندارد. خلاصه ی کلام یک بعدی بودن برای آن ها یک ویژگی به تمام معنی
شده است، اما در واقع این نوع برداشت و نگرش، ظلم و ستمی است که در حق سلفیت و
پیروان راستین آن می شود.

شاید بتوان گفت که بارزترین شخصیت مدافع سلفی گری و دعوتگر آن در عصر گذشته
شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش امام ابن القیم جوزیه بوده اند.

در واقع می توان آنان را اولین نمایندگان تجدید فکری در اسلام به شمار آورد.
به طوری که تجدید آنها همه ی علوم و معارف اسلامی را در بر می گیردغ زیرا آنان در
مقابل تقلید و تعصب مذهبی و فقهی و کلامی که بر قلوب و افکار مردم در طول چندین
قرن سایه افکنده بود بسان کوه مقاومت نمودند. اما علی رغم مقاومت آنها در مقابل
تعصب و تقلید هیچ گاه در برابر آرا فقهی دیگران از حد انصاف خارج نمی شدند،و با
ائمه ی فقه با عدالت و انصاف برخورد می نمودندو حق تقدیر و فضیلت آن ها را رعایت
می کردند.چنان که این موضوع در رساله ی «رفع الملام عن ائمه الأعلام » ابن تیمیه
به خوبی نمایان است. و علی رغم هجوم تند آن ها بر انحرافات فکری و عقیدتی تصوف،
بخصوص انحرافاتی که به وسیله ی طرفداران نظریه ی حلول و اتحاد و دیگر انحرافات
ناشی از دستکاری گروهی نادان و مزدور وارد تصوف نموده بودند، آن ها با تصوف صحیح
اسلامی با دیده ی احترام و انصاف می نگریستند و به مردان خداگرا و مخلص آن افتخار
می نمودند . به طوری که حتی در زمینه ی تصوف خدمات ارزنده ای از خود بر جا نهادند
که دو جلد از مجموعه ی فتاوی امام ابن تیمیه و برخی از کتاب های امام ابن القیم به
خوبی گویای آن می باشند. مشهورترین آن ها کتاب«مدارج السالکین در شرح کتاب منازل
السائرین الی مقامات ایاک نعبد و ایاک نستعین» در سه جلد می باشد.

پیروی از سلف نه صرفا” نقل نظرات آن ها

نکته ی مهمی که میخواهم روی آن تأکید کنم این است که از روش سلف باید پیروی
بنماییم نه اینکه فقط کارمان تکرار اقوال و نظراتشان باشد؛ آن هم تکرار مسائل جزئی
و پیش پا افتاده. در مورد سلفی گری انسان می تواند دو گونه روش را در پیش گیرد.

گاهی اوقات شخصی تنها از نظر تئوری با آن ها هماهنگ است و از روش کلی و متکامل
و متوازن آن ها کاملا” بی خبر و ناآگاه است. گاهی هم کسانی تابع روح و ماهیت
این مقاصد می باشند، هر چند در بعضی از مسایل با آرا و نظرات آن ها موافق نباشند.

موضع و نظر من هم در مورد امام ابن تیمیه و امام ابن القیم همین است.من به روش
کلی و منهج اصلی آنان احترام می گذارم و به خوبی آن ها را درک نموده و از آن آگاهی
دارم. اما این باعث نمی شود که تمامی آنچه را که آن ها گفته اند، بدون چون و چرا
بپذیرم.اگر چنین می کردم یعنی تمام آرا و نظراتشان را بدون چون و چرا می پذیرفتم،
در این صورت با روش آن ها مخالفت می کردم و چیزی را قبول می نمودم که آن­ها سال­ها
با آن مبارزه نمودند و در راه آن زحمات زیادی را متحمل شدند. یعنی روشی که اساس آن
بر تحقیق و پیروی از دلیل استوار ابشد و به سخن بنگرد نه به سخنگو.

اگر شما کاملا” مقلد ابن تیمیه یا ابن قیم باشی دیگر مخالفت با کسی که از
ابوحنیفه یا مالک تقلید می کند، چه معنایی دارد؟

همچنین اگر نظرات علمی و فکری آن­ها مورد توجه قرار گیردف و از طرف دیگر جوانب
درخشان حیات آن­ها به فراموشی سپرده شود، در واقع مورد ظلم واقع شده اند.یعنی اگر
جهت معنوی و ربانیی که ابن تیمیه را طوری ساخته بود که می گفت:«اوقاتی بر من می
گذرد که با خود می گویم: اگر اهل بهشت در حالتی همچون حالت من باشند براستی در
زندگی بسیار لذیذی قرار دارند.»

در مورد زندان و ایام مشکلات و محنت هایی که در راه عقیده متحمل شدند، می
گفت:«دشمنان می خواهند با ما چه کار کنند؟[در حالی که] زندان من، خلوتگاه، و تبعید
من سیاحت و قتل من شهادت است؟»

او و شاگردش ابن القیم از مردان خدایی و اهل ذوق بودند .کسی که به مطالعه ی
کتاب­های آن­ها می پردازد، اگر از روحیه ی انصاف برخوردار باشد و عقل خویش را به
کار بیندازد و خود را از قید و بند تقلید برهاند و گوش شنوا و چشم بینا داشته باشد
این واقعیت را به خوبی لمس خواهد نمود.

چگونه جانب دعوت و جهاد در زندگی این دو امام به دست فراموشی سپرده می شود، در
حالی که امام ابن تیمیه خود در تعدادی از جنگ­ها شخصا” شرکت نموده و دیگران
را نیز به شرکت در آن ترغیب می نمود؟! این دو امام مجاهدانه برای تجدید اسلام
زیستند و در این راه بارها زندانی شدند، تا جایی که شیخ الاسلام ابن تیمیه در سال
۷۲۸ ه در زندان به دیدار دوست شتافت. این است سلفی گری به معنی واقعی و درست آن.اگر
به زمان معاصر نگاهی بیفکنیم، می بینیم که بارزترین دعوتگر سلفیت که به وسیله ی
مقالات، تألیفات و مجله از آن دفاع کرد و برای مدت سی و چند سال در این میدان
پرچمدار بود، علّامه امام محمّد رشید رضا صاحب مجله ی«المنار» بود که تفسیر المنار
را ابتدا در آن منتشر می نمود و به وسیله آن امام رشید رضا به یکه تاز میدان علم
در شرق و غرب در آمد.

براستی امام رشید رضا هم در عصر خود مجدد اسلام بود، و کسی که تفسیر المنار و
مقالات و فتاوای او و کتاب­هایش را مانند کتاب«وحی محمدی» و «یسر الأسلام» و «نداء
للجنس اللطیف» و «الخلافه» و « محاورات مصلح و مقلّد» و سایر کتاب­ها و مقالات او
را مطالع نماید، به خوبی درمی یابد که افکار این مرد بزرگوار و اندیشمند در عصر
حاضر در راه اسلام چراغی پرفروغ، و زندگی او مصداق و صورت واقعی فکر سلفی
است.ایشان مبتکر اصل ارزشمند و طلایی مشهوری بود که بعدها امام شهید حسن البنا آن
را ادامه داد، که می گوید:«در مسایل مرد اتفاق با یکدیگر همکاری، و در مسایل مورد
اختلاف عذر یکدیگر را می پذیریم.»

این اصل چقدر زیباست اگر کسانی که خود را پیرو سلف می دانند، آن را بفهمند و
بدان پایبند باشند!

———————————————————-

منبع:آینده ی حرکت اسلامی و اولویت­های آن

مولف: دکتر یوسف قرضاوی

ترجمه: محمد ملازاده

انتشارات
: نشر احسان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا