خون به خون شستن محال است و محال، نقدی بر خشونت طلبی و ترویج خشونت
خون به خون شستن محال است و محال، نقدی بر خشونت طلبی و ترویج خشونت
ماجد احمدیانی-سقز
اخبار کشتن و سر بریدن و به خاک و خون کشیدن انسانها و دست به دست شدن تصاویر و صحنههای دلخراش آن کمکم دارد به امری عادی و روزمره تبدیل میشود و این امر هنگامی باعث نگرانی بیشتر میشود که توسط رسانههای و فضاهای مجازی در میان جوانان و نوجوانان و حتی کودکان دبستانی دست به دست میگردد و با کمال تأسف و تأثر فراوان تعریف کردن و نقل اینگونه صحنهها در جمع دوستان و همسالان و حتی در محیطهای آموزشی ازجمله مدارس و دبستانها آنچنان عادی شده که گویی مثلا دیشب تلویزیون اعلام کرد در فلان روستا سیل آمد و بر اثر شدت سیل و رانش زمین چند رأس دام روستائیان تلف شد.
خشونتطلبان پیش از این برای ترساندن و ایجاد رعب و وحشت در دل رقیبان اسرای اجنبی و به قول خودشان کفار را در مقابل رسانهها سر میبریدند اما اخیراً و در آخرین اقدام در میان بهت و تعجب جهانیان تصاویر سوزاندن خلبان اسیر اردنی در سطح وسیع رسانهها پخش و در منظر و مرئای عموم گذاشته شد.
طی چند روزی که از پخش این خبر میگذرد، رسانهها و شبکههای تلویزیونی و سایتهای اینترنتی هریک از زاویهای به تقبیح و تحلیل موضوع پرداختهاند و هرکسی از ظنّ خود یار حادثه شده است.
صاحب این قلم، اما ابتدا همچون گذشته هرگونه خشونت و دعوت به خشونت و ترویج آن را از جانب هرکس و هر گرایشی تقبیح و محکوم مینماید و اتفاقاً از منظر دینی و با استفاده از آموزههای دین مبین اسلام و پیامبر هر دو طرف مدعی و متهم را به بوتهی نقد میبرد. مدعی و متهمی که به هیچوجه خود را متهم فرض نمیکنند و هرکدام مدعی تمامعیار هستند.
آن یکی، از جایگاه مدافع حقوق بشر و حامی انسان و انسانیت، در مقابل خدا سینه سپر کرده و بسیار ناجوانمردانه خدا و پیغمبر و آیین آسمانی مورد پذیرش و احترام یک میلیارد و چندصد میلیون مسلمان را مورد هجمه قرار داده و مزوّرانه و فرصتطلبانه با تقطیع آیات و روایات و ذکر متون و جریانات بدون پشتوانهی تاریخی اسلام را مروّج خشونت و خونریزی معرفی کرده و مسئولیت همهی نابسامانیهای دنیای اسلام و در این اواخر دنیای غرب را نیز به گردن اسلام میاندازد.
پرسش من این است که بر اساس کدام موازین ما میتوانیم به خود حق دهیم که هر عمل ناشایستی را که از طرف کسی یا گروهی سر میزند به مکتبی یا آیینی نسبت دهیم تنها با این استدلال که عامل آن کار ناشایست مدعی پیروی از فلان آیین است؟ به راستی یکطرفه به قاضی رفتن و مغرضانه قضاوت کردن به هیچوجه کمتر از جنایت و ترویج خشونت نیست.
و آن دیگری نیز بر بلندای کرسی مدعیالاسلام ایستاده، با مخفی کردن خود در پشت نقاب سیاه، خود را نمایندهی تامالاختیار خدا میپندارد و از قضا او هم با استفاده از آیات و روایات و بدون در نظر گرفتن شرایط نزول آیه و اتفاقاً از بد حادثه با تقطیع آیات، اقدام خود را عین حق و عین دفاع از اسلام و مسلمین میداند و بدینوسیله آگاهانه یا ناآگاهانه بر چهرهی رحمانی دین چنگ انداخته و آن چهرهی زیبای دلربا را با خراشیدن و تراشیدن، کریهالمنظر جلوه داده و از این قِبَل آب به آسیاب طرف مقابل ریخته و با اعمال خود بر مدعای آنان مهر تأیید میگذارد.
و اما بعد؛ طبق موازین و آموزههای دینی آنان که در میدان جنگ به اسارت سپاه اسلام در میآیند، اسیر محسوب شده و تعامل با اسیر دارای قوانین و مقررات ویژهی خود است و اتفاقاً در همهی این موازین از واژهی تعامل و نه برخورد با اسیر سخن به میان آمده است واز ابتداییترین و بدیهیترین حقوق اسیر، حسن برخورد با وی است. حال نباید گله کرد و از دست نابخردان خون گریست که مطابق کدام اصول و قانون شرعی و با چه مجوّزی چاقو بر قفای اسیران جنگی نهاده و در مقابل دیدگان عالمیان سر آنان را از تن جدا میکنند؟ و از آن بدتر اخیراً او را به درون قفس انداخته و زنده زنده میسوزانند؟
محض اطلاع مقررات تعامل با اسیر عبارتند از:
۱ – معاوضه (اسیر د رمقابل اسیر)
۲ – فدا (آزادی در مقابل فدیه «پرداخت پول»)
۳ – منّ به معنی منّت نهادن (آزادی بدون قید و شرط به دستور پیامبر یا حاکم اسلامی)
و باز جای سؤال است که اینگونه برخورد با اسیر با کدامیک از اصول سه گانهی فوق مطابقت دارد؟
ازجمله مقرراتی که در اسلام و سیرهی نظامی پیشوایان دین بر آن تأکید شده و تخطی از آن، برای سپاه اسلام جایز نیست، رعایت مسائل انسانی و اسلامی در صحنهی جهاد است. به طور ویژه، خیراندیشی و مهربانی با همراهان، ترحم و رعایت حال کسانی که در سپاه دشمن نقشآفرین نیستند (گرچه به ظاهر جزء آنان شمرده میشوند، مانند زنان، اطفال، پیران، عابدان از اهل کتاب) حفظ عمران و آبادیها و اموال، مانند درختان مزارع و نخلستانها و اموری که برای معیشت مردم و استفادهی عموم به کار میآید، از چشماندازهای مهمی است که باید جهادگر به آن توجه داشته باشد.
خیراندیشی نسبت به همراهان و رزمندگان اسلام، داشتن نیت الهی در جهاد با دشمنان و دعوت آنان به اسلام، و در صورت عدم پذیرش، پیشنهاد هجرت یا گرفتن جزیه از کفار، از جمله اموری است که رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- به سپاهیان و فرماندهان جنگ توصیه میفرمود. زمانی که سپاه اسلام به فرمان رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- آماده حرکت به جنگ موته شد، آن حضرت به فرماندهان دستور داد که از حیله و فریب بپرهیزند، کودکان را نکشند، چون با دشمنان مشرک برخورد کردند، آنان را به یکی از اصول سهگانهی زیر دعوت کنند، هر پیشنهاد را که پذیرفتند قبول کنند و دست از سر آنان بردارند:
1.به اسلام دعوتشان کنند، اگر پذیرفتند از آنان قبول کنند و از جنگ با آنان دست بردارند.
2.اگر از پذیرش اسلام سر باز زدند، آنان را مجبور به پذیرش اسلام نکنند بلکه آنان را به پرداخت جزیه دعوت کنند.
3.اگر از پذیرش دو پیشنهاد فوق سرباز زدند از آنان بخواهند تا از سرزمین خود بروند و هجرت کنند، و اگر پذیرفتند به هیچ وجه نباید آنان را تعقیب کرد و لازم است که دست از سر آنان بردارند. و اگر مسلمان شدند و ترجیح دادند که در سرزمینهای خود باشند، به آنان خبر دهند که حکم ایشان مانند حکم سایر کسان دیگری است که مسلمان شدهاند؛ احکام الهی دربارهی آنان اجرا خواهد شد، و در صورتی که همراه مسلمانان در جهاد شرکت کنند برای آنان از فیء و غنایم سهمی خواهد بود. و تنها در صورتی که از تمام این پیشنهادها سرپیچی کردند، با استمداد از خدا و به منظور دفع شر و فتنه با آنان، بجنگند.
علاوه بر توصیههایی که ذکر آن گذشت، رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- از رزمندگان جنگ موته میخواهد که در مقابله با دشمن، با نام خدا، با دشمنان خدا و مسلمانان نبرد کنند و در این کار، حساب کسانی را که در عبادتگاههای اهل کتاب مشغول عبادتاند از افراد شروری که در پی مقابله با دین خدا هستند، جدا کنند و به کسانی که از مردم کنارهگیری کرده و در صومعهها مشغول عبادتاند، متعرض نشوند، هرگز زن و کودک شیرخوار و پیرمردان و پیرزنان را نکشند، به طبیعت آسیب نرسانند و درخت خرما و هیچگونه درختی را ریشهکن نسازند و هیچ خانهای را ویران نکنند.
در وقت بدرقهی سپاه در سریّهی عبدالرحمن بن عوف به دومهالجندل در ماه شعبان سال ششم هجری رسول خدا بعضی از همین توصیهها را به لشکریان وی بیان کردند .
توصیههای رسول خدا به اسامهبن زید برای حرکت به سمت شام مبنی بر پرهیز از حیله و کشتن اطفال، شاهد دیگری بر تأکید حضرت بر رعایت اصول انسانی در نبرد با دشمن است. علاوه بر این، ایشان از اسامه و سپاهیانش میخواهد که از اختلاف میان خود پرهیز کرده، در امور نظامی توجه به خدا و تسلیم در برابر او و توکل به ذات اقدس الهی را مد نظر داشته باشند.
مثله کردن جنازهی دشمن یکی از مسائلی است که در نبردها کم و بیش مشاهده میشود. کشورگشایان، سلاطین و طاغوتها پس از غلبه بر دشمن، گاهی بر بدن کشتههای دشمن نیز رحم نمیکنند. برخورد مشرکان مکه با برخی از شهدای احد، از جمله حمزه عموی رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- نمونهای از آن است. اما در سیرهی پیشوایان دین این عمل از امور غیر شرعی و غیر انسانی شمرده شده و به طور کلی ممنوع است. از این رو پیامبر و خلفای او در تمام نبردها به سپاهیان خود توصیه میکردند که هیچگاه جنازههای دشمن را مثله نکنند. رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- بعد از جنگ بدر در پاسخ برخی از افراد که از حضرت خواسته بودند تا اجازه دهد، دندانهای جلو و زبان سهیل بن عمرو را از بیخ ببرند تا دیگر علیه رسول خدا سخن نگوید، فرمود: من کسی را مثله نمیکنم، زیرا خداوند کنندهی این کار را مجازات میکند، هرچند عامل به این کار پیامبر خدا باشد.
گرچه به اسارت بردن از دشمن در همهی نبردها، امری طبیعی و رایج بوده و هست و در سیرهی نظامی پیامبر نیز وجود داشته است، اما بر اساس فرهنگ اسلامی، هدف قرار دادن آن به سبب حقد، کینه و تعصبات شخصی و نیز به منظور انتقامگیری و همچنین بد رفتاری با آنان امری پسندیده نیست. در حقیقت میتوان گفت در اسلام اسیر گرفتن از دشمن با اهداف مقدس جنگ و جهاد در راه خدا هماهنگ است و آن تضعیف نیروی انسانی دشمن و کشاندن اسرا به خانهی مسلمانان به منظور آشنایی با اسلام است. بنابراین، باید هدف جهادگر از اسیر گرفتن افراد دشمن این باشد که نیروی دشمن در سایهی اسارت، آزادی واقعی و حقیقی را که همان توحید و هدایت به راه حق است، باز یابد. در روایات و سیرهی پیشوایان دین در اینباره توصیههای متعددی صادر شده که بیانگر رعایت مسائل اسلامی و انسانی دربارهی اسیران جنگی است. رسول گرامی اسلام در روایتی میفرماید: هیچکس به اسیری که برادر مسلمانش گرفته است دست درازی نکند و او را نکشد.
بنا به همین توصیهی پیامبر اکرم -صلّی الله علیه وسلّم-، مسلمانان گاه غذای خود را به اسیر داده و او را بر خویش مقدم میداشتند.
در اینباره ابوالعاص بن ربیع که در جنگ بدر اسیر شده بود، میگوید:
من در دست گروهی از انصار اسیر بودم، خدا خیرشان دهد، هرگاه شام یا ناهار میخوردیم، نان را که بسیار کم بود به ما اختصاص میدادند و خودشان خرما میخوردند. گاه در دست بعضی فقط یک قطعه کوچک نان بود و همان را هم به من میدادند.
ولید بن مغیره هم این موضوع را تأیید کرده و افزوده است: انصار ما را سوار میکردند و خود پیاده میرفتند.
نباید و نمیتوانم تأثر و تألم خود را از زنده سوزاندن یک جوان که اسیر در دست سپاه دشمنش است پنهان نمایم و هر چه فکر کردم در قرآن کریم تنها دو مورد آتشزدن را یافتم که یکی آتش زدن حضرت ابراهیم از جانب نمرود و دیگری افکندن اصحاب الاخدود در چالههای آتش است که به شدت مذمّت شده است و اتفاقاً اصلیترین عامل و انگیزه جهت نوشتن این نوشتار، همین امر است.
در اخبار آمده بود که خانواده و پدر و اطرافیان و دوستان خلبان اردنی (معاذ الکساسبه) از دولت اردن خواستهاند که با عاملان این جنایت به شدت برخورد کند و آنان را به اشد مجازات برساند. یعنی در واقع خون را با خون بشویند.
اما نباید از نظر دوست داشت که راه دیگری غیر از خونریزی هم هست و اتفاقاً خشونتطلبان که عبارت از داعش و داعشیان باشند، بسیار از شیوهی خون به خون شستن استقبال میکنند و حیات سیاسی و اقتصادی خود را در گرو تداوم خونریزی و کشتن و ویرانی میدانند.
با درک عواطف و احساسات و تألمات روحی همهی کسانی که عزیزانی را به هر علت از دست دادهاند، سیاستمداران و اهالی قلم، صاحبان فکر و اندیشه و عقلای قوم به جای تشجیع و تحریک عواطف و احساسات و دعوت به انتقام که باز تولید خشونت است به نیابت از ملتهای آسیبدیده و عزیز از دستداده، میتوانند به حاکمان خویش پیشنهاد کنند که به جای کشتن و تارومار تروریستها به خشکاندن ریشههای ترور و خشونت با تکیه بر تواناییهای ملتهای خود و نه استمداد از بیگانگانی که هیچگاه دوست این ملتها نبوده و نخواهند بود اقدام نمایند. بر کسی پوشیده نیست که هیچ انسانی جانی و تروریست به دنیا نیامده است، بلکه توسل به خشونت و به آغوش ترور پناه بردن، عوامل و ریشههایی دارد که باید این عوامل را تضعیف و ریشهها را خشکاند، نه از طریق قلع و قمع بلکه از طریق احترام به حقوق ملتها، ایجاد و پاسداری از فرصتهای برابر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، پاسداری از مرزهای مادی و معنوی این ملتها تنها با تکیه بر تواناییها و داشتههای خود آنان و نه توسل ذلیلانه به قدرتهای بیگانهای که به جز غارت و چپاول ثروتهای مادی و معنوی آنان هیچ هدف و برنامهی دیگری ندارند. فرهنگ غنی این مردم مملو از تجربیات تلخ و شیرین است. تجربیات تلخ دورانهای مختلف به آنان یاد آوری میکند که هرگاه خواسته باشند خون را با خون بشویند جز تعفن و آلودگی به بار نخواهد آورد و مولانا جلالالدین رومی چه زیبا فرمود:
آفت ادراک آن حال است و قال خون به خون شستن محال است و محال