تربیت، اخلاق و تزکیه

چگونه می توان وجدان کار ی را در افراد برانگی

چگونه می توان وجدان کار را در افراد
برانگیخت ؟

شهید فاروق فرساد

از آنجا که موضوع بحث مربوط به « انسان »
است ، و آنهم موضوعی از « درونیاتش » وی ؛ ونیز از آنجا که در بینش اسلامی ، انسان
موجودی است دو بعدی ، مرکب از جسم و روح ؛ هر بحثی بدون توجه کامل به «انسان» و«
دو بعدی بودن وی » ، و جهاتی دیگر که مورد نیاز باشد ؛ بحثی سطحی ، و بدور از عمق
، و بی صیغه علمی خواهد بود .

این بحث در سه فصل ، عرضه میشود :

فصل اول : بیان مسائلی مربوط به « انسان
شانسی » که با توجه عمیق به آنها ، مطالب فصل دوم ، کاملا” واضح خواهد بود .
در فصل دوم : بیان مسائلی مبتنی بر شناخت درست انسان ، برای برانگیختن وجدان کار
در او .

فصل سوم ک بیان : بعضی از ادله مربوط به
بندهای یازده گانه فصل اول .

« فصل اول »

۱_ شخصیت تازه « روح » که در اثر تماس و
ترکیب با جسم حاصل میشود ، در اصطلاح قرآن ، « نفس » نام گرفتته است . اینشخصیت
تازه ، دارای ویژگیها وو حالات مختلی است ،که به اعتبار جهتش در مقابل بدیها ، در
یک دسته بندی وسیع ، از آن به « اماره » ، و«لوامه» ، و «مطمئنه » تعبیر شده است .
بایستی توجه داشت که هم نفوس ، دارای هر سه حالت میباشد.بدین معنی ک در مقابل بعضی
از بدیها ، نفس حالت امر به بدی و در مقابل بعضی دیگر حالت سرزنش و ملامت ( با
توجه به درجات مختلف لوام ) و در مقابل بعضی دیگر حالت ثبات و قرار و اطمینان دارد
.

 ۲_
قرآن ، و جه تمایز روح انسان را از دیگر جانداران ، دارا بودن دو قوه « علم » و «
اراده » معرفی میکند .

قوه علم ، با استفاده از سه وسیله « بصر » ،
« قلب » ، و « سمع » روح انسان را قادر میسازد خود وو جهان از خود را در حد امکان
بشناسد ، کسب معرفت کند .

« بصر » مسوول شناخت بررسی عالم شهاده ، و
کشف سنن حاکم بر جهان مادی است .

« قلب » یافته های بصر را با عالم غیب پیوند
میدهد ، و از وراء محسوسات . مشهودات ، چهره نا مشهود و پنهان را می نمایاند.

و « سمع »نیز مجموعه ارزشها و قیم را از
جانب خداوند قانون گذار دریافت میدراد .

پس از اینها نوبت قوه « اراده » است که در
مقابل یافته های توصیفی بصر و قلب ، و یافته های تکلیفی سمع ، اتخاذ موضع کند :
بپذیرد و با آنها منطبق شود یا نپذیرد و سرباز زند .

۳_ مسولیت « خلافت » در زمین ، که مخصوص
انسان است ، در دو مظهر جلوه می یابد : الف ) تزکیه انسان ( رشد در خور و سزاوار
استعدادهای او ، و فعلیت یافتن همه قوایش که نتیجه اش «فلاح » است.) ب ) استعمار
زمین .

با توجه به این دو مظهر ، خصوصا” مظهر
دوم ، بدیهی است که: اداء این تکلیف ،جز با اجتماع طولی و عرضی هم انسانها (
اجتماع همه نسلها و همه افراد یک نسل ) ممکن نیست .و واض است که منظور از این
اجتماع هم ، اجتماع کالبدی و جدی نیست؛ بلکه اجتماعی است که قرآن ، از آن به«
تعاون » ، تعبیر میکند . تعاون هم بدون « تفاهم » میسور نمی باشد . و از اینجا
ضرورت و جود وسیله تفاهم ، و تبادل یافته ها و مفهومها  در طول تاریخ حیات انسان ، یعنی : « بیان بر
همه هویدا خواهد بود .

۴_ انسان موجودی است که در دایره وسع « جبر »
سنن و قوانین حاکم بر وجود ، « مختار » و دارای توان انتخاب است . بسیاری از اوقات
تحت تاثیر عوامل مختلف ، یعنی از انسانها قوای ادراکی و وسایل کسب شناخت و معرفت
خود را ، یا بکلی تعطیل میکنند ؛ و یا بصورتی ناقص و مخدوش ، از آنها استفاده
میکنند .

ضرورت وجود « تبصره » و «تذکر» به نسبت
انسان ، از اینجا نمایان است .

۵_ در بینش اسلامی ، انسان موجودی منقطع از «
گذشته » و « آینده » نسبت . این زمینی که او را مسوول عمران و آبادیش ساخته اند ،
تاریخی به قدمت چهار میلیارد سال دارد ، و طی مراحل مختلفی بصورت « مهدی » ی در
آمده که تمام وسایل و امکانات لازم را برای حیات ماذیش در بر دارد .

و پس از مرگ هم در نشأتی دیگر ، به ادامه
مسیر خواهد پرداخت ، و در  آنجا نتیجه خود
را درو خواههد کرد . این مطلب به اندازه ای مهم است ، که بخش عظیمی از قرآن را به
خود اختصاص داده است .

۶_ ایمان به « آخرت » بعنوان ایمان به
حقایقی در مسیر آینده انسان ؛ رکنی اساسی از ارکان عقیده اسلامی است . قرآن در همه
جا ، ایمان به آخرت را به عنوان اساسی ترین موجب تخلق به فضایل ، و بی ایمانی به
آخرت ، و یا درک غلط و آشفته از آن را به عنوان اساسی ترین عامل ارتکاب رذایل
محسوب میدارد . حتی علت اصلی اصرار بر شرک ، و گریز از پذیرش قلبی و عملی « توحید
الوهیت » را از سوی مشرکین ،بی ایمانی به آخرت میداند .

۷_ طریقه قرآن رای اثبات آخرت ، بر این
فرمول استور است که : « با جلب توجه مخاطبین به محسوسات و مشهودات ، در وجود  خود انسان و جهان خارج از (آیات و انفسی آفاقی
) ، و او داشتنشان به تفکر و اندیشه درانها ، پی به وجود غیب و نامشهود برده شود.»

آیاتی که امکان قضیه را نشان می دهند، بیشتر
حول سه محور « قدرت خداوند»و «آفرینش انسان » ،و« احیاء زمین مرده بوسیله آب باران»،
دور میزنند.

و آیاتی که وجود قیامت را واجب نشان می
دهند، بیشتر حول دو محور « وجود نعم» و « عدم تساوی خوب و بد » می گردند.

۸- در بینش دینی ، انسانها بگونه ای تربیت
می شوند، که استعدادهای خود را در میان رقابتهای منفی هدر ندهند. بلکه آنها دعوت
می شوند تا در میدان مسابقه و رقابت مثبت، خود را به مقام با عظمت «مغفرت» و «جنت»
الهی نائل سازند.

۹- انسان فطرتاً « پاداش طلب» آفریده شده
است . یعنی همه انسانها دوست دارند نتیجه کار خود را مشاهده کنند ؛ و از پاداش و
بهره زحمت خود بهره مند شوند.

«ایثار»و ترجیح دادن دیگران بر خود ، در
بینش دینی ، یک «تکلیف » نیست ، بلکه یک «فضیلت» است . نمی توان از افراد یک جامعه
خواست که مبنای زحمات خود را بر ایثار بنا کنند.

۱۰- همچنانکه در بند ۳ اشاره شد، «تعاون»
امری است ضروری ، که بدون آن امکان ارائه مسئولیت های اجتماعی نیست.و اینهم به
لحاظ «متصل بودن» مسئولیت انسان از ابتداء تا انتهاء حیات، و نیز «تنوع » بسیار
گسترده نیازهای انسانی است. یکی از مهمترین آفاتی که امکان تعاون را منتفی می کند
، از بین رفتن « اعتماد» است . به عبارتی دیگر ، در هر واحد اجتماعی بزرگ یا کوچک
که رکن اعتماد منهدم شود ، امکان تعاون نیز نابود خواهد شد. و بهمین دلیل است که
در مسئولیت ، از کار کسانی که نتیجه عملشان ، ریشه اعتماد، و بالتبع تعاون را می خشکاند،
به «ظلم » تعبیر شده است.

با توجه به توضیحات فوق الذکر ،- که ضرورتاً
بسیار موجز بود- و نیز دقت در این نکته که اکثر انسانها موجوداتی نیستند که بی
توجه به ساخت روانی و عوامل مؤثر در تربیتشان، بتوان یک شبه آنها را تغییر داد، و
وجدان کار ار در آنان برانگیخت؛ به فصل دوم می پردازیم:

فصل دوم:

به نظر من ، مسئولیت اصلی این امر مهم ، بر
عهده نظام آموزشی و پرورشی جامعه است. و این مسئولیت از همان سالهای ابتدائی تعلیم
و تربیت شروع می شود. نظام آموزشی یک جامعه اسلامی از همان سالهای ابتدائی (با در
نظر گرفتن سطح فهم، . زبان مناسب) مؤظف است برای اینکار برنامه ریزی کند.

روح و لب برنامه ها هم ، همان ایجاد شناخت
درست از «انسان» و «آینده او » است . اگر فارغ التحصیلان هر نظام آموزشی، انسان
ومنزلت درست او را بشناسند؛ و بفهمند که چه مجموعه عظیمی در جهان آفرینش ، هماهنگ
با هم ، و تحت تدبیر ربوبی ، امکان ادامه حیات آنها را فراه ساخته است ؛ و یقین
پیدا کنند که ادامه حرکت آنها در جهانی دیگر، امری است محتوم و قطعی؛ و مطمئن شوند
که این ، خود و اعمالشان هستند که آینده را خواهند ساخت؛ و بدانند در جهانی که ابر
و باد و مه فلک در کارند، تا تو نانی به کف آری ، غفلت ار مسئولیت و غائب بودن در
میدان مسابقه مثبت، مقبول و پذیرفتنی نیست؛و…. نه تنها وجدان کاریشا احتیاج به
برانگیختن ندارد، بلکه در وسیع ترین سطوح، کار را از هم می ربایند.

یک انسان دینی ،«ارزش کار » را می داند. او
می داند که اگر هر مسئولیتی را اگر چه کاملاً مادی، با قصد قرب به خالق هستی ، و
پیشرفت بیشتر در مسیر کمال، به انجام رساند، «عبادت» کرده است.

و اینجا تفصیل مطلب :

الف) در کتابهای درسی ، بایستی از همان ابتدای آموزش ، با
تکیه بر فرمولی که در بند۷ بدان اشاره رفت، دانش آموزان را با خودشان و جهان خارج
از خودشان آشنا ساخ. این برنامه آخرین سطوح تحصیلی بایستی ادامه داشته باشد.

نکته مهم در این قسمت ، آن است که: این
آموزشها حتماً مسائل هر دو قوه بصر و قلب را در بر گیرد . یکی از مهمترین ایرادهای
اموزش علوم طبیعی در سطوح بالا، توجه همه جانبه به آموزش مسائل قوه بصر ، و غفلت
کامل از مسائل قوه قلب است.(به بند ۳توجه شود). 

مثلاً: آموزشهای رایج رشته های پزشکی را در
نظر بگیرید: یک دانشجوی رشته پزشکی که موضوع مورد مطالعه اش برای چند سال تحصیلی، «جسم
انسان» است، تمام مطالبی را که فرا می گیرد، در محدوده جزئی ترین شناخت ها ، تا
شناخت های اساسی ؛ بی ارتباط و گسسته از عالم غیب می آموزد. او هزاران نام لاتینی
را برای اجزاء مختلف سلولها ، و بافت ها، و ماهیچه ها ، و رگها، و تارهای عصبی ، و
پوست، و مایعات بدن و … به ذهن می سپارد، بی آنکه به این حقیقت دعوت شود که این
مشهودات دقیق و بسیار منظم را – که هر کدام به تنهائی و نیز همه با هم ، زیباترین
و عالیترین معجزه های صنعت و نقاشی را تشکیل میدهند-، منقطع از صانع و نقاش با
عظمتش نبیند، و آنچنان شیفته اسمها نشود که مسمس را در نیابد؛ و از عالم شهاده، به
عالم غیب پرواز نکند.

اینچنین دانشجویی پس از فراغت از تحصیل، اگر
همه جانبه احساس مسئولیت نکرد ، و خود را از تاجری که فقط جمع می کند و می شمارد
جدا ندانست ؛ باید او را معلول نظام آموزشی بدانیم ، که وظیفه اش را درست انجام
نداده است.

ب) آموزش مسائل مربوط به قوه سمع( به بند۲
رجوع شد ) بایستی بدور از خرافات و متناسب با سطح علمی زمان، و با تکیه بر روشهای
استدلالی ، همراه با توجه و اهمیت قائل شدن برای « عمل » صورت پذیرد.

ج) چون نظام پرورشی اسلام ، بمتنی بر ترغیب
و ترهیب است، در لابلای آموزشها ، بایستی این دو رکن اساسی «موعظه حسنه» در حد وسط
، و به دور از افراط و تفریط مطرحیت داشته باشد، و بر این اساس و با توجه به بند ۹
، ضرورت وجود «نظام عادلانه تشویق و تنبیه» بدیهی است. در جامعه ای که فرقی میان
خائن و خادم نباشد؛ در جامعه ای که افراد متملق و دورو بتوانند مطرح نباشند؛ وجدان
کار می میرد و بجای آن خصلتهای منفی رشد می یابد.

اگر در برنامه های تبلیغی و آموزشی مساله
ایجاد رغبت و رهبت ، بطور  صحیح عملی شود،
و یادوآوریها و تذکارهای بجا و حکیمانه ، مجال اثر بیابد، نفس انسانها از حالت امر
به سوء ، به طرف لوامه بودن ، و در سطوح عالی بسوی اطمینان سیر خواهد کرد.

 ما
نباید در بیان مطالبمان دچار مساحه و بزرگ منشی (!) افراطی شویم. قرآن تنها و تنها
یک راه برای رسیدن به اطمینان، و نجات از اضطراب و بیقراری و سیر در وادی خواسته
های نفس و شیطان ( که بزرگترین عامل ترک و مسئولیت اداء وظیفه میباشد) به رسمیت می
شناسد و لاغیر ؛ و آنهم : با خدا بودن و در یاد او بودن است . (الا بذکرالله تطمئن
القلوب) ( وجود ادات تنبیه درصدر آیه، دال بر وجود غفلت نسبت باین حقیقت عظمی ، و
تقدیم جار و مجرور دلالت بر حصر و تخمین دارد).

انسانی که زحمت می کشد و کار می کند ، حتماً
برای رسیدن به هدفی کار می کند. یا باید این هدف را در عالیترین سطوح معنوی به
همراه توجه لازم به مسائل مادی[۱]مطرح
ساخت ، یا در عالیترین سطوح مادی، به عبارتی دیگر ، وجدان کار در دو فرد بیدار است
:۱- فردی که برای خدا و پیشرفت در سیر کمال و تلاش برای ساختن آینده ای خوب (آخرت)
کار می کند، و از امکانات مادی لازم برای ادمه حیات در سطح مفید بهره مند است.۲-
فردی که به خاطر کارش امکان استفاده از امکانات مادی را در سطح خوب خواهد یافت. و
ما که از دیدگاه دینی سخن می گوییم ، طبیعی است نظامی را می پسندیم ، که فرد و
مجتمع اول را ، تربیت و فراهم کند.

د) مساله بهره مندی از امکانات را مقداری
بشکافیم: شکی نیست در اسلام ، رهبانیت و ترک دنیا ، نه تنها مطلوب نیست، بلکه – جز
در شرایطی بسیار استثنایی و نادر- مذموم است. لذا اگر فردی بخواهد به اندازه رفع
نیازهای مشروعش – بدو از اسرف و تبذیر ، که دو بازی اتراف می باشند و در سطح متوسط
جامعه اش ، از امکانات و نعم مادی بهره مند باشد، خواسته او نامعقول و گناه نیست!
بطور معمولی نمی توان از انسانهایی که حقوقشان کفاف نیازهای مشروعشان را در سطح
متوسط جامعه نمی کند، انتظار «کار کامل» داشت. بنابراین یکی از مهمترین عواملی که
در برانگیختن وجدان کار افراد مؤثر است، وجود حقوقهای مکفی است.

ه) در یک تقسیم بندی وسیع، کارها از نظر
اسلام ، به سه دسته تقسیم می شوند:

۱- کارهای ضروری: این دسته کارهائی هستند،
که اجتماع بدون آنها امکان موجودیت یافت، و ادامه حیات ندارد.

۲- کارهای حاجی: این دسته کارهائی هستند، که
اجتماع بدون آنها هم ممکن است، ولی زندگی در همه مراحل با عسر و حرج و تنگنا و ضیق
همراه است.

۳- کارهای تحسینی : این دسته کارهائی که نه
نیازهای ضروری را برآورده می کنند، و نه نقشی در رفع و عسر و حرج دارند، بلکه
نسبتشان به دو دسته دیگر ، نسبت نقش ایوان، به یاری بسته است.

در جامعه ای دینی، بیشترین سهم امکانات
مادی، برای کارهای ضروری و حاجی در نظر گرفته می شود؛ و کسانی که عهده دار این نوع
کارها می شوند، از مراتب تشویق و ترفیع بخوردار خواهند بود. اگر این مسأله مهم
مورد توجه قرار نگیرد، از آنجا که کارهای تحسینی معمولاً مورد نیاز قشر مرفه جامعه
است، و بالتبع پول ساز هم خواهد بود؛ گریش شدید از سوی افراد به کارهای تحسینی ، و
گریز از کارهای ضروری و حاجی ایجاد خواهد شد. روشن است که این چنین جامعه ای مصداق
همان مثل معروف: «خانه از پای بست ویران» و توجه صاحب خانه به «نقش ایوان» خواهد
بود.

و) در بینش دینی، «ارزش » کارهای ضروری ،
برابر ومساوی است. مثلاً: ارزش حقیقی کار یک پزشک با کار یک رفتگر مساوی است. زیرا
هر دو از کارهای ضروری هستند و جامعه بدون آنها نمی تواند ادامه حیات دهد.

فرض کنید پزشکان یک شهر تصمیم بگیرند یک
هفته کار خود را تعطیل کنند ، و در هفته ای دیگر رفتگران همان شهر نیز یک هفته دست
از کار بکشند. آثار سوء هر دو تعطیلی را که با هم مقایسه کنیم، به روشنی در می
یابیم که چرا ارزش کرا هر دو دسته برابر است.

حال که این وضعیت روشن گشت ، اندازه
برخورداری یک پزشک را با یک رفتگر از امکانات مادی ، موقعیت های و احترامات معنوی
در جامعه خود مقایسه کنیم: اساساً بهره مندی آنها ار امکانات مادی با هم قابل قیاس
نیست . و برای مسائل معنوی هم فقط توضیح سیک مساله کافی است: معمولاً در جامعه ما،
بزرگ و کوچک، خود را مکلف می دانند که در بخورد با پزشک قبل از او سلام کنند، و با
حالت ادب و احترام با او سخن بگویند. ولی در همان حال رفتگر جامعه مان را چنان
عادت داده ایم، که در برخورد با بزرگ و کوچک ، خود را مکلف بداند که اول او سلام کند،
و همیشه احترام و تعظیم دیگران را وظیفه خود بشمارد . یعنی: در همین مساله ساده و
ابتدائی، این دو صد در صد در جهت خلاف هم هستند. براستی این مقایس خوبی است تا
متوجه شویم که فرهنگ دینی تا چه اندازه در زندگی اجتماعی ما نفوذ دارد.

برای برانگیختن وجدان کار در انسانها ،
بایستی شرایطی فراهم ساخت که صاحبان کارهای ضروری و حاجی از ارزشهای مادی و معنوی
نزدیک بهم بهره مند باشند. نه آنچنان باشد که عده قلیلی از صاحبان کارهای ضروری ،
از عالیترین سطوح امکانات برخوردار گردند، و اکثریت با رنجی فراوان و حداقل
امکانات زندگی کنند.

ز) پیشرفت کار بسیاری از واحدهای تولید
جمعی،منوط به هماهنگی و تعاون همه جانبه افراد است. در این چنین تجمعاتی ، جدا
کردن افراد از هم ، و آنها را در جهات مختلف سیاسی و اجتماعی سوق دادن، به رکن مهم
و اساسی اعتماد ، که لازمه تعاون است ، ضربه های اساسی می زند.

و اگر مطالب فوق را در جملاتی خلاصه کنیم،که
مدلول آنها بسیار واضح باشد، می گوئیم:

برای برانگیحتن وجدان کار در افراد یک جامعه
دینی ، باید « انسان و منزلت او» ، « آینده مسیرش و نقش او در ساختن این آینده» ،«
طرق استفاده درست از وسائل و آلات معرفتی و شناختی »،« ارزش واقعی کسانی که
مسئولیت هایشان را درست ادا می کنند » و… را به افراد جامعه شناسان؛و به همراه
اینها با آموزشهای همراه با ترغیب و ترهیب ، آنها را معتدل و به دور از افراط و
تفریط پرورش داد؛ و با از بین بردن تبغیض و بی عدالتی به نسبت آنان ، که ارزش کاری
را بردارند، همه را در میدان مسابقه و رقابت مثبت، به کسب مغفرت و رضوان الهی ،
دعوت کرد. و هر کاری بدون توجه به این مسائل ، سطحی و کم اثر خواهد بود.

 

«فصل سوم»

۱-     
بعضی از ادله بند-۱

اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ
مَوْتِهَا …(الزمر/۴۲)

…وَالْمَلائِکَهُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ
أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ …( انعام/۹۳)

… إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَهٌ بِالسُّوءِ
إِلا مَا رَحِمَ رَبِّی…(یوسف/۵۳)

وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ (القیامه/۲)

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ
(الفجر/۲۷)

۲- بعضی از ادله بند- ۲

… مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ
تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ .ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ
کَرَّتَیْنِ …(الملک/۳-۴)

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ
عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (محمد/۲۴)

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ
لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا …(الحج/۴۶)

… إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ
وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (اسراء/۳۶)

وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ
وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَهَ …(المؤمنون/۷۸)

مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا
لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا
مَذْمُومًا مَدْحُورًا .وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ
مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا(اسراء/۱۸-۱۹)

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ
وَالنَّهَارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا (الفرقان
/۶۲)

… وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى
الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا…(النور/۳۳)

… فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ
فَلْیَکْفُرْ …(الکهف/۲۹)

۳- بعضی از ادله بند- ۳

… إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَهً …(البقره/۳۰)

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأرْضِ
…(انعام/۱۶۵)

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولا مِنْکُمْ
یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ …(البقره/۱۵۱)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى.وَذَکَرَ اسْمَ
رَبِّهِ فَصَلَّى (الاعلی/۱۴-۱۵)

… هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرْضِ
وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا …(المائده/۲)

قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ
فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ …(الکهف/۹۵)

الرَّحْمَنُ (١)عَلَّمَ الْقُرْآنَ
(٢)خَلَقَ الإنْسَانَ (٣)عَلَّمَهُ الْبَیَانَ (۴)

وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا …(البقره/۳۱)

۴- بعضی از ادله بند-۴

… لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا
وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا
أُولَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (الاعراف/۱۷۹)

… أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَلَوْ
کَانُوا لا یُبْصِرُونَ (یونس/۴۳)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (الشعراء/۲۱۲)

… وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا
وَأَفْئِدَهً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلا أَبْصَارُهُمْ وَلا
أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ …(الاحقاف/۲۶)

وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ
نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ (الملک/۱۰)

تَبْصِرَهً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ
مُنِیبٍ (ق/۸)

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى (الاعلی/۹)

۵- بعضی از ادله بند-۵

وَالأرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا
(٣٠)أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا (٣١)

وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا (٣٢)مَتَاعًا
لَکُمْ وَلأنْعَامِکُمْ (٣٣)نازعات

فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ
(٢۴)أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (٢۵)عبس

أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا  (نباء/۶)

۶- بعضی از ادله بند-۶

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ (١)الَّذِینَ إِذَا
اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (٢)

وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ
یُخْسِرُونَ (٣)أَلا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (۴)لِیَوْمٍ
عَظِیمٍ (۵)یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (۶)

– سوره ماعون

إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لا
یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ …(نحل/۲۲)

وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ
اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ وَإِذَا …(الزمر/۴۵)

بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَهِ …(الفرقان/۱۱)

أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ
وَالأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاقُ
الْعَلِیمُ (یس/۸۱)

أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى
(٣۶)أَلَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى (٣٧)ثُمَّ کَانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ
فَسَوَّى (٣٨)فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى (٣٩)أَلَیْسَ
ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى (۴٠) القیامه

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الأرْضَ
خَاشِعَهً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ
الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (فصلت/۳۹)

فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ
(٢۴)أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (٢۵)ثُمَّ شَقَقْنَا الأرْضَ شَقًّا
(٢۶)فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا (٢٧)وَعِنَبًا وَقَضْبًا (٢٨)وَزَیْتُونًا
وَنَخْلا (٢٩)وَحَدَائِقَ غُلْبًا (٣٠)وَفَاکِهَهً وَأَبًّا (٣١)مَتَاعًا لَکُمْ
وَلأنْعَامِکُمْ (٣٢) عبس

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا
السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٢١)وَخَلَقَ اللَّهُ
السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ
وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٢٢) جاثیه

۸- بعضی از ادله بند -۸

سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ
وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا
بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو
الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (الحدید/۲۱)

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ
رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ
(آل عمران/۱۳۳)

إِنَّ الأبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ (٢٢)عَلَى
الأرَائِکِ یَنْظُرُونَ (٢٣)تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ
(٢۴)یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ (٢۵)خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ
فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ (٢۶) المطففین

۹- بعضی از ادله بند-۹

وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ
اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (الصف/۱۳)

وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ
وَالإیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ
فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ
کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ
الْمُفْلِحُونَ (الحشر/۹)

۱۰- بعضی از ادله بند -۱۰

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ
قَومٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلا نِسَاءٌ مِنْ
نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلا
تَنَابَزُوا بِالألْقَابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإیمَانِ وَمَنْ لَمْ
یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (الحجرات/۱۱)

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (٣)مَالِکِ یَوْمِ
الدِّینِ (۴) الفاتحه

أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ
سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الآخِرَهَ وَیَرْجُو رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ
یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ
أُولُو الألْبَابِ (الزمر/۹)

——————————————————-

منبع : مجموعه مقالات «دفتر اول»

نوشته:شهید فاروق فرساد

ناشر : عابد



[۱] – و لا تنس نصیبک من الدنیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا