اصلاحات اجتماعی و عدالت اجتماعی در نهضت پیامبران از طریق راهبردهای مسالمتآمیز عملی
اصلاحات اجتماعی و عدالت اجتماعی در نهضت پیامبران از طریق راهبردهای مسالمتآمیز عملی
نویسنده : سلیمان ملا
از جمله مبادی مسالمتگرای نهضت پیامبران تلاشهای مستدام آنان است جهت نهادینه کردن ملموسانهی اصلاحات اجتماعی، در بطن تکتک سلولهای پدید آورندهی ساختار اجتماعی جوامع بشری؛ اما خطوط اصلی این اصل مسالمتگرا از مسیر تحقق بخشیدن به مقولهی عدالت به مفهوم تام آن امکان گذر پیدا میکند که در واقع شاهبیت تمامی فعالیتهای اجتماع محور محسوب میشود، لذا ذیاهتمام بودن مسئلهی عدالت که بنیاد این اصل مسالمتگرا تلقی میشود به گونهایست که یکی از فلسفههای رسالت کلیهی پیامبران مرسل در قرآن کریم هم عنوان شده و آن را چنین بیان میدارد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (حدید/۲۵)
«ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردهایم، و با آنان کتابهای (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسائی حق و عدالت) نازل نمودهایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند»
همین جایگاه ویژهی عدالت که در رسالت همهی پیامبران از اهتمام بیش از حدی برخوردار است، و یکی از جمله فلسفههای رسالت آنان محسوب میشود، و در نهایت هم به برقرار سازی عدالت واقعی آن هم از طریق مبنا قرار دادن قوانین الهی و معیارهای بازشناسی موجود در آن خواهد انجامید ما آن را حرکتی اصلاحاتی با هویتی مسالمتگرایانه تلقی مینماییم که در راستای فروریزی پایههای ظلم و ساخت نظامی مفید و کارآمد شکل گرفت.
و اما نیل به این مهم هم یعنی تحقق عدالت و ترسیخ پایههای آن در بطن جامعه، نیازمند اتخاذ راهبردهاییست عملی که ما معتقدیم پروژه اصلاح اجتماعی پیامبران به وسیلهی آنها نمود عینی یافت و تحقق پیدا کرد. آن راهبردهای عملی هم عبارتند از موارد ذیل:
الف) تلاش برای فراگیر ساختن عدالت حقوقی
منظور از عدالت حقوقی (قانونی) در اینجا عبارت است از برچیدن بساط ستم و تبعیض در امر قضاوت و دادرسی میان انسانها که البته نگاه مکتب انبیاء به آن طوریست که هیچ کس خارج از دائرهی آن قرار نخواهد گرفت و از حق مصونیت برخوردار نخواهد بود. بنابراین فقیر و غنی، سیاه و سفید، عرب و عجم، زن و مرد، حاکم و محکوم، همه و همه در برابر قانون یکسانند، و در واقع تساوی نگری از نقطه نگاه مکتب انبیاء به گونهایست که طبقهی مرفه و محروم، سفیدپوستان و سیاهپوستان، پیشرفتهها و عقبماندهها همه را در برمیگیرد، و از حقوقی مساوی بهرهمند میشوند. تعالیم قرآنی، خطابهای دادخواهانهی خداوند سبحان به پیامبر قضاوت پیشهاش یعنی حضرت داوود، مبنی بر انجام قضاوتی عادلانه و مواظبت بر آن را اینگونه متذکر میشود:
« یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ» (ص/۲۶)
جالب این است وقتی که در نهضت پیامبران چنین مشاهده میشود که هنگام بروز منازعات و مخاصمات، عدالت مبنای کار قرار میگیرد، این باعث آن خواهد شد راندمان امنیت فکری در جامعه طوری بالا رود که همگان اطمینان یابند به هیچ وجه احکام ظالمانه پشت میزهای قضاوت صادر نخواهد شد که در واقع تهدیدی جدی بر ضد آرامش فکری جامعه تلقی میشوند و به خیلی از ناهمسانیهای درون جامعهای میانجامند. از جهتی دیگر هم وقتی که شبح این بلای التهاب آور از فضای اجتماع، به کلی دور گردد و امور مردم بر وفق عدالت حقوقی اداره شود همین مسئله باعث آن هم خواهد شد که تکتک آحاد جامعه روندی عدالتگرا را در پیش گیرند، و فرهنگ عدالتمحوری طوری گسترش یابد که به جرأت بتوان گفت برآیندش به راه انداخته شدن موجهای عظیمی از ثبات اجتماعی خواهد بود که واقعا شگفتیآفرین و خیره کننده شوند. گفتنی است که آیهی فوق، در عین حال که به رعایت عدالت در امر قضاوت، دستور میدهد علل و اسبابی را هم که باعث میشود تا عدالت، محقق نشود و به اجرا در نیاید از طریق بیان روشنی بخش (و لا تتبع الهوی) آن را گوشزد مینماید؛ تا اینکه دریچهی تمایلات نفسانی و گرایشهای خودمحورانه، که در چارچوبهایی مانند علاقه به طغیانگری، اوج گیری حس انتقامخواه، جانبداری از قدرتمندان، و حمایت ظالمانه از بستگان، اعمال ستم بر ضعفا و بیچارگان، سرکوب مخالفان، لبیک گفتن به خواستههای نامشروعی چون خودبزرگبینی، نامجویی، و شهرتطلبی ظاهر میشود و نمود پیدا میکند به کلی مسدود گردد، که در واقع همهی این موارد، موانع مقتدری در مسیر حرکت به سوی حقطلبی، حقگرایی و تطبیق عدالت تلقی میشوند.
ب) ترویج و توسعهی عدالت اجتماعی
راهبرد دومی که قسمت قابل توجهی از اصلاح اجتماعی نهضت پیامبران، بوسیلهی آن تحقق پیدا کرد عبارت است از ترویج و توسعهی عدالت اجتماعی، که البته تجلی آن هم از طریق فراهمآوری زمینههای مشارکت همگانی، بسترسازی مناسب جهت رشد توانمندیها و شکوفا نمودن استعدادهای ذاتی، استخدام افراد لایق که طبق توان و تخصص خود به انجام امورات مورد نیاز جامعه بپردازند صرفنظر از این که در فهرست کدامیک از طبقات جامعه قرار دارند امکانپذیر خواهد بود، و یا به تعبیری دیگر، الغاسازی کامل امتیازدهیهای متداول میان انسانها. بدون شک نگاهی که نهضت انبیاء به مقوله عدالت اجتماعی با تمامی ملزومات یادشدهاش دارد کاملاً پذیرشگرانه و معترفانه میباشد؛ زیرا در مکتب آنان کلیهی طبقات و گروههای درون جامعهای، در یک سطح و با یک چشم دیده میشوند، و بر همهی امتیازهایی که اشراف و اعیانها خودبزرگپندارانه و برتریجویانه برای خودشان قائل بودند خط بطلان کشیده شده است، و لذا بدین خاطر که تساوینگری و شایستهسالاری در مکتب آنان از اصالت برخوردار است، ما میبینیم که این استکبارطلبان و استثمارگرانند که به درازای تاریخ بشری، نخستین کسانی هستند و حتی دشمنیهای عمیقی را با فراخوان پیامبران به راه انداختهاند.
به طور مثال اگر در رسالت اولین فرستادهی خدا جهت اصلاح انحرافات درون جامعهای یعنی حضرت نوح (ع) اندیشه میکنیم. نکات اشارهشدهی فوق را کاملا اثبات شده خواهیم یافت، و تلاشهای مجدّانهی نهضت پیامبران در راستای تحقق عدالت اجتماعی را با تمام وجود احساس میکنیم، که در آن، هیچ تفاوتی میان دارا و ندار، وجود ندارد و تفوق گروهی برخی از گروههای اجتماعی بر دیگری، محلی از اعراب نمیتواند داشته باشد. آری طبقهی اشراف، که خود را برتر و بالاتر از ضعفا و محرومین میدانستند و نقطهی مشترکی میان خود و آنها قائل نبودند، و هر دم با دیدهی حقارت به نوح و اتباعش مینگریستند، و نسبت به او و پیروانش چنین نظر میدادند: ما تو را انسانی عادی جز خودمان نمیبینیم و همچنین کسانی را که از تو تبعیت کردهاند جز گروهی اراذل سادهلوح نمیپنداریم. این گونه با جواب شفافانهی نوح مواجه میشوند که در آن قاطعانه به رد هر نوع امتیازدهیهای طبقاتی متداول در میان آنها میپردازد که از نحوهی نگاه و نظرشان چنین برمیآید به نوح پیشنهاد داده باشند به آن شرط که فقرای پیرامونش را از خود دور سازد دعوت ایشان را لبیک میگویند، و به او ایمان میآورند و لذا خطاب به آنان میگوید:
«وَمَا أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ. وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ» (هود/۲۹-۳۰ )
«و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از مجلس و همدمی خود به خاطر شما ) نمیرانم. آنان (در روز قیامت) خدای خود را ملاقات میکنند (و اگر آنان را برانم در آن وقت از من شکایت میکنند) . و امّا من شما را گروه نادانی میدانم. ای قوم من ! اگر من مؤمنان (فقیر و به گمان شما حقیر) را از پیش خود برانم ، چه کسی مرا (از دست انتقام خدا میرهاند و) در برابر (مجازات شدید) الله یاری میدهد ؟ (هیچ کسی). آیا یادآور نمیشوید»
وی در ادامهی اظهاراتش و در قسمت پایانی بیاناتش، بازهم به رد آن دیدگاهی میپردازد که اشراف، با قوت پشت سر آن ایستاده بودند و لزوم توجهورزی به امتیازدهیهای طبقاتی را مورد تأکید قرار میدادند بدین ترتیب ایشان از دریچهی ابتدا و انتهای کلامش، بنیان ضد بشری تفکر طبقاتی مورد حمایت اشراف و استکبارگرایی را فاقد هر نوع ارزش و اعتباری قلمداد میکند، و دفاعیات جانانهای از همان مستمندانی صورت میدهد که در نگاه آنان از کمترین جایگاهی برخوردار نبودند، و با دیدهی تحقیر بدانها مینگریستند. به این سخنان توجه فرمایید:
«وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَن یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْراً اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ »(هود/۳۱)
«من به شما نمیگویم که گنجینههای (رزق و روزی) خدا در دست من است (و هرگونه که بخواهم در آن تصرّف میکنم و کسانی را که از من پیروی کنند، ثروتمند میسازد) و به شما نمیگویم که من غیب میدانم (و آگاه از علم خدا میباشم و از چیزهائی باخبرم که دیگران از آنها بیخبرند) و من نمیگویم که من فرشتهام . و من (هرگز برای خوشایند شما) نمیگویم آنان که در نظر شما خوار میآیند ، خداوند هیچ گونه خوبی و نیکی بهره ایشان نمیسازد (و اجر و پاداش فراوان و قابل توجّهی بدانان عطاء نمیکند . من جز ایمان و صداقت از آنان نمیبینم و من مأمور به ظاهر) و خدا از چیزهائی که در اندرون دارند آگاهتر (از هر کسی) است. (اگر آنچه شما دوست دارید بگویم و بکنم) در این صورت من از زمره ستمکاران (به خود و به دیگران) خواهم بود»
بنابراین در مکتب پیامبران، معیار وجاهت و برتری، و همچنین ارزش حقیقی انسانها همان تقوا و درون پیرایهگی و آن میزان فرمانبرداریای که از فرامین الهی صورت میگیرد به اضافهی کارهای مفید و ارزندهای که افراد از خود بر جای میگذارند قرار داده شده؛ زیرا این ارزشهای معنوی و اخلاقی و آن حد از لیاقت و استحقاقی که فرد در پیشگاه خداوند کسب مینمایند محک ارزیابی شخصیتی برایش تلقی میگردد. پس آن جامعهی انسانی که مورد قبول خداوند است جامعهای است که انسانها در آن حقوق و واجبات، مساوی هستند. برتری و احترام کسی بر دیگری، تنها بر اساس علم و تقوی و پرهیز از فساد، و خدمات و نیکوکاریهایی است که در حق مردم انجام میدهد و لذا میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ » (حجرات/۱۳)
شایان ذکر است بگوییم نهضتی که دفاع همه جانبه از ضعفا و بیچارگان و اندیشهی بازپس گیری حقوق آنان از اقویا و اقتدارگرایان را در صدر برنامههای عملیاش قرار داده، و شایستهسالاری را ملاک ارزیابی شخصیتی واقع نموده خیلی طبیعی است که نه فقط خوشایند اشراف و قدرتطلبان نباشد؛ بلکه در راستای امتداد نگاه تحقیرآمیز و استعبادی خود بر تودههای رده پایین و بیبضاعت جامعه، در ستیز بیامان با پیامبران و دعوت برابری طلب آنان هم قرار گیرند؛ طوری که حتی علاوه بر نهضت پیامبران به درازای تاریخ بشری استثمارگران و برتریخواهان، در برابر هر نوع حرکتی که از سوی مصلحین اجتماعی هم خارج از دایرهی چارچوبهای دعوتی مکتب پیامبران، به راه افتاده باشد یا مخالفتهای سرسختانهی خود در مقابل آن بایستند، و تمامی تلاشهایشان را جهت عقیم گذاشتن فعالیتهایش به کار ببندند مثلاً در «دایرۀ المعارف لاروس» چنین آمده که در سال ۱۷۹۸٫م. در توزیع و تقسیم مقام و منصبهای عمومی و نظارت بر آنها، هیچگونه عدالت و مساواتی در میان نبود بدین خاطر لوئی شانزدهم، با تمام توان خود درصدد اجرای اصلاحاتی درآمدند که خواستهی مردم بود؛ اما با وجود مقاومت شدید در برابر رهبران دینی و طبقهی اشراف با شکست مواجه شدند، جای بسی تعجب است که در نگاه برخی از دیانتهای تحریفی و فلسفی هم، به جای حرکت در مسیر اصلاح اجتماعی و تثبیت پایههای عدالتمداری و شایسته سروری، اهمال و نادیده گرفتن معیارهای حقیقی ارزیابی شخصیتی، کاملاً مشروعیتی دینی بخشیده شده و صبغهی مذهبی آن را مورد تأکید واقع نمودهاند به طور مثال: در دین تحریفشدهی یهود، امتیازهای طبقاتی به رسمیت شناخته شده است و در اجرای قانون، میان یهودیان و غیریهودیان تفاوت قائل هستند، و برای مشروع بودن این تفکر طبقاتی هم توجیهاتی مذهبی تراشیدهاند از جمله میگویند: سایر نژآدها و اقوام، غلامان و غلامزادگان ما هستند و خداوند آنها را برای نوکری یهود آفریده و آنها باید مطیع و فرمانبردار باشند ما حاکم و فرمانروا.
در دیانت فلسفی براهمیت هم چنین چیزی مشهود است. براهمه هندوها را به چهار طبقه تقسیم کردهاند که در صدر این تقسیمبندی، کاهنان و رهبران دینی واقع شدهاند و در قعر آن، کارگران و خدمتگزاران، که از آنها به (نجسها) تعبیر میکنند قرار دارند. این جدول طبقاتی ظالمانه بدین ترتیب است:
۱- برهمنان: روحانیان و طبقهی مذهبی
۲- کشاتریاها: شاهزادگان و جنگجویان
۳- ویشیاها: طبقهی بازرگانان و دهقانان
۴- شودرها: طبقهی کارگران و خدمتگزاران
معاشرت افراد هر طبقه با طبقات دیگر و ارتباط و ازدواج آنان با یکدیگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود به خصوص طبقهی اخیر، که حق هیچگونه تماسی با افراد سایر طبقات را نداشتند و مورد مجازات شدید قرار میگرفتند.
افراد طبقهی اخیر حتی حق نداشتند به قرائت کتابهای مقدس گوش فرا دهند و اگر فردی این مورد را استراق سمع میکرد سُرب مذاب در گوش او میریختند.
ناگفته نماند که از نقطه نگاه بزرگ تمدنی چون تمدن یونان هم اندیشهی امتیازدهیهای طبقاتی، و یا به تعبیری، تبعیضات طبقاتی، امری کاملاً متدوال و معمول میباشد از این رو در قوانین قدیمی یونان باستان «در بین کسانی که به اصل یونانی نسبت داده میشوند و کسانی که یونانی الاصل نیستند فرق گذاشته شده است، تمامی حقوق ملی و اجتماعی را برای دستهی اول در نظر گرفته و به ایشان اجازه داده تا دستهی دوم را به صورت بنده و بردهی خود درآورند. ملت رومانی هم در این مورد از یونانیها پیروی کردند و تا اندازهای در ظلم و خشونت از آنان جلوتر رفتند، و نه تنها در بین رومانیالاصل و غیر رومی فرق میگذاشتند؛ بلکه در بین خواص و عامهی رومیان نیز تبعیض میگذاشتند و حق رهبری و فرماندهی و ادارهی مملکت از آن طبقهی خواص بود و بر طبقهی عوام هم واجب بود که مطیع و فرمانبردار ایشان باشند.»
همچنین تا اواخر قرن هجدهم میلادی که انقلاب کبیر فرانسه در آن به وقوع پیوست سایهی این کابوس تحقیرآمیز ضد بشری، بر تعاملات اجتماعی تماماً حکمفرما بود، و هر روز دامنهی آن را هم گستردهتر میساختند؛ اما بعد از شکلگیری انقلاب مذکور بود که نظام بورژوای طبقاتی و امتیازدهیهای ناشی از آن، در دایرهی انحلال و پایانپذیری قرار گرفت که البته این خیزش برابریخواه بر فرد، حقوق فرد و دستاوردهایش همچو معیاری برای سنجش ارج اجتماعی، مصرانه تأکید نمود و باعث آن گردید که مردم اروپا به طور اعم، به تبعیت از آن بر ضد حکومتهای استبدادی قیام کنند، ولی جالب این است که قبل از هر مکتب دیگری مقولهی برابری طلبی و یکسانگری، در نهضت پیامبران از روندی همیشگی برخوردار بوده، و در واقع آن شعار برابریطلبی که در قرن بیستم مطرح گردید و در اعلامیهی جهانی حقوق بشر کلمات برابریخواهانهای بدین مضموم مندرج ساخته شد که میگوید: حقوق برابر و جداییناپذیر همهی اعضای خانوادهی بشری، و توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در جلسهی دهم دسامبر ۱۹۴۸٫م. هم به تصویب رسید چهار ده قرن پیشتر از حلقوم آخرین فرستادهی خدا محمد مصطفی (ص) بیرون آمد که بدون شک بازگفت ندای کل مجموعهی نبوت و رسالت به درازای تاریخ بشری میباشد، و در ضمن خطبهای که در دومین روز از ایام التشریق در (منی) آن را ایراد مینماید به بیان آن میپردازد که البته در طول مدت بعثت خودش هم، بارها بر آن تأکید کرده بود.
همان شعار برابریطلبانهای که در خطبهی تاریخی و بیادماندنی حجهالوداع که تمامی حقوق اولیهی انسانی را دربرداشت این چنین طرح میشود: (یا ایها الناس ألا ان ربکم واحد، ألا لا فضل لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی عرب، و لا لأسود علی أحمر، و لا لأحمر علی الاسود الا بالتقوی… ) «ای مردم! پروردگار شما یکی است پدر شما یکی است. بدانید هیچ فضیلت و برتری برای عرب بر عجم و برای عجم بر عرب، و برای سیاهپوست بر سرخ پوست و بالعکس وجود ندارد جز به وسیلهی تقوا.»
و اما آنچه جای تعجب و شگفتی است آن نگاه طبقاتی، که به جوامع انسانی از ابتدای شکلگیری مجتمعهای بشری بوده که از سوی اشراف و اقتدارگرایان با قوت حمایت میشده، و در طول تاریخ هم مدام از جانب منفعتطلبان دامن زده شده تا به امروز هم که شده در روزگاری که شعارهای پرزرق و برقی در ارتباط با حقوق مساوی خانوادهی بشری، گوشها را پر کرده و چشمها را خیره ساخته در برخی از نقاط دنیا تبعیضات طبقاتی اعمال میشود از جمله در ایالات متحدهی آمریکا که طبق نظامی دموکراتیک هم اداره میشود. و حتی رسالت گسترش دموکراسی و احترام به حقوق بشر را از وظایف اصلی خود هم میشمارد و به بهانهی نقض اصول دموکراسی گاهاً هشدار میدهد و در پارهای مواقع تهدید و بعضاً هم دخالت میکند. هنوز که هنوز است، در برخی از ایالتهایش سیاهپوستان از دست تبعیضهای ظالمانهی سفیدپوستان، و امتیازخواهیهای نژآدی مینالند و از بسیاری از حقوق انسانی خودشان محروم میشوند.
و اما در پایان بحث کنونی خواهیم گفت: با توجه به آنچه که در این بحث مطرح شد که راجع به اصلاحات اجتماعی پیامبران بود که در چارچوبهایی کاملاً روشنگرانه و مسالمتآمیز خود را نمایان میسازد آشکار است که جنبش برابریخواه پیامبران، مجدانه از طریق الغاسازی هر نوع امتیازدهیهای متداول، و تلاش در جهت ترسیخ مساوات در بطن تک تک گروههای کوچک و بزرگ جامعه، و همچنین اعتقاد به اصل شایسته سالاری که در فرآیند تکاملی همهی آنها عدالت اجتماعی به معنای حقیقی کلمه پدید خواهد آمد. امواج وسیعی از فعالیتهای پیگر اصلاح اجتماعی را در میان جوامع بشری، در طول تاریخ به راه انداخت که از این رهگذر توانست صلح و ثبات، سالم زیستی، امنیت و آرامش را در مقیاس وسیعی به پیکرهی جوامع انسانی تزریق نماید؛ و البته به نهادینه کردن چنین مفاهیمی در سطح جامعه هم بپردازد؛ زیرا به وسیلهی تلاشهای تحققگر مساوات اجتماعی نهضت پیامبران بود که از به راه افتادن بسیاری از جنگهای خونین طبقاتی، جلوگیری به عمل آمد. مسئلهای که کراراً و مراراً طوری که خارج از حیطهی شمارش میباشد در تاریخ مصیبتبار بشری اتفاق افتاده، حتی در دنیای مدرن معاصر هم که بشریت به لحاظ پیشرفت مادی در اوج تکامل و ترقی قرار دارد باز جنگهای طبقاتی متعدد و فراوانی به وقوع پیوستهاند، و در کمال تأسف، تفکر فسادانگیز کشمکشهای طبقاتی در آن دامن زده میشود، و برایش توجیهاتی علمی را هم میبافند، و در صدر اهداف و برنامههای خود آن را قرار میدهند.
هرگاه نگاهی به ابتدای برخی از اساسنامههایی بیندازیم که دیدگاههای رسمی مکاتب مادیگرا را منعکس میسازند خواهیم فهمید که با ذهنیت لجنخیز و نفرتانگیز جدالهای طبقاتی آغاز میشوند، و بر نبود هیچ نقطهی اشتراکی میان طبقات موجود جامعه، که از طریق آن میتوان ریشهی خیلی از خشم و خشونتها خشکانده شود، و نفرتهای طبقاتی و تعصبهای ناشی از جهانبینی طبقاتی را از میان برداشت تأکید مینمایند برای مثال: «مانیفست کمونیست (۱۸۴۸٫م) با این عبارت پرطنین آغاز میشود.» تاریخ همهی جامعههای بشری در گذشته و اکنون، تاریخ جنگ طبقات بوده است… و دوران بورژوازی کشاکشهای طبقاتی را ساده کرده است و… جامعه به دو طبقهی بزرگ دشمن بخش شده است… (یعنی) بورژوازی و پرولتاریا.
و یا در لابلای گفتههای پیشوایان مکاتب، تحریکات طبقاتی امری کاملاً مشهود و نمایان است. مارکس در کتاب «نقد فلسفهی حق هگل» هنگامی که میخواهد در خصوص طبقهی پرولتاریا توضیح دهد با الفاظی که تماماً در بردارندهی تحریکات طبقاتی میباشند به تبیین آن میپردازد و از پرولتاریا چنین یاد میکند: «طبقهای در بندهای سخت»
بدون شک عنوان شدههای ما در خصوص اصلاحات اجتماعی نهضت پیامبران که از طریق راهبردهای مسالمتآمیز عملی این بحث چشمانداز آن را مشاهده کردیم کوششهای مسالمتگرای جدال ستیز و منازعهگریز را طوری در معرض دید همگان قرار میدهد که برای دارندگان وجدانهای بیدار و صاحبان اندیشههای سالم جایی برای اغماض و چشمپوشی باقی نخواهد گذاشت. مگر میشود فعالیتهای این چنینی که در راستای خشکاندن و خنثی نمودن بخش عمدهای از خشم و خشونتهای رایج درون جامعهای و برچیدن بساط بسیاری از عامل نفرت و تعصب وارد عرصهی اصلاحات ثباتآور با رویکردی کاملاً روشنگرانه گردید از دید کسانیکه ذرهای انصاف را دارا باشند مخفی بماند؟
جواب این است که قطعاً خیر و به هیچ وجه و هرگز.
———————————
منبع: مبانی مسالمتگرایی و فرآیندهای سالمزیستی نهضت پیامبران/ مؤلف: سلیمان ملا / نشر احسان