اندیشه

رفع خطا و توهم درباره حکم به غیر قرآن

رفع خطا و توهم درباره حکم به غیر قرآن

نویسنده: سالم البهنساوی/مترجم:سالم افسری

ابن قیّم مسأله حکم به غیر قرآن را مانند نماز، در ضمن کفر عملی یا معصیت  ذکر کرده است و ان هم به دلیل این که در زمان ابن قیّم منبع قانون و قانون گذاری قرآن و سنّت بود وبر همین اساس اگر کسی بر خلاف قرآن و سنّت حکمی می داد به عنوان قانون گذار در برابر پروردگار به شمار نمی رفت بلکه مانند یک شخص قاضی در نظر گرفته می شد که بر خلاف حکم پروردگار و از روی هوی و هوس یا مصلحت و نه به دلیل کافر بودن حکم داده است.و علت این که ابن قیّم به غیر قرآن و سنّت را در زمرۀ کفر عملی و معصیّت بر شمرده همین است که تفصیل این مسأله به شرح زیر است.

جایگاه اعتقاد و جاهلیّت عمل

گاهی مراد از جاهلیّت مذکور در قرآن و حدیث نبوی ، اموری است که به کفر تعّلق دارند وبه همین دلیل است که به ان، جاهلیّت گفته می شود و گاهی مراد از جاهلیّت ، امور متّعلق به عمل و رفتار است که جاهلیّت نامیده می شود.

معنا و مفهوم جاهلیّت در قرآن کریم بر همین اساس است این کلمه چهار بار در قرآن ذکر شده که به ترتیب قرآن از قرار یر است:

۱         ) ظن جاهلیّت : این تعبیر در سورۀ آل عمران آیه (۱۵۴) به این صورت آمده است:

« طَآئِفَهً مِّنکُمْ وَطَآئِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»

ترجمه :

{ و گروه دیگری تنها در بند خود بودند و درباره خدا پندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهلیّت داشتند ( و بر سبیل انکار ) می گفتند : آیا چیزی از کار ( پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود ) نصیب ما می شود ؟ بگو : همه کارها ( اعم از پیروزی و شکست ) در دست خدا است . ( آنان در حین گفتن این سخن ) در دل خود چیزهائی را پنهان می دارند که برای تو آشکار نمی سازند . ( به خود ) می گویند : اگر کار به دست ما بود ( و یا : اگر برابر وعده محمّد ، سهمی از پیروزی داشتیم ، ) در اینجا کشته نمی شدیم . بگو : اگر ( برای جنگ بیرون نمی آمدید و ) در خانه های خود هم بودید ، آنان که کشته شدن در سرنوشتشان بود ، به قتلگاه خود می آمدند و ( در مسلخ مرگ کشته می شدند . آنچه خدا خواست – بنا به مصلحتی که خود می دانست – در جنگ احد شد ) تا خداوند آنچه را که در سینه ها دارید بیازماید و تا آنچه را که در دلها دارید خالص و سره گرداند ، و خداوند بدانچه در سینه ها ( از اسرار و رازها ) است آگاه است .}

وصف مذکور در این سوره به برخی از یاران پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوۀ اُحُد اختصاص دارد . وصف مذکور که توسط خداوند متعال به کار برده شده است بر کفر دلالت ندارد بلکه آن برحالتی از ناتوانی دلالت دارد که در هنگام شدت امتحان و ابتلاء گریبانگیر برخی از مؤمنان می شود به گونه ای که آنان را از معانی اطاعت و فرمانبرداری بدور ساخته و یا این که گمان می کنند که خداوند آنان را یاری نخواهدداد و در نتیجه، ناتوان و سست می گردند، که مراد از ظّن جاهلیّت  همین است . سیّد قطب دربارۀ جاهلیّت  مذکور می گوید: « این آیه بیانگر وضعیت تیراندازان است هنگامی که برخی از آنان در برابر وسوسه های غنیمت، ناتوان و سست گردیدند و با آنهایی که معتقد به اطاعت و فرمانبرداری مطلق ازاوامر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) بودند درگیر شند که سرانجامِ کار به تمرّد و نافرمانی آنان انجامید با این که آنها نشانه های پیروزی را، که دوست داشتند ، می دیدند. پس از یاران پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) به دو گروه تقسیم شدند: گروهی خواهان غنایم و منافع دنیوی، و گروهیخواهان اجر و ثواب اخروی بودند.» (فی ضلال القرآن: ۱/۴۹۷ط، دارلشرق)

سیّد قطبدر ادامۀ سخنانش پیرامون ظّن جاهلیّت و دربارۀ آنهایی که عاصی و متمرّد شدند می گویو:« امّا گروه دوّم که مشغول به خود بودند و از تصورات و افکار دوران جاهلیّت رها نشدند و خود را مطیع و فرمانبردار مطلق پروردگار قرار ندادند و باتمام وجود تسلیم قَدَر خداوند نشدند دارای ایمان ناپایدار ومتزلزل بودند.»( همان کتاب :۱/۴۹۵ط، دارالشروق)

خداوند متعال همین گروه از صحابه را این گونه توصیف می کند:« برخی از شما ها خواهان دنیا هستید» (آل عمران/۱۵۲) . همین گروه هستند که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ آنان فرمود:« به یارانم فحش و ناسزا نگوئید، به یارانم فحش و ناسزا نگوئید، سوگند به کسی که جانم در دست اوست اگ کسی از شماها به اندازۀ کوه احد در راه خداوند انفاق کند هرگز آن کوه طلا با مُدّ یا نصف مُدّی که آنها در اهه خداوند انفاق کرده اند برابر نخواهد بود.» (مسلم)

مُدّ نوعی پیمانه است که مقدار صدقه و زکاه بوسیلۀ آن، معیّن می شد و مقصود از نصف، نصف هر شئ است. بنابراین ، معنا ومفهوم این حدیث این است که در قرون بعد از عصر صحابه هیچ کس چه از لحاظ جانی و چه از لحاظ مالی به جایگاه ارزش جهادی صحابه و حتّی نصف آن جایگاه و ارزش دسترسی نخواهد کرد، حال آیا جاهلیّت برخی از یاران پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) جاهلیّت کفر است؟

۲         . ) حکم جاهلیّت : این کلمه در سورۀ مائده آیۀ (۵۰) ذکر شده است:

« أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ »

ترجمه :

{آیا ( آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی می کنند و ) جویای حکم جاهلیّت ( ناشی از هوی و هوس ) هستند ؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم می کند ؟}

این آیه در ارتباط با حمک و قانون گذاری است که خداوند متعال پیش از آن ، سه حکم راجع به این موضوع با این موضوع به این ترتیب ذکر کرده است:

« وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

{ . و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ( اعم از قصاص و غیره ) او و امثال او ستمگر بشمارند.}(مائده:۴۵)

«وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »

و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ، او و امثال او متمرّد ( از شریعت خدا ) هستند .( (مائده:۴۷)

 «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»

و ( بدانید که ) هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند . (مائده:۴۴)

معنا و مفهوم آیا مذکور یکسان است یرا الفاظ کفر و فسق و ظلام گاهی اوقات در معنای کفر حقیقی استعمال می شوند و گاهی در معنای کفر مجازی. یعنی : اعمال کافران که همان معصیت و گناهان می باشند و موجب خروج شخص از دایرۀ دین نمی گردند استعمال می شوند.

 سیاق آیه بیانگر مقصود هر آیه است که با تطبیق این قاعده ملاحظه می شود که مراد از الفاظ سه گانه، کفر حقیقی است سیّد قطب در شرح این موضوع می گوید:« صفت فسق به دو صفت کفر و ظلم پیشین اضافه شده است ومراد از این صفت، قومی دیگر و حالتی جدید، متفاوت از حالت اول نیست بلکه این وصف بیانگر صفتی زائد بر دو صفت کفر و ظلم پیشین است و گریبانگیر هر کس و هر نسل و قومی  می شود که به آنچه خداوند متعال نازل کرده است حکم نکند.»

کفر به وسیلۀ انکار الوهیّت پروردگار به انکار شریعت می انجامد وظلم و استبداد مردم را به تحکیم غیر شریعت پروردگار و ترویج فساد در زندگی آنان وا می دارد ، و فشق به خروج از منهج و روش پروردگار و پیروی وتبعیّت از دیگر روش ها منتهی می شود. فصل اول _ کفر الوهیت _ متضّمن همه این صفات _ ظلم و کفر و فسق_ است و همۀ آنها بدون هیچ گونه تفاوتی در مورد شخصی که به آنچه خداوند متعال نازل کرده و حکم نکند  منطبق است.» ( فی الظلال القرآن:۲/۹۰۱ط،دارالشروق)

سیّد قطب با این که ظّن  جاهلیّت را به نافرمانی تفسیر کرده است، اما ایشان در این جا به صراحت بیان می کند که مراد از  جاهلیّت مکور در آیۀ ،  جاهلیّت کفر است. او می گوید: گذشته بوده و هم  امروز وجود دارد و هم در آینده وجود خواهد داشت. این  جاهلیّت در همۀ زمان ها متضّاد و متناقض با اسلام است. و مردم در هر زمان ومکان یا شریعت پروردگار را بدون این که در اثر فریب و خواهش های نفسانی ، بخشی از آن را با تعطیلی بکشانند بطور کامل پا بر جا می سازند و کاملاً سلیم اوامر و نواهی پروردگار می باشند و بنابراین در دایرۀ دین خداوند متعال جای می گیرند، یا این که آنها تحت عناوین گوناگونی به قانونی که ساخته و پرداخته بشر است حکم نمی نمایند که البته آنان در این حالت در  جاهلیّت قرار دارند و در زمرۀ دین و آئین کسی خواهند بود که آن را اجرا می کنند و هرگز در دایرۀ دین پروردگار جای نمی گیرند.» ( فی الظلال القرآن:۲/۹۰۴ط،دارالشروق)

با توجه به آنچه گذشت ملاحظه می شود که مراد از  جاهلیّت در این آیه،  جاهلیّت پذیرش و اطاعت از احکام غیر الهی است. سیّد قطب بر خلاف آنهائی که به اقوال و گفته هخای او استناد می کنند او لفظ  جاهلیّت را بطور مطلق بکار نبرده است. بلکه ایشان در آغاز سخن خود می گوید:« جاهلیّت در چهار چوب این نصّ …» پس بدین ترتیب حکم مذکور در آیه ی ،  جاهلیّت پذیرش و اطاعت از غیر شرع خداوند متعال

 اختصاص دارد و اگر عبارت  جاهلیّت در جایی دیگر بکار رفته باشد بدین معنا نیست که مراد از آن ،  جاهلیّت کُفر است بلکه باید چهار چوب و سیاق حالتی را بطور مستقل در نظر گرفت و به جستجوی فرضیه ها و نشانه ها، برا ی یافتن  مراد از آیه که آیا منظور  جاهلیّت حکم است یا  جاهلیّت معصیت یا  جاهلیّت دیگری است، پرداخت.

۳. ) جاهلیّت تقلید و زیبا نمائی:

این تعبیر در آیۀ (۳۳) سورۀ احزاب با این نص آمده است:

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى»

و در خانه های خود بمانید ( و جز برای کارهائی که خدا بیرون رفتن برای انجام آنها را اجازه داده است ، از خانه ها بیرون نروید ) و همچون جاهلیّت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید ( و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید )

برای این که مشخص شود که آیا به موضوع کفر تعلق دارد یا معصیت؛ می بایست مفهوم تبرّج  جاهلیّت شناخته شود زیرا با این شناخت است که مفهوم کلمۀ  جاهلیّت هویدا می گردد که آیا مراد از آن،  جاهلیّت کفر است یا  جاهلیّت معصیت؟ در این مورد سیّد قطب را بخاطر این که ایشان جامعه مسلمانان را به جامعه جاهلی توصیف کرده  – و به همین دلیل از تهمت تکفیر مسلمانان به او نسبت داده شده است  – حکم و داور قرار می دهیم.

شهید سیّد قطب پس ا نقل آیۀ «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ » درباره مفه.م آن می گوید:« مفهوم آیه این نیست که زنان همیشه ملازم خانه باشند و هرگز از آن بیرون نروند بلکه این تعبیر بر نکته ای لطیف دلالت دارد وآن این است که خانه مرکز فعالیّت اصلی زنان است و ما عدای خانه استثناء است که زنان نباید خود را درگیر آن سازند و فعالیت خود را سنگین تر کنند بلکه می بایست به مقدار نیاز و ضرورت مورد استفاده آنان واقع شود. ( فی الظلال القرآن:۵/۲۸۵۹ط،دارالشروق) ایشان سپس آیه « وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى »را نقل می کند و در تفسیرش می گوید : « این آیه به حالت ضرورت خروج از خانه اشاره دارد یعنی این آیه پس از دستور به قرار دادن خانه به عنوان پایگاه اصلی، به ضرورت خروج از خانه برای زنان اشاره می کند. زن در دوران  جاهلیّت به خود آرایی و نمایش وسایل زینت  و آرایش خود می پرداخت حال آنکه اگر آن خودآرائی و نمایش زینت و آرایش در دوران  جاهلیّت  نخستین با آنچه که امروز در  جاهلیّت  کنونی رخ می دهد مقایسه شود ملاحظه می گردد که نمایش و زینت و آرایش در دوران  جاهلیّت  در مقایسه با آرایش  جاهلیّت  معاصر بسیار کم رنگ و ناچیز است و حتّی زنی که در آن دوران به یبا نمائی خود می پرداخت در مقایسه با زنان امروزی با حشمت تر و پاک دامن تر به نظر می رسد.

مجاهد می گوید: مقصود از تبرّج و خود نمایی زنان در دوران  جاهلیّت  رفت و آمد آنها در میان مردان بود.

قتاده می گوید: زنان باناز و کرشمه راه می رفتند و به همین علّت خداوند از آن نهی کرد  .مقاتل بن حیان می گوید: تبرّج و خود آرائی  زنان این بود که روسری را بر سرشان می گذاشتند امّا آن را دور سر و گردن گره نمی دند تا گردن بند و گوشواره و گردنشان نمایان گردد و منظور از تبرّج و خود آرائی در دوران جاهلیّت همین است

ابن کثیر در تفسیر خود می گوید : زنان در د.ران جاهلیّت سینه های خود را آشکار و چه بسا گاهی گردن و گیسو و گوشواره هایشان را نیز آشکار می ساختند که خداوند متعال زنان مؤمن را به حفظ حجاب و پوشش کامل  دستور داد. ( فی الظلال القرآن:۵/۲۸۶۱،۲۸۶۰ط،دارالشروق)

سیّد قطب در ادمه می گوید :« تبرّج و خود آرائی دوران  جاهلیّت که قرآن به درمان و اصلاح آن پرداخت تا دآثار و پیامدهای منفی اش از جامعه رخت بربندد و جامعه اسلامی از عوامل فتنه و انگیزه های فساد و بی بندو باری باشد و آداب و عادات و تصورّات و احساسات و عواطف جامعه در سطح بالایی قرار گیرد همین است. ( فی الظلال القرآن:۵/۲۸۶۱،۲۸۶۰ط،دارالشروق) از سخنان شهید سیّد قطب دربارۀ  جاهلیّت، هرگز مفهوم کفر و خروج ازدین بر نمی آیدو سخنان وی فقط به  جاهلیّت رفتار و آداب و رسوم یعنی : جاهلیّت اجتماعی اشاره دارد . ایشان می گوید: « آیه قرآنی به تبرّج و خود آرائی و خودنمایی اشاره دارد و این معنا را می رساند که تبرّج و خود آرائی و خودنمایی از آثار و پیامدهای  جاهلیّت است وهر کس که عصر  جاهلیّت را پشت سر بگذارد و تصورّات و ایده ها و عواطف خود را از تصورّات و ایده ها و احساسات  جاهلیّت بدور سازد او از  جاهلیّت گذر کرده است . جاهلیّت برهۀ مانی مشخص نیست بلکه آن، یک حالت معیّن اجتماعی با تصورّات و ایده های مشخص  برای زندگی است که این حالت و این تصورّات ممکن است در هر زمان و مکانی تحقق پیدا کند که در این صورت وجود آن حالت  و آن تصور، دلیلی بر  جاهلیّت خواهد بود.» ( فی الظلال القرآن:۵/۲۸۶۱،۲۸۶۰ط،دارالشروق)

۳     . ) تکبر و غرور  جاهلیّت :آخرین آیه ای که لفظ  جاهلیّت در آن استعمال شده آیۀ ۰۲۶) سورۀ فتح است خداوند متعال در این آیه دربارۀ حالت درونی کافران می فرمایند:

«إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجَاهِلِیَّهِ »

{آنگاه که کافران تعصب و نخوت جاهلیت را در دلهایشان جای دادند}

سیّد قطب در تفسیر این آیه مینویسد:« تعصب و نخوتی که، بخاطر عقیده یا منهج نبوده است فقط بر تکبّر و فخر و تجاوزگری و زورگویی مبتنی بود. آن تعصب و نخوتی که آنها را واداشت تا در برابر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهانش قد عَلَم کنند و آنان را از ورد به مسجالحرام منع کنند واز ورود قربانی ها به محلّی که می بایست در آنجا قربانی شوند جلوگیری کنند کافران عملاً عرف و هر عقیده ای را زیر پا گذاشتند تا مبادا قوم عرب بگوید که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) به زور وارد مکّه شده است. آنان در پاسخ به بانگ  جاهلیّت ، هر گونه عملی که در هر عرفی و هر دینی قبیح و شت است مرتکب شدند و حرمت خانۀ خدا را که به موجب قداست و برکتش زندگی می کردند نگه نداشتند.»

اکنون با توجه به این تفسیر و توضیح دربارۀ معانی  جاهلیّت است که می توان خطاب پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر را فهمید آنجا که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:« تو مردی هستی کهدر وجودت  جاهلیّت است» و آنهم بدین دلیل که ابوذر یک صحابی را بخاطر مادرش مورد تحقیر قرار داده بود .( بخاری باب ایمان)

مقصود ومراد از  جاهلیّت در کتابهای مودودی و سیّد قطب را بیاد بر اساس این ضابطه فهمید . لفظ کفر علیرغم آنکه مدلول ظاهرش خروج شخص از دایرۀ دین است امّا در برخی موارد دربارۀ اعمالی بکار رفته است که موجب خروج شخص از دایره دین نمی گردد، مانند ، جنگ مسلمانان با یکدیگر، تهمت دن در نسب افراد، سوگواری، مرثیه خوانی برای مردگان و آزار و اذیت همسایه. پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) این اعمال را به کفر توصیف کرده _ همان گونه که امام مسلم در باب ایمان نقل کرده است_ امّا مراد و مقصود پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) از این لفظ ، کفر عملی یا مجازی یا کفر نعمت است . هم چنین حمل لفظ  جاهلیّت بر معانی مذکور از باب أولی است . لفظ  جاهلیّت ممکن است در معنای  جاهلیّت کفر و اعتقاد و ممکن است در معنای  جاهلیّت معصیت بکار رود . تبرّج و خود آرائی و خودنمائی زن و هم چنین قول ابوذر به برادر دینی اش : ای فرزند زن سایه، چیزی جز  جاهلیّت معصیت نمی تواند باشد، هر چند این معصیت تکرار شود مادامی که از اعتقاد و قصد  جاهلیّت بدور است. یرا هر کس با این اعتقاد _ که دچار گناه یا خطا شده است _ اگر مرتکب گناهی شود مانند این که سرقت کند یا شراب بنوشد برگشت او به این معصیت یا دیگر گناهان و تکرار دوبارۀ آنها ، مستلزم کافر شدن او نمی شود یرا کفر هنگامی است که شخص، احکام و عقاید معلوم و ضوری شریعت را انکار نماید.

به همین دلیل است که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد زن مخومیّه که خیانت در امانت کرده و گردنبندی دزدیده بود حر سرقت را اجرا کرد و حد اردتداد و کفر را که قتل است در حق او جاری نساخت.

همچنین پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) در حق ما عز و زن غامدیه حد زنا_ نه ارتداد _ را اعمال کرد و حتّی به کسی که بعد از اجرای حد به زن غامدیه فحش و ناسا گفته بود فرمود:« این زن آن چنان توبه ای کرده است که اگر ساکنان زمین توزیع شود شامل حال همه می گردد.» حضرت علی (رضی الله عنه)نیز همین ضابطه را علیه خوارج اعمال نمود؛ خوارجی که در برابرش اسلحه کشیدند و با او و یارانش جنگیدند. ایشان سه مطلب را به آنان یادآور شد:( الفرق بین الفرق، ص۱۱، دارلآفاق، بیروت.)

۱ ) آغاز گر جنگ با شما نخواهیم بود.

۲) شما را از عبادت و ذکر پروردگار متعال در مساجد منع نخواهیم کرد.

۳ ) مادامی که دستهایتان در دست ماست شما را از غنایم منع نخواهیم کرد.

هنگامی که از حضرت علی (رضی الله عنه) دربارۀ کفر آنها شؤال شد او فرمود : از کفر فرار کردند و رها شدند.( ایثار الحق علی الخلق ص ۴۳۷)

بنابر این هر آنچه که در کتاب های سیّد قطب و مودودی دربارۀ پیدایش جاهلیّت جدید در میان امّت ذکر شده ، مراد از آن ، جاهلیّت معصیت است نه جاهلیّت کفر و اعتقاد . حتی اگر آن دو امام این موضوع را به صراحت اعلام نکرده باشندبر ما واجب است که دربارۀ آنان پندار نیک و حُسنِ نیت داشته باشیم ودر هنگام فهم و تأویل از آنچه نیک و پسندیده است پیروی نماییم چرا که خداوند متعال  در سورۀ اسراء آیۀ ۵۳میفرماید :

« وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ»

ترجمه :

{( ای پیغمبر ! ) به بندگانم بگو : سخنی ( در گفتار و نوشتار خود ) بگویند که زیباترین ( و نیکوترین سخنها ) باشد . چرا که اهریمن ( به وسیله سخنهای زشت و ناشیرین ) در میان ایشان فساد و تباهی به راه می اندازد.}

 بنابر این هر کس پندار دیگری در حق آن دو بزرگوار داشته باشد به آنان خیانت و بی حرمتی کرده است و به خرسی می ماند که می خواست برای دفاع از صاحبش سنگ را بر مگس بیندازد امّا آن را بر سینۀ صاحب اش انداخت.

آیا مراد سیّد قطب و مودودی تکفیر صحابه بود؟ یا اینکه مراد آنها فقط بیان کردن جاهلیّت رفتار و عمل است؟ پس التزام به فهم وتأویل نیک کهبدان اشاره شد واجب است.

—————————–

منبع: کتاب:نقد و بررسی اندیشۀ تکفیر / مؤلف: سالم البهنساوی/مترجم:سالم افسری / انتشارات :احسان/چاپ:اول ۱۳۸۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا