پیامبر رحمت و حماسه – ۲
پیامبر رحمت و حماسه – ۲
نویسنده :محمد غزالی /مترجم:جهانگیر ولدبیگی
روزی که احزاب، مدینه را محاصره کرده بودند اوضاع و مشکلات مسلمانان بسیار شدید بود و جلادان چنان اوضاع را بر آن ها تنگ کرده بودند که نزدیک بود روحشان در جسدهایشان به پرواز درآید؛ اما با این وجود مردان خدا در جایگاه خود و حراست از شهر ثابت قدم مانده و تمام تلاشی را که کفار در جهت نفوذ و یورش و تصرف شهر انجام دادند، خنثی کردند.
در روزی از روزهای محاصره، مهاجمین دیدند که باید دست به عمل جدی و محکمی زده تا مسلمانان را دچار شکست کنند و برای این منظور باید در استحکاماتشان روزنه ای ایجاد کرده تا از این طریق به قلب یثرب نفوذ کنند؛ اما مردان خدا مانع چنین امری شدند. بعدازظهر فرا رسید و هجوم از یک طرف و دفاع از طرف دیگر همچنان ادامه داشت تا نزدیکی های غروب خورشید و فرا رسیدن مغرب و همین امر باعث شد که مسلمانان نتوانند نماز عصر را ادا کنند؛ زیرا شهر مدینه در خطر سقوط بود و پیامبر (ص) و مسلمانان هیچ چاره ای جز مواجهه با دشمن تا شکست او نداشتند. وقتی مشرکین از دست یافتن به چیزی (پیروزی) ناامید شدند، جنگ بعد از مغرب به پایان رسید.
مسلمانان نماز عصر را بعد از فوت زمانش ادا کردند. پیامبر (ص) از آن چه اتفاق افتاده بود بسیار ناراحت و خشمگین بود و فرمود: «خداوند دل ها و منازلشان را از آتش پر کند که ما را مشغول کردند و نماز وسطی (نماز عصر) را از دست دادیم». از ابن مسعود (رض) روایت است که فرمود: «مشرکین، پیامبر (ص) را از خواندن نماز عصر بازداشتند تا این که خورشید به سرخی یا زردی گرایید. پیامبر (ص) فرمود: ما را از نماز وسطی(نماز عصر) به خود مشغول کردند. خداوند درون و قلوبشان را از آتش پر کند (دل هایشان را آتش بزند، آن ها را نابود کند)».
چنین تفسیری از یک هجوم و حمله ای شکست خورده شایسته ی تأمل و دقت بسیاری است. از دست رفتن زمان ادای نماز عصر بر پیامبر (ص) مصیبت بزرگی به شمار می آید. مشرکین باعث می شوند که حضرت با یارانش گرد آمده و با پروردگارشان مناجات کنند؛ پروردگاری که به رحمتش امیدوار و از عذابش ترسناکند.
سعادت این انسان بزرگوار در این است که در نماز غرق شود و تمام احساسات و وجودش را در عبودیتی کامل تسلیم پروردگار جهانیان کند.
علمای بلاغه می گویند: اطناب[۱] در جایی که لازم باشد نیکوست و برای آن مثال حضرت موسی را می آورند آن جا که پروردگار از او پرسید: ( وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى )[۲] او در جواب می توانست تنها بگوید: (هِیَ عَصَایَ)؛ اما سخن را طولانی کرد و گفت: (هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى)[۳]؛ ایشان عمداً جواب را طولانی می کند تا بیشتر با پروردگارش بماند و بیشتر در محضرش باشد. چرا چنین نکند و فرصت پیش آمده را از دست دهد؟!
پیامبر اسلام (ص) نماز را معراج خود می داند؛ معراجی که در آن با پروردگار مناجات می کند و زمانی است که در آن اهل زمین با اهل آسمان به هم می رسند. به همین خاطر و با چنین دیدی است که نماز برایش دارای چنان لذت روحی است که از دست دادن زمانش او را نسبت به عاملین آن (مشرکین) به خشم می آورد.
رابطه ی پیامبر (ص) با پروردگارش در جایی دیگر قابل بررسی و تأمل است؛ در جنگ احد. در این جنگ مسلمانان دچار شکست شده بودند و هفتاد تن از بزرگ ترین یارانشان را از دست داده بودند و گونه ی مبارک پیامبر (ص) نیز دچار آسیب شده بود؛ اما با وجود شادی مشرکین و درد و ناراحتی مؤمنین، پیامبر (ص) مؤمنین را به نماز جماعت دعوت می کند تا پروردگار را به خاطر آن چه اتفاق افتاده است شکر و سپاس گوید.
امام احمد روایت می کند که بعد از جنگ احد و بعد از این که مشرکین برگشتند، پیامبر (ص) فرمود: «بایستید و صف ببندید تا پروردگارم را سپاس گویم. اصحاب پشت سر پیامبر (ص) صف کشیدند. پیامبر (ص) فرمود: «اللّهمّ لک الحمد کلّه. اللّهمّ لا قابض لما بسطت و لا باسط لما قبضت و لا هادی لمن أضللت و لا مضلّ لمن هدیت! و لا معطی لما منعت و لا مانع لما أعطیت و لا مقرّب لما باعدت و لا مباعد لما قرّبت).
(اللّهمّ ابسط علینا من برکاتک و رحمتک و فضلک و رزقک).
(اللّهمّ إنّی أسألک النّعیم المقیم الّذی لا یحول و لا یزول … اللّهمّ أسألک النّعیم یوم العیله و الأمن یوم الخوف).
(اللّهمّ إنّی عائذ بک من شرّ ما أعطیتنا و من شرّ ما منعتنا).
(اللّهمّ حبّب إلینا الأیمان و زیّنه فی قلوبنا و کرّه الینا الکفر و الفسوق العصیان واجعلنا من الرّاشدین).
(اللّهمّ توفّنا مسلمین و أحینا مسلمین و ألحقنا بالصّالحین غیر خزایا و لا مفتونین).
اللّهمّ قاتل الکفره الّذین یکذّبون رسلک و یصدّون عن سبیلک واجعل علیهم رجزک و عذابک. اللّهمّ قاتل الکفره الّذین أتوا الکتاب، إله الحقّ).
یقین از حرف حرف این دعاها ساری و جاری است. شکست، دل های کسانی که خداوند را در حاشیه و کناره (با عقیده ی سست) عبادت می کنند، سست خواهد کرد؛ اما کسانی که در راه خدا فانی شده و با او پیمان فدا کردن مال و جان داده اند عبودیتشان در تمام مشکلات و مصایب می درخشد و هر آن چه که خداوند بخواهد و در توان داشته باشند آن را در راه او فدا می کنند و خاضع و خاشع حکمت اویند. این سرّ کلام شیرین و با ارزشی است که پیامبر (ص) بعد از شکست به یاران می گوید: (استووا حتی أثنی علی ربی عزوجل …).
متنبی وقتی مورد کم لطفی سیف الدوله قرار می گیرد، می گوید:
«فأن یکن الفعل الذی ساء واحداً فأفعاله اللائی سررن ألوف»
«اگر کم لطفی او نسبت به من یک بار اتفاق افتاده است، کارهای نیکش نسبت به من بی شمارند.»
موضع گیری پیامبر (ص) در این جا چیز دیگری است. او می داند آن چه اتفاق افتاده است قدر الهی است و قدر او چیزی جز حکمت نیست و نخواهد بود و هرگز توصیف آن به بدی، کار درست و صحیحی نیست. او از شرّ آن چه می بخشد و آن چه منع می کند به خداوند پناه می برد. چه بسا بخششی عاقبتی دردناک داشته باشد و چه بسا منعی نگرانی موقت و آنی داشته باشد، اما در آینده خیری فراوان در آن نهفته باشد.
پناهگاه اول و آخر مؤمن، خداوند بلند مرتبه است.
پیامبر (ص) دعایش را با نزول عذاب خداوند بر مشرکین خاتمه می دهد، سپس کفار اهل کتاب را نیز به آن ها متصل می کند و منظور از اهل کتاب، یهودیانی بودند که در مدینه منتظر شکست مسلمانان و نابودی آن ها بودند. آن ها بر آن چه اتفاق افتاده بود بسیار شادمان بودند. خداوند آن ها را کفایت می کند!
بدون شک ضربه یاحد بسیار دردناک بود؛ اما جامعه ی اسلامی تکانی خورد و منافقین مشخص شدند و مکر و کیدشان نمایان شد و مسلمانان دانستند که چگونه با ایمانی مستقل و صفی منسجم و متحد با حوادث روبرو شوند.
یهود از مصیبت وارده بر مسلمانان شادمان شد؛ اما چند سال نگذشت که مصیبت های دو چندانی بر آن ها وارد شد به طوری که قلب جزیره العرب را ترک کردند و دور انداخته شدند.
تاریخ نویسان درباره ی محمد مبارز سخن ها گفته اند و او را به جنگحویی ماهر توصیف کرده اند؛ اما وقتی به جنبه ی دیگری از سیره ی مبارکش می پردازند؛ -مثلاً- وقتی که برای تضمین حیات دیگران دستور به قصاص قاتلی می دهد و یا امر به کشتن مجرمی می کند، راه را کج کرده و مرتکب خطای فاحش می شوند و این در حالی است که آن ها هرگز پزشکی را که دستور به قطع عضوی از اعضاء بدن یک بیمار بدهد قاتل نمی شمارند.
جنگی که پیامبر (ص) و یارانش درگیر آن بودند در راه خدا بود و هرگز در راه مقاصد شخصی و با توسعه ی منطقه ی تحت کنترل و یا مسایل دیگری که مورخین در سیره ی رهبران و سیاستمداران دیگر در زمان های مختلف به آن اشاره کرده اند، نبوده است.
حضرت عایشه (رضی الله عنها) می فرماید: «پیامبر (ص) هرگز با دستانش نه خادمی را زد و نه زنی و نه هیچ چیز دیگری، بلکه از دستانش تنها در راه خدا استفاده می کرد. او هرگز در بین دو چیز یکی را اختیار نمی کرد مگر آسان ترین آن ها مادام که گناه نباشد که در این صورت دورترین مردمان از آن بودند. ایشان هرگز برای خود از کسی انتقام نمی گرفت مگر این که به حرمات خداوند لطمه ای وارد شود که در این صورت در راه خدا و به خاطر او دست به انتقام می زد.»
ایشان فرمودند: «من برای اتمام و کامل کردن – اصول و معیارهای- اخلاق مبعوث شده ام».
در وصف ایشان آمده است که: «نه درشتخو بود و نه سختگیر و نه در بازار داد و فریاد می زد. اگر در کنار چراغی می گذشت آرامش آن را بر هم نمی زد. اگر در نیزاری راه می رفت، صدای پایش نمی آمد. هرگز ناسزا نمی گفت. خداوند به وسیله ی او دل های قفل شده و گوش های کر شده و چشمان کور را می گشود. قصد انجام هر امر زیبایی را می کرد و تمام اخلاق کریم به او بخشیده شده بود. سکینت و آرامش لباس او، تقوا شعار او، حکمت منطق او، صدق و وفا سرشت او، عفو و گذشت و انجام کارهای نیک اخلاق او، حق شریعت او، عدالت سیرت او، هدایت امام و اسلام دین او بود».
این روایات را رها کرده و به مسایل اساسی در اسلام برمی گردیم.
پیامبر (ص) در آغاز حرکتش به سوی جهاد، خداوند به او فرمود: ( تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ )[۴] «ما آن سرای آخرت را تنها بهره کسانی میگردانیم که در زمین خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمیجویند ( و دلهایشان از آلودگیهای مقامطلبی و شهرتطلبی و بزرگبینی و تباهکاری ، پاک و پالوده است ) ، و عاقبت از آن پرهیزگاران است.»
یعنی کسانی که در زمین در طلب استعلا و برتری بر دیگران و نشر فساد در جامعه هستند آن ها از رحمت پروردگار محرومند.
واقعیت این است که اغلب رهبران و فاتحان و سیاستمداران برجسته ی جهان از این نوع بوده و هستند. آن ها کسانی هستند که به کلمه ی تقوا می خندند و دار آخرت را به باد تمسخر می گیرند.
سردمداران استعمار قدیم و جدید از این صنف بوده و از خداوند بریده و نسبت به او و دینش در جهل مطلق به سر می برند؛ اما پیامبر اسلام رهبری است که چیزی جز راه خدا نمی شناسد و در راهی جز راه او جنگ و مبارزه نمی کند.
اسلام به طور قطع بر این نکته تأکید دارد که درهای آسمان بر کسانی که تنها به خاطر دنیا تلاش می کنند و هر آن چه غیر از آن باشد را رد می نمایند و نمی پذیرند، هرگز باز نخواهد شد و هرگز خیری را نخواهند دید: ( مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ )[۵] « کسانی که ( تنها ) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند ( و جز خوردن و نوشیدن و اموال و اولاد را طالب نبوده و چشمداشتی به آخرت نداشته باشند ، برابر سنّت موجود در پیکره هستی ، پاداش دسترنج و ) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم ( چرا که مدار این جهان بر اعمال استوار است ؛ نه بر نیّات و مقاصد ، و بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) وحقی از آنان در آن ضایع نمیگردد . آنان کسانیند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند ، و آنچه در دنیا انجام میدهند ، ضایع و هدر میرود ( و بیاجر و پاداش میشود ) و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد ( هرچند که اعمالشان به ظاهر انسانی و مردمی و عبادی باشد ).»
این تعالیم عالی و گرانبها حقیقت مبارزه و جهادی را که محمد و یارانش درگیر آن شده بودند بیان می کند. این مبارزات تنها برای خدا بود و بس. صاحب آخرین رسالت بار مسئولیت سنگین جهاد را تنها و تنها به خاطر حمایت از حق و خنثی کردن حیله ی حیله گران نسبت به آن تحمل می کرد. او مبارزه می کرد تا بندگی و عبودیت خدا آزادانه انجام گیرد. او مبارزه می کرد تا گفته شود: الله اکبر. او مبارزه می کرد تا جابران و حقه بازان زمانه مانع بندگی بندگان خدا نشوند؛ اما کسی که در راه کسب جاه و مال، کم یا زیاد، مبارزه می کند در اسلام جایگاهی ندارد و مبارزه اش هیچ ارتباطی با خدا و راه او ندارد!
چنین پیامبر حماسه، پیامبر رحمت هم بود. او پیامبر نماز و زکات و برّ و تقوا نیز بود. او دارای چنان شخصیت کاملی بود که تمام ویژگی های برجسته ی انسانی در او متبلور و متجلّی بود.
وقتی از مبارزاتی که اسلام انجام داده است تفسیری ارائه می دهیم، حق داریم درباره ی نیروهای دشمن و آنچه بر علیه اسلام و امت اسلامی انجام داده و می دهند تفسیری نیز داشته باشیم.
اسلام در همان آغاز فعالیتش با بت پرستی و یهود و نصرانیّت برخورد کرد. آیا بعد از گذشت بیش از چهارده قرن موضع مشرکین نسبت به اسلام تغییر کرده است یا همچنان نسبت به این عقیده بخل می ورزند و از دادن حق حیات خودداری می کنند؟
در هند، جایی که بت پرستی حاکم است، هر چند گاهی اخباری از کشت و کشتارهای طایفه ای را می شنویم که کشتن هزاران مسلمان از مهمترین عناوین این اخبار است.
مسلمانان هند می گویند که چنین کشت و کشتارهایی نسبت به آن ها در جایی که از جمعیت کمتری برخوردارند همچنان ادامه دارد اما در جایی که از جمعیت نصف یا بیشتری برخوردارند بسیار کم است.
زمانی که پاکستان تأسیس شد، میلیون ها مسلمان قتل عام شدند و اکنون نیز در جاهای متعدد کشتارهای دسته جمعی همچنان سرنوشت مسلمانان است.
آیا وجدان بت پرستی نسبت به این فاجعه ی عظیم به خود خواهد آمد و یا روزی به خود رجوع خواهد کرد؟
چندی پیش کشتار ده ها هزار مسلمان در «چاد» را خواندم. این خبر نامبارک نمونه ای از اخبار متعددی از قتل عام مسلمانان در آفریقای میانه از آغاز ورود و فعالیت مسیحیان تبشیری به آن جا می باشد.
مسیحیان جدید مسئول این کشتارهای وحشتناک می باشند.
وقتی این اخبار را می خواندم، در سرزمین اسلام عزیزمان فریاد برآوردم و مسلمانان را به کمک طلبیدم که برای شهیدانمان روزی از روزهای سال را اختصاص دهیم تا برای خون هایی که به ناحق ریخته شده و می شود و ریشه کن کردن توحید گریه کنیم. امروز خون ما در دنیا بی ارزش ترین خون ها شده به طوری که اگر در دنیا آن چه بر مسلمانان وارد می آید بر سگان وارد آید، گروه هایی به نام دفاع از حیوانات به خشم خواهند آمد!!
در اواسط قرن معاصر، یهود زنده شد و ناگهان ادعای ارتباط با فلسطین را کرد و با همین بهانه هجوم صهیونیستی بر فلسطین آغاز شد و اعراب را مجبور به تسلیم شدن در برابر خواسته هایش کرد و هرگاه در منزلی اسلحه ای را می یافت دیوارهایش را ویران و آن را با خاک یکسان می کرد.
راستی در آغاز اشغال فلسطین چه تعداد از برادران و خواهرانمان شهید شده اند؟ هزاران هزار … آیا شایسته است که مسلمانان این کشت و کشتارها را فراموش کنند و همچنان نسبت به آن ها خاشع و خاضع باشند!!
کسانی که از قدیم الایام تا به امروز با اسلام و مسلمانان می جنگند، دل هایشان پر از خشم و کینه است و همچنان برای محمد و دینش آرزوی نابودی دارند؛ اما آنچه جای تعجب دارد این است که بعد از این همه کینه و حقدی که نسبت به اسلام و مسلمین دارند باز هم مسلمانان را به دشمنی با خود متهم می کنند در حالی که این دل های آن هاست که نسبت به اسلام و مسلمین سیاه شده و از اقوال و افعال آن ها متنفرند!!
آیا این طغیان و سرکشی باید رها شود تا باطل استوار و حق نابود گردد؟! آیا این طغیان همچنان باید رها شود تا عزیز ذلیل و ذلیل عزیزی گردد؟!
مسلمانان همیشه امر می شوند که بر خدا توکل کنند و در برابر این خشونت مقاومت به خرج دهند و به آنان گفته می شود که این ستم و تجاوز را هرگز نپذیرند و هرگز حق را حقیر نگردانند: ( فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ )[۶] « سست مشوید ، و ( کافران را ) به صلح مخوانید ، چرا که شما برترید و خدا با شما است ، و هرگز از ( اجر و ثواب ) اعمالتان نمیکاهد.»
«السّلم» مذکور در آیه یعنی تضییع مادی و معنوی و این چیزی است که جز انسان های ترسو که زیانمند دین و دنیا هستند آن را نمی پذیرند. سرّ ده ها و صدها آیات و احادیثی که سفارش به جهاد و مبارزه می کند این است؛ جهادی که در راه خدا باشد نه در راه اشباع غرور و مستی افراد و اشباع طمع و کسب جاه و مقام و تعصبات ملی و دفاع و پشتیبانی از باطل. چنین جهادی است که مانع می شود شرک بر توحید غالب و چیره شود. چنین چهادی است که مانع ظلم می شود و مانع می شود که حقوق انسان ها پایمال شود و مانع می شود که نیروهای موجود عدل و عدالت را محو و نابود کنند!!
در فضایی از احترام و اکرام، افرادی را می بینیم که محمد (ص) آن ها را محبّ پروردگار و راضی نسبت به او و فانی در راه او تربیت کرد. خداوند از روح خود در آن ها دمید؛ پس سواران روز و راهبان شب شدند. خدا را بر خود و خواسته هایشان ترجیح دادند و رضایت او را با جان و مال جستجو کردند.
آن ها مجاهدانی متقی بودند؛ مجاهدانی که نسبت به کفار شدید و نسبت به خود مهربان و رحیم بودند. هر کس از آن ها کشته می شد شهید در راه خدا و هر کس زنده می ماند حارس و محافظ دین خدا بود.
یکی از آن ها در شب زفاف بیرون آمده تا در راه خدا شهید شود و به خوشبختی و سعادت ابدی نایل شود و این چنین هم شد.
یکی از آن ها در جامعه ای که پایه هایش بر اصول تعصبات خانوادگی و عشیره ای بنا شده بود از اهل و عشیره جدا شده و به خاطر عقیده اش به دیار غربت می رود و اهل و عشیره ای دیگر اختیار می کند.
با این وجود وقتی به دنیای کنونی مردم نظری می افکنم بسیار شگفت زده می شوم. بسیاری را می بینم که دینشان را به چیزهای بی ارزشی از متاع دنیا فروخته اند و به خاطر دست یافتن به منصب و یا چیزهایی از این قبیل، کلمات کفرآمیزی را می گویند و یا حق را رها می کنند.
این انسان های فرومایه کجا و مردانی که محمد تربیت کرد کجا؟! مردانی که توحید در وجودشان جایی گرفت در حالی که از دیار خود مطرود بودند، و آخرت از اخلاق و رفتار آن ها نمایان بود در حالی که ناشناخته بودند.
در جامعه ی کنونی گفته می شود: برنامه ی ما ساختن منازلی برای جوانان و دادن ماشین به هر خانواده ای و بهره مند کردن تک تک افراد خانواده از وسایل رفاهی همچون فلان و فلان چیز می باشد. سؤال اینجاست که بعد از بخشیدن این وسایل چه برنامه ای برای افراد دارید؟! هیچ …
از دید چنین افرادی سخن از خدا و آخرت و سرنوشت و سرانجام انسان چیزی مضحک و خنده آور است.
اما محمد و یارانش که غریبانه متوجه مدینه شده بودند اولین چیزی که به آن پرداختند ساختن مسجد بود و آن چه هنگام ساختن مسجد با یارانش تکرار می کرد این بود و بس:
(اللّهم لا عیش إلّا عیش الآخره فانصر الأنصار و المهاجره)
آن بزرگوار (ص) لشکر حق را با کلماتی از نور و روشنایی تربیت کرد و می فرمود: «رفتن صبحگاهان و یا شب هنگام به جهاد در راه خدا از هر آن چه در دنیا موجود است برای صاحبش بهتر و برتر می باشد». و در روایت دیگر آمده است: «رفتن صبحگاهان و یا شب هنگام به جهاد در راه خدا از هر آن چه که خورشید بر آن می تابد بهتر است».
و نیز فرمود: «سه کس آتش را نمی بینند: کسی که در راه خدا نگهبانی می دهد و کسی که از ترس خدا گریه کند و کسی که از محارم خدا چشم بپوشد».
«یک روز مقاومت در راه خدا بهتر است از تمام آن چه در دنیاست».
«یک ماه مقاومت در راه خدا بهتر است از یک عمر روزه گرفتن».
«کسی که جنگجو و مبارزی را برای جهاد در راه خدا مجهز کند همانا جهاد کرده است و هر که جانشین نیکی در خانواده ی رزمنده ی در راه خدا باشد او نیز جهاد کرده است».
«قلبی که در راه خدا دچار ترس شود خداوند آتش جهنم را بر او حرام می گرداند».
«هر کس تیری را به طرف دشمن پرتاب کند خداوند او را درجه ای می بخشد. بین هر درجه صد سال فاصله است».
«درجه و مقام رزمنده ی در راه خدا بهتر است از عبادت شصت سال عابد».
«درهای بهشت زیر سایه ی شمشیران است».
از ابوهریره (رض) روایت است که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند برای کسی که در راه او بیرون آید و او را چیزی جز جهاد در راهم و ایمان به من و تصدیق فرستادگانم وادار به بیرون آمدن نکرده باشد، تضمین کرده ام که او را به بهشت داخل گردانم یا او را با غنیمت به منزلش بازگردانم. سوگند به کسی که جان محمد در دست قدرت اوست هیچ زخمی نیست که در راه خدا به وجود آمده باشد مگر این که در روز قیامت به همان شکلی که در روز زخمی شدن بوده حاضر می شود در حالی که رنگش رنگ خون و بویش بوی مشک است. سوگند به ذاتی که جان محمد در دست قدرت اوست، اگر بر مسلمین گران نمی آمد هرگز به دنبال هیچ سرمایه ای در راه خدا که انجام می شد نمی نشستیم؛ اما نه من توانایی آن را دارم که وسایل را برای همه فراهم کنم و نه همه آن ها توانایی این امر را دارند و بر آن ها گران می آید که از من تخلف کنند. سوگند به ذاتی که جان محمد در دست قدرت اوست، دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم و کشته شوم و باز جهاد کنم و کشته شوم و باز جهاد کنم و کشته شوم».
این کلمات و گفتارهای پیامبر (ص) در کنار آیات کتاب عزیز و در کنار زندگی عملی آن بزرگوار (ص) نزدیک به یک ربع قرن به طور منظم در معیت پروردگارش ادامه داشت و همچون ستاره ای بود که مدام دور می زد و توقف نمی کرد. تمام آیات خدا و کلمات پیامبر و زندگی عملی ایشان، نسلی را پرورش داد که ارکان و اصول حق را تثبیت و پایه هایش را تا آخر زمان استوار گردانید.
وای بر جهانی که نگهبانش خوابیده و دزدانش بیدار باشند. محمد و یارانش شب، بیدار می ماندند تا از حق پاسداری کنند و گروه هایی را برانند که هر چند گاهی بر حق یورش می آوردند.
مردی که شب ها پاهایش در اثر عبادت ورم کرده بود همان مردی بود که در میدان مبارزه ی سخت و طاقت فرسا مبلّغان خرافات را می زد و زمین را برای کشت کنندگان حقیقت و حقایق آماده می کرد.
یک بار دیگر تأکید می کنیم که اجبار وسیله ی غرس عقیده در دل ها نیست، بلکه تمام پیامبران خدا در غرس ایمان از چنین وسیله ای به شدت متنفر بوده و از به کارگیری آن خودداری می کردند.
تاریخ حکایت کرده و مدام حکایت خواهد کرد که گمراهی و ضلالتی که پشتوانه ی قدرت و حاکمیت داشته باشد عامل فتنه و فساد است و هرگز موضعگیریش در برابر اسلام بر اساس صلح و شرف نخواهد بود.
بر ماست که ارزش محمد را آن گونه که هست بشناسیم. وحدانیّت خداوند چیزی بوده که تمام پیامبران (ع) در زندگی تطبیق کرده اند و چیزی جز آن را نشناخته اند. آدم و نوح و ابراهیم و موسی (ع) هرگز برای خدا فرزندی را تصور نکرده اند که با او اله و روح القدس باشد!!
چنین تثلیثی بر آسمان چیز عجیب و غریبی است، پس محمد و تمام پیامبران (ع) حق داشته اند که حقیقت واحدی را تبلیغ کنند و با تمام موانعی که سد راه آن هاست برخورد کنند.
آسمان و زمین و هر آن چه بین آن هاست، در حالی که فضا را شکافته، یک صدا با محمد (ص) این کلمات را تکرار می کنند (کلمات توحید)؛ اما با این وجود هرگاه بشریت به دنبال حماقت باشد و چنین تصور کند که خدایان متعددی وجود دارند، پس مستحق اوست آن چه که خود خواسته است (مختار است). اما هرگز بر او نیست که قدرت و سلطه و یا ثروتی را به زور در راه اذیت و آزار موحدین و بستن زبان هایشان به کار گیرد.
هرگاه بشریت مانع حق شود و مسیر کاروان حق را سد کند به سوی جهنم سیر خواهد کرد و دیگر حق ندارد نسبت به آن بشورد و یا به کسانی که از آن (جهنم) نجات یافته اند اهانت کند.
امروز گروه های مخالف عجیبی به وجود آمده اند. به عنوان نمونه گروهی از این مخالفان می خواهد که مسلمانان دینشان را رها کنند و نسبت به حقی که خداوند آن ها را بر دیگری برتری و شرف داده است متنفر و آن را انکار و از محمد دوری کنند؛ محمدی که در راه اعلای نام خدا مبارزه کرد!
بدون شک این صداهای زشت و قبیح از جانب کمونیست یا صهیونیست و یا صلیبیان است و ان شاء الله سرنوشت تمام آن ها چیزی جز اضمحلال و نابودی نخواهد بود و وفاداران به خدا و فرستاده اش تا قیام قیامت مؤمنانه باقی خواهند ماند و همچنان مخالف طاغوت و طاغوتیان خواهند بود.
خداوند خواسته است که شهادت بر رسالت محمد (ص) قرین شهادت بر وحدانیّت او باشد و این امر واضح و روشنی است؛ زیرا محمد (ص) نسبت به ذکر و محو آثار بت پرستی و شرکی که به دینش نفوذ کرده است، با جرأت ترین و شجاع ترین مردمان بوده است.
از آن بزرگوار (ص) یاد گرفته ایم که خداوند را در نهایت یقین بشناسیم و او را بزرگوارانه دوست داشته باشیم و هم صدا با او بگوییم: (إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ )[۷] « نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است ( و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم ، تا حیاتم ذخیره مماتم شود).خدا را هیچ شریکی نیست ، و به همین دستور داده شدهام ، و من اوّلین مسلمان ( در میان امت خود ، و مخلصترین فرد در میان همه انسانها برای خدا ) هستم.»
ما مؤمنین دارای چنین کلماتی هستیم و آن ها را تکرار خواهیم کرد؛ اما – راستی – دیگران چه کلمات جاودانه ای دارند که بگویند؟ آنان چیزهایی را می گویند که خود معنای آن را نیز نمی دانند و این در حالی است که موعد ما میدان حشر خواهد بود: ( إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عِندَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ )[۸] «(ای محمّد ! مرگ از مسائلی است که همه انسانها در آن یکسانند ، و شتری است که بر در خانه همه کس میخوابد . لذا ) تو هم میمیری ، و همه آنان میمیرند ( و سرانجامِ نیک و خوش و جاویدان از آنِ پرهیزگاران است). سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به نزاع و کشمکش میپردازید ( و خدا در میانتان داوری میکند و حق هر کسی را به کف دستش مینهد ).»
———————————————————————
منبع: چگونگی ذکر، دعا و ارتباط پیامبر با خدا (حضور در مدرسه عملی پیامبر) / مؤلف:محمد غزالی /مترجم:جهانگیر ولدبیگی / انتشارات: کتابفروشی امام محمد غزالی سنندج ۱۳۸۷
مطالب مرتبط :پیامبر رحمت و پیامبر حماسه -۱
[۱] – افزودنی لفظ با عبارتی بیش از حد معمول.
[۲] – طه: ۱۷.
[۳] – طه: ۱۸.
[۴] – قصص: ۸۳
[۵] – هود: ۱۶- ۱۵.
[۶] – محمد: ۳۵.
[۷] – انعام؛ ۱۶۳- ۱۶۲.
[۸] – زمر؛ ۳۱- ۳۰.