قرآن و تغییرات اجتماعی
قرآن و تغییرات اجتماعی
دکتر محسن عبدالحمید
هر گونه تغییر و دگرگونی در ساختار یا سازمان اجتماعی جامعه را تغییر یا دگرگونی اجتماعی «social change » می نامند. از نمونه های تغییرات اجتماعی؛ تغییرات مرگ و میر، تغییرات در نقش زن در جامعه ی نو و … است. عوامل مختلفی در تغییرات اجتماعی مؤثر واقع می شوند، از جمله این عوامل می توان به عوامل جغرافیایی، تکنولوژیک، ایدئولوژی و دین، سیاسی و بیولوژیک اشاره کرد.
قرآن کریم به روشنی و وضوح در آیات زیادی که به مناسبت های متعددی نازل شده اند به تغییر اجتماعی به عنوان یک قانون عام اقرار کرده است. در این جا به بعضی از این آیات اشاره میکنیم:
الف- خداوند می فرماید:
« وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ : و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا میگیرد ، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد ». (البقره:۲۵۱)
[تغییر اجتماعی] یک قانون اجتماعی مبتنی بر نزاع و برخورد و کشمکش است؛ چرا که در خلال حرکت هستی و جامعه، کشمکش و صراع و تصادم مفاهیم و ارزشها شدیدتر و جدی تر می شود و دوام و بقای در زمین و وراثت زمین برای بهترین ها می باشد.
خداوند می فرماید:
« فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ : امّا کفها ، ( بیسود و بیهوده بوده و هرچه زودتر ) دور انداخته میشود ، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد ».(الرعد: ۱۷)
« إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ : بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار میکند که خود بخواهد ، و سرانجام ( نیک و پسندیده در گیر و دار جهان ) از آن پرهیزگاران است ( آن کسانی که مراعات سنن و اسباب میدارند . از قبیل اتّحاد و اتّفاق و اعتصام به حق و اقامت عدل و صبر در برابر شدائد ) ». (الاعراف:۱۲۸)
ب- « إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ : اگر به شما ( در جنگ احد ) جراحتی رسیده است ( و به جانتان گزندی و به دارائیتان زیانی وارد آمده است ، نگران و پریشان نشوید ) به آن جمعیّت نیز ( در جنگ بدر ) جراحتی همانند آن رسیده است ، و ما این روزها ( ی پیروزی و شکست ) را در میان مردم دست به دست میگردانیم ». (آل عمران: ۱۴۰)
گردش و دوران ایام بین مردم جز به عنوان نتیجه ی تغییر [اجتماعی] ممکن نیست؛ تغییری که به عنوان تابع برخورد و کشمکش -که به سبب عوامل طبیعی، تکنولوژیک، بیولوژیک و دینی یاری دهنده به این تغییر حتمی- ایجاد می شود؛ قطعی الثبوت است.
ج- خداوند می فرماید:
« وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ : ( ای پیغمبری که آزمند بر ایمان آوردن قوم خود و متأسّف بر روی گردانی ایشان از دعوت آسمانی هستی ! بدان که ) اگر پروردگارت میخواست مردمان را ( همچون فرشتگان در یک مسیر و بر یک برنامه قرار میداد و ) ملّت واحدی میکرد ( و پیرو آئین یگانهای مینمود ، و آنان در مادیات و در معنویات و در انتخاب راه حق یا راه باطل اختیار و اختلافی نمیداشتند . آن وقت جهان به گونه دیگری در میآمد ) ولی ( خدا مردمان را مختار و با اراده آفریده و ) آنان همیشه ( در همه چیز ، حتّی در گزینش دین و اصول عقائد آن ) متفاوت خواهند ماند . ( مردمان بنا به اختلاف استعداد ، در همهچیز حتی در دینی که خدا برای آنان فرستاده است متفاوت میمانند ) مگر کسانی که خدا بدیشان رحم کرده باشد ( و در پرتو لطف او بر احکام قطعی الدلاله کتاب خدا متّفق بوده ، هرچند در فهم معنی ظنّی الدلاله آن که منوط به اجتهاد است ، اختلاف داشته باشند ) و خداوند برای همین ( اختلاف و تحقّق اراده و رحمت ) ایشان را آفریده است ». (هود: ۱۱۸ – 119)
اختلاف و تغییر، قانون [و برنامه ی هستی] است نه وحدت و ثبات. برای آن خداوند تمام وجود انسان را خلق نموده تا ناپاکی و پلیدی از پاکی و طیب جدا گردد و در این رابطه می فرماید:
« تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً : بزرگوار و دارای برکات بسیار ، آن کسی که فرمانروائی ( جهان هستی ) از آن او است و او بر هر چیزی کاملاً قادر و توانا است . همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود ». (ملک: ۱و ۲)
ممکن نیست که ابتلا و آزمایش جز در خلال تغییر پیوسته و همیشگی، ایجاد گردد، به همین دلیل تغییر، امری عرضی و اتفاقی و گذرا نیست بلکه این امر -که هیچ چیز در حال و وضعیت سابق خود نمی ماند- صفت [ذاتی] وجود حتی در عالم جمادات می باشد.
خداوند می فرماید:
« سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً : این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است ، و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت . (الفتح: ۲۳)
در کنار سنن و قوانینی که خداوند در وجود به ودیعت نهاده است ایجاد کننده ی تغییر است، اراده ی [ویژه ی] «کن» گهگاه داخل گردیده و در نتیجه تغییر ضروری و فوری و مطلوبی به وجود می آورد.
خداوند می فرماید:
« ذَلِکَ أَن لَّمْ یَکُن رَّبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ :
این ( ارسال رسل ) به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه مردمان شهرها و آبادیها را به سبب ستمهایشان هلاک نمیکند ، در حالی که اهل آنجا ( به سبب نیامدن پیغمبران به میانشان و نبودن راهنمایان و عدم تبلیغ مبلّغان ، از حق ) غافل و بیخبر باشند ». (انعام : ۱۳۱)
« فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَهً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ : هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکّر و متّعظ شده بودند ( و آزمون ناداری و بیماری کارگر نیفتاد ، آزمون دیگری جهت بیداری ایشان به کار بردیم و ) درهای همه چیز ( از نعمتها ) را به رویشان گشودیم تا آن گاه که ( کاملاً در فراخی نعمت غوطهور شدند و ) بدانچه بدیشان داده شد ، شاد و مسرور گشتند ( و باده ثروت و قدرت ایشان را گرفت و سرمست و مغرور شدند و ناشکری کردند و ) ما به ناگاه ایشان را بگرفتیم ( و به عذاب خود مبتلا کردیم ) و آنان مأیوس و متحیّر ماندند ( و به سوی نجات راه نبردند ) . ( بدین ترتیب ) نسل ستمکاران ریشهکن شد ، و ستایش تنها پروردگار جهانیان را سزا است ( که با نقمت و نعمت مردمان را تربیت میکند ، و روی زمین را از فساد ظالمان پاک میسازد ) ». (انعام: ۴۴- ۴۵)
« وَکَم مِّن قَرْیَهٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ : چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنها را ( به سبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها ) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در برگرفته است ، در شبانگاهان ( که در خواب ناز بودهاند ، مانند قوم لوط ) یا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهاند ( مانند قوم شعیب ) ».(اعراف: ۴)
« وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَهٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ : عقاب پروردگار تو این چنین است ( که درباره قوم نوح و عاد و ثمود و مدین و غیره گذشت ) هرگاه که ( بر اثر کفر و فساد ، اهالی ) شهرها و آبادیهائی را عقاب کند که ستمکار باشند . به راستی عقاب خدا دردناک و سخت است ». (هود: ۱۰۲)
« وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً : هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم ، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره میگردانیم ، و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند ( و به مخالفت با دستورات الهی برمیخیزند ) ، پس فرمان ( وقوع عذاب ) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آن گاه آن مکان را سخت درهم میکوبیم ( و ساکنانش را هلاک میگردانیم ) ». (الاسراء: ۱۶)
و همچو نتیجه و ثمره ی حتمی این تغییر هستی چیزی در قرآن نیست دال بر آن امر باشد که کمال نهایی در حرکت زندگی اجتماعی جز در گذشته نمی باشد. به معنای دیگر؛ آ« چه که تعلق به تفاعل فکر و اندیشه ی سلف و پیشینیان و ظواهر اجتماعی مجمل [عصرشان] دارد؛ صورت و شکل متعالی برای ارزش های متغیر نمی باشد. همراه با این موضوع؛ تغییر و دگرگونی [اجتماعی، پدیده ای] بریده و منقطع از گذشته نیست و آن ارتباطی مستمر و کنشی مؤثر و متقابل است چرا که اصول و مبانی [فکر و اندیشه ی] کنونی انسان را گذشته ی او به صورت حلقه های متصل تشکیل می دهد.
خداوند می فرماید:
« قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ : بگو : در زمین بگردید و بنگرید که خدا چگونه در آغاز موجودات را پدید آورده است ». (عنکبوت: ۲۰)
« فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ : پس به هدایت آنان اقتدا کن ». (الانعام: ۹۰)
« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ : سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوه پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . برای کسانی که ( دارای سه ویژگی باشند : ) امید به خدا داشته ، و جویای قیامت باشند ». (الاحزاب: ۲۱)
علامه اقبال لاهوری در این رابطه می نویسد: « ولی آنچه از این لحاظ اهمیت دارد طرز تصور بالان [= بالنده، رشد کننده] قرآ« است … آشکار است که کتاب مقدس اسلام با داشتن چنین نظری نمی تواند مخالف اندیشه ی تکامل باشد. تنها این را نباید فراموش کنیم که زندگی، تغییر محض و ساده نیست، در درون خود عناصر بقا و دوام را نیز دارد. آدمی در عین آنکه از فعالیت خلاق خود بهره برداری می کند و پیوسته نیروهای خویش را برای اکتشاف چشم انداز تازه ای از زندگی متمرکز می سازد، در برابر نمو و تکامل خود احساس ناراحتی می کند در حرکت به جانب پیش خود، نمی تواند از نگریستن به گذشته ی خویش خودداری کند و به گسترش درونی خود با مقداری ترس می نگرد. روح آدمی در حرکت به جانب پیش با نیروهایی محدود می شود که ظاهراً در جهت مخالف حرکت می کنند، این بیان؛ شکل دیگری از گفتن این مطلب است که زندگی با باری از گذشته ی خود بر دوش عمل می کند و نیز از این که در هر نظری که نسبت به تغییر اجتماعی ابراز می شود نباید ارزش و عمل نیروهای محافظه کار نادیده گرفته شود ».۱
بنابراین اسلام برنامه ای را با ابتا و انتها و جزئیات و تفاصیل معینی، طرح نمی کند بلکه اساس و مسیر عام آنها را تعیین م مرزبندی نمده است و مجال را برای حرکت حیات و انسان فرو گذاشته است _ تا نقش طبیعی خود در سایه ی قوانین حرکت جامعه _ که خداوند آنها را در وجود و هستی به ودیعت گذاشته است، ایفا نماید.
۱ – ترجمه ی متن اقبال عیناً از ترجمه ی فارسی احیای فکر دینی در اسلام به قلم احمد آرام ص ۱۹۰ نقل شده است.