كردستان

عشایر کرد در اوایل اسلام

عشایر کرد در اوایل اسلام

پروفسور محمد امین زکی / ترجمه: حبیب الله تابانی

در چند قرن پس از ظهور اسلام، از سرزمینی به نام قوم کرد(کردستان) نام برده نشده است و در دوران حکومت خلفا، از روی تقسیمات اداری و سیاسی، سرزمین های کردنشین به مناطقی نظیر زوزان، خیلات، ارمنیه،آذربایجان، جبال، فارس، جزیره، عراق و بلادالروم و … تقسیم می شدند. به همین جهت بحث بخصوصی به نام کرد و کردستان، در نوشته های سیاحان و جهانگردان غرب دیده نمی شود. فقط در زمان سلجوقی ها است که گاه گاه، از قسمتی از سرزمین های کردنشین(کرمانشاه و شاره زور) به نام کردستان نام برده شده است. مورخین عرب برخلاف جهانگردان، بنا به بعضی از مسائل تاریخی و یا جغرافیایی، کمی بیشتر در مورد کرد صحبت کرده اند. مسعودی(۳۳۲-هجری) و استخری(۳۴۰-هجری) بیش از دیگران در مورد کرد، معلومات منظم و مدونی به دست داده اند.

مسعودی در کتابش به نام مروج الذهب، از عشایر زیر صحبت می کند:

در منطقه ی دیناور و همدان عشایر                 شه جان

در ناحیه ی کنگاور از عشایر                           ماجوردان

در ناحیه ی آذربایجان از عشایر                       هازبنی و سارات

در ناحیه ی جبال از عشایر                            شادانجان و لازبا وباریسیان،جلالی،جبارکی، جوانی و موستاکان.

در ناحیه ی سوریه از عشایر                          دابابیلا…

در منطقه ی موصل و کوه جودی از عشایر        یعقوبی و جوزکان

البته همین مورخ(مسعودی) در کتاب دیگرش به نام التنبیه، از عشایر دیگری هم به نام بازینجان صحبت می کند.

استخری در صفحه ی ۱۱۵ کتابش، از ناشاویرا و یوزیکان و کیکان که ناحیه ای در حوالی مرعش امروزی بوده، صحبت می کند و در بحث از وطن و مأوای کردها هم از نواحی زیر نام می برد:

فارس، کرمان، سجستان،خراسان، اصفهان، جبال، ماه کفار، ماه بصره، ماساباذان، همدان، شاره زور، داراباد، سمغان، آذربایجان، ارمنیه، ارران، بایلاکان، باب الابواب، جزیره، سوریه، الثغور.

با این حساب، می توان گفت که در تمام سرزمین های اسلامی، عشایری از مردم کرد وجود داشته است. مثلا" نام یکی از دروازه های قلعه ی برزعه که بر ساحل رودخانه ی کورا در شرق تفلیس قرار داشته، باب الاکراد بوده است و این امر از طرف ابن مسکویه تأیید شده و می نویسد: در زمان استیلای روس ها بر این شهر، جزو همراهان حاکم این قلعه که فرار کرده بودند، عده ای کرد وجود داشته است. یعقوبی و استخری، هر دو می نویسند که در نواحی اصفهان، عشیره ای کرد به نام بازینجان زندگی می کردند که شهری در کنار رودخانه ی ارس بوده، در خانه هایی که از (مور) ساخته می شد، می زیستند.

استخری در جایی دیگر(صفحه ی ۹۸)، صحبت از پنج رموم در فارس می کند و می نویسد: این رموم یا بخش، برای مناطق کردنشین تعیین شده بود. تمام این رام ها شهری مرکزی داشته اند و سرکرده ی کردهای این ناحیه، مأمور جمع آوری مالیات و رسیدگی به امنیت شهر و دیار خود بوده است. رام های پنج گانه ی سرزمین فارس عبارت بودند از:

۱- جلویا یا خود رمیجان که هم مرز اصفهان و خوزستان بود.

۲- لاوالی جان که بین شیراز و خلیج فارس قرار داشت.

۳- دیوان که در حوالی شاپور واقع بود.

۴- کاریان که در سمت کرمان قرار داشته است.

۵- شهریار که بر سر راه اصفهان واقع و به نام عشایر آن خطه، با زنجان خوانده می شد. قسمتی هم از این سرزمین جزو اصفهان بود.

استخری به دنبال این رموم، صحبت از سی و سه عشیره ی کرد فارس هم می کند که ابن هو قل به استناد دیوان الصدقه صفحه ی ۱۸۵ تا ۱۸۷ که مورد تأیید مقدسی هم هست، آنها را به شرح زیر نام می برد:

کرمانی، رامانی، مدثر، محمدی باشار، باکیلی،(مقدسی اینان را سالانی می خواند). بنداد مهدی، محمد بن اسحق، صباحی، اسحاقی، آذرکانی، شهراکی، تاهماداهنی، زایادی، شهراوی، مبارکی بنده داکی، خسراوی، زایخی، سفاری، شاهیاری،مهراکی، اشتمهاری، شاهونی،فراتی، سالمونی،سیری،آزاد دوختی، باراز دوختی، مطلبی، ماحالی، شاهکانی، کاحبی، جلیلی، و عده ی آنها را پانصد هزار می نویسد.

فارس نامه که در سال ۵۰۰ هجری نوشته شده است، می نویسد:

کردهای جلویا، دیوان لاوالیجان، کاریان و با زنجان که شاخه های مشهور کردهای فارس قدیم بودند، در جنگ های استیلای اسلام به کلی از بین رفتند و تنها عشیره ی آلاک به علت اسلام آوردن، نجات پیدا کرد و کردهای اصفهان هم توسط عضدالدوله دیلمی، به سرزمین فارس کوچانده شدند.

این نظریه ی فارس نامه، محتاج دقت و تحقیق بسیار است، زیرا بعید است ۵۰۰ هزار خانوار یک دفعه نابود شده باشند و این امر به هیچ وجه عاقلانه به نظر نمی رسد. امکان بسیار دارد که در عشایر دیگر قاطی شده و سپس قومیت خود را زنده کرده باشند، همان حالتی که سرزمین لرها دارد. این سرزمین در حقیقت همان ناحیه ی قدیمی (جلویا= کوگلو) است.

استخری به ذنبال جدول عشایر فارس، صحبت از عشیره ای به نام اللوریا می کند که همان لرها هستند. فارس نامه عشایر بزرگ شبانکاره ی فارس را جدا از کرد می داند ولی العمری در کتابش به نام مسالک الابصار، از عشایر شبانکاره ی جدا از کرد صحبت نمی کند. و این در حالتی است که شرفنامه، از حکومت شبانکاره ی جزو حکومت های کرد نام نمی برد. اما شبانکاره ها در حقیقت جزوی از قوم رامان بودند که استخری از آنها جزو عشایر کرد، نام برده است.

چنین به نظر می رسد که تفاوت هایی بین اکراد فارس با کردهای کردستان وجود داشته باشد. در ناحیه الزوزان که به نوشته ی معجم البلدان بین شهرهای موصل و خیلات و سلماس بوده، عشایر با شناوی و (بوختی= بوتان) می زیستند و قلاع فراوانی هم در اختیار داشتند. آنچه مسلم است اینکه بنابر آثار موجود، کردستان مرکزی امروز، از زمان های دور نیز موطن قوم کرد بوده است.

_______________________

تحقیقی تاریخی درباره کرد و کردستان

نویسنده: پروفسور محمد امین زکی

ترجمه: حبیب الله تابانی

انتشارات آیدین -۱۳۷۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا