عقیده

سیر تحول شرک در جهان انسان و توجه وسیع قرآن د

سیر تحول شرک در جهان انسان و توجه وسیع قرآن در جلوگیری از آن

مهندس مهدی بازرگان

شرک به خدا که یک وجهه آن استکبار و تکیه گاهش استضعاف بوده و جلوه های گسترده ای در فعالیت های روانی، ذهنی، دینی، اجتماعی، و علمی انسان ها دارد، در حقیقت مقابله یا ترکیبی از دو عامل می باشد. از یک طرف همانطور که قبلا" اشاره شد خداجوئی و خداپرستی انسان را می بینیم که ذاتا" شیفته حق و حقیقت، تعالی و تقدس و کبریا می باشد و از طرف دیگر نادانی حاصل از ضعف و حیرت او و ناتوانیش از درک خدای نامحسوس نامأنوس لاشریک و لاشبیه بوده دستخوش اغوای شیطان می گردد. صفات اعلی و اسامی حسنی را در محل هایی غیر از جایگاه اصلی قرار می دهد یا به نااهلان قرض داده خدایان و نیمه خدایانی در حدود ارضای عشق و عطش خویش در عالم دین یا سیاست و انسانیت می سازد. خدایانی که به او نزدیک تر و قابل احساس و قبول بیشتر بوده بتواند به آنها عشق ورزد و اگر تا این حد نتوانست یا خود را مجاز ندید رابط ساز و واسط تراش می شود و به دنبال شفیع و شفاعت می رود.

زمانی از موجودات نیرومند طبیعت یا خلقت برای خود آفریننده و روزی رسان و کمک کار در می آورد یا با سنگ و چوب معبود و شفیع ساخته به زیورها و هنرها آراسته می گرداند تا خود را بهتر گول بزند. فرستادگان خدا که او را از چنین پندارها و کردارهای جاهلانه بر حذر می داشتند خود آنها را پسر خدا یا شبه خدا گرفته غلوهای عاشقانه و افراط های شاعرانه، علی رغم تعلیمات مکتب و تصریح و تکذیب های پایه گذار مکتب، نثارشاه می نماید. همین که بنا به صراحت های کتاب و مکتب از غلوها و انتساب های خود ساخته درباره پیغمبر ممنوع و محروم می شدند میدان آزاد درباره ی اوصیاء و امامان می یافتند. روحانیون مذاهب و متولیان ادیان و معابد نیز از این قاعده مستثنی نبوده گاهی مشمول تکریم و تعظیم و توصیف های در شأن خدا می شوند و تجلیل و تواضع هایی که خوش آیند طبایع بشری است و احیانا" مورد استقبال آنان و امضای اطرافیان قرار می گیرد، رواج پیدا می کند. هر قدر مسلک ها به لحاظ جنبه های غیبی و باطنی و مکاشفاتی قوی تر باشند و از عقل و درک و منطق دورتر، نقش سرسپردگی و قطب پروری یا مید و مرادی در آنها شدیدتر می شود. و قهرا" تمایل به تجلیل و تکبیر و تبعیت کورکورانه فزونی می یابد. رهبران و همچنین مشایخ و پیران طریقت باید تا آستانه خدا گونگی بالا برده شوند.

شراب عشق و ارادت در سبوی تیره ی جهل به مریدان نوشانده شود تا در عالم مستی آنچه را که حس و عقل و علم در بیداری نمی بیند بپذیرند.

به طور کلی طبیعت بشری سعیش بر این است که صفاتی چون جاودانی، غیب دانی، جهان مداری، تصرف در قلمروی هستی و تعلق به عوالم روحانی غیر بشری را در معبودها و مرادها و محبوب های خود به بیند، یا بنمایاند. اینها تماما" مظاهر استضعاف است و نیاز پذیرش یا ایجاد استکبار. روزگاری هم که بشر خود را متکامل مترقی و مطلع مستقل تصور می کند تازه با خواسته ها و دانسته های خویش خداسازی نموده استکبار و استضعاف را در یک جا جمع می کند، غافل از آن که حد نهائی دیده و دلش از دنیای کوتاه مدت محدود معیوب تجاوز نکرده خبر از حیات بی نهایت و کامل بعدی ندارد.

دامنه ی سیاسی استکبار و استضعاف

بدیهی است که چنین پدیده های روانی انسان شناسی انحصار به قلمروی دینی خالص نداشته و مسئله پیشوائی و شخص پرستی در روابط اجتماعی و سیاسی نیز حضور و حکومت دارد. غالبا" با رنگ دینی یا اعتقادی و استخدام مذهب و معتقدات و گاهی به صورت های ملی و انسانی.

کسی که این پدیده را بیش از سایر دانشمندان مطالعه علمی و تاریخی از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی کرده است و نظریه کاریسما یا کاریسماتیک را وضع نموده است ماکس وبر آلمانی می باشد.

ماکس وبر عنوان کاریسما را که در جامعه شناسی سیاسی و دینی خود توسعه بخشیده است از اصطلاحی اخذ کرده بوده که در کلیسای مسیحی در مورد قدیسانی به کار می برده اند که مورد لطف خداوندی قرار گرفته و در مرتبه ای بالاتر از مردم عادی قرار دارند. وبر معتقد است که ظهور رهبران و قدرتمندان کاریسماتیک با دوره های خاصی از تاریخ همزمان است. او این مردان را «رهبران طبیعی اوقات بحران» می خواند و می نویسد«در لحظات پریشانی …می باشد، چه بدنی، چه اقتصادی، چه اخلاقی، و چه سیاسی رهبران طبیعی جوامع نه صاحب منصبان منتخب مردم اند و نه کسانی که در زبان امروزی ما حرفه ای خوانده می شوند… بلکه این رهبران را باید در میان صاحبان قدرت ها ی خارق العاده بدنی و ذهنی جستجو کرد، قدرت هایی که عموما" ماوراء الطبیعی به حساب می آیند» به اعتقاد او اطاعت بی چون و چرای پیروان این گونه رهبران خارق العاده از آنان نیز ناشی از «پریشانی و اشتیاق »مردم است».

از نظر اجتماعی و سیاسی کاریسماها کسانی هستند که «قدرت رهبری آمرانه» داشته اراده خود را بر رفتار سایرین می قبولانند، ضمن آنکه این حکومت آمرانه برخوردار از «مشروعیت و حقانیت» در نظر پیروان می باشد. مشروعیتی نه ناشی از قانون و اراده مردم یا انتخابات، آن وطر که در جوامع عادی دیده می شود، بلکه از تقدس« سنت» های متداول یا روابط و معتقدات ماوارءالطبیعه ای.

«به هر حال و در همه زمان ها مهم ترین خاصیت کاریسما آن بوده است که شخص واجد آن می تواند بین جهان نادیدنی و جهان انسانی، مابین انسان و خدا یا خدایان، به صورت واسطه ای عمل کند.»

« کاریسما خاصیتی انقلابی و ضد نظام موجود دارد و از آن رو به ظهور می پیوندد که جامعه در درون نظام موجود قادر نیست دیوارهای کهنه و پوسیده را از راه های سنتی و مستقر در هم شکند.»

دقت های خاص قرآن

حال اگر به قرآن که «خدانامه» است برگردیم جلوه های متضاد این اصول و سفارش های مخالف افکار فوق را مشاهده می نمائیم.

انگار که فرستنده یا آورنده قرآن، هم اطلاع عینی و تجربیات تاریخی از گذشته انسان ها داشته است و هم پیش بینی انواع انحراف ها را می نموده اصرار و عنایت خاص به زدودن کلیه ی آنها داشته است.

قسمتی از این مطلب را در بررسی ترتیبی انبیاء گذشته و تعلیمات آنها دیدیم. قسمتی را می توانیم در معرفی و توصیف هایی که از پیغمبران- مخصوصا" آخری ها- می نماید به بینیم و نکاتی را در آیات و اذکاری که به خودمان دستور داده شده است مشاهده کنیم. همه جا ضمن اختصاص و انحصار دادن اسماء و صفات ممتازه و خلاقیت به خدا (مانند و له الاسماء الحسنی فادعوه بها- ‏ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ‏ الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى- ‏ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ‏- ‏ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏- ‏ وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ‏)

«تسبیح و تقدیس کن پروردگار والا مقام خود را ‏ همان خداوندی که ( چیزها را ) می‌آفریند و سپس ( آنها را هماهنگ می‌کند و ) می‌آراید – ‏ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است . خدائی که مالک و حاکم ( کل جهان ) است ، از هر نقص و عیبی مبرا و منزه است ، و چیره کار بجا است – ‏ ‏ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است . حاکمیّت و مالکیّت از آن او است ، و سپاس و ستایش خاصّ او است . او بر هر چیزی توانا است – ‏ آنچه در آسمانها و زمین است – خواه ناخواه‌ – خدای را سجده می‌برد ( و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود می‌آورد ) ، همچنین سایه‌های آنها ( که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند ) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده می‌افتند ( و پیوسته در برابر اراده باری کرنش می‌برند ) . ‏»

اصرار و صراحتی بکار برده می شود که پیغمبران را با وجود مهبط وحی بودن و عصمت و معجزاتی که دارا گشته اند، یا به آنها داده شده است، آفریده شده و «بنده خدا» و بشری مانند سایرین ذکر کند، معجزات و آیات را از ناحیه خدا و به اذن خدا بیان نماید و از اینکه احیانا" خطا یا نقص آنان برجسته گردد دریغ نشود بلکه به زبان خدا مورد توبیخ هم قرار گیرند. مثلا" در آیات ذیل:

(وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً)مریم/۹«درمورد زکریا»

(‏ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً ‏)مریم/۳۰«در مورد عیسی»

(‏ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَداً ‏)کهف/۱۱۰«در مورد پیغمبر خودمان». در تشهد نماز «اشهد ان محمدا" عبده و رسوله»

(‏ قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً ‏. ‏ وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً کهف/۶۷-۶۸       «در مورد حضرت موسی».

(‏ فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً ‏)«در مورد حضرت خضر».کهف/۶۵

(‏ وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ‏)انبیاء/۸۷«در مورد یونس».

(‏ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ‏)انبیاء/۹۲«در مورد کل انبیاء»

(‏ قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ ‏)شعراء/۲۰«در مورد حضرت موسی»

(‏ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَى ‏.‏ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَى ‏)ضحی/۶-۷«در مرود رسول اکرم»

(‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ‏.‏ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى ‏.‏ وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ‏.‏ وَأَمَّا مَن جَاءکَ یَسْعَى ‏.‏ وَهُوَ یَخْشَى ‏.‏ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى ‏)عبس/۵-۱۰«در مورد رسول اکرم»

(‏ إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ‏.‏ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً .‏ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً ‏‏)نصر/۱-۳

(‏ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ‏.‏ إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً ‏)اسراء/۷۴-۷۵«در مورد حضرت خاتم النبیین)

(‏ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏)یوسف/۵۳«در مورد حضرت یوسف».

(‏ قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ‏)اعراف/۱۸۸«در مورد رسول اکرم».

دو نفر از پیغمبران هستند(یحی و عیسی) که ولادت و نبوتشان غیر عادی و به اعتباری خدائی است یکی حضرت یحیی و دیگری حضرت عیسی که معجزه اش و خونش هم آثار خدائی دارد.

حال برای آنکه احتمال انتساب جاودانی بودن که صفت اختصاصی خدا است به آنها داده نشود و به نحوی به مقام الوهیت بالا برده نگردند، درباره به خصوص آنها جمله های ذیل به کار رفته است که تصریح به زائیده شدن و به مردن و برانگیختنشان در روز قیامت؛ مانند سایر انسان ها، می نماید.

(‏ وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً ‏)مریم/۱۵

(‏ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً ‏)مریم/۳۳

فقط خدا است که ‏ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ‏‏ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ ‏است و  هُوَ الْحَیُّ الذی لایموت بوده غیر او همگی مشمول کل شیئی هالک الا وجهه و کل من علیها فان می باشند.

در تسبیحات اربعه ای که هفت بار در پنج نماز می خوانیم و آنچه در رکوع و سجود که ارکان نماز هستند آمده است پیوسته اشعار و اصرار به یادآوری منزه بودن مطلق خدا، بزرگ بودن او، ارباب و سرور و ستوده بودن و بالاخره معبود مطاع یکتا بودن و بزرگ تر از هر چیز و هر کس بودنش داریم. حال چگونه می شود که دیگران یا خودمان را صاحب چنین صفات یا شریک در آنها بگیریم که زبانش به کسی جز به خودمان نمی رسد و باید از شر شیطان به او پناه ببریم! در هر حال منطق و لحن قرآن تفاوت های آشکار با طرز تلقی ها و اعتقادات ادیان موجود و مسلمانان و ما شیعیان دارد.

قرآن به اقتضای سیر طبیعت و تکامل دو جهته ی بشریت خیلی بیش از کتب آسمانی دیگر پافشاری روی توحید خالص و مبارزه با شرک در کلیه انواع آن را دارد. در گات های زرتشتی می بینیم که اهورامزدا بیشتر به صفات پاکی، خردمندی و روشنائی توصیف و تجلیل می شود تا به عظمت و وحدت. توصیه های به پیروان بیشتر بر راستی یا درستی و نیکوکاری و نیک اندیشی است. با تحریفی که بعدا" پیش آمد گرایش به یک نوع دوگانه پرستی(ثنویت) با تفکیک خیر و شر یا نور و ظلمت است، توأم با پیروزی نهائی اولی بدون آن که تداخل و مشارکتی در کار باشد. عقب تر که برگردیم قوم نوح را می بینیم که بنا به گزارش قرآن انواع بت ها را می پرستیدند و عنایت به خالق خو و جهان نداشته گوش شان به خدا بدهکار نبود و کمترین مقام و موقعیت برای او قائل نبودند. صدها و شاید هزارها سال بعد، در زمان حضرت ابراهیم بت پرستی و بت تراشی ادامه داشت ولی دید و دل بشر در عالم طبیعت اوج گرفته به آسمان و منجمی توجه یافته ستاره و ماه و خورشید را در خود مؤثر و در عداد خداهای زمینی و چوبی می شمردند.

علاوه بر آن با پیشرفت تجمع و تمدن مسئله حکومت و سلطنت یعنی تملک و تسلط و برتر بودن، با تکبر، مطرح گردیده نمرودی پیدا می شود که(شاید) برای اولین بار ادعای خدائی می کند، خدائی یک آدم. در این گیرودار است که چهره ی درخشان ابراهیم و پیشوائی و امت توحید سازی او در ابعاد گوناگون عقلی، عاطفی، ایمانی، عملی و قومی جلوه گر می شود. با نظاره ی بر آسمان و مکاشفه عقلی خود (‏ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏)انعام/۷۹

«‏ بیگمان من رو به سوی کسی می‌کنم که آسمانها و زمین را آفریده است ، و من ( از هر راهی جز راه او ) به کنارم و از زمره مشرکان نیستم . ‏»

می گوید و برای ارائه و اثبات وجود خدا با قوم در می افتد. مسئله ی شرک به صورت اینکه در خلاقیت و روزی رسانی و هدایت هیچ موجودی نمی تواند جای خدا را بگیرد مطرح شده است در حالی که آنها اصلا" خدا را نه می شناختند و نه می پرستیدند. ابراهیم در واقع برای خود و در میان قوم خود «کاشف» خدا و دوستدار(خلیل) و معرف او شد، آن هم از راه «حجت» نه معجزه و آیت. هم از ستاره و ماه و خورشید که رفیع ترین و بزرگ ترین موجودات در چشم دانشمندان زمان است خلع الوهیت می نماید، هم بت های بشر ساخته را می شکند و هم سلطان مدعی خدائی را با منطق عملی مبهوت و مجاب می سازد. و بالاخره قوم مشرک معاند را ترک کرده ذریه ی موحد مخلص خود را ساکن سرزمین بی آب و آدمی کرده اولین خانه بندگی خدا را برای انسان ها می سازد تا ذریه ی او نماز را که رابطه با خدا است برپا دارند و توسعه و تکثیر یابند و پیغمبری که دلخواه او است از میانشان مبعوث گردد.

قبل از ابراهیم توصیه ی پیغمبران عاد و ثمود و مدین به امت های خود (اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ) است (وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئاً).

 بعدها همین تذکر در گفتار یوسف در بیان سیره خود و پدرانش می آید در حالی که به هم زندانیان خود امر الا تعبدوا الا ایاه می گوید. در حقیقت ابراهیم افتتاح کننده ی شعار خالص و ما انا من المشرکین است.

به موسی که می رسیم در فرمان دهگانه ی او سفارش اصلی که به بنی اسرائیل می شود بت نساختن و بت نپرستیدن است. شرک به خدا به دو صورت وارد معرکه می شود یکی خداهای بی جان مجسم و مزین و دیگری جاندار مسلط مستکبری چون فرعون که خدائی خود را با تخفیف و تضعیف قوم تحمیل می نماید. باز هم مسئله جانشینی و انکار خدائی واقعی است نه دوگانگی و سه گانگی یا مشارکت کلی و جزئی. با مأموریت و رسالت موسی قوم موحدی در دنیا متشکل و مستقل و مستقر می گردد و بلافاصله از زمان خود او نوع نوین شرک در کنار خدای واحد به صورت گوساله پرستی، پسر خدا شناختن عزیر(‏ وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ‏)توبه/۳۰

«‏ یهودیان می‌گویند : عُزَیر پسر خدا است ( چرا که آنان را بعد از یک قرن خواری و مذلّت از بند اسارت رهانید و تورات را که از حفظ داشت دوباره برای ایشان نگاشت و در دسترسشان گذاشت ) ، و ترسایان می‌گویند : مسیح پسر خدا است ( چرا که او بی‌پدر از مادر بزاد ) . این ، سخنی است که آنان به زبان می‌گویند ( و ادعائی بیش نیست و مبنی بر دلیل و برهانی نمی‌باشد . نه هیچ پیغمبری آن را گفته است و نه در هیچ کتاب آسمانی از سوی خدا آمده است . این گفتار ) آنان به گفتار کافرانی می‌ماند که پیش از آنان همچنین می‌گفتند ( و مثلاً معتقد به حلول خدا در برخی از مخلوقات بودند و یا این که فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند ) . خداوند کافران را نفرین و نابود کند چگونه ( دروغ می‌گویند و چگونه از حق با وجود این همه روشنی به دور می‌گردند و ) بازداشته می‌شوند ؟ ! ‏»

و بطوری که دیدیم، ارباب و سرور گرفتن احبار و روسای دین جوانه زده و با ظهور حضرت مسیح به اوج خود که تثلیث است و ترکیبی از خدا- انسان – ملک می باشد میرسد. بنا به روال همه ی تکامل های انواع که شکل های قدیم بکلی منقرض نمی شوند ولی متوقف می گردند، بت پرستی مجسم از صفحه ی گیتی محو نشده استکبار الوهیت بشری نیز در قالب های ظل اللهی و خلیفه اللهی و غیره از سکه نمی افتد. آنچه بیشتر مسئله زنده ی عصر و مبتلا به بشریت در حال رشد خواهد بود دو شکل از شرک است که یکی منشاء دنیایی و سیاسی دارد، دیگری منشاء دینی و انسانی. اولی از دربارها و از احزاب و اجتماعات سر درآورده اختصاصات و حقوق خوائی را به نحوی ادعا و احراز می نمایند. دومی همان طور که دیدیم از معابد و دیرها و از طریقت ها و روحانیت ها سر می زند. در سطوح خدائی و شبه خدائی یا در سطوح نازلتر نیابت، بابیت و امامت، با کشف و کرامت و ارادت ها و با تأویل ها و افتراهای به خدا. به نظر می آید که قرآن نوع اول را هر جا که از منشأ استکبار و استعلا و تحمیل شخصی و فکری یعنی سلب آزادی باشد زیر عنوان کلی طاغوت می آورد. در مورد نوع دوم علاوه بر تصریح (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ)توبه/۳۱که قبلا" دیدیم اشارات فراوانی با تعبیرهای یسترون بآیات الله ثمنا" قلیلا"(آیات خدا را به بهای اندک معامله می کنند.( یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ)آل عمران/۷۸

«زبانشان را با(آیات و کلمات) کتاب چنان می گردانند که آن را(جمله ای) از کتاب تصور نمائی»

در قرآن آمده است بدون آنکه گفته شده باشد که منحصر و متوقف در علمای یهود شده است. اصولا" قرآن دامنه ی شرک و کفر و نفوذ آن در نزد اهل کتاب و مؤمنین را بسیار گسترده دانسته هرگونه افترا و انتساب مطلب و حکم به خدا که عمدا" یا جهلا" صورت گیرد و شخص پیش خود تصور یا ادعا کند که اصول و احکامی مانند آیات خدا صادر می نماید او را به همان حساب گذارده و مشمول عذاب شدید می داند. از حضرت رسول و حضرت امیر نیز توضیح و توصیه های فراوان در احتراز از آن شده است. نوع سوم شرک را که از طغیان نفس سر می زند و شخص را به بندگی شیطان در می آورد یا اسیر جهالت ها و گمراهی ها می کند.

خلاصه آنکه در منطق و مأموریت قرآن هر شخص، هر عامل و هر چیزی غیر از خدا که آن را مؤثر دست اول در خوشی و ناخوشی خود یا حاکم بر امور عالم دانسته رو به او ببریم یا گردن به حکم او بنهیم کفر یا شرک محسوب شده شدیدا" مردود است. اگر قرآن این اندازه پافشاری در خلوص عبادت و توحید و در ازاله ی هرگونه مظاهر و آثار شرک از ذهن و زندگی ما دارد از این جهت است که رسالت اصلی رسول اکرم و احتیاج اصلی بشر مختار هدایت می باشد و شرک که اعراض، انحراف یا اختلاف در هدف طبیعی ضروری انسان است و چیزی جز گمراهی و پرت شدن به بیراهه و مقاصد دور افتاده نیست، نمی تواند نه قابل قبول باشد و نه قابل گذشت:

(‏ إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً ‏) نساء/۱۱۶

«‏ بیگمان خداوند شرک ورزیدن به خود را ( از کسی ) نمی‌آمرزد و بلکه پائین‌تر از آن را از هرکس که بخواهد ( و صلاح بداند ) می‌بخشد . هر که برای خدا انباز بگیرد ، به راستی بسی گمراه گشته است ( و خیلی از حق پرت شده است ) . ‏»

نظر به اینکه با رشد تمدن و توسعه فعالیت و فرهنگ، آزادی ها و حرکات بشریت قرن به قرن شتابان تر می شود دقت در هدفگیری صحیح برای افراد و جوامع ضروری تر می گردد و عواقب خطا و انحراف و ناخالصی ها هولناک تر. پس طبیعی بوده است که اسلام و آئین آخرین پیامبر از این جهات روشن تر و سخت گیرتر از سابقین باشد. همان طور که در عناصر و ترکیبات شیمیائی ناخالصی مانع از ظهور و بروز کامل خواص و آثار می گردد و در استحصال آنها هر قدر به مراحل نهائی نزدیک می شوند دقت دستگاه ها و مشکلات کار زیادتر می گردد، و همانطور که شیطان به خدا می گفت:

(وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‏ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ‏)حجر/۳۹-۴۰

« و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم . ‏ مگر بندگان گزیده و پاکیزه تو از ایشان .  ( که چون دلهایشان به یاد تو آباد است ، تلاش من در حق آنان بر باد است ) . ‏»

آخرین اتمام حجت یا مصالحه و دعوت که پیغمبر بعد از همه بحث و جدال های با اهل کتاب اعم از یهودی و مسیحی، از آن ها می نماید و شخص خود(و مسلمانان) را نیز متعهد و مشمول دعوت می سازد، آیه ذیل است که در سال سوم هجرت نازل شده و شامل سه مرحله اساسی ضد شرک است و جمعا" اسلام را تشکیل می دهد:

(‏ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏)آل عمران/۶۴

«‏ بگو : ای اهل کتاب ! بیائید به سوی سخن دادگرانه‌ای که میان ما و شما مشترک است ( و همه آن را بر زبان می‌رانیم ، بیائید بدان عمل کنیم ، و آن این ) که جز خداوند یگانه را نپرستیم ، و چیزی را شریک او نکنیم ، و برخی از ما برخی دیگر را ، به جای خداوند یگانه ، به خدائی نپذیرد . پس هرگاه ( از این دعوت ) سر بر تابند ، بگوئید : گواه باشید که ما منقاد ( اوامر و نواهی خدا ) هستیم . ‏»

 _______________________________

منبع: بازگشت به قرآن (انسان بینی قرآن)

مؤلف: مهندس مهدی بازرگان

انشارات: قلم/۱۳۶۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا