دعوت و داعیمطالب جدیدمهارتهای زندگی

رهبری انگیزشی ، ده اصل رهبری کردن انگیزشی افراد در سازمان و گروه

رهبری انگیزشی ، ده اصل رهبری کردن انگیزشی افراد در سازمان و گروه

نویسنده : ریچارد دنی /مترجم: محبوبه ندیمی

رهبری انگیزشی

یک ژنرال ارتش وقتی در حال صحبت کردن با افسرانش بود این طور بیان کرد که:

«بدانید، افراد شما دلیلی برای احترام گذاشتن به شما دارند.»

همان طور که قبلاً گفتم: احترام اکتسابی است و هرگز نمی توان و نباید آن را از کسی تقاضا کرد. همه ما رهبرانمان را بیشتر به خاطر کاری که انجام می دهند مورد قضاوت قرار می دهیم نه به خاطر چیزی که می گویند. در بازرگانی، صنعت و تجارت مدیرانی که دیگران را سرپرستی البته همانند یک فروشنده هستند. آنان باید ایده ها و روش های خوب کاری شان را بفروشند. مدیران موفق قدرت الگو و نمونه خوب را می دانند.

آنان واقف هستند که در هنگام انجام کارهای روزانه، زیر نظر هستند و نمونه رفتار آنان بیشتر از اندرزهای کلامی و سایر شیوه های ارتباطی تأثیر دارد و البته نتیجه بهتری تولید می کند.

متأسفانه، یعضی مدیران وقتی به رتبه ای بالاتر می رسند احساس می کنند که دیگر تابع همان استانداردهایی که از زیردستانشان انتظار داشته اند، نیستند.

آن ها بر این باورند که شغلشان این است که به دیگران بگویند که چه چیزی را انجام دهند، بدون توجه به اینکه آیا آن ها خودشان این کار را انجام می دهند یا نه. فاجعه بزرگتر که اگر آنان خودشان به اندازه کافی به آنچه می گویند ایمان نداشته باشند و آن وقت از دیگران توقع داشته باشند تا آن کار را انجام دهند، نتیجه کار اصلاً خوب نیست.

همه ما می دانیم که نقاط ضعف و قوت در هر سازمان یا اداره ای بازتاب افرادی هستند که آن اداره و سازمان را اداره می کنند. اگر شما به عنوان یک مدیر در تشویق و ترغیب افراد برای کار در سطح معیارهای خودتان مشکل دارید، بهتر است اولاً به خودتان نگاه کنید و خودتان را مورد بررسی قرار دهید. آیا شما در سطح این معیارها هستید؟ آیا آنچه را که خودتان تبلیغ می کنید، اجرا می کنید؟

۱۰ اصل رهبری کردن

حال اجازه دهید ۱۰ اصل رهبری کردن انگیزشی را در اینجا فهرست کنیم

  1. تعیین اهداف

یک هدف معقول تعیین کنید و به سمت آن حرکت کنید. افراد هنگامی که برای مدیری با هدف کار می کنند با انگیزه می شوند. اهداف باید دست یافتنی باشند، اما مطابق اصل مدیریت. اگر مدیران هدف های بزرگتری را برای خود تعیین کنند، می تواند بسیار برانگیزاننده باشند، اما همیشه این خطر وجود دارد که ممکن است به آن هدف تعیین شده دست نیابید. اما این مسئله چندان مهم نیست تا هنگامی که تبدیل به موردی از شکست پیوسته نشده باشد چون مدیر گشته و به باور افراد در رسیدن به اهداف آتی خلل وارد می کند.

  1. یک الگو باشید

متوجه باشید که بعد از گذشت مدتی، کارمندان متمایل به الگوبرداری از رؤسای خود می شوند. کارمندان به افراد مافوق خود به عنوان راهنما نگاه می کنند. در سازمان های مختلف شاهد هستید که چطور به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه این موارد هم چشمی نه تنها روی اعمالمان تأثیر می گذارد، بلکه در سبک لباس پوشیدن و نحوه ارتباطشان با یکدیگر و غنیمت شمردن زمان، اعتقاداتشان و شاید در نوع روزنامه ای که می خوانند تأثیر می گذارد، این فهرست بی انتهاست.

پس برای بار دیگر می گویم که شما می خواهید چه نوع افرادی برایتان کار کنند؟ یا اگر مدیری در خارج از دنیای تجارت هستید، مثلاً در جهان ورزش یا در حرفه آموزش، چه نوع نتایجی، چه از نظر رفتاری و چه از نظر ارتباطی از دیگران انتظار دارید؟ و این را به خاطر داشته باشید همه چیز از خود شما شروع می شود!

  1. پیوسته پیشرفت کنید

همیشه به پیشرفت فکر کنید. از فرایند فکری «چطور می توانم این کار را بهتر انجام دهم؟» استفاده کنید. از درون ذهن و لغت نامه خود، این طرز فکر را که «من بهترین کارم را انجام می دهم» حذف کنید و هرگز به افرادی که آن ها را رهبری می کنید اجازه ندهید که فکر کنند بهترین کارشان را انجام می دهند. اگر بخواهیم حقیقت را بپذیریم باید بگوییم: «همه ما می توانیم بهتر کار انجام دهیم.» شخصی که به پیشرفت فکر می کند، به طور طبیعی دارای فرایند فکری نگاه به آینده به جای گذشته است و هنگامی که خودتان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهید از خود بپرسید که: «آیا من امروز، از آنچه دیروز، هفته گذشته و ماه گذشته یا حتی سال گذشته بودم، با ارزش تر شده ام؟» برای کسی که به پیشرفت فکر کند، هر روز فرصتی برای تجربه جدید و کسب دانش جدید است، با هدف آن که در پایان روز فرد بهتری باشد.

  1. به خودتان فرصت فکر کردن بدهید.

وقتی برای صرف فکر کردن بگذارید. بسیار عجیب و شاید کمی ناراحت کننده است که تعداد زیادی از رهبران وقت فکر کردن برای خودشان نمی گذارند و آن دسته از افراد هم که این کار را انجام می دهند، این کار را در هنگام مسافرت انجام می دهند. همان طور که می دانیم یک موهبت باور نکردنی، یعنی مغزی با ظرفیت نامحدود به ما داده شده است، اما در همان حال اغلب این نیروی فوق العاده مغزمان را سرکوب می کنیم.

بهتر است نیم ساعت در روز را به طور خالص برای فکر کردن کنار بگذاریم و البته از نتایج این کار مبهوت خواهیم شد. من شخصاً فهمیده ام که مفیدترین روزهای زندگی من زمانی بوده است که وقت بیشتری را برای خودم در یک هتل صرف کرده ام یا زمانی که از محیط کارم، افراد دیگر و از تلفن دور بوده ام. شما نیز در خواهید یافت که بعد از مدتی فکر کردن بی وقفه سطح انگیزه شخصی تان افزایش خواهد یافت.

برای داشتن یک جلسه فکری خوب به خودتان زمانی دهید تا نگرانی هایتان در چشم انداز قرار بگیرد، اهداف و برنامه هایتان سازمان یابند و مشکلات حل شوند. همیشه دسته ای کاغذ سفید و یک خودکار داشته باشید تا فوراً افکار و تصمیمتان را به همان شکل که از ذهنتان تراوش می کنند یادداشت کنید.

  1. رهبری کردن، بدون این که دیگران را تحت فشار قرار دهیم

مؤثرترین نوع رهبری این است که برای کارمندان سرمشق باشید، نه اینکه فرمان دهید. رهبران انگیزشی، افراد را هدایت می کنند، ولی نه با

داستانی از ژنرال ایزنهاور وجود دارد، کسی که برای تشریح این اصل به افسرانش یک تکه نخ را روی کف اتاق قرار داد و نشان داد که با فشار وارد کردن نخ به جایی نمی رسد ولی با کشیدن، نخ هر جایی که او بخواهد می رود.

  فشار و اجبار، آنان راه را نشان می دهند ولی لزوماً حرف نمی زنند.

در بیشتر تیم های ورزشی، کاپیتان تیم معمولاً یکی از بهترین بازیکنان تیم به شمار می رود، اما چیزی که باید بپذیریم این است که بهترین بازیکنان لزوماً مهارت های رهبری ندارد. اگر چه این مهارت پیش نیاز کاپیتان بودن است، استثناهای اندکی هم وجود دارند؛ مایک بریدلی، کاپیتان قبلی تیم کریکت انگلیس، یکی از این افراد بود و به عنوان یکی از بزرگ ترین کاپیتان ها در تمامی دوران ها مورد احترام بود. با این وجود، او این حقیقت را قبول داشت که یکی از بهترین بازیکنان کریکت در پست های توپ زدن و یا پرتاب کردن نبود.

اما از طرف دیگر مارتین جانسون، کاپیتان قبلی تیم راگبی انگلیس و برنده ی مسابقات جام جهانی، کاپیتان لیونز و غیره این نکته را ثابت کرد. البته افرادی با این ویژگی کمیاب و نادر هستند اما با وجود این الگویی برای بسیاری از رهبران تجاری هستند تا از آنان الهام بگیرند. پیوسته این پرسش را از خودتان بپرسید که آیا شما به شیوه الگو و سرمشق دیگران را رهبری می کنید؟

  1. قضاوت در مورد نتیجه کار

همان طور که شما به عنوان مدیر و رهبری با انگیزه در مورد نتایج کار دیگران قضاوت می کنید همیشه انتظار داشته باشید تا دیگران شما را به خاطر نتایج کارتان قضاوت نمایند. آیا شما با دنبال کردن اصولی، معیارهای خودتان را برای روش رهبری انگیزشی تعیین کرده اید و این سبک نتیجه محور است؟ یا آیا شما فرهنگ فکر کردن و قضاوت درباره نتایج کار خودتان را در خودتان به وجود آورده اید؟

  1. ایجاد اعتماد به نفس

به خودتان و تونایی تان اعتماد فوق العاده داشته باشید، این اعتماد به نفس بالا به دیگران انگیزه می دهد و این روش، روش رهبری انگیزشی است که می تواند بسیار مؤثر باشد؛ بالا بردن عملکرد افراد تا سطوحی که هرگز باور نداشتند که توانایی اش را داشته اند.

ما این را می دانیم که وقتی به کار جدیدی می پردازیم، ممکن است اعتماد به نفس ما کم باشد، اما صرف فهمیدن این مطلب نیز به ساختن و حفظ اعتماد به نفس کمک خواهد کرد و در عین حال توانایی را کاهش نمی دهد.

توانایی،چیزی است که در نتیجه تمایلی قوی آن را به دست می آوریم.

 

 

  1. انتظار انتقاد را داشته باشید

گفتن این حرف باعث تأسف است اما حقیقت دارد که همزمان که شخصی موفق تر می شود، تیغ انتقاد نیز نسبت به او تیزتر می شود. یکی از بزرگ ترین خصیصه های فرهنگ انگلیسی جستجوی قهرمان در هر حوزه ای از سیاست گرفته تا ورزش و تجارت است. اما به محض این که قهرمانی را پیدا کردیم و مجسمه ای از او ساختیم و هاله ای از نور بالای سرش درست کردیم، رسانه ها دنبال راه هایی می روند تا او را به پایین بکشانند.

بنابراین اگر می خواهید رهبر خوبی باشید باید سرتان را بالا بگیرید و خودتان را برای انتقاد، مهیا سازید که تقریباً همیشه از بدترین و زیان بارترین احساسات بشری یعنی حسادت سرچشمه می گیرد!

  1. به آینده فکر کنید

برای فردا کاری متفاوت برنامه ریزی کنید. اگر هر روز بتوانید کمی کارهای متفاوت تری نسبت به دیروز و کمی بهتر کار انجام دهید، سبک رهبری انگیزشی را به وجود خواهید آورد که بسیار انگیزشی است. کسی که همیشه به دنبال چیزهای جدید است، باید ذهنی فوق العاده پیشرو و ترقی طلب داشته باشد.

  1. همانند یک شخص پیروز فکر کنید

پذیرش چنین طرز فکری بسیار خوب است. وقتی با موقعیتی روبه رو می شوید و چه آن موقعیت مثبت باشد چه منفی، تصور کنید که موفق ترین افرادی که می شناسید در آن موقعیت چگونه فکر و سپس عمل می کنند. اگر این موقعیت، یک موقعیت ورزشی است، به موفق ترین بازیکن در این ورزش فکر کنید – آنان چگونه فکر خواهند کرد و چه طور عمل می کنند؟ اگر این موقعیت یک موقعیت تجاری باشد و اجازه دهید از دنیای فروش مثالی بیاوریم، چگونه موفق ترین فروشنده در این موقعیت فکر و عمل خواهد کرد؟

———————————————————

منبع: هنر ایجاد انگیزه / مؤلف: ریچارد دنی /مترجم: محبوبه ندیمی / انتشارات: آزادمهر، تهران ۱۳۸۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا