نماز و جلوه های زیبای آن از دیدگاه سعید نورسی
نماز و جلوه های زیبای آن از دیدگاه سعید نورسی
نویسنده : بدیع الزمان سعید نورسی/ مترجم: داریوش موسوی
« فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ* وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ»(روم/۱۷-۱۸)
ای برادر! از من حکمت اختصاص پنج وقت معین برای نماز را سؤال کردهای، از میان حکمتهای بیشمار آن تنها به یکی از آنها به شرح زیر اشاره میکنیم.
آری چون هر یک از اوقات نماز، هم سرآغاز انقلابی مهماند، و هم آیینه تصرفات عظیم الهی بوده، و درون آن تصرف، یک به یک منعکس کننده احسانهای کلی الهی هستند، بنابراین بیش از هر زمانی در این اوقات به تسبیح و تعظیم قدیر ذوالجلال و در برابر همهی نعمتهای بیحد و اندازهاش که در بین هر کدام از دو وقت از این اوقات جمع شدهاند، به شکر و حمد یعنی به نماز در این اوقات امر فرموده است.
برای فهمیدن قسمتی از این معنای عمیق و ظریف لازم است، به «پنج نکته» همراه با نفسم گوش فرا دهی.
نکته اول
معنی نماز، تسبیح و تعظیم و شکر حضرت حق است، یعنی در برابر جلالش، قولاً و فعلاً (با گفتار و کردار) «سبحان الله» گفته، او را تقدیس کنیم. و در برابر کمالش، لفظاً و عملاً (با کلام و با عمل) «الله اکبر» گفته، او را تعظیم نماییم. و در برابر جمالش، قلباً و لسانً و جسماً (با قلب و با زبان و با بدن) «الحمدلله» گفته، شکر او به جا آوریم.
پس تسبیح و تکبیر و حمد در حکم هستههای نمازند، و به همین سبب است که این سه چیز را در تمام اذکار و حرکات نماز میتوان یافت، و به همین دلیل این کلمات مبارک بعد از نماز، برای تقویت و تأکید معنای آن، سی و سه بار تکرار میشوند. پس معنی نماز به واسطه این خلاصههای مختصر و کوتاه تأکید میشود.
نکته دوم
معنی عبادت، یعنی به سجده رفتن بنده با حیرت و محبت در درگاه الهی و در برابر کمال ربوبیت و قدرت صمدانی و رحمت الهی، ضمن مشاهده کوتاهی و عجز و فقر خود است. یعنی چطور که سلطنت ربوبیت، عبادت و اطاعت میخواهد، قدسیت ربوبیت و پاکی او نیز ایجاب میکند، که بنده با مشاهده کوتاهیاش طلب بخشش کرده، و پروردگارش را از تمام نواقص، پاک و مبرا و از افکار باطل اهل گمراهی، منزه و والا و از تمام نواقص کاینات، مقدس و معرّا دانسته، و آن را با تسبیح و گفتن «سبحان الله» اعلان نماید.
و هم این که کمال قدرت ربوبیت نیز ایجاب میکند، که بنده با مشاهده ضعف خود و عجز مخلوقات، در برابر آثار عظیم قدرت صمدانی در تحسین و حیرت «الله اکبر» گفته، و با خضوع به رکوع رفته و به او پناه برده و توکل نماید.
و هم خزینه رحمت بینهایت ربوبیت ایجاب میکند، که بنده احتیاج خود و فقر و احتیاج تمام مخلوقات را با زبان دعا و نیاز اظهار نموده ،و احسان و نعمتهای پروردگارش را با شکر و ستایش و گفتن «الحمدلله» اعلان نماید.
پس اعمال و کردار نماز، چنین معانی را در خود دارند، و به همین دلیل از طرف خداوند گذارده شدهاند.
نکته سوم
چطور که انسان، مثال کوچک این عالم کبیر است و فاتحه شریف، نمونهی منور قرآن عظیمالشأن است، نماز نیز فهرستی نورانی شامل تمام انواع گوناگون عبادت بوده، و نقشهی مقدسیست، که به رنگهای عبادت همهی گونههای مخلوقات اشاره میکند.
نکته چهارم
چطور که عقربههای ثانیه و دقیقه و ساعت و روز شمار یک ساعت هفتگی، نظر به یکدیگر دارند، و مانند یکدیگر، و هر یک حکم دیگری را دارد، ساعت کبرای حضرت حق نیز یعی گردش شب و روز که در حکم ثانیههای این عالم دنیاست، و سالها که دقیقهشمار آن است، و طبقات عمر انسان که ساعتشمار آن است، و روزشمار آن که ادوار عمر عالم است، نظر به یک دیگر دارند، و مانند یکدیگرند، و در حکم یکدیگرند و یادآور یکدیگراند.
زمان فجر، تا طلوع آفتاب هم به اول بهار و هم به زمان افتادن انسان در رحم مادر و هم به روز اول از شش روز خلقت آسمانها و زمین شبیه بوده، و آن را خاطر نشان میکند، و شؤونات الهی موجود در آن را اخطار میدهد.
زمان ظهر نیز، هم به اواسط فصل تابستان و هم به دوره کمال جوانی و هم به دوران خلقت انسان در عمر دنیا شبیه بوده، و به آن اشاره دارد، و هم جلوههای رحمت و فیوضات نعمت در آن را یادآور است.
زمان عصر نیز، هم به فصل پاییز و هم به زمان پیری و هم به عصر سعادت یعنی عصر پیغمبر آخر زمان – صلی الله علیه و سلم – شبیه بوده، و شؤونات الهی و نعمتهای رحمانی نهفته در آن را اخطار میدهد.
زمان مغرب نیز، با اخطار به غروب بسیاری از مخلوقات در انتهای فصل پاییز و هم وفات انسان و هم تخریبات در ابتدای قیامت دنیا، جلوههای شکوه الهی را فهمانده، و بشر را از خواب غفلت بیدار کرده، و هشدار میدهد.
وقت عشاء نیز، هم با اخطار به پوشیده شدن کفن سیاه بر تمام آثار عالم روز توسط عالم ظلمات و هم با اخطار کشیده شدن کفن سفید بر صورت مرده زمین توسط زمستان و هم با اخطار وفات آثار به جا مانده از انسان همچون خود او و در پرده فراموشی فرو رفتن وی و هم با اخطار بسته شدن نهایی دار امتحان دنیا، تصرفات باشکوه قهار ذوالجلال را اعلان میدارد.
وقت شب نیز، با افهام زمستان و قبر و عالم برزخ به انسان، میزان محتاج بودن بشر به رحمت رحمان را خاطر نشان میکند. و اما تهجد در خلال شب، میزان ضرورت روشناییاش را در شب قبر و در تاریکی برزخ یادآور میشود، و هشدار میدهد. و در خلال تمام این دگرگونیها، با اخطار نعمتهای بینهایت حضرت منعم حقیقی، میزان لیاقتش را به حمد و ستایش، اعلان میدارد.
و بامداد دوم نیز، صبح حشر را اخطار میدهد، آری، چطور که آمدن صبح در دنباله شب و بهار پس از زمستان، معقول و لازم و قطعیست، آمدن صبح حشر و بهار برزخ نیز به همان قطعیت است.
پس هر کدام از این اوقات پنجگانه چطور که سرآغاز انقلابی مهماند و انقلابات بزرگی را اخطار میدهند، همانگونه نیز با اشاره به اعمال عظیم روزانه قدرت صمدانی، معجزات قدرت و هدایای رحمتش را هم در سال و هم در عصر و هم در دهر خاطر نشان میسازد. پس نمازهای فرض که وظیفهی اصلی فطرت و اساس عبودیت و بدهی محقق هستند، مناسب و برازنده این اوقات هستند.
نکته پنجم
انسان فطرتاً بسیار ضعیف است. حال این که در تیررس حادثهها، هر چیزی او را تحت تأثیر قرار داده و دردمند میکند. و بسیار عاجز است، حال این که بلاها و دشمنانش فراوانند. و هم بسیار فقیر است، حال این که احتیاجاتش بسیار زیاد است. و نیز تنبل و بیاقتدار است، حال این که تکالیف حیات، بسیار سنگین است. و هم انسانیت او را با کاینات علاقمند کرده است، حال این که زوال و جدایی از علایق و چیزهایی که با آن خو گرفته، مدام او را میرنجاند. و همچنین عقل، مقاصد والا و میوههای باقی را به او نشان میدهد، حال این که دست کوتاه، عمر کوتاه، اقتدار کوتاه و صبر کوتاه است.
پس میفهمیم، که چه قدر لازم است، روح در چنین وضعیتی و در موقع بامداد، با نیاز و با نماز به درگاه یک قدیر ذوالجلال و یک رحیم ذوالجمال مراجعه کرده، و عرض حال نموده و از او توفیق و مدد بخواهد، و آشکارا نشان میدهد، چه تکیهگاه ضروریست، برای تحمل وظیفهها و کارهایی که در روزگار آتی، بر سر انسان خواهد آمد، و بر دوش او بار خواهد شد.
و زمان ظهر زمانیست، که لحظهی کمال روز و میل به ظرف زوال و زمان تکمیل کارهای روزانه و زمان استراحت موقت از فشردگی مشاغل و وقت احتیاج به تنفس روح از سرگردانی و غفلت ناشی از کارهای سنگین و بیبقا و هنگام نمایان شدن نعمتهای الهیست. و روح بشر نیز در این زمان از آن فشردگیها نجات یافته، و از آن غفلت رها میشوند و از میان آن چیزهای بیمعنی و بیبقا خارج شده، و به درگاه منعم حقیقی میرود، که قیوم باقیست، و دست بسته، شکر و حمد تمام نعمتها را به جا آورده و یاری میخواهد. و با رفتن به رکوع، عجزش را در برابر شکوه و عظمتش اظهار میکند و در برابر کمال بیزوال و جمال بیمثالش به سجده رفته، و حیرت، محبت و محویتش را اعلام میکند. پس باید گفت، انسانی که درک نکند، خواندن نماز ظهر چه زیبا و لذتبخش و چه لازم و مناسب است، انسان نیست.
و وقت عصر نیز زمانیست، که هم فصل غمانگیز پاییز و حالت حزنانگیز پیری و زمانه دردآور آخر زمان را میفهماند، و یادآور میشود. و هم با اشاره به زمان به نتیجه رسیدن کارهای روزانه و زمان تشکیل شدن بخشی بزرگ از نعمتهای الهی همچون صحت و سلامت و خدمات پربرکت دیگر که در آن روز آشکار شده بود. و هم با اشاره به میل خورشید بزرگ به سمت غروب، اعلام میدارد، که انسان مسافری مأمور بوده و هر چیز گذرا و بیقرار است.
پس در چنین زمانی، روح انسان که خواستار ابدیت است، و برای ابد خلق شده است، و ستایشکننده در برابر نیکیها و دردمند از جداییهاست، در وقت عصر برای گرفتن وضو بلند میشود و برای ادای نماز در درگاه صمدانی قدیم باقی و قیوم سرمدی عرض مناجات کرده و به لطف رحمت بینهایت و بیزوالش پناه برده و در برابر نعمتهای بیحسابش شکر و حمد به جا آورده، و در برابر عزت ربوبیتش عاجزانه به رکوع میرود و در برابر سرمدیت الوهیتش، با افتادگی تمام به سجده میرود، و آرامش قلبی حقیقی و آسایش روح یافته و در حضور کبریاییاش کمر بستهی عبودیت میشود، پس باید گفت، که خواندن نماز عصر چه وظیفهیی والا، خدمتی مناسب، ادای به موقع و در جای خود بدهیِ وظیفهی فطری خلقت و حتی به دست آوردن سعادت بسیار بزرگیست، که انسان تنها به شرط انسان بودنش آن را درک میکند.
وقت مغرب نیز، هم یادآور زمانیست، که در هنگام آغاز زمستان، مخلوقات زیبا و نازنین عالم پاییز و تابستان، با وداعی غمانگیز رو به غروب میآورند، و هم در هنگام وفات انسان، زمان جدا شدن او از تمام محبوبان همراه با جدایی دردناک و وارد شدنش به قبر را خاطر نشان میکند، و هم زمان وفات دنیا را در زلزله سکرات و کوچ کردن تمام سکنهاش به عالمی دیگر و خاموش شدن لامپ این دار امتحان را یادآور شده، و خاطرنشان میسازد. و زمانیست، که به پرستش کنندگان محبوبان غروب کننده در زوال به شدت هشدار میدهد.
پس روح بشری که فطرتاً آیینه مشتاق به یک جمال باقیست، در چنین وقتی، برای ادای نماز مغرب، صورت خود را به طرف عرش بزرگ قدیم لم یزل و باقی لایزالی برمیگرداند، که اجرا کننده چنین کارهایی عظیم و گرداننده چنین عالمی جسیم و تبدیل کنندهی آن است. و در برابر این موجودات فانی «الله اکبر» میگوید، و از آنها دست کشیده، و دست بسته خدمت مولا شده، و در حضور دایم باقی قیام میکند و با گفتن «الحمدلله» در برابر کمال بینقص و جمال بیمانند و رحمت بینهایتش، حمد و ستایش او را به جا میآورد. و با گفتن «إیاک نعبد و إیاک نستعین» در برابر ربوبیت بیباور و الوهیت بیشریک و سلطنت بیوزیرش عرض عبودیت و طلب یاری میکند. و همچنین در برابر کبریایی بینهایت و قدرت بیحد و اندازه و عزت بدون عجزش به رکوع میرود، و به همراه تمام کاینات با اظهار ضعف و عجز و فقر و ذلتش «سبحان ربی العظیم» گفته، پروردگار بزرگ را تسبیح میکند، و نیز در برابر جمال ذات بیزوال و صفات قدسی بیتغییر و کمال سرمدی بیتبدیلش به سجده رفته، و در کمال حیرت و محویت و با ترک ماسوا، محبت و عبودیتش را اعلان میکند و به جای تمام فانیان، یک جمیل باقی و یک رحیم سرمدی را یافته، و با گفتن «سبحان ربی الأعلی» پرردگار اعلایی را که منزه از زوال و مبرا از نقصانیت است، تقدیس نموده، و سپس به تشهد میرود و نشسته و تحیات مبارک و صلوات طیبه تمام مخلوقات را به حساب خود، به جمیل لم یزل و جلیل لا یزال هدیه میدهد، و با فرستادن سلام به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ تجدید بیعت کرده، و اظهار به اطاعت از اوامرش میکند، و برای آن که با تجدید ایمان به آن نور ببخشد، به مشاهدهی انتظام حکیمانه این قصر کاینات میپردازد، و هم به وحدانیت صانع ذوالجلال شهادت داده، و هم به رسالت محمد عربی (ص) شهادت میدهد، که دلال سلطنت ربوبیت و مبلغ مرضیات و مترجم آیات کتاب کاینات است.
پس باید گفت، ادای نماز مغرب چه وظیفهیی لطیف و نظیف و چه خدمتی لذیذ و عزیز و چه عبادتی لذتبخش و زیبا و چه حقیقتی جدی و در این مسافرخانه فانی، صحبتی باقی و سعادتی دایم است، که انسانی که آن را درک نکند، انسان نیست.
وقت عشا نیز، که در این وقت آثار باقی مانده روز در افق نیز، غیب شده و عالم شب کاینات را میپوشاند. آری قدیر ذوالجلالی که «مقلب الیل و النهار» است، در تصرفات ربانیاش آن صفحه سفید را به صفحه سیاه برمیگرداند، و همان حکیم ذوالکمالی که «مسخر الشمس و القمر» است، صفحه سبز تزیین شده تابستان را به صفحه سفیدپوش و سرد زمستان برگردانده، تا شئونات الهی را خاطر نشان سازد.
و همچنین زمانیست، که با جدا شدن دیگر آثار اهل قبور، اهل قبور به طور کامل از این دیار به عالمی دیگر رفته، تا شئونات الهی خالق موت و حیات را یادآور شود. و هم این که زمانی است، که دنیای حقیر و فانی و محدود به طور کامل خراب شده، و در سکراتی عظیم وفات نموده، و عالم آخرتی عظیم و باقی و وسیع پدیدار میشود، تا تصرفات جلالیه و تجلیات جمالیه خالق ارض و سماوات را یادآوری کرده، و خاطر نشان سازد. و نیز بیشک مالک و متصرف حقیقی و معبود و محبوب حقیقی این کاینات باید ذاتی باشد، که شب و روز و زمستان و تابستان و دنیا و آخرت را همچون صفحه های کتاب با سهولت تمام ورق زده، و نوشته، و پاک کرده، و عوض کند. و این وضعیت اثبات میکند، حکم دهندهی تمام این امور تنها یک قدیر مطلق میتواند باشد.
پس روح بشر که هم بینهایت عاجز و ضعییف و هم بینهایت فقیر و محتاج و هم بینهایت غرق در تاریکیهای آینده و هم بینهایت در تکاپوی حادثههاست، در چنین وضعیتی برای خواندن نماز عشا با چنین معنایی، ابراهیم واری « لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» میگوید، و به وسیله نماز به درگاه معبود لم یزل و محبوب لایزال پناه میبرد، و در این عالم فانی و در این عمر فانی و در ظلمات دنیا و در تاریکیهای آینده با یک باقی سرمدی مناجات میکند، و با کمی صحبتی باقی در ضمن چند دقیقهیی که عمر باقی را به همراه دارد، با رحمن رحیمی که دنیا را غرق نور کرده، و روشنیبخش آینده است، و تسکین دهندهی زخمهای ناشی از دوری و زوال موجودات و محبوبان است، توجه و عنایت، رحمت و نور هدایتش را میبیند. و از او طلب مینماید، و همان طور که دنیا او را موقت فراموش کرده، او نیز دنیا را به فراموشی سپرده، و دردهایش را با گریههای قلبش به درگاه رحمت ریخته، و قبل از به خواب فرو رفتن که به مردن شبیه است، و معلوم هم نیست که بعد از آن چه میشود، و چه خواهد شد، آخرین وظیفه عبودیت را انجام داده و برای بستن دفتر اعمال روزانه با حسن خاتمهیی خوب، به نماز «قیام» کرده، یعنی به جای تمام محبوبان فانی به حضور یک معبود و محبوب باقی و به جای همهی آن گداییهایی که از عاجزان شد، به حضور یک قدیر کریم و برای نجات از لرزیدن از شر مضرات به حضور یک حافظ رحیم میرود.
و سپس با «فاتحه» شروع کرده، یعنی به جای مدح و زیر بار منت رفتن مخلوقات فقیر و ناقصی که نه دردی را درمان میکنند، و نه لایق ستایش هستند، مدح و ستایش رب العالمینی که کامل مطلق و غنی مطلق و رحیم کریم است.
و هم با خطاب «إیاک نعبد» ترقی کرده، یعنی خود را کوچک و هیچ و بیکس دانسته، و خود را به مالک یوم الدینی نسبت داده، که سلطان ازل و ابد است و در این کاینات به مقام مسافری نازدار و وظیفه شناسی با اهمیت نایل میشود.
و با گفتن «إیاک نعبد و إیاک نستعین» عبادت و طلب یاری جمعیت عظمی و جماعت کبری درون کاینات را به نام تمام مخلوقات تقدیم او مینماید.
و میگوید: «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی درخواست هدایت به صراط مستقیمی که هم راهی پر نور است و هم در تاریکیهای آینده وارد سعادت ابدی میشود.
و سپس با تفکر به کبریایی ذات ذوالجلالی که یک به یک نباتات به خواب فرو رفته، و ستارگان همچون حیوانات که مخفی شدهاند و سیارگان هوشیار را مانند سربازی تحت امر خود قرار داده، و هر یک را لامپها و خدمتکاران این مسافرخانهی عالم کرده است، «الله اکبر» گفته و به «رکوع» میرود.
و سپس به سجدهی کبری تمام مخلوقات فکر میکند، یعنی چطور که انواع مخلوقات، حتی زمین و دنیا، همچون مخلوقات فرو رفته در شب، در هر سال و در هر عصر، یک به یک همچون اردویی منتظم و یک به یک همچون شخصی مطیع و فرمانبردار، زمانی که با امر «کن فیکون» از وظیفهی عبودیت در دنیا ترخیص میشوند، یعنی وقتی که به عالم غیب فرستاده میشوند، با نهایت انتظام، بر روی سجادهی غروب کرده در زوال «الله اکبر» گفته و به سجده میروند، و چطور که در بهار با صیحه احیا و هشدار برخواسته از امر «کن فیکون» دوباره و از نو، قسمی از بهار «عیناً» و قسمی دیگر «مثلاً» حشر شده، و قیام کرده و کمر بسته خدمت مولا میشوند؛ انسان کوچک نیز به آنها اقتدا کرده، و در حضور بارگاه آن رحمن ذوالکمال و آن رحیم ذوالجمال، در محبتی که حیرتانگیز و در محویتی که بقابرانگیز است و در تواضعی که عزتبخش است، «الله اکبر» گفته، و با رفتن به «سجده» یعنی به نوعی معراج میرود.
پس باید گفت و البته فهمیدهیی، که خواندن نماز عشا، یک وظیفه و یک خدمت و یک عبودیت و یک حقیقت جدی میباشد که چه قدر لذتبخش و چه زیبا و تا چه اندازه شیرین و چه والا و چه عزیز و لذیذ و چه معقول و مناسب است.
پس اختصاص یافتن نمازهای فرضی که هم بدهی و هم عهد و مسئولیتی برای انسانهاست، در این پنج وقت که هر کدام از آن اوقات، هم اشاراتی به یک انقلاب عظیم و هم نشانهیی برای شئونات بزرگ ربانی و هم علاماتی برای نعمتهای کلی الهی هستند، نهایت حکمت است.
سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
——————————
منبع: کلامها/ مؤلف: بدیع الزمان سعید نورسی/ مترجم: داریوش موسوی/ نشر احسان