تربیت، اخلاق و تزکیه

عشق و شهوت از دیدگاه امام ابن تیمیه

عشق و شهوت از دیدگاه امام ابن تیمیه

تحقیق : دکتر محمد زینهم محمد عزب / ترجمه :
علی صارمی

شهوت و عشق نیز دو نوع بیماری دیگراند که
باعث می شود تا نفس هرچه را که برایش ضرر داشته باشد ، دوست بدارد و هر چیزی را که
برایش نفع داشته باشد ، ناپسند بشمارد . عشق ، یک بیماری روانی است که هرگاه ، تقویت
گردد ، باعث بیمار شدن جسم نیز می شود .

و چه بسا که انسان را دچار نوعی وسواس و مالیخولیا
نماید و یا اینکه باث ضعف جسمی و لاغری وی گردد .

هدف کلی از بحث پیرامون بیماری قلب این است
که قلب انسان به سبب این بیماری ، تغییر فطرت می دهد و در تشخیص خوب و بد دچار
اشتباه می گردد ، خوب را بد و بد را خوب ، ضرر را فایده و فایده را ضرر می پندارد
و همچون کسی می شود که از لحاظ جسمی بیمار شده و هر چیزی را که برای بدنش ضرر دارد
دوست می دارد . طوری که اگر چیزی از او دریغ شود ، ناراحت می شود و اگر به او داده
شود باز هم بیماری اش افزایش می یابد . مانند کسی که عاشق است . دیدن ، لمس کردن
معشوقه و شنیدن صدای او باعث رنجش او می شود و او را منحرف می کند . حتی با تصور
معشوقه اش ، شهوت رانی می کند و بیماریش را تسکین ولی در عین حال ، افزایش می دهد .
در حدیثی آمده است : (( ان الله یحمی عبده المومن الدنیا کما یحمی احدکم مریضه
الطعام و الشراب )) {روایت احمد :۴۲۸/۵}

(( خداوند بنده ی مومنش را از دنیا پرستی
حفاظت می کند همان طوری که  شما ، بیمار
خود را از آب و خوراک باز می دارد ))

در مناجات موسی علیه السلام که امام احمد
آنرا در کتاب {الزهد} از وهب بن جریر{او وهب بن جریر بن حازم ازدی ابئالعباس بصری
است . از پدرش و شعبه و حماد بن زید احادیثی روایت کرد است . در سال ۲۰۷ ه.ق  دار فانی را وداع گفت. }

روایت کرده ، آمده است که : (خداوند می فرماید
: من بندگانم را از دنیا پرستی و یاد آن ، باز می دارم همانگونه که چوپان دلسوز ،
شترانش را از چراگاه های هلاک کننده باز می دارد . همچنین بندگانم را از آرام
گرفتن در دنیا و عیش و نوش  دنیا دور می
نمایم ، همانگونه که چوپان دلسوز ، شترانش را از استبل فریبنده دور می کند . و این
، بدان خاطر نیست که آنها نزد من ارزشی ندارند ، بلکه به خاطر این است که بندگانم
سهم خود را از فضل و کرم من به طور کامل دریافت کنند . و بدون اینکه دنیا و
خواهشات نفسانی آنها ناقص کند (کتاب الزهد ۱/۶۵ تالیف احمد بن حنبل) باید دانست که
شفای بیمار ، در برابر شدن این بیماری می باشد . بلکه با بیرون شدن این عشق مذموم
؛ بیمار شفا می یابد )

در مورد انگیزه ی عشق ، دو رأی وجود دارد : دسته
ای می گویند : سر چشمه ی عشق ، اراده و نیت است 
و این سخن مشهور است . گروه دیگری می گویند : سر چشمه ی عشق تصورات و خیال
پردازی است ، به گونه ای که معشوق در ذهن عاشق ، بمراتب بهتر از آنچه که هست تجلی
پیدا می کند . این گروه می گویند نباید خداوند را عاشق و یا معشوق توصیف کرد زیرا
خداوند از خیال پردازی ، پاک است اما برخی از گروه اول ، خدا را به عاشق بودن توصیف
می کنند زیرا عشق را به معنی محبت کامل می دانند . و خداوند دوست دارد . چنانچه در
روایتی از عبدالواحد بن زید {{عبد الواحد بن زید عبدی نام دارد . او در سال ۱۷۰ ه.
ق فوت کرده است }} نقل شده است که خداوند می فرماید : (( لا یزال عبدی یتقرب الی ،
یعشقنی واعشقه ))

(({ابو نعیم در حیله الاولیاء ۶/ ۱۶۵  آرا روایت کره است و در پایان آن ، می گوید : ان
حدیث را عبداواحد از حسن بصری بصورت مرسل روایت نموده است . واین حدیث ، جزو مرسل
های مقبول حسن ، شمرده نمی شود زیرا در سند آن ، محمد بن فضل و عبداواحد بن زید
وجود دارند و هر دوی آنها ضعیف اند . قابل یاد آوری است که یحیی بن معین محمد بن
فضل را در جایی کذاب خوانده است و در جای دیگر گفته است : او چیزی نیست . و احمد
بن حنبل در مورد او می گوید : مصیبتها می آفریند . الضعفاء الکبیر ۴/۱۲۰. و امام
بخاری در باره ی عبدالواحد بن زید می گوید : محدثین او را ترک کرده اند و یحیی بن
معین درباره ی وی می گوید : او چیزی نیست . نگا الضعفاء الکبیر ۳/۵۴ لذا این روایت
نمی تواند حجت باشد . (ناشر)

پیوسته بنده به سوی من نزدیک می شود با من
عشق میورزد ، من نیز به او عشق می ورزم .

این سخن بعضی از صوفیان است که جمهور علماء
آنرا در مورد خدا قبول ندارند و این نوع الفاظ را شایسته ی خداوند نمی دانند . زیرا
عشق ، بیانگر محبتی افراطی است که اضافه از حد و اندازه ی آن است . و این محبت ،
دارای ظرفیت محدودی می باشد . بر خلاف محبت الله که محبت ، که نامحدود است . به همین
خاطر می گویند که استفاده از کلمه (( عشق )) در مورد خدا به طور کلی ناشایست و
نادرست می باشد . لفظ عشق غالبآ از نظر عرفی به محبت انسان با زن یا پسر بچه ،
اطلاق می شود و شامل محبت کردن به خانواده و پست و مقام انبیاء و صالحین نمی شود .
همچنین کلمه عشق متضمن انجام برخی اعمال حرام و خلاف عفت است از قبیل دست زدن و
نگاه کردن به زن بیگانه و پسر بچه خوش قیافه و غیره . حتی محبت افراطی نسبت به
همسر و کنیز خود بقدری که باعث روا داشتن ظلم به همسر دیگر و یا منجر به ارتکاب
کار حرام باشد ، جایز نیست ، مثلآ تن دادن به خواسته های غیر مشروع همسر خود که چه
بسا دنیا و آخرت انسان را نابود می کنند مانند اینکه در اختیارش ثروتی بگذارد که
او را منحرف سازد و یا در میراث برای او حق بیشتری قایل بشود و … این است حال
عشق حلال . پس عشق به زن بیگانه و پسر بچه ی زیبا که حرام است ، انسان را دچار چه فساد
هایی خواهد کرد ؟ ! باید دانست که در انجام این گونه اعمال ، مفاسد بی شماری نهفته
است که هم دین و آبروی انسان را از بین می برد و عقل و جسم را نابود می گرداند
چنانکه خداوند می فرماید :

((فلا تخضعن بالول فیطمع الذی فی قلبه مرض ))
{ احزاب : ۳۲ }

( ای همسران پیامبر ! صدایتان را نرم و نازک
نکنید که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند ) .

کسی که در قلبش ، بیماری شهوت باشد و آنگاه
به چهره های زیبا لذت ببرد ، هرگاه مطلوب مورد نظرش را پیدا کند ، بیماری اش عود پیدا
می نماید و در طلب و بدست آوردن مطلوب بر می آید . بر خلاف کسی که از رسیدن به
مطلوب مورد نظر ، دستش کوتاه باشد که در نهایت ناامیدی ، به تدریج از میزان عشق و
محبتش می کاهد. اما اگر کسی به دام عشقی افتاد و عفت ، پاکدامنی و صبر را پیشه کرد
، این شخص به خاطر تقوایی که به خاطر خدا در پیش گرفته است ، پاداش داده می شود . چنانکه
در حدیثی روایت شده که : (( إن من عشق فعف و صبر ثم مات کان شهیدا ))

((خطیب بغدادی در تاریخ بغداد۵/۱۵۶ ، ۲۶۲ ، ۶/۵۰
،۵۱  آنرا روایت کرده است . و ابن قیم آنرا
در زاد المعاد (۴/۲۷۵ ، ۲۷۷ ) آورده است و می گوید : این حدیث از رسول خدا (ص) به
صحت نرسیده است و اصلآ جایز نیست که از سخنان آن حضرت (ص) باشد زیرا شهادت نزد
خداوند درجه والایی است که در کنار درجه صدیقین ، واقع شده است و اعمال و شرایط
خاص خودش را دارد))

( هر کس که عاشق شد و پس از آن عفت و
پاکدامنی را پیشه کرد و صبر نمود ، اگر در این حالت بمیرد شهید است ) . البته این
حدیث را یحیی القتات از مجاهد از عبدالله بن عباس به صورت مرفوع  روایت کرده است و حدیث صحیحی نیست . ولی این
مسئله روشن و واضح است که اگر کسی از محرمات ، چشم پوشد و از نگاه حرام و سخن حرام
و عمل حرام ، پرهیز کند و آنچه را در قلب دارد ، بیان ننماید تا به سخن ناشایست
منجر نشود . و بر رنجی که از عشق در دل دارد صبر کند ، چنین شخصی اهل تقوا به شمار
می رود و نزد خداوند ، مستحق پاداش زیادی می شود . چنانکه ارشاد باری تعالی است :
(( انه من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین )) {یوسف : ۹۰ }

( بیگمان هر کس تقوا پیشه کند و در برابر
گرفتاریها و مصیبتها – شکیبای و استقامت ورزد – خداوند پاداش او را خواهد داد – چرا
که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی گرداند )

و این قاعده در مورد حسادت و سایر بیماریهای
قلب صدق پیدا می کند . اگر نفس انسان ، تمایل به چیزی پیدا کرد که باعث ناراحتی و
خشم خدا می شود و او خودش را به خاطر ترس از خدا از آن کار ، جلوگیری کرد ، مشمول
بشارتی می شود که در این آیه بیان شده است :

(( و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن
الهوی * فان الجنه  هی المأوی *)){ نازعات :
۴۱-۴۰ }

( و اما آن کسی که از جاه و مقام پروردگار
خود بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد ، قطعآ بهشت جایگاه او است )

همانطور که می دانید اگر دوستی چیزی در قلب
جای بگیرد ، انسان سعی می کند آنرا به دست آورد حتی دست به انجام بعضی کارها می
زند تا زمینه ی حصول آنرا فراهم کند . کسی که محبت زشت و ناچیز یا بغض و کینه ای
را در دل داشته باشد و آنها را عملی کند ، گناه کار می شود . مثلاً شخصی را از روی
حسد ، دوست ندارد و حق او را ضایع می کند و در حق او دشمنی روا می دارد ، یا شخص
را بیش از اندازه دوست دارد و به خاطر او مرتکب حرامی می شود و یا واجبی را ترک می
کند . و چیزهایی را به خاطر مشابهت با او دوست می دارد . چنانکه کسی گفته است :

             أحب لحبها السودان حتی                                            أحب
لها سود الکلاب 

یعنی : بخاطر دوستی او تمام سیاه پوستان و
حتی سگان سیاه را دوست دارم .

شاعر به خاطر اینکه زن سیاه رنگی را دوست
دارد ، یعنی به خاطر معشوقه اش حتی سگهای 
سیاه را نیز دوست دارد ! اینها بیماری های قلب هستند که از تصورات و ارادات
فاسد قلبی سرچشمه می گیرند . از خداوند خواستاریم 
تا قلبهایمان را از هر دردی شفا دهد . همچنین از منکرات و کارهای زشت و
ناپسند به او پناه می بریم . زیرا قلب برای دوست داشتن خداست و این فطرتی است که
خداوند بندگانش  را بر آن خلق کرده است . چنانکه
پیامبر خدا (ص) می فرود :

(( کل مولود یولد علی الفطره ، فابواه یهودانه
او ینصرانه او یمجسانه ، کم تنتج البهیمه بهیمه جمعاء هل تحسون  فیها من جدعاء ))

( هر انسانی بر فطرت خدا شناسی متولد می شود.
ولی پدر و مادرش او را یهودی ، مسیحی یا مجوسی می کنند ، همانطور که بچه ی حیوان
به طور سالم به دنیا می آید ولی بعداً دچار نقص عضو می گردد )

ابوهریزه (رض) بعد از روایت این حدیث گفت : اگر
دوست دارید این آیه را بخوانید :

(( فطره الله التی الناس علیها لا تبدیل
لخلق الله )) { روم : ۳۰ }

( این سرشتی است که خداوند انسانها را بر آن
سرشته است ؛ نباید سرشت خدا تغییر داد) یعنی آن را از خدا گرایی به کفر گرایی و از
دینداری به بی دینی ، سوق داد )

خداوند بندگانش را بر اساس محبت و عبادت و یگانگی
خود ، آفریده است . اگر فطرت وجودی انسان ، آزاد گذاشته شود تا رشد کند ، خواهیم دید
که خدا را می شناسد و محبت خدا را در دلش جای دارد . ولی متأسفانه ، فطرت های پاک
به خاطر رشد در فضا های ناپاک و نا خالص ، حالت اصلی خود را از دست می دهد و یه یهود
ونصاری و … گرایش پیدا می کنند . البته اگر انسان بخواهد و تصمیم بگیرد ، دوباره
به همان فطرت اصیل خود می رسد .

پیامبران علیهم السلام برای تغییر فطرت و
سوق دادن آن به سوی فطرتی جدید نیامده اند بلکه برای تثبیت ایمان ها و باز گرداندن
بشر به سوی فطرت اصیل شان مبعوث شده اند .

اگر دور قلب انسان ،  محبت خالص خدا ، جای بگیرد ، دیگر دچار محبت
خالص نسبت به غیر خدا نمی شود چه برسد به اینکه دچار محبت نسبت به معشوق شود . یقیناً
وقتی که قلب مبتلا به عشق معشوق اش شد ، از محبتش نسبت خدا کاسته می شود . به خاطر
همین محبت خالصانه بود که یوسف را خداوند حفاظت نمود :

(( کذالک لنصرف عنه السوه و الفحشاء انه من
عبادنا المخلصین )) { یوسف : ۲۴ }

( ما این چنین کردیم – و در حفظ وی در همه ی
مراحل کوشیدیم – تا بلا و زنا را از او دور سازیم . چرا که او از بندگان پاکیزه و
برگزیده ی ما بود )

اما زن عزیز – زلیخا – و زنان قومش ، مشرک
بودند . به همین دلیل دچار عشق یوسف گشتند . و باید دانست که انسان بر اثر نقص در
توحید و ایمان ، گرفتار این نوع عشقهای کاذب می گردد .

زیرا قلبی که سرشار از ایمان به خدا باشد و
همواره به سوی او رجوع داشته و از خدا بترسد ، در اینگونه موارد ، دو چیز مانع از
این می شود که سقوط بکند : یکی توبه و بازگشت به سوی الله که از هر عشق و محبتی ،
طعم ولذت بیشتری دارد . و محبت خدا در دل ، بر سایر محبتها پیروز می شود .

دوم ترس از خداوند : زیرا ترس در نقطه مقابل
عشق قرار دارد و جلوی آن را می گیرد . هر کس که مسأله ای را دوست داشته باشد – از
روی عشق یا به غیر عشق – سپس نسبت به مسئله ای دیگر در او محبت بیشتری به وجود بیاید
، این محبت نسبت به مسأله ی دوم ، او را از ابراز محبت نسبت به مسأله اول باز می
دارد و یا به دلیل ترس از حصول ضرری که به سبب ابراز محبت نسبت به کسی ممکن است
برایش پیش بیاید از آن محبت ، دست می کشد .

با بررسی موارد یاد شده به این نتیجه می رسیم
که هر وقت خداوند در دل بنده از هر کس دیگر ، محبوب تر باشد و بنده از خدا ، بیشتر
از هر چیز دیگر بترسد . در دل چنین انسانی فقط محبت خدا جای می گیرد نه محبت کسی دیگر
. مگر غفلتی پیش بیاید و میزان محبت و ترسش از خدا ضعیف گردد . چون ایمان به خدا
با اطاعت کردن از دستورات الهی ، افزایش و با سر پیچی کردن از دستوراتش ، کاهش می یابد
. پس هر زمان ، انسان به خاطر محبت و ترس خدا ، اعمال شایسته انجام دهد و از
گناهان دست بکشد ، دوستی اش نسبت به خداوند و ترسش از او افزایش می یابد و محبت غیر
خدا ، از قلبش رخت می بندد . بیماری های جسمی نیز چنین اند . صحت و سلامتی بدن ،
با عوامل سودمند بدست می آید و بیماری و درد به وسیله ی عوامل ضد آن از بین می رود
. دارو عواملی است که بیماری جسمی را شفا می دهد . برای قلب نیز باید دارو هایی
باشد که امراض قلوب را از بین ببرد . صحت و سلامتی قلب با ایمان داشتن به خدا و
توحید کامل ، حاصل می شود و با دوام توحید و یکتا پرستی پا بر جا می ماند . ایمان
و علم سودمند و عمل صالح ، لازم و ملزوم یکدیگرهستند و پایداری و سلامت قلب به همین
سه مورد بستگی دارد که در مواقع غذا و داروی قلب نیز باشد . چنانکه در حدیثی از
عبدالله بن مسعود (رض) عنه روایت است که فرمود :

(( ان کل آداب یحب ان تؤتی مأدبه و ان مأدبه
الله هی القرآن ))

( هر میزان دوست دارد که غذای مهمانیش را
بخورند . و مهمانی الله قرآن است )  ((روایت
دارمی ۲/۵۲۱ ، ۵۲۳  و طبرانی در المعجم الکبیر
۹/۱۲۹-  ۱۳۰ و عبدالرزاق ( ۳/۳۶۸ ،۳۷۵ ) و
ابن ابی شبیه (۶/۱۲۵ -۱۲۶ ) شبه روایت فوق را روایت کرده اند )

همچنین قسمت آخر شب ، و وقت اذان و اقامه و
در سجده و بعد از نمازها و استغفار و طلب آمرزش گناهان از خدا مسأله ای مهم و جدی
است که باید انسان مسلمان به آن توجه داشته باشد . هر کس از خداوند طلب آمرزش کند .
توبه نماید ، خداوند توبه و استغفارش را می پذیرد و به جای گناه و معصیت در نامه ی
اعمالش نیکیها را ثبت می نماید .

((یکی از دلایل بارز این مسئله فرموده
خداوند است : *(( یا ایها الذین آمنو توبوا الی الله توبه نصوحا عسی ربکم ان یکفر
عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتهم الانهار ))* { تحریم : ۸ } ( ای مومنان
به درگاه خداوند بر گردید و توبه ی خالصانه ای کنید تا پروردگار شما ، گناهانتان
را محو نماید و نابود سازد . و شما را به باغها ی بهشتی داخل گرداند که از زیر آن
، نهر ها جاری است ) . مترجم ))

و باید پاره ای از اذکار و اوراد مسنون را
روزانه و هنگام خواب ، بخواند و صبر را پیشه گیرد و استوا بماند . با انجام این
کارها ، دیر نمی گذرد تائیدات الهی شامل حالش شده ، ایمان در دلش تثبیت می شود . و
بر ادای نماز های پنجگانه به صورت کامل چه ظاهرا و چه باطناً حریص باید بود . زیرا
نماز پایه و ستون دین است . جمله ی : (( لا حول و لا قوه الا بالله  )) را ورد زبان سازد . یعنی از هیچ تلاش و توانی
، کاری ساخته نیست مگر به کمک الله . با گفتن این ورد ، بارهای سنگین ، سبک می
گردد و ترس و وحشت از بین می رود . و نیز دعا و طلب را آمرزش نکنیم زیرا دعا ی
انسان مسلمان به شرطی که در آن عجله نداشته مستجاب می شود . یعنی نگوید : هر چه
دعا کنم قبول نمی شود یا خدایا ! من این همه دعا می کنم ، و تو قبول نمی کنی ، زیرا
یکی از عوامل مهم در عدم اجابت دعا ، عجله کردن برای پذیرفتن آن است .

و باید دانست که یاری خداوند و پیروزی در
گرو صبر ، و آرامش و راحتی پس از رنج و مشقت است و آسانی پس از تنگدستی و پریشانی
است . و هیچکس حتی انبیاء نیز به انجام و نتیجه ی خیر دست نیافته اند مگر با صبر .

پس حمد و ستایش برای خداوندی است که خالق
جهانیان است و حمد و منّت لایق اوست به دلیل نعمتی – اسلام و سنت  رسول الله (ص) – که به بندگانش ارزانی داشته ،
آنچنان حمد و ستایشی که در مقابل نعمتهای ظاهری – سلامتی جسم و چرخه ی طبیعی حیات –
و باطنی – ایمان و خدا پرستی – کافی و پاسخگو باشد و شایستگی ذات پاک خداوند را
داشته باشد . و درود و سلام خدا بر سرور مان رسول گرامی اسلام محمد بن عبدالله (ص)
و آل و اصحابش و همسران پاک اش که مادران مؤمنان می باشند و بر پیروان واقعی آن
رسول گرامی تا روز قیامت باد .   

————————————————-

منبع : قلبهای بیمار و مداوای آنها

تألیف : شیخ الاسلام ابن تیمه (رح)

تحقیق : دکتر محمد زینهم محمد عزب

ترجمه : علی صارمی

انتشارات : انتشارات حرمین ،۱۳۸۴ 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا