نقدی بر مقاله«کردها با آتش بازی می
نقدی بر مقالهی «کردها با آتش بازی میکنند»
نوشتهی استادفهمی هویدی
نویسنده: سلام ناوخوش / ترجمه و اقتباس:
کیومرث یوسفی
من اصلاً انتظار نداشتم نویسندهای چون فهمی
هویدی همچون عربی ناسیونالیست بیندیشد. هویدی از جملهی نویسندگانی است که در
بسیاری از نوشتههایش از کُرد و مسئلهی کُرد پشتیبانی کرده است. اما اشغال عراق
و سقوط رژیم عربی عراق باعث شده است که ایشان هم بسان عربی ناسیونالیست و شوونیست
بیندیشد، نه همانند متفکری اسلامی. [از دشمنان برند شکایت به دوستان / چون دوست
دشمن است شکایت کجا بریم؟]
سه مسئلهی:
۱. بازگرداندن
«کرکوک» به کردستان
۲. باقی
گذاشتن شبهنظامیهای «پیشمرگ» به عنوان ارتشی برای کُردها
۳.
سیستم فدرالیسم برای سه استان کُردی موضوع و محور اصلی مقالهی هویدی را تحت عنوان
«کُردهای عراق با آتش بازی میکنند» تشکیل میدهند.
دیدن این رأی و نظر فهمی هویدی باعث
غافلگیریم شد و بسیار متعجب شدم. زیرا او خوب میداند که حدود کُردستان تا به
کجاست؟ هویدی خود خوب میداند که ملل همسایه «کُردها»، تحت عنوان «دین»، تا چه حد
نسبت به او «بیدینی» به خرج دادهاند [و در برخورد با او از معیارهای دینی (دین
اسلام) عدول کردهاند!] چرا باید کُردها، آمریکا را قبول داشته باشند؟ مطمئن هستم
که کُردها اگر از «برادران دینی»شان مطمئن میبودند دیگر باره با آمریکا و به طور
کلی با غرب، همپیمان نمیشدند و بدیشان اعتماد نمیکردند. زیرا [کُردها خود خوب
میدانند که]«غرب» عامل و فاکتور اصلی «تشکیل نشدن دولت کُردی» در قرن نوزدهم و
بیستم میباشد. هویدی از بازگشت مردم و ساکنان اصلی و رانده شدهی کرکوک به منطقهی
کرکوک تحت عنوان پروسهی اشغال کرکوک نام میبرد و بیرون راندن اعراب [که در دورهی
تعریب به کرکوک آورده شدند تا بافت جمعیتی آن را به نفع اعراب تغییر دهند] کوچانده
شده به کرکوک را به منظور بازگشت به شهرهایشان، «راندن هممیهنان عربی و توقیف و
تملیک اموالشان» مینامد. اگر این رأی و نظر دوست قدیمی کُردها باشد، رأی و نظر
دشمنان آنها میبایست چگونه باشد؟ [ و چه انتظاری از ایشان میتوان داشت؟] کُردها
در تمامی سالهای قرن بیست برای کرکوک جنگیداند و در این راه کردها هزاران تن از
فرزندان دلیرش را قربانی و فدا نمودهاند. اما پس از سقوط حکومت بعث و فاکتور باقی
ماندن کرکوک به عنوان شهری عربی، میبایست اعرابی که با نان کُردها به قدرت
رسیدند، بدون هیچ اعتراض و شروطی این شهر را به کُردها بازگردانند و اثبات کنند که
«بعثی و صدامی» نیستند. بلکه دارای عقلانیتی مدنی بوده و به غیر خود هم اعتقاد و
باور دارند. اما امکان ندارد که عقلانیت تغییر کند: اعراب غیر از خود کسی را باور
ندارند و میخواهند همه چیز از آن ایشان باشد و دیگران «نوکر و موالی» ایشان
باشند. آقای هویدی شما بهتر از من میدانید که کرکوک نه تنها شهری کردستانی، بلکه
شهری کُردی است، اما این وضعیت سیاسی منطقه است که این حقیقت تلخ را بر منطقه
تحمیل نموده است. اگر به عقیده شما بازگرداندن کرکوک به جغرافیای کردستان «بازی با
آتش باشد»، بدون شک من هم بیرون نراندن اعراب کوچانده شده به کرکوک در جریان تعریب
را از سویی باقی ماندن حالت مصادره و تعریب و از دیگر سو ماندن حالت ناآرامی در
آنجا برای همیشه میدانم. در این میان هم نسل اندر نسل کُردها و اعراب تاوان این
طغیان و گردنکشی عقلانیت عربی را پرداخت خواهند کرد. کدام کُردی موافق برافراشته
شدن پرچم سه ستارهی بعثی در آسمان کُردستان است؟ نمیدانم شما چه فهمی از این
پرچم دارید؟
مگر این پرچم عراق است؟ آیا اشارات موجود در
این پرچم با بنیانهای عقیدتی و فکری متفکری چون شما ضدیت و مخالفتی ندارد؟ [یا این
که تعصب و عروبیت چشمان حقیقتبین شما را نیز کور کرده و به تعصب دوران جاهلیت
برگشتهاید؟
و منطقتان “انصر اخاک ظالماً أو
مظلوماً” بر اساس منطق مردمان دوران جاهلیت است؟] آقای هویدی چرا منطقهی
کردستان نباید دارای ویژگیهای مختص به خود باشد؟ در کجا دین، آن هم دین مبین
اسلام مانع از وجود چنین حقی شده است؟
[اسلامی که اصولاً برای آزاد نمودن انسان از
بندگی انسان و رهنمون او به گسستن بندهای اسارت و بردگی تحت هرنامی باشد آمده
است.] مگر نمیدانید که ادیان توحیدی خویشتن راستین و فراموش شدهی انسان را مخاطب
قرار داده با عقول رها شده سخن میگویند و آنها را به حرکت زندگیساز و به کار
خلاق، به از نو دیدن، آزاد اندیشیدن، فهمیدن و آفریدن دعوت میکنند. از سکون به
تحرک و از مرگ به زندگی فرا میخوانند. در وهلهی اول محرکهای زیستن را در درون
فرد بیدار و فعال میکنند، در نظام بردگی، انسانها ناگزیر تسلیم مظاهر مرگ میشوند
و چراغ زندگی رو به خاموشی میگذارد، ادیان شرک دعوت کننده به سوی مرگ و خاموشیاند.
مردم را به تسلیم یا گریز در برابر موانع و دشمنان زندگی عادت میدهند. اما دین
توحیدی به عکس به مبارزه با موانع و ستیز با دشمنان زندگی میخواند و مقاومت را
تبلیغ میکند و برای تعلیم چگونه زیستن و چگونه عمل کردن، خدا را الگو قرار میدهد.
میگوید به او بنگرید و ببینید چگونه هر روز
جهان را میآفریند، چگونه زندگی کهنه را میمیراند تا زندگی نو و بالنده را از دل
آن بیرون کشد. «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ
الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ .» (روم /
۱۹) خداوند همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده میآفریند، و زمین موات را
حیات میبخشد، و همین گونه (سهل و ساده، به سادگی آفرینش مکرّر و همیشگی حیات از
ممات، شما آفرینش دوباره مییابید و از گورها ) بیرون آورده میشوید ( و رستاخیز
برپا میگردد ). انسان آزاد کسی است که قدرت انتخاب دارد، این وضعیت مستلزم
داشتن توانایی انجام کارهایی است که به مصلحت خویش میداند، بدون آن تواناییها،
شخص آزاد نیست. هرچند ممکن است دربند هم نباشد. کسی که غل و زنجیر از پایش باز
کردهاند و درهای زندان را به روی او گشودهاند. فردی «رها شده» است و الزاماً
«آزاد» نیست، ممکن است به دلیل ناتوانی جسمی و فکری، نداشتن اطلاعات کافی و یا
فقدان تواناییهای علمی، نتواند نیازهای خود را تشخیص دهد و یا برای بدست
آوردنشان تلاش و جستجو کند. ناتوانی ذهن مانع از ساختن و پروردن اندیشه است و یا
اطلاعات و امکانات لازم در اختیارش نیست تا اگر هدفی را تشخیص داد و تعیین کرد،
برای رسیدن به آن، به کار برد. پس شرط آزاد زیستن، توانا بودن هم است. ادیان
توحیدی به «رها»سازی انسان بسنده نمیکنند. با برانگیختن تواناییهای فکری، روانی
و عملی، با تشویق به شناختن و فهمیدن و دانا شدن، به تعقل و خردورزی به بهرهگیری
از نعمتها و امکانات مادی طبیعی و به تجمع و همکاری و همبستگی با یکدیگر و به
برقراری مناسبات عادلانه در میان جمع، آنان را به لحاظ فکری، روانی و مادی و
اجتماعی توانا میسازند. تا هم هدفها و راههای زیستن و رشد کردن را بشناسد و هم
ابزار و وسایل را فراهم سازند و در نتیجه عملاً قدم در راه نهند و خواستهای خود
را تحقق بخشند. اگر خدا را راهنما و سرمشق قرار میدهند برای آن است که او
تواناترین و در نتیجه آزادترین موجود است، و بهترین نمونه برای پیروی کردن.
بالاتر از آن او زنده است و در هر لحظه در
برابر دیدگان انسانها در حال آفرینش است.
پیامبران مردم را در شناسایی استعدادهای
بالقوه ولی مدفون و به کارگیری آنها تشویق میکردند. بینش و فلسفه توحیدی بهتر از
هر اندیشه و فلسفه دیگری نیاز انسان را به کمالجویی به فراتر رفتن از وضع موجود
به دیگر شدن و نو ساختن خویشتن و به خلاق و بارور زیستن، بر آورده میسازد. آزادی
مکمل رهایی است.
در رهایی موانع درونی و بیرونی در برابر
تشخیص و فهم حقیقت و بیان اندیشه و عمل به خواسته، برداشته میشوند. موانع درونی،
جزمیتها و تقلید و عصبیتها و کلیشههای ذهنی و رسوبات فکریاند و موانع بیرونی،
قوانین و مناسبات ضد آزادی، اختناق، استبداد، زورمداری و محرومیتهای مادی و
اجتماعی. لازمه آزاد شدن، کسب توانایی درونی و بیرونی هر دو است. درونی باقدرت
اندیشهورزی و آگاهی و علم و بروز نیروی آفرینندگی و عشق ورزی و ابداع و ابتکار
بدست میآید و بیرونی با دسترسی به وسایل و امکانات مادی و غیرمادی و شرایط محیطی
مناسب که در سایه رفاه و عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی و امنیت و ثبات فراهم شدنی
هستند.
آقای هویدی تحت لوای همین پرچم، هزاران کُرد
و عرب قربانی شدند،… هزاران مسجد ویران شد… کَی رواست که این پرچم و حاملان آن
دیگرباره بر سرنوشت مردم سیطره پیداکنند؟! چرا نباید نیروهای پیشمرگ باقی
بمانند؟… چرا باید ارتش جدید عراق در کردستان باقی بمانند؟ آیا ارتش عراق
دلسوزانهتر و بهتر میتواند کردستان را از خطر تهدیدات همسایههایش حفظ کند؟
[کدام انسان عاقلی این موضوع را قبول میکند؟] اگر قصد اشغال دوبارهی کردستان را
در سر ندارید، پس دیگر چرا بایستی ارتش عراق در کردستان باقی بمانند؟ ارتش عراق به
مدت ۷۰ سال در کردستان بود، آیا جز کشتن و سوزاندن و نابودی و چپاول و هتک حرمت
مردم مظلوم کُرد، کار دیگری انجام داده و حضورش ثمرهای جز این جنایات هولناک
داشته است؟ و اما دربارهی مسئلهی «پیشمرگه»، هرچند جنگهای زشت و اسفناک
برادرکشی[=جنگهای داخلی بین پارت دمکرات و اتحادیه میهنی و پ.ک.ک.] (براکوژی)
قداست کلمهی پیشمرگه را لکهدار کرده و از بین برده است [ والبته هرانسان عاقل و
منصفی نیک میداند که عامل اصلی گسترش و شعلهورتر شدن این جنگهای داخلی تلاشهای
خیرخواهانه! و خداپسندانهی! برادران مسلمان همسایه بود!؟ و فقط ایشان از نتایج آن
سود بردند.] ولی ذکر این نکته ضروری است که نیروهای پیشمرگه، پیشمرگ حزب
[احزابشان] هستند، نه پیشمرگه ملت و کشور،… اما به علت عدم اطمینان تمامی کُردها
به حاکمیت عربی، وجود ارتش عراقی و حاکمیت عراق در کردستان برای ما قابل هضم نیست
و نمیتوانیم به آسانی آن را بپذیریم. صدام [ دن کیشوت اعراب] و حزب بعث عفلقی
[جناب هویدی خود میدانند که بنیانگذار این حزب، میشل عفلق مسیحی بودند و دلسوزی
این حزب نه برای مسلمانان بوده و هست و نه برای…] چندین نسل را با شیر «عروبه»
پرورش دادهاند. افرادی پرورشیافته که اگر در هر یک از احزاب جدید هم وارد شوند
با «عقلانیت عروبه» با غیرخودیها برخورد و معامله میکنند. چه کسی تضمین میدهد
که به نام «دین و یا دموکراسی» صدها عملیات نظامی دیگر را بر کُردها و کردستان
تحمیل ننمایند؟ خلاصه این که ما نسبت به «عروبه» مارگزیده هستیم و تا اعراب با
عقلانیتی مدنی به بازسازی باورهای خود نپردازند، نمیتوانند از دام «عقلانیت
فرعونی»ای که در وجودشان رخنه کرده و روح و روانشان را به تسخیر خود در آورده، رها
شده و خود و ملتشان را در دریای خون غرق خواهند کرد. آقای هویدی در بخشی از مقالهی
خود دو راهحل به کُردها ارائه میدهد:
۱. فرض
کنیم کُردها دارای حق تعیین سرنوشت شده و دولت مستقلی تشکیل دهند وکیان و سرزمینی
را که در نتیجهی جنگ جهانی اول تکه و پاره شده است دوباره به دست آورند. [به
عقیدهی هویدی] این راهحل منطقه را به آتش میکشد و برای کُردها نیز فاجعهآمیز
خواهد بود و انتظار میرود خود کُردها بیشترین ضربه را از این راهحل متحمل شوند.
بدون شک تا وقتی که اعراب با این عقلانیت که بخشی از کُردها و سرزمینشان دنباله و
ضمیمه ایشانند، به قضیه نگاه کنند و اینگونه بیندیشند، سرنوشت منطقه چیزی نخواهد
بود جز جنگ و ویرانی و خونریزی دائمی و غرب و بهویژه آمریکا جای پای خود را در
منطقه محکم خواهند نمود. اما من به گونهای دیگر و برخلاف آقای هویدی معتقدم و
بیان میکنم «اگر اعراب غیر ِخود را قبول و باور داشته و از عقلانیت فرعونی دست
بردارند، با تشکیل دولتی کُردی، آنها نیز دشمنان کلاسیک خود را شکست خواهند داد.»
چرا نباید عراق به سه منطقه کُرد، سنی و شیعه تقسیم شود؟ تا کی باید جوانان کُرد و
عرب طعمه و خوراک عقلانیت سخیف و عقبمانده فرعونی جاری عربی شوند؟ عقلانیتی که نه
اسلامی است و نه غربی!
۲.
راه حل دوم [آقای هویدی] عبارت است از این که کُردها با داشتن خودمختاری – همراه
باحفظ ویژگیهای نژادی کُردی- در چارچوب عراقی یکپارچه باقی بمانند. حتی خود آقای
هویدی هم این راهحل را راهحلی ناقص میدانند و در این باره به قاعدهی منطقی
«تحمل ضرر کم برای جلوگیری از ضرر بیشتر [ دفع افسد به فاسد]» متوسل میشوند. از
آقای هویدی سؤال میپرسم چرا اینگونه نباشد؟ «مرگ را به ایشان نشان دهید تا به تب
قناعت کنند». «انسان» از این طرز تفکر و نگرش متعجب خواهد شد. چرا چکسلواکی (که هم
غیر دینی و هم بیدین بودند) بدون کشمکش و مسئلهای دو کشور تشکیل دادند؟ اما اگر
کُردها خواستار «فدرالیسم» و نه «تشکیل دولت» باشند، باید راضی باشند و گرنه بلایی
بدتر از آنچه بر سرشان آمده است، خواهد آمد! چرا عرب باید دولت و حکومت داشته باشد
و کُردها فاقد چنین حقی باشند؟ مگر نه این که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وعلی
آله وسلم) میفرمایند: «لا یؤمن أحدکم حتی یحب لأخیه مایحب لنفسه» = هیچ یک از شما
ایمانش کامل نمیشود مگر این که آن چه را برای خود دوست میدارد برای برادرش نیز
دوست داشته باشد. [ آقای هویدی عزیز شما خوب میدانید که خداوند در این آیه میفرمایند:
«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا
اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَاب» (الحشر /۷) چیزهائی را که پیغمبر برای
شما (از احکام الهی) آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته
است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد.
۳. مگر
فراموش کردهاید که رحمه للعالمین میفرمایند: « متی استعبدتم الناس وقد ولدتهم
امهاتهم احراراً؟ رواه الشیخان. = از کی مردمی را که مادرانشان آنان را آزاد به
دنیا آوردهاند، میخواهید به بردگی بگیرید؟ مگر نه اینکه فراهم نمودن ضمانتهای
کافی برای حمایت از حریت افراد واجب و ضروری است؟
و تعرض ملتی بر آزادی ملتی دیگر به هیچ وجه
روا نیست، و ملتی که مورد تعرض قرار گرفته است، میتواند با هر وسیلهی ممکن برای
کسب آزادی خود مقابله بنماید و خداوند در قرآن کریم فرمایند: «وَلَمَنِ انتَصَرَ
بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ» (الشوری/۴۱) بر کسانی
که پس از ستمی که بر آنان رفته است انتقام میگیرند، ( و برابر تعدّی و ظلمی که
بدیشان شده است، خصم را سرکوب میسازند) عتاب و عقابی نیست. آقای هویدی شما و
برادارن عزیز عربتان با جامعه جهانی مسئولند که همهی انسانهایی را که برای آزادی
خویش تلاش مینمایند، مورد حمایت قرار دهند و در این مورد مسئولیت مسلمانان مسئولیتی
الزامی است: چون خداوند رحمان و رحیم میفرمایند: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ
فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا
بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ»
(الحج/۴۱) (آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است ) کسانی هستند
که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند،
و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد.
مگر در شریعت اسلامی همهی مردم و ملیتها با هم برابر نیستند؟ و رسول خاتم دربارهی
حق برابری انسانها نمیفرمایند: لا فضل لعربی علی عجمی، ولا لعجمی علی عربی، ولا
لأحمر علی أسود، و لا لأسود علی أحمر إلا بالتقوی = هیچ عربی را بر غیر عرب و هیچ
غیرعربی را بر عرب، هیچ سرخ پوستی را بر سیاهپوست و سیاهپوستی را بر سرخ پوست جز
به وسیلهی تقوا برتری نیست. و لابد خود آگاهید که تقوی امری است مربوط به قیامت و
در همانجا سنجیده میشود نه در دنیا. آقای هویدی خداوند است که میفرمایند: «فَإِن
تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ….»(النساء/۵۹) و
اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (
با عرضه به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید ( تا در پرتو قرآن
و سنّت، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن
داشته است.
باید چنین عمل کنید. بخش دیگری از مقالهی
هویدی مربوط به فدرالیسم کُردی است. کُردها معتقدند که شیوهی فدرالیسم کردستان
باید متفاوت بوده و تمام کردستان را دربرگیرد. هرچند در قانون موقتی عراق به نام
قانون ادارهی دولت، از فدرالیسم اینگونه سخن به میان نیامده است که حاکمیت کُردی
در تمامی عراق تنها حاکمیتی باشد که اداره، قانون و ارتش مخصوص به خود را داشته
باشد.
درحالی که همین حاکمیت کُردی بود که از
تقسیم عراق جلوگیری کرد. اگر به هنگام آزادسازی کرکوک کُردها همرأی و دارای یک
پرچم میبودند، تا به حال هیچ عرب مهاجری در کرکوک باقی نمانده بود و فدرالیسم
کُردی شامل هر چهار شهر [استان] کُردی میشد نه تنها مربوط به سه شهر، و مسئلهی
عربی بودن کرکوک از مرزهای عراق بیرون نمیرفت و در همان محدودهی داخلی عراق حل
میشد و تبدیل به مسئلهای بینالمللی نمیشد. اما چه میتوان کرد با دو حاکمیت
کُردی [و به قول شاعر کرد عبدالله پهشێو با ربانی و حکمتیار کُرد] که شخصی هم چون
ایاد علاوی به ایشان بگوید: کرکوک را به کدام یک از شما بدهیم؟ آقای هویدی در
خاتمهی بحثش از این نگران و دلتنگ است که چرا اتحادیه عرب در برابر آینده دولت
عراق و یکپارچگی عراق ساکت بوده و این تنها ترکیه است که در این مورد ساکت ننشسته
و واکنش نشان داده است؟ مگر اتحادیه عرب چیزی جز مترسکی هست و تا به حال جز ناتوان
کردن جامعهی عربی نقش دیگری داشته است؟
اعراب اگر اتحادیه عرب را به عنوان مرجعیت
خود قبول داشته باشند از اینکه هستند ذلیلتر هم خواهند شد. دربارهی ترکیه هم به
قول ضربالمثل معروف کُردی «خوب میدانیم که کجایش درد میکند» ترکیه غمخوار و
دلتنگ منافع اعراب عراقی نبوده و نیست. ترس آنها از مبتلا شدن به سرنوشتی همانند
سرنوشت صدام (فرعون بغداد) و صدامیان شرقی است.
نقل از اصلاح وب