سياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

تأملی بر قضیه آموزش زبان کوردی در ارومیە

تأملی بر قضیه آموزش زبان کوردی در ارومیە

نویسنده: صلاح الدین خدیو

?چندی قبل خبری منتشر شد مبنی بر اینکه وزارت ارشاد پس از دریافت طوماری بیست هزار امضایی با برگزاری کلاسهای آموزش کردی در ارومیه موافقت کرده است.

 در نگاه اول این موضوع خبری عادی و البته خوشحال کننده به نظر می رسد. کمی اندیشه اما موجب هویدا شدن سویه های دیگری می شود که شایسته تدقیق و تاملند. سویه هایی که این سوال بنیادی را پیش می کشند که اساسا این تحول را چه می توان قلمداد نمود؟ پیشرفت یا قهقرا؟

?تدریس زبان کردی در جا جای کشور مطابق اصل پانزده قانون اساسی مجاز است و ارومیه هم از این قانون مستثنی نیست.

 مساله اما این است که در گذشته امکان این مهم فراهم نبود. در سالهای اخیر اما اراده ای برای اجرایی کردن این اصل فراموش شده بوجود آمده است.  مشخصا بیشتر از پانزده سال است که امکان تدریس زبانهای مادری در آموزشگاههای خصوصی وجود دارد و در یکی دو سال اخیر این فرصت به برخی واحدهای دانشگاهی هم داده شده است.

با این حساب خبر منتشر شده در این رابطه محتاج ایضاح است؛ آیا مجوز آموزشگاهی برای  تصدی امر در ارومیه صادر شده، یا اینکه ممنوعیتی کلی در این شهر وجود داشته که اکنون رفع شده است؟ اگر مراد دومی است،می تواند نشانه ای  از وجود وضعیت ملوک الطوایفی در حوزه فرهنگ  این شهر باشد. وضعیتی که قرینه  دیگر آن برخوردهای سلیقه ای و فراقانونی با برگزاری کنسرتهای موسیقی در شهرهای مختلف است. زمانی نه چندان دور در همین مملکت، نوای شجریان و ناظری تحت عنوان هنر انقلابی به خط مقدم جبهه ها می رفت، امروز همان آهنگها با پیش کشیدن شبهه های شرعی خط می خورند.

?داستان ارومیه و زبان کردی اما از قصه پر غصه کنسرتها هم شنیدنی تر است. روزگاری نه چندان دور نخستین و بزرگترین مرکز آموزش فرهنگ و ادبیات کردی در این شهر پایه گذاری شد. انتشارات صلاح الدین ایوبی  زمانی به  نامی آشنا در تاریخ معاصر کردستان تبدیل شد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همکاری جمعی از ادیبان کرد، بزرگترین بنگاه و مرکز انتشاراتی کردی ایران را تاسیس کرد. نامدارترین شاعر معاصر کرد در راس آن قرار گرفت و آوازه مرکز و ماهنامه آن ـ سروه ـ مرزها را در نوردید و همکاری طیف وسیع از قلم بدستان کرد در ایران و عراق و اروپا را جلب کرد. مرکز نشر فرهنگ و ادبیات کردی غیر از انتشار ماهنامه سروه، اقدام به چاپ دیوان اشعار و آثار کلاسیک ادبیات کردی نمود و با برگزاری جشنواره ها و فستیوالهای فرهنگی یک تنه وظیفه ای سترگ را انجام داد. اغراق نیست اگر بگوییم که حداقل یک نسل از کردهای ایران، آنها که به زبان مادری خود علاقمند بودند، کردی را از مجله محبوب سروه یاد گرفتند.

این داستان خیلی سال پیش اتفاق نیفتاد. سال ۱۳۶۳ شروع شد و بیست سال بعد با انتقال مرکز بی یال و اشکم شده به سنندج به پایان رسید. اگرچه مجله سروه با آمدن بهار مطبوعاتی دوم خرداد و به محاق رفتن مباحث ادبی و فرهنگی در برابر بحثهای داغ سیاسی پژمرده شده بود، ولی انتقال دفتر آن به سنندج خزان نهایی آن را رقم زد. پرسش اصلی هم این است که چرا این مرکز به سنندج رفت و چرا ابتدا بجای ارومیه در سنندج و یا مهاباد مستقر نشد؟ پاسخ دقیق به این سوالات نیازمند اسناد و مدارک و صورتجلسه های مربوطه است. اما در این نکته هم شکی نیست که آن زمان کسی از انتخاب ارومیه ـ  چه کردها و چه کردها ـ متعجب و یا متاسف نشد و هیچ نکته غیرعادی در این کار مشاهده نگردید.

?تعجب اما در اینجاست که در شهری که تا ده سال پیش مرکزی عریض و طویل در حد یک ” وزارتخانه” کوچک برای آموزش کردی داشته، امروز نیازمند جمع آوری طومار دسته جمعی برای همین امر در یک مقیاس به مراتب کوچکتر و در حد یک ” مهد کودک ”  باشد. این تحولی مهم است و البته صورتهای دیگر آن را به راحتی در دیگر حوزه ها هم می توان مشاهده کرد.

?اگر این را با داستان کنسرتها مقایسه کنیم، نمی توانیم از بروز نوعی عقبگرد و یا بازگشت به گونه ای محافظه کاری نامعمول نگران نشویم. چه اشکال اقتدارگرایانه محافظه کاری استعداد تبدیل به بنیادگرایی را دارند، چه بنیاد گرایی مذهبی و چه قومی.

اتفاقا تفاوت جمهوری اسلامی با حکومتی مانند ترکیه در این است که حساسیت حاکمیت به برخی وجوه فرهنگی و سیاسی مساله کرد، بیشتر امنیتی است و کمتر صبغه فرهنگی و تمدنی دارد. تجربه انتشار سروه به خوبی این امر را نشان داد.

 در حالیکه در ترکیه تا این اواخر  برعکس بود. حکومت با زبان کردی دقیقا بدلیل ” کردی ” بودن آن مخالف بود و آنرا تهدیدی برای وحدت و تمامیت ارضیش می پنداشت. و تازه در درجه دوم به احزاب حامی آن توجه می کرد. ترجمان ساده این وضعیت نوعی نژادپرستی خاموش است. در ایران حساسیتهای از این نوع نادر است. تاریخی بودن دولت در ایران و نقش میانجی زبان فارسی چه بعنوان زبان نخبگان در طول قرون ماضی و چه میانجی گروههای زبانی مختلف، زمینه ای برای فاشیسم زبانی باقی گذاشته است. در واقع مضار ممنوعیتهای سیاسی غیرضروری در ایران مدرن، بیشتر از منافع کوتاه مدتش برای نظام سیاسی بوده است.

آنچه اما در مورد ارومیه گفته شد، خلاف آمد این عادت و از جنسی دیگر است.

به همین دلیل تحولات اتفاق افتاده در اینباره را باید از کف خیابان تا قله بروکراسی محلی بدقت بررسی و آسیب شناسی نمود. هم افزایی حساسیت و حسادتهای فرهنگی روی نگرانیهای سیاسی که به نظر می رسد دستکم در نگاه نخبگان محلی قدرت رخ داده، به پیچیده شدن و افزایش هزینه مسائلی منجر می شود که قانون راههای ساده و سرراستی فرارویشان قرار داده است.

آنچه که در ترکیه می گذرد، بخشی ناشی از قطب بندیهای اجتماعی میان کردها و ترکهاو  علویها و اهل سنت است. طبیعی است این امر به ” گلخانه ای شدن ” فضای سیاسی این کشور منجر شده و چاره جویی آنها را مشکل کرده است. مشخصا مراد این است که در ایران گروههای جامعه مدنی  با تحولات مثبت به نفع اقلیتها مخالف نیستند، در حالیکه در ترکیه بعضا خلاف این وضعیت حاکم است.

تبدیل نگاه امنیتی به نگاه سیاسی و کارشناسی دشوار اما ممکن است ولی تغییر ذائقه های فرهنگی و زایل نمودن حساسیتهای خاص گرایانه، کاری پرهزینه و زمانبر است. رصد دقیق تحولات اجتماعی و فرهنگی کشور، می تواند مانع بروز چنین آسیبهایی شود.

منبع : کوردنامه

https://telegram.me/kurdname1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا