چگونه فردی مفید و موثر برای خود و دیگران باشیم؟
چگونه فردی مفید و موثر برای خود و دیگران باشیم؟
نویسنده: ریچارد تمپلار /مترجم: مهدی قراچه داغی
دارای نظام ارزشی باشید
نه نه فکر نکنید شما را به عضویت در گروه و فرقه ی خاصی دعوت می کنم. اما می گویم هر کسی باید باورها و ارزش ها یی داشته باشد که در مقایسه با کسانی که بی اعتقاد هستند و نظام ارزشی ندارند بهتر بتواند با مسایل و مشکلات دنیا کنار بیاید. موضوع به همین سادگی است.
اما منظور از یک نظام ارزشی چیست؟ توضیح دادنش قدری مشکل است. حدس من بر این است که بگویید دنیا بر اساس یک نظام ارزشی حرکت می کند. این همان چیزی است که گمان می کنید بعد از مرگتان برای شما اتفاق خواهد افتاد. موضوع بر سر این است که وقتی شب فرا می رسد و یا با مشکلی روبه رو می شوید، با چه کلماتی نیایش می کنید.
ممکن است بگویید اگر من به نظام ارزشی خاصی دست نیافته باشم تکلیف چیست؟ چه باید بکنم؟ در این صورت بهتر است وقت صرف کنید و به این موضوع فکر کنید. چه بهتر که این موضوع را در فهرست اولویت های خود قرار بدهید.
امیدوارم متوجه شده باشید که شما را به قبول نظام ارزشی به خصوصی ترغیب نمی کنم هر نظام ارزشی که در وقت دشواری و مشکلات به شما کمک می کند، موثر و مفید است. این نظام ارزشی باید به سوالات شما درباره ی جهان هستی و کائنات جواب بدهد. باید بتواند در سایه ی آن به احساس آرامش برسید. باید با این نظام ارزشی خود راحت باشید. ممکن است به این فکر کنید که آیا نظام ارزشی شما به شما احساس گناه می دهد، آیا شما را ناراحت و ناراضی میکند، آیا این نظام ارزشی شما سبب می شود جماعت ها و نژاد ها و فرهنگ های دیگر نتوانند پذیرای آن باشند.
یک نظام ارزشی باید ارزشی را به نمایش بگذارد. مجبور نیستید نظام ارزشی خود را به دیگران ثابت کنید، مجبور نیستید آن را توجیه کنید ، مجبور نیستید آن را به زور به دیگران بقبولانید. کافی است درباره ی نظام ارزشی خود تصمیم بگیرید.
برنامه ای داشته باشید
باید برای خود برنامه ای داشته باشید. برنامه در حکم یک نقشه، یک راهنما،یک مسیر،یک جاده و یک راه کار است. برنامه به شما می گوید که به راهی می روید، کاری می کنید و در زمان معینی به جایی می رسید. برنامه ساختار زندگی شما را فراهم می آورد، به زندگی شما شکل می بخشد، اما لزوما” همه ی برنامه ها موثر واقع نمی شوند. همه ی نقشه ها هم به محل گنج نمی رسند. با این حال اگر نقشه داشته باشید بهتر می توانید به نتیجه برسید.
برنامه نشانه ی آن است که کمی به زندگی خود فکر کرده اید و منتظر نیستید که اتفاقی خود به خود بیفتد. عده ای از مردم اصولا” بدون فکر و اندیشه و برنامه پای به عرصه ی زندگی می گذارند. تصمیم بگیرید چه می خواهید بکنید. برای رسیدن به این هدف برنامه بریزید. اگر برنامه تان را برنامه ریزی نکنید در حد رویا باقی می ماند.
اما اگر برنامه ای نداشته باشید چه اتفاقی می افتد؟ در این صورت خود را به قبول این نکته وادار می سازید که کنترل امورتان را در دست ندارید.وقتی برنامه ای داشتید، اقدامات منطقی برای دست یابی و تحقق بخشیدن آن برنامه امکان پذیر می شود. یک برنامه، یک رویا نیست. برنامه چیزی است که قصد انجام آن را دارید، کاری نیست که بخواهید انجام بدهید. داشتن برنامه نشان می دهد شما به این اندیشیده اید که چگونه می خواهید به هدفتان برسید.
البته صرف داشتن یک برنامه بدین معنا نیست که باید به آن بچسپید و از آن تبعیت و پیروی کنید. می توانید هر لحظه ای که بخواهید در برنامه ی خود تجدید نظر کنید، می توانید آن را بهبود ببخشید، می توانید در هر لحظه که لازم بود آن را تغییر بدهید. برنامه نباید سخت و بی انعطاف باشد. شرایط تغییر می کند، شما تغییر می کنید، برنامه تان عوض می شود. جزئیات برنامه مهم نیستند، مهم داشتن برنامه است.
داشتن یک برنامه به شما اعتماد و اطمینان می دهد. وقتی زندگی پر مشغله می شود اتفاقی که اغلب می افتد براحتی فراموش می کنیم برای چه در این دنیا به سر می بریم . داشتن یک برنامه بدین معنا است که وقتی گرد و خاک فرو می نشیند، می توانید به خاطر آورید: که چه می کردم؟ آه بله ! برنامه ام این بود که … و بعد در جهت برنامه و دستیابی به هدفی که داشتید به حرکت در می آیید.
بخشی از راه حل باشید نه بخشی از مسئله
این چیزی بیش از خوب بودن است. خواهان شکوه بودن و نه خوار و خفیف بودن، بیش از خوب بودن است. این موضوعی درباره ی مثبت بودن است. اگر برای این دنیا این سیاره ی زیبا و چشمگیر کاری صورت ندهیم، به یک جهنم واقعی تبدیل می شود.
چندی قبل مقاله ای درباره ی جزایر ایستر می خواندم که قوم پلی نزی حدود ۵۰۰ سال قبل در آن مستقر شدند. قوم پلی نزی جزیره را سرزمینی با زندگی طبیعی و وحشی وپر از دار و درخت دید. اما در مدت کوتاهی سرزمین بکر و دست نخورده نابود شد و درختان قطع گردیدند . غیر از این رودخانه ها را آلوده ساختند و آنها را در مرحله ی نابودی قرار دادند. تنها چیزی که این نقطه را نجات داده توریست است.
سیاره ی خاکی توریست ندارد. چیزی نیست که ما را نجات بدهد. همه ی ما باید بخشی از راه حل باشیم و از اضافه کردن بر مشکلات آن بکاهیم. باید از تخریب محیط زیست خودداری ورزیم. نباید بخشی از مسئله باشیم. زمانی بخشی از راه حل می شویم که روی پای خود بایستیم و کاری صورت دهیم. وقتی مسئله را متوقف می کنیم که نگوییم( من به وظیفه ام عمل می کردم) و یا (این بخشی از شغل من بود) باید یاوه گویی و چرند حرف زدن را کنار بگذاریم.
از این رو، این قانون می گوید که هر کس باید شخصا” به راه حل کمک کند. باید دست به کار شویم. راه حل پیدا کنیم، کاری صورت دهیم، اهتمامی بروز دهیم. اگر می خواهید زندگی خوبی داشته باشید، اگر می خواهید موفق باشید، باید چیزی را به حالت قبل برگردانید. باید وام خود را باز پس بدهیم. باید در زندگی سرمایه گذاری دوباره کنیم. و معنایش این است که از خود علاقه نشان دهیم و بخواهیم شرایط بهتر شود.
منشاء اثر خیر بشوید
تردید ندارم که ما خودمان نخواستیم که متولد شویم. این را هم می دانم که این دنیا چیزی به ما مدیون نیست. بله ما برای متولد شدن حق انتخاب نداشتیم، اما وقتی به این دنیا می آییم آب و غذا می خوریم، سرگرم می شویم و تفریح می کنیم، به چالش کشیده می شویم و درس می خوانیم همه ی این ها را به ما می دهند تا هر کاری را که دوست داریم انجام بدهیم. دنیا برایمان دستاورد های فراوان دارد.
می توانیم بگیریم، بگیریم و باز هم بگیریم. کاری نیست که نتوانیم بکنیم. اما حرف من این است که اگر از خود مایه بگذاریم و منشاء اثر خیر شویم، شب ها راحت تر می خوابیم.
در همه ی زمینه ها سخاوت به خرج دهید، در سخاوتمندی هم سخاوت به خرج دهید. مجبور نیستید که به کسی پول بدهید، اما می توانید به دیگران محبت کنید و وقتی را صرف آنها نمایید. اگر از استعدادی برخوردارید از آن برای کمک به دیگران استفاده کنید. اگر تسهیلات و امکاناتی دارید آن را در اختیار دیگران قرار دهید. اگر می توانید کاری کنید که شرایط دیگران بهتر شود، اگر از نفوذی برخوردارید ، از آن به سوی دیگران استفاده کنید. اما اگر فاقد این توانمندی ها هستید در مقیاس کم، کاری صورت بدهید. از خلاقیت های خود استفاده کنید.
مجبور نیستیم که همه کار های خیریه بکنیم. اما می توانیم به کودکان نیازمندی کمک کنیم. مجبور نیستیم خانه ی خود را پناه گاه مردم بی خانمان بکنیم، اما می توانیم باغچه ی خانمان را درست بکنیم. مجبور نیستیم به طور صد در صد غذاهای طبیعی بخوریم اما می توانیم بیش از این در خدمت بازیافت باشیم. می توانیم درباره ی شرکت هایی که از آنها خرید می کنیم کمی پرس و جو کنیم.
حدس می زنم همه بتوانیم از خود بپرسیم:
آیا این دنیا به این دلیل که من در آن زندگی می کنم سرشارتر شده است؟
آیا وقتی از این دنیا بروم، به دلیل آن که اینجا زندگی کرده ام به محیط بهتری تبدیل شده است؟
آیا تفاوتی در زندگی کسی ایجاد کرده ام؟
آیا چیزی از خود به یادگار گذاشته ام؟
___________________________
منبع: قوانین زندگی / مولف: ریچارد تمپلار /مترجم: مهدی قراچه داغی /انتشارات: تهران ایران بان، قطره ۱۳۸۶
تنظیم برای نوگرا: باران.
سلام , عالی بود خیلی ممنون از مطالب خوبتون
سلام مطالب شما عالی بود ..فقط من ی سوال دارم چگونه میشه قوی بود!؟نه اینکه من قوی نباشم نه، به عنوان مثال در پایدار بودن یک تصمیم