در طول عمرم فقط ۸ نکته یاد گرفتم…
در طول عمرم فقط ۸ نکته یاد گرفتم…
نویسنده :الماس/ترجمه عثمان مرادی
استادی از شاگردش سوال کرد و گفت: شما چه مدت است که نزد من درس می خوانی و علم یاد میگیری؟
شاگرد جواب داد: ۳۳سال
معلم: در این مدت طولانی چه چیزهایی یاد گرفتی؟
شاگرد: ۸ نکته!!!
معلم از شنیدن این جواب ناراحت شد و گفت: (انا لله و انا الیه راجعون) عمرم را صرف تعلیم تو کردم حالا فقط ۸ نکته یاد گرفتی؟؟؟
ناچاراً معلم گفت: این ۸ نکته چیست؟!
دانش آموز:
نکته اول: وقتی به مردم نگاه می کردم، دیدم که هر کس رفیق یا رفقایی دارد، که وقتی پا به خانه قبر می گزارد او را تنها می گذارند. از این رو من اعمال خوبم را رفیق خود کردم تا در قبر نیز همراهم باشند..
نکته دوم: کلام خداوند متعال را ورق زدم به این آیه رسیدم که می فرماید:
(و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی المئوی) از آن هنگام با نفس خود به مبارزه پرداختم تا بر اطاعت پروردگارم ثابت قدم شوم..
نکته سوم:آدمها را دیدم که نزد هر کدام چیز با ارزشی وجود دارد که سفت آنرا گرفته و از آن مراقبت می کند که مبادا از دستش بدهد، قرآن را مطالعه کردم، می فرماید:(ما عندکم نفید و ما عند الله باق)، بعد از آن هر چیز با ارزشی که به دست آوردم، به پروردگارم سپردم تا خود از آن برایم محافظت کند..
نکته چهارم: وقتی به انسانها نگاه می کردم متوجه شدم، که هر کدام به چیزهایی از قبیل ثروت، زیبایی، مقام و نژاد افتخار و مباهات می کنند در این فرموده خالقم تدبر و تامل کردم که می فرماید:(ان اکرمکم عند الله اتقاکم) بعد از آن ترس از خدا و تقوایم را افزایش دادم تا نزد پروردگارم محترم و مکرم باشم..
نکته پنجم: مردم را مشاهده می کردم که برخی از آنها به همدیگر تهمت می زنند و یکدیگر را لعنت می فرستند و منشاء این احساسات ناپاک هم چیزی جز بخالت و حسادت نبود با این آیه از کلام پروردگارم برخورد کردم ( نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا) از این رو از حسادت دوری کردم و برایم روشن شد که قسمتم را خداوند تعیین کرده است، پس دیگر حسادت چرا، کینه و عداوت و دشمنی چرا..
نکته ششم: بعضی از مردم را د یدیم دشمن هم هستند و بعضی از آنها به هم نوعان خویش ستم می کنند و آنها را از بین می برند، پروردگارم می فرماید: (ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا) از دشمنی و ستمگری نسبت به مردم دور شدم و خود را برای دشمنی و جنگ با شیطان آماده کردم..
نکته هفتم: می دیدم که مردم برای کسب رزق و روزی خود را به آب و آتش می زنند و بسیاری از اوقات هم اهمیتی به حلال و حرام بودن آن نمی دهند، خداوند نیز می فرماید: (و ما من دابه فی الارش الا علی الله رزقها)، فهمیدم که من نیز یکی از آفریده های پروردگارم هستم، از همین رو خود را مشغول رزقی کردم که خداوند به من عطا کرده است..
نکته هشتم: مردم را می دیدم که به افراد دور و بر خود توکل می کنند و یا پشت به ثروت و زمین و تندرستی و قدرت و … می بندند، و خداوند می فرماید: (من یتوکل علی الله فهو حسبه)، از این جا بود که امید به هر چیزی را از دل بیرون راندم و فقط به خداوند عظیم الشأن توکل کردم..
برگرفته از مجله ئاینده شماره ۱۶۷