شعر و داستان

تو می دانی … و من می دانم

بانام و یاد خدا

تو می دانی … و من می دانم

نوشته : شهاب

بار الها تو می دانی که من کردارهای نیکی نداشته ام که به وسیله آنها به تو تقرب جویم.

و من هم می دانم که همه گناهان را جز شرکت را می بخشایی.

تو می دانی که از بدی هایی که از آنها نهی کرده ای، دوری نجسته ام.

و من می دانم که ما را جز به قدر توانایی به تقوی مکلف نکرده ای.

تو می دانی که آن چنان که شایسته مقام کبریایی توست بندگی را به جای نیاورده ام.

و من می دانم کسی که ذره ای ایمان در دلش باشد از آتش می رهانی.

تو می دانی با این که در معرض نسیم رحمتت بوده ام اما تیرگی های نفسم زدوده نشده است.

و من می دانم تو مرا از خاک و گل آفریده ای و در زمین جای داده ای و به وسیله شیطان آزموده ای.

تو می دانی من در امواج دریای طوفانی در حرکتم تا به ساحل امنیت و آرامشت برسم.

و من می دانم که در زندگی پای مرا در پابند زن و فرزند، نیاز و بیماری و اندوه ها کرده ای که مسیر حرکت مرا به سویت کند می کنند.

تو می دانی من مشتاق فرو شدن در ژرفای دریای اسرار توام و خواهان بهره مندی از فیض انوار تو.

و من می دانم در وجودم همراه نور خرد، تاریکی شهوت نهاده ای، و با فروتنی فرشتگان، گردن فرازی ابلیس و با بلندی آسمان هبوط زمین را و با زلالی خیر، تاریکی شر، با شعله آتش محبت دود هوا و هوس قرار داده ای.

تو می دانی من از سر صدق و شکسته بال و فروتن می خواهم به تو برسم.

و من می دانم از سر فضل و کرمت نه به واسطه کردار و استحقاق هر که را بخواهی برگزینی و در دوستی انتخاب کنی.

بارالها، این ها بخشی از چیزهایی است که تو درباره من می دانی و من درباره تو می دانم. آنچه را می دانم مایه شفاعت من قرار ده و در آنچه که درباره من می دانی و اگر چه می دانم که بی بضاعتم و امکاناتم ضعیف و اندک، تلاشهایم را در رسیدن به علم خود ناکام نگذار و آنچه را که درباره من می دانی سبب دوری من از خود مگردان و آنچه را که من درباره تو می دانم مانع رسیدن به خود قرار مده. بارالها تو می دانی و ما نمی دانیم و تو دانای استوار و بخشنده ای.

تو می دانی … و من می دانم

بار الها تو می دانی که من کردارهای نیکی نداشته ام که به وسیله آنها به تو تقرب جویم.

و من هم می دانم که همه گناهان را جز شرکت را می بخشایی.

تو می دانی که از بدی هایی که از آنها نهی کرده ای، دوری نجسته ام.

و من می دانم که ما را جز به قدر توانایی به تقوی مکلف نکرده ای.

تو می دانی که آن چنان که شایسته مقام کبریایی توست بندگی را به جای نیاورده ام.

و من می دانم کسی که ذره ای ایمان در دلش باشد از آتش می رهانی.

تو می دانی با این که در معرض نسیم رحمتت بوده ام اما تیرگی های نفسم زدوده نشده است.

و من می دانم تو مرا از خاک و گل آفریده ای و در زمین جای داده ای و به وسیله شیطان آزموده ای.

تو می دانی من در امواج دریای طوفانی در حرکتم تا به ساحل امنیت و آرامشت برسم.

و من می دانم که در زندگی پای مرا در پابند زن و فرزند، نیاز و بیماری و اندوه ها کرده ای که مسیر حرکت مرا به سویت کند می کنند.

تو می دانی من مشتاق فرو شدن در ژرفای دریای اسرار توام و خواهان بهره مندی از فیض انوار تو.

و من می دانم در وجودم همراه نور خرد، تاریکی شهوت نهاده ای، و با فروتنی فرشتگان، گردن فرازی ابلیس و با بلندی آسمان هبوط زمین را و با زلالی خیر، تاریکی شر، با شعله آتش محبت دود هوا و هوس قرار داده ای.

تو می دانی من از سر صدق و شکسته بال و فروتن می خواهم به تو برسم.

و من می دانم از سر فضل و کرمت نه به واسطه کردار و استحقاق هر که را بخواهی برگزینی و در دوستی انتخاب کنی.

بارالها، این ها بخشی از چیزهایی است که تو درباره من می دانی و من درباره تو می دانم. آنچه را می دانم مایه شفاعت من قرار ده و در آنچه که درباره من می دانی و اگر چه می دانم که بی بضاعتم و امکاناتم ضعیف و اندک، تلاشهایم را در رسیدن به علم خود ناکام نگذار و آنچه را که درباره من می دانی سبب دوری من از خود مگردان و آنچه را که من درباره تو می دانم مانع رسیدن به خود قرار مده. بارالها تو می دانی و ما نمی دانیم و تو دانای استوار و بخشنده ای.

بنده ات

شهاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا