سياسي اجتماعي

کیش مردان نه آیین گوسفندان !

کیش مردان نه آیین گوسفندان !

نویسنده :ابوالاعلی مودودی / مترجم:عبدالغنی سلیم قنبر زهی

در حال حاضر نظام سرمایه داری با استفاده از قدرت سیاسی اش بر همه ی جهان اقتصادی پیرامون ما مسلط شده است. ماشین اقتصاد بر چرخ های اصول سرمایه داری می چرخد. اساساً این سرمایه داران هستند که آن را اداره می کنند. ملت هایی در این نظام و با این نظام می توانند به جلو گام بردارند که در تولید ثروت و مصرف آن پایبند هیچ گونه قید و بند اخلاقی و یا مذهبی نباشند. از سوی دیگر قدرت اجتماعی ما پراکنده است. تغییر نظام اقتصادی چهان به جای خود، ما حتی قادر به بازسازی نظام اقتصادی اسلام در بین ملت خودمان نیستیم. اکنون اگر قیود مذهبی، ما را از مشارکت کامل در نظام اقتصادی رایج باز دارد، نتیجه ی آن چیزی جز این نخواهد بود که ملت ما در استفاده از امکانات و وسایل پیشرفت و رفاه از اقوام دیگر عقب خواهد ماند. ما به سوی افلاس و فقر عقب خواهیم رفت، و ملت های همسایه ی ما به سوی رفاه و ثروت به جلو خواهند تاخت. وانگهی این ضعف اقتصادی ما را از لحاظ سیاسی، اخلاقی و تمدنی نیز دچار انحطاط و ضعف خواهد کرد و این صرفاً یک گمان و حدس نیست، بلکه در دنیای واقعیت، ما همین نتیجه و پیامد را داریم می بینیم.

سالیان سال است که این چیز را لمس می کنیم. آثار سرانجامی که در آینده در انتظار ما است آنقدر پوشیده و مبهم نیست که نتوان آن را دید. پس در این صورت صرفاً بیان قانون شریعت چه فایده ای به حال ما خواهد داشت و از بیان اصول اقتصادی اسلام چه چیزی عایدمان خواهد شد؟ آخر در این شرایط آیا می توان در کنار پایبندی به قوانین اسلام باز هم اوضاع اقتصادی خویش را سامان داد و به سوی ترقی و توسعه قدم برداشت؟ اگر ممکن نیست، پس یکی از این دو مسئله ی ذیل پیش خواهد آمد:

یا ملت های مسلمان کاملاً از بین خواهند رفت و یا اینکه مانند سایر ملت ها مجبور خواهند شد خود را از قید همه ی قوانینی که نمی توانند با زمان حرکت کنند آزاد نمایند.

این پرسش صرفاً در حد مسئله ی «ربا» محدود نمی ماند، بلکه دایره ی آن بسیار وسیع است. اگر از بخش های گوناگون زندگی، صرفاً بر بخش اقتصادی نظام غیر اسلامی مسلط شده بود، شاید قضیه نسبتاً آسان می بود. اما شهادت واقعیت ها چیز دیگری است. به دنیای پیرامون خود بنگرید. اوضاع و شرایط شخصی خویش را بررسی کنید. کدام بخش از بخش های زندگی را می بینید که نظام غیر اسلامی بر آن مسلط نشده است؟

آیا بر اعتقادات، افکار، اندیشه ها و باورها، الحاد ، دهریت و یا حداقل شک و تردید حاکم نیست؟

آیا بر بخش آموزش، خدانشناسی حکومت نمی کند؟ آیا تمدن و فرهنگ، غرب گرایی غالب نیست؟ آیا غربگرایی تا ریشه در معاشرت و امور اجتماعی فرو نرفته است؟

آیا اخلاق از تسلط آن محفوظ است؟ آیا معاملات از تسلط آن آزاد است؟ آیا چیزی از اصول و فروع قانون، سیاست و حکومت و نظریه ها و روش های آن از تأثیر نظام غیر اسلامی پاک است؟ پس اگر اوضاع از این قرار است، چرا پرسش خود را صرفاً به اقتصاد، آن هم به یک جنبه ی آن محدود می کنید؟ دامنه ی پرسش خویش را فراخ تر کنید و بر همه ی زندگی گسترشش دهید و بگویید که رودخانه ی زندگی مسیرش را تغییر داده است. قبلاً بر مسیر و بستری جریان داشت که مسیر اسلام بود و اکنون در مسیری جدای از مسیر و راه اسلام در جریان است. ما نمی توانیم آن را تغییر دهیم. این توانایی را هم نداریم که بر خلاف جریان آب رودخانه شنا کنیم. اگر حرکت نکنیم می ترسیم هلاک شویم. برای ما راه حل و راهکاری بیاب که هم مسلمان بمانیم و هم کشتی خود را طبق جریان به آب بیاندازیم. عازم کعبه هم باشیم و از همراهی کاروانی که به ترکستان می رود نیز باز نمانیم. ما در باورها، نظریه های، اهداف، اصول زندگی و روش های کاری خود نامسلمان باشیم و سپس مسلمان هم بمانیم. اگر شما برای جمع کردن این اضداد هیچ راهکاری نیافتید، نتیجه اش این خواهد بود که ما در این ساحل خواهیم مرد، یا اینکه این آرم اسلام که بر کشتی ما حک شده است روزی محو خواهد گشت و این کشتی نیز همانند کشتی های دیگر طبق جریان آب رودخانه شناور خواهد شد.

آقایان روشنفکر و «نوگرای» ما هرگاه در رابطه با مسئله ای بحث و گفتگو کنند، آخرین برهان و دلیل آنان که به خیالشان قوی ترین دلیل هم هست، این است: رنگ زمانه همین است؛ جریان باد به این سو است؛ در این دنیا این چنین عمل می شود؛ پس ما چگونه می توانیم مخالفت کنیم؟! اگر مخالفت کنیم چگونه می توانیم زندگی کنیم و زنده بمانیم؟! اگر بحث از اخلاق باشد، می گویید معیار اخلاق جهان عوض شده است؛ یعنی اینکه مسلمانان چگونه می توانند بر آن معیار اخلاقی گذشته استوار بمانند؟ اگر بحث از حجاب باشد، می گویند بساط حجاب از دنیا برچیده شده است؛ یعنی چیزی که در دنیا برچیده شده مسلمانان چگونه آن را برنچینند؟! اگر بحث از آموزش و تعلیم باشد، آخرین دلیل آنان این خواهد بود که در دنیا تقاضایی نسبت به تعلیم و آموزش های اسلامی وجود ندارد؛ یعنی اینکه فرزند مسلمان چرا به صورت کالایی که در بازار تقاضایی برای آن وجود ندارد درآید؟! چرا به صورت کالایی که تقاضای آن در بازار زیاد است، در نیاید؟! اگر مسئله ی «ربا» مورد بحث قرار گیرد، استدلالشان این خواهد بود که اکنون اقتصاد جهان بدون ربا نمی چرخد؛ یعنی مسلمان چگونه می تواند از چیزی پرهیز کند که برای چرخاندن امور دنیا ضروری شده است؟!

خلاصه در هر بخشی از بخش های گوناگون تمدنی، اجتماعی، اخلاقی، آموزشی، اقتصادی، قانونی و سیاسی زندگی، اگر بخواهند به جای اسلام از غرب پیروی نمایند، تغییر زمانه و عملکرد جهانیان آخرین برهان و دلیلی است که برای تقلید از غرب و یا در حقیقت ارتداد جزیی، به عنوان برهان قاطع ارائه می نمایند و گمان می کنند تخریب و انهدام هر بخشی از ساختمان اسلام که با این دلیل مورد حمله قرار گرفته باشد، فرض است.

ما می گوییم این پیشنهادهای دست و پا شکسته را که به صورت پراکنده ارائه می کنید، ارائه کنید، چرا یک جا به صورت یک پیشنهاد جامع در نمی آورید؟ سخن گفتن و بحث کردن از تخریب تک تک دیوارها، اتاق ها و سالن های ساختمان، موجب اتلاف وقت می شود، چرا نمی گویید که باید همه ی ساختمان را تخریب کرد؟ چرا که رنگ و مدل آن با رنگ و مدل زمانه نمی خورد و در مسیر جریان باد زمانه قرار ندارد. کسانی که اعتقادات واقعی شان از این قرار است با آنان بحث کردن و سخن گفتن بی فایده است. پاسخ روشن و ساده ی آنان این است: چرا زحمت تخریب این ساختمان و ساختن ساختمان جدیدی به جای آن را تحمل می کنید؟ هر ساختمان خوش ساخت، (شیک) خوش رنگ و خوشنمای دیگری که مورد پسند شما واقع شد، می توانید به آن تشریف ببرید. اگر می خواهید طبق جریان آب رودخانه حرکت کنید، چرا زحمت پاک کرده آرم کشتی را به خود می دهید، به یکی از کشتی هایی که از قبل در مسیر جریان آب شناور شده منتقل شوید. کسانی که در باورهایشان، در اخلاقشان، در معاشرت و نحوه ی زندگی شان، در اقتصادشان، در آموزش و تعلیم شان، خلاصه در هیچ امری از امورشان مسلمان نیستند و نمی خواهند مسلمان بمانند، صرفاً از مسلمان ماندن اسمی شان، قطعاً هیچ سودی نصیب اسلام نخواهد شد، بلکه کاملاً از این ناحیه زیان خواهد دید. آنان خداپرست نیستند، هوا پرستند. اگر در دنیا بت پرستی رواج یابد، آنان حتماً بت پرستی خواهند کرد. اگر برهنگی در دنیا عمومی شود، قطعاً لباس ها را به دور خواهند انداخت. اگر دنیا به خوردن نجاست روی آورد، حتماً خواهند گفت نجاست پاکیزگی است و پاکیزگی همان نجاست است. قلب و مغز آنان برده است و برای بردگی آفریده شده است. امروزه غربزدگی غالب است. لذا آنان از لحاظ ظاهری و باطنی می خواهند سراپا غربی (فرنگی مآب) شوند. اگر فردا سیاهپوستان غالب شوند، آنان حتماً به صورت سیاهپوستان در خواهند آمد. بر چهره هایشان سیاهی خواهند مالید و لب هایشان را ضخیم خواهند ساخت و موهایشان را مانند سیاهپوستان فر خواهند زد و هر چیزی را که از سیاهپوستان به آنان برسد پرستش خواهند کرد. اسلام قطعاً به چنین برده هایی نیاز ندارد.

به خدا قسم، اگر اسم این میلیون ها نفر منافق صفت و برده صفت در آمارگیری از لیست مسلمانان حذف شود و در دنیا صرفاً چند هزار مسلمان باقی بمانند که دارای این صفات باشند:

(یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ )  مائده: ۵۴

«خداوند دوستشان می‌دارد و آنان هم خدا را دوست می‌دارند . نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند . در راه خدا جهاد می‌کنند و به تلاش می‌ایستند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای ( در اطاعت از فرمان یزدان ) هراسی به خود راه نمی‌دهند .»

اسلام از امروز به مراتب نیرومندتر خواهد گردید. بیرون رفتن این میلیون ها نفر به سان بیرون شدن مقداری چرک و اندکی خون به همراه آن از بدن یک بیمار خواهد بود. صدای:

(نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ ) مائده: ۵۲

« می‌ترسیم که ( روزگار برگردد و ) بلائی بر سر ما آید.»

صدای جدیدی نیست. صدایی بس دیرینه است که بر زبان منافقان جاری می شود. این صدا، نشانه ی بیماری نفاقی است که در دل های آن ها مخفی است. طراحان این شعار همیشه به سوی اردوگاه مخالفان اسلام می دویده اند. آنان همواره حدود تعیین شده از جانب خدا را بند پاها و طوق گردن ها قلمداد می کرده اند. پیروی از احکام خدا و پیامبر همیشه برای آنان سنگین بوده است. همواره در اطاعت، زیان مال و جان و در نافرمانی، همه ی کامرانی های زندگی دنیا را می دیده اند. پس به خاطر اینان شریعت خدا را نه در آغاز تغییر داده بودند و نه امروز می توان تغییر داد و نه در آینده شریعت برای این ترسوها و نامردان نازل نشده است. برای بندگان امیال و هوس ها و بردگان دنیا نازل نشده است. برای خس و خاشاک هایی که طبق جریان باد به پرواز درمی آیند و حشراتی که طبق جریان آب به حرکت در می آیند و بی رنگ هایی که به هر رنگی درمی آیند، نازل نشده است. بلکه برای شیر مردان شجاعی نازل شده است که از اراده ای آهنین برای تغییر جریان آب برخوردارند و همت رویارویی با جریان آب و تغییر آن را دارند. صبغه الله را از همه ی رنگ های دنیا بیشتر می پسندند و این عزم و توان را دارند که همه ی جهان را به این رنگ دربیاورند. کسی که مسلمانش می نامند، اصلاً برای حرکت طبق جریان آب رودخانه آفریده نشده است، بلکه اساساً هدف آفرینش او این بوده است که رودخانه ی زندگی را در مسیری قرار دهد که طبق اعتقاد و ایمان او راه راست و صراط مستقیم است. اگر رودخانه جریانش را از مسیر راه راست تغییر داده است، شخصی که راضی به حرکت در این مسیر انحرافی گردد، در ادعای مسلمانی اش دروغگو است. در واقع کسی که مسلمان راستین است، با جریان انحرافی رودخانه می جنگد؛ برای اصلاح جریان آن، همه ی توان ممکن خویش را صرف خواهد کرد و اصلاً توجهی به موفقیت و یا عدم موفقیت نخواهد کرد. هر زیانی را که در این مبارزه به او برسد و یا امکان رسیدنش باشد، با دل و جان می پذیرد. حتی اگر در مبارزه با امواج رودخانه بازوهایش بشگند و مفاصل و بندهای او شل شود و امواج رودخانه او را نیمه جان کند و به کناره ای بیندازد، باز هم روح او هرگز شکست نخواهد خورد و حتی لحظه ای برای ناکامی خود متأسف نخواهد شد و بر پیروزی کافران و منافقان که طبق جریان آب حرکت می کنند، احساس رشک به دل او راه نخواهد یافت.

قرآن پیش روی شما است. سیرت های انبیا نیز پیش روی شما است و زندگی پرچم داران اسلام از آغاز تا امروز در برابر چشمان شما است. آیا از همه ی این ها این درس به شما می رسد که جریان باد به هر سو که شما را به پرواز درآورد، به پرواز درآیید؟ جریان آب به هر سو که براند حرکت کنید؟ هر رنگی که زمانه انتخاب کند، شما به همان رنگ درآیید؟ اگر هدف این می بود، چه نیازی به فرستادن کتابی و فرستادن پیامبری بود؟ جریان باد برای هدایت شما و امواج آب دریا برای راهنمایی تان و نیرنگ های زمانه برای آموختن بوقلمون صفتی به شما کافی بود. خداوند متعال برای آموختن چنین آموزه های پستی، هیچ کتابی نازل نفرموده و هیچ پیامبری مبعوث نکرده است. هر پیامی که از طرف آن ذات بر حق آمده، صرفاً برای این آمده است که همه ی راه های نادرست جهانیان را به دور اندازد و یک راه راست و صراط مستقیم به وجود بیاورد و همه ی راه هایی را که مخالف آن هستند از بین ببرد. نیز برای دور کردن جهانیان از آن راه ها بکوشد و جماعتی از اهل ایمان را به وجود بیاورد که نه تنها خودش بر راه راست قدم بردارد، بلکه برای سوق دادن جهان به سوی آن نیز بکوشد.

انبیاء (ع) و پیروان آنان همیشه برای این هدف جهاد کرده اند؛ در این جهاد سختی ها را تحمل نموده اند؛ زیان ها دیده اند؛ جان ها را فدا نموده اند و هیچ کسی از آنان از ترس مصایب و یا طمع منافع، رفتار زمانه را هیچ گاه الگوی خودش قرار نداده است.

اکنون اگر شخصی یا گروهی پیروی از هدایت آسمانی را آمیخته با زیان ها، مشکلات و خطرها می بیند و از آن ها می ترسد و می خواهد از راه و روشی پیروی کند که پیروان آن را مرفه، موفق و سربلند می بیند، با کمال میل همان مسیر را انتخاب کند. اما آن انسان ترسو و حریص چرا می کوشد خودش و جهانیان را فریب دهد که با وجود ترک راه کتاب الله و سنت رسول الله (ص) باز هم از آن ها پیروی می کند. نافرمانی خودش جرم بزرگی است؛ اما او با افزودن دروغ، فریب و منافقت بر آن، می خواهد چه نفعی ببرد؟

این گمان که نمی توان مسیر جریان رودخانه ی زندگی را از مسیری که در آن جریان دارد تغییر داد، از نظر عقلی نادرست است و تجربه و مشاهده خلاف آن را ثابت می کند. نه یک انقلاب بلکه صدها انقلاب رخ داده. هر انقلابی هم مسیر این رودخانه را تغییر داده است. برجسته ترین مثال آن در خود اسلام وجود دارد. هنگامی که رسول الله (ص) به دنیا آمدند رودخانه ی زندگی در چه جهتی جریان داشت؟ آیا کفر و شرک بر همه ی دنیا غالب نبود؟ آیا ظلم و استبداد حاکم نبود؟ ایا تفاوت های طبقاتی و تبعیض ظالمانه بشریت را عزادار نکرده بود؟ آیا فواحش بر اخلاق، خودخواهی بر زندگی و معاشرت، نظام سرمایه داری بر اقتصاد و بی عدالتی بر قانون مسلط نبود؟ اما یک نفر، یکه و تنها، همه ی جهان را به چالش طلبید. همه ی باورها و روش های نادرست را که در دنیای آن روز رایج بود رد کرد. در برابر همه ی آن ها عقیده و روش خود را ارئه کرد و با جهاد و تبلیغش در مدتی کوتاه ظرف چند سال، سمت و سوی جهان و رنگ زمانه را تغییر داد. تازه ترین مثال در این زمینه جنبش سوسیالیستی است. در قرن نوزدهم تسلط سرمایه داری به اوج خود رسیده بود. در آن زمان هیچ فردی ترسو حتی تصورش را هم نمی کرد که سرنگون کردن نظامی که با چنین قدرت هولناک سیاسی و نظامی بر دنیا مسلط است، ممکن باشد. اما در همین شرایط شخصی به نام کارل مارکس قیام کرد و به تبلیغ سوسیالیزم پرداخت. حکومت ها با او مخالفت کردند؛ از وطن اخراج شد و در کشورهای زیادی آواره و سرگردان بود. با تهی دستی و مصیبت روبرو شد؛ اما قبل از مردن گروه قدرتمندی از سوسیالیست ها را به وجود آورد که طی چهل سال نه تنها مخوف ترین نظام و قدرت روسیه را سرنگون کرد، بلکه پایه های سرمایه داری را هم در همه ی جهان به لرزه درآورد. نظرات اقتصادی و تمدنی مستقل خودش را با چنان قدرتی ارائه کرد که امروزه تعداد پیروان آن در جهان روز به روز افزایش می یابند و حتی قوانین کشورهایی که نظام های سرمایه داری در آن ها با ریشه هایی عمیق پابرجاست، نیز تحت تأثیر آن قرار می گیرد. اما انقلاب یا تکامل و پیشرفت، همیشه در اثر قدرت به وجود آمده اند. قدرت و نیرو بر شکل گرفتن اطلاق نمی شود، بلکه بر شکل دادن اطلاق می گردد. تغییر یافتن را قدرت نمی نامند، تغییر دان را قدرت می نامند. هیچ گاه ترسوها و نامردان در دنیا هیچ انقلابی به وجود نیاورده اند. کسانی که از خودشان هیچ اصول و مرامی و هیچ هدف زندگی ندارند، روحیه ی فداکاری برای یک هدف عالی و همت رویارویی با خطرات و مشکلات را ندارند، برای چنین کسانی دنیا فقط برای آسایش و رفاه مطلوب است. کسانی که تحت هر فشاری تسلیم می شوند و در هر قالبی در می آیند، برای چنین اشخاصی در تاریخ بشر هیچ کارنامه ی قابل ذکری نمی توان یافت. ساختن تاریخ فقط کار شیر مردان است. آنان بودند که با جهاد و فداکاری خویش مسیر زندگی را تغییر دادند؛ باورهای جهان را دگرگون ساختند؛ در روش ها و شیوه های عمل انقلاب به وجود آوردند و به جای درآمدن به رنگ زمانه، زمانه را به رنگ خود درآوردند. پس نگو که نمی توان مسیر جهان را به سمت و سویی دیگر جز مسیری که انتخاب کرده است، تغییر داد و چاره ای جز روش موجود در زمانه نیست. به جای ادعای دروغین مجبور بودن، باید به ضعف خودت اعتراف کنی. هنگامی که به این موضوع اعتراف کردی، این را هم باید بپذیری که آدم ضعیف نمی تواند در دنیا مذهبی و همچنان اصل و ضابطه ای داشته باشد. او باید در مقابل هر نیرومندی تسلیم شود و در برابر هر نیرویی خم گردد. او هیچ گاه نمی تواند تسلیم شود و در برابر هر نیرویی خم گردد. او هیچ گاه نمی تواند پایبند اصول و ضوابطش بماند. اگر مذهبی برای چنین شخصی اصولش را تغییر داد، آن مذهب اصلاً مذهب نیست.

این هم دروغ و فریب است که قیود اسلام از پیشرفت شما جلوگیری می کند. آخر به کدام قید و ضابطه ی اسلام پایبند هستید؟ کدام قید آن است که از بندش آزاد نشده اید و کدام حد و مرز است که از آن عبور نکرده اید؟ آنچه شما را از بین می برد و له می کند، کدام یک از آن ها را اسلام اجازه داده است؟ شما اگر از بین می روید، به خاطر اسراف هایتان است که موجب می شود هر ساله میلیون ها روپیه از جیب شما به خزانه ی نزول خواران سرازیر گردد و املاکی با ارزش میلیون ها روپیه از دست شما خارج گردد. آیا اسلام این اجازه را به شما داده است؟ این عادت ها و آداب بد و ناهنجار شما است که موجب تباهی و از بین رفتن شما می شود. در شرایط تهی دستی و فقر، باز هم سینماها و مراکز تفریحی و سرگرمی از جمعیت شما موج می زند. هر یک از شما بیشتر از تونش برای پوشاک، آرایش و تزیینات، هزینه می کند. از جیب های شما، ماهیانه صدها هزار روپیه صرف رسم­های بیهوده، کارهای نمایشی و افعال جاهلانه می شود. کدام یک از این ها را اسلام برای شما حلال کرده است؟ بزرگترین چیزی که باعث نابودی شما می گردد، غفلت شما از ادای زکات و بی توجهی به معاونت و کمک هم نوعان است.

آیا اسلام این مسایل را بر شما فرض نکرده بود؟ پس معلوم می شود در اصل آن چه موجب نابودی اقتصادی شما شده است، پایبندی و قیود اسلام نیست، بلکه آزادی از این حدود و قیود است که موجب این نابودی شده است.

اکنون صرفاً قضیه ی ربا و ممنوعیت آن باقی می ماند. راستی، ممنوعیت ربا را تا چه حد رعایت می کنید؟ حداقل ۸۰ درصد مسلمانان بدون هیچ اجباری وام ربوی می گیرند. آیا این است پایبندی به احکام اسلام؟! بخش بزرگی از مسلمانان ثروتمند نیز به نحوی ربا می گیرند؛ اگر رسماً نزول خواری نکنند، سود و ربایی را که از بانک ها و شرکت های بیمه می رسد، اکثریت مسلمانان ثروتمند، نوش جان می کنند. پس کجا است آن حرمت بهره و ربا که شما عقب ماندگی اقتصادی خود را به آن نسبت می دهید؟ عجب استدلال جالب و لطیفی است که عزت و نیرومندی ملّی مسلمانان به ثروت بستگی دارد. فرهم آمدن ثروت نیز به جواز بهره و ربا بستگی دارد؛ معلوم می شود که اینان هنوز هم نمی دانند که اساساً عزت و قدرت به چه چیزی بستگی دارد. سرمایه به تنهایی هرگز نمی تواند عامل قدرت و احترام یک ملت باشد. اگر تمام افراد شما میلیونر و میلیاردر شوند، اما از شخصیت نیرومندی بهره مند نباشند، باور بفرمایید که قطعاً هیچ احترامی در دنیا به دست نخواهید آورد.

اما بر خلاف آن اگر در شما سیرت اسلامی وجود داشته باشد، صادق و امین باشید، از ترس و طمع پاک باشید، در اصول و مرامتان، سخت و در معاملاتتان صاف و شفاف باشید، حق را حق و وظیفه را وظیفه بدانید، مرز حلال و حرام را همیشه و در هر حال رعایت کیند و در شما این قدر نیروی اختلافی وجود داشته باشد که ترس از هیچ زیانی و طمع هیچ منفعتی شما را از راه به در نبرد، در این صورت است که در جهان با عزت و آبرومند خواهید شد و احترام شما در قلب ها جی خواهد گرفت. وزن گفته های شما از تمام سرمایه های میلیونرها و میلیاردرها بیشتر خواهد بود. با وجود سکونت در کپرها و پوشیدند لباس های وصله دار، نسبت به کسانی که در کاخ ها زندگی می کنند، به شما با احترام بیشتری نگاه خواهند کرد. ملت و قوم شما نیز از نیرویی برخوردار خواهد بود که هیچ نیرویی قادر به شکست آن نخواهد بود. مسلمانان عصر صحابه چقدر مفلس و تهی دست بودند؛ نه لباس درست و حسابی داشتند و نه غذا، اسلحه و مرکب آن چنانی در اختیار داشتند، اما احترام و رعب و هیبتی که در جهان داشتند، نه مسلمانان عصر اموی توانستند به آن برسند، نه مسلمانان عصر عباسی و نه مسلمانان عصرهای بعدی. آنان ثروت و دارایی نداشتند؛ اما این نیرومندی شخصیت آنان بود که به آن ها عزت و عظمت بخشیده بود. مسلمانان بعدی صاحب ثروت شدند، اما صاحب حکومت و قدرت و شأن و شکوه و تمدن نیز شدند؛ اما هیچ چیز نتوانست جای ضعف شخصیت را بگیرد. شما که درس های تاریخ اسلام را فراموش کرده اید، اما تاریخ هر ملتی از ملت های جهان را بررسی کنید، حتی یک مثال هم نخواهید یافت که قومی فقط به وسیله ی راحت طلبی، سهل انگاری و منفعت طلبی، عزت و قدرت به دست آورده باشد. شما هیچ ملت و قومی را که پایبند به یک سری اصل و نظم نباشد و برای یک هدف متعالی تنگناها و مشقت ها را تحمل نکند و در راه آن حس قربان نمودن خواسته های نفسانی و جان و مال برای اصول و اهداف وجود نداشته باشد، معزز و محترم نخواهید یافت. این نظم و پایبندی به اصول و قربان نمودن راحت و آسایش و منافع را برای اهداف بزرگ به صورت های مختلف و در هر جا مشاهده خواهید کرد. شکل و رنگ این امر در اسلام به گونه ای است و در اقوام و ملت های مترقی دیگر به گونه ای دیگر. اگر شما از این جا خارج گردید و در سلک نظام و تمدنی دیگر درآیید و در آن جا هم، دقیقاً نه به این شکل، اما به یک نحو دیگر باید پایبند به یک ضابطه باشید و خود را با یک نظم خاص تطبیق دهید. از شما قطعاً خواسته خواهد شد که برای برخی اهداف و اصول فداکاری کنید. اگر شما آمادگی این کار را نداشته باشید و فقط در پی آسایش، لذت و شیرینی باشید و توان و تحمل هیچ گونه سختی و تلخی را نداشته باشید، از قید و بندهای اسلام خارج شوید و هر جایی که دوست دارید بروید. خواهید دید که در هیچ جا عزت واحترام نخواهید یافت و در هیچ جا خزانه ای از نیرو و توان و قدرت به دست نخواهید آورد. قرآن این قاعده ی کلی را فقط در چهار کلمه بیان نموده است. آن چهار کلمه است که همه ی تاریخ دنیا بر صحت آن گواهی می دهد: ‏ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً ‏: ‏ مسلّماً با سختی و دشواری ، آسایش و آسودگی است . ‏دامن یسر در همه حال با عسر وابسته است (یسر و عسر با هم گره خورده اند) کسی که توان و تحمل عسر را نداشته باشد، هرگز با یسر هم آغوش نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا