محوی شاعر نامور کُرد را بشناسید
محوی شاعر نامور کُرد را بشناسید
نویسنده: عبدالعزیز کرمی
مقدمه:
نوشتن از حال و وضع شاعران کُرد همچنان که برای همه آشکار است، بسی سخت و تلاش فراوان میطلبد.
لذا در این راستا بیشتر محققان وپژوهشگران ادبیات کُردی بر این اصل پایبند بوده و هستند که زندگی اجتماعی و علمی و ادبی بزرگان را از لای نسخههای تاریخی بیابند واگر به چنین مهمی دسترسی ییدا نکنند تنها راه و روش بدست آوردن چنین اطلاعاتی، اشعار خود شاعر است. و گاهاً هم گوشهی چشمی به اشعار شاعران دیگر داشتهاند.
(محوی) شاعر نازک خیال ما هم از آن جمله شاعرانی است که باید زندگی اجتماعی و ادبی وی را از لابهلای اشعارش بیرون کشید، و به همین دلیل آثاری که از آن استفاده شده است هم دست به دامن اشعار شاعر و یا شاعران دیگر شدهاند و براین اساس جانب احتیاط را گرفته و راه پر پیچ و خم تحقیق را پیمودهاند، لذا خیلی سخت مینمود تا در پایان هر سطر منبع آن را ذکر نمایم و منابع در پایان تحقیق ذکر شده است،
دیوان «محوی» شاعر کُردی سرای ما مملو است از بیزاری و تنفر از آداب و رسوم وناشایستگیهای اجتماعی و فرهنگی، و آوردن این شعر دلیلی است بر ادعای ما که شاعر در این بیت بر تظاهر و بی دینی و ریاکاری صوفینماهای ریاکار میتازد و از آنها اظهار بیزاری میکند.
ریشێکی پان و تووکی بنا گوێ ، درێژ و لوول
سۆفی له دینی لاده به دیمهن له جوو ده کا
«محوی» شاعری نازک طبع، خوش قریحه، عاشق و همدم می وساقیاست، و خود را در میان شاعران کُرد با« نالی» و در میان پارسیگویان با حافظ مقایسه میکند، و حقیقتاً در این میدان گاهاً گوی سبقت را از آنها میرباید.
زندگی شاعر:
مُلا محمدپسر مُلا عثمان از نوادگان «شیخ رهش» یعنی مُلا عثمان که هم نام پدرش میباشد، در سلیمانی متولد شد ودر همانجا هم حیات را بدرود گفت. در بارهی سال تولد شاعر روایات گوناگونی شده است. محمدامین زکیبگ تاریخ نگار کُرد سال تولد وی را ۱۸۳۶ یا ۱۸۳۷(م) و کاکهی فلاح تاریخ تولد وی را ۱۸۳۱ یا ۱۸۳۲ دانسته است. و استاد علاءالدین سجادی میگوید که وی در تاریخ ۱۸۳۰ میلادی متولد شده است. در ابتدا تخلص وی (مهشوی) بوده که بعدها به (محوی) تخلص یافته است.
پدر شاعر خلیفه و مرشد طریقه سراجالدینی بوده است، محوی در سن هفت سالگی پای به مکتب گذاشته و اولین استاد وی پدرش بوده است و پس از آن برای تکمیل تحصیلاتش به «سنه و سابلاغ سفر کرده واز محضر استاد بزرگوار مُلاعبدالله پیرباب استفاده نموده است. و پس از آن به بغداد رفته است و در محضر فقیه بزرگوار مفتیزهاوی بهرهمند شده است و اجازه ارشاد فقهی را از وی دریافت نموده است. و امامت مسجداعظم بغداد را به وی سپردند، اما پس از ۳ سال دوری به زادگاهش بازگشت و در دستگاه قضای سلیمانی مشغول به کار شده است وپس از فوت پدرش امامت مسجد را برگزیده و مدرس حجره شده است . از شاگردان مشهور وی میتوان به مُلا علی قزلجی، مُلا محمود مزناوهیی، مُلا سعید افندی نایب اوغلی کرکوک و مُلاعزیز مفتی میتوان اشاره کرد.
«محوی» همه به مانند پدرش راه طریقت را انتخاب کرده و در زمان حیاتش خلیفه و نایب شیخبهاءالدین بوده است.
محوی سال ۱۸۸۳ (م) برای ادای حج به سرزمین حجاز سفر کرده و در راه برگشت به استانبول رفته وآنجا با سلطان عبدالحمید عثمانی دیداری داشته و نتیجه این دیدار ساختن خانقایی در سلیمانیه برای مریدان وی بوده است که هم اکنون همه به «خانقای محوی» مشهور است.
محوی تا پایان عمر مبارکش مشغل تدریس و پرورش شاگرد و خدمت به خلق خدا بوده است ودر سال ۱۹۰۶ میلادی در سلیمانیه دنیا را بدرود گفت.
شخصیت اجتماعی محوی:
همچنان که از شیوه ی فکری طریقت نقشبندیه پیداست، پایبندی به فلسفه و فلسفه گرایی از خصوصیات این طریقه است که احتمال میرود از هند و فلسفهگرایان آن ناحیه بهرهگرفته باشند و از طرف دیگر این طریقه در اصل حامی طبقات پایین جامعه بوده و بیزاری خود را از ثروت و مال اندوزی اعلام داشته است و همین تفکر ونیز مقابلهی دشمنان طریقت با وی، محوی را شهید راه آزادی و نوگرایی نموده و به درازای عمر شاعر، تنفر وی از ظلم و بیداد به چشم میخورد.
محوی شاعر قیام و یاغیگریاست، در سلیمانی زندگی کردهاست، شهرِ نارضایتی و هرج و مرج میان حق و باطل و ظلم و بیداد، که شاعر و درون شاعر را چون آتشفشانی به فوران وامیدارد منتقدان شاعر آنانیاند که از جامعه میمکند و خون مردم را در شیشه کردهاند و تنها کارشان ظلم به خلق خداست. و دیوان شاعر مملو است از طعنهزدن به شیخ و صوفی و زاهد و واعظ. و جالب اینجاست که محوی خود از نوادگان همین شیخ و واعظان است وباید در میان افکار وی بدنبال خواص هم گشت و حساب خرابکاران ریاکار را از آنها سوا کرد.
شاعر گوشه چشمی هم به اشعار و افکار حافظ داشته و همانند وی از ریاکاری زاهدان ریاکار اظهار بیزاری نموده است.
همین افکار رندانهی شاعر و این انتقادهای عالمانه وی چیزی نمانده که وی را به پای چوبهیدار ومرگ بکشاند و بعضی اوقات هم وی را از زندگی متنفر کرده است. دشمنی وی با طبقاتی از اجتماع از جمله مال اندوزان و ثروتمندان و ضدیت با ستمکاران و هیچ انگاشتن حاکمان برجستگی و اُبهتی خاص به شخصیت شاعر داده است.
دعوت به حقپرستی، تلاش و روح انقلابی وی، شاعر را آنچنان به وجد میآورد که بنیآدم را همدرد و همیار یکدیگر میداند واز همه میخواهد که خدمتگذار همدیگر باشند.
عهجیبم دێ له عه قڵی ئهو کهسه وا تێ دهگا مهرده
که چی وهک خان و خانم دائیما دڵ خۆش بێ دهرده
آری روح آزادمنش محوی حتی به وی اجازه نمیدهد. که در قبال آن محبتهای سلطان عبدالحمید عثمانی، وی را بستاید و یا از پیروزیهای وی بر یونان بگوید. محوی شاعری آزاد و آزادمنش و روحی بررگ دارد.
لابهلای تمام اشعار محوی پر از آرزوی جهانی پاک و مملو از عشق به خدا و دوری از مال و مکنت دنیا، و در کنار این تفکر هم حس کُرد بودن و پاسداری از زبان مادری خود را فراموش نکرده است.
افکار ملی گرایانه:
حقیقتاً در میدان ملیت و ملیگرایی، کُردگرایی «محوی» تا آن اندازه نیست که بتوان وی را با «نالی» و حتی «سالم» هم مقایسه کرد، و این انتقادی بر محوی است که میبایست به جهت روشن شدن وضع سیاسی آن زمان پس از نالی، اگر از ایشان سبقت نمی ر بود حداقل با وی همترازی میکرد. و آن جا هم که در چهاربیتی خود دم از کُرد و کُرد بودنش میزند تنها میتوان گفت که از نالی تقلید کرده است. باید گفت که اصلاً در دیوان محوی شعری یافت نمیشود که در ستایش ملیتش به گردپای اشعار نالی برسد.
محوی خود را خسته میکند و قصیدهای همانند قصیدهی بردیه به کُردی مینویسد و آنجا هم تنها خطابش کردهای مسلمان است، در کل محوی احساس ملیتی خود را به حداقل رسانیده است.
در کنار این همه انتقاد باید اعتراف کرد که محوی هم کُرد بوده وبه آن افتخار کرده است.
مذهب در افکار محوی:
محوی شاعر خداشناسی است، لغات عربی به وفور در اشعار محوی به چشم میخورد، گر چه اهمیت خاص نیز برای لغات کُردی قایل بوده است.
در میان اشعار مذهبی محوی ونالی هم تفاوت زیادی به چشم میخورد، محوی میخواهد در اشعار مذهبی خود به معجزات پیامبران بهای صد چندان بدهد، اگر چه نتوانسته است آنچنان که میبایست حق مطلب را ادا کند. اعتقاد به قضا و قدر در اشعار محوی به چشم میخورد، تا آنجا که محوی قضا و قدر را به زندگی مرتبط میکند که تمام دلایل را خنثی میکند وانسان را بردهی قضاء قدر مینماید و جبریت را قوت میبخشد.
در زمان حیات محوی جهاد بر علیه امپریالیزم تمام مسلمانان را فراگرفته بود، و این احساس و تفکر چون به استقلال ممالک اسلامی کمک میکرد. محوی را هم بر آن میداشت که اشعاری در این زمینه بسراید و مردم را به جنگ علیه امپریالیزم تشویق کند و محوی هم از کاروان بیداری اسلامی عقب نمانده است.
محوی فردی ماموستا و اهل و عظ و تدریس بوده است، و عقاید او در اشعارش موج میزند ودر میان تمام فرق اسلامی صوفیگری نشانهی شعری محوی است.
اشعار محوی:
استاد علاءالدین سجادی میگوید: «که محوی خود را مجبور به سرودن نکرده است و کلمات ثقیل و سنگین در شعرهایش زیاد است» اما تمام شواهد بر این است که محوی برای ابزار شعری نمانده است و دست به دامن لغات ثقیل و نا آشنا نشده است.
از نظر عروض هم محوی توانایی کاملی داشته و به آسانی به آن دسترسی داشته است.
و شاید نقد استاد سجاد ی تنها بر یک سری از شعرهای محوی است که فهم آن برای هر کسی آسان نیست اما این از خصوصیات شعری دورهی محوی است که اشعار دارای کلمات ثقیل و پرمعنا بوده است.
اشعار عارفانه و عاشقانه خود به خود نیاز به یک سری سازوکارها و تکنیکهای عروضی دارد که در شعر محوی به درستی به چشم میخورد، در دورهی شعری محوی تنها شاعرانی ساده و سلیس مینوشتند که میخواستند اشعار ملیگرایه بنویسند و مردم عام را به وجد و هیجان بیاورند.
وسرانجام باید گفت که محوی شاعری نیست که نتوان وی را در قله افتخار شعر کُردی قرار داد و در میان شاعرانی که شعر نالی را به اوج و عزت رسانند در کنار سالم و کُردی و شیخ رضا میتوان با افتخار از محوی هم نام برد.
محوی و قرآن و حدیث:
محوی شاعر تلمیح و اصطلاح است، به وفور میتوان در اشعار محوی به کلماتی برخورد که یادآور داستانی از داستانهای قرآن است.
محوی در اشعارش پایبند به بکارگیری آیات و کلمات و اصطلاحات قرآنی است:
ئازاری دام و ھهرکهسه کردی له گردی خۆی
ھێزم که ش جه ھه ننمه ( حماله الحطب )
و در کنار اصطلاحات قرآنی محوی گامی فراتر نهاده و احادیث پیامبر(ص) و نیز روایات را در آن وارد کرده است.
در بیشتر اشعارش احادیثی را مورد اشاره قرار و گاهاً حوادثی را با آن مقایسه میکند و حدیث و روایت را تلمیحی برای آن قرار می دهد:
وهختی نوێژی سهر جهنازهی بۆ شهھیدی عیشق دۆست
مهوج ئه دا ئهم ئاسمانانه له دهنگی ( اصلا )
که اشاره به حدیثی دارد که پیغمبر(ص) در زمان شهادت یکی از اصحابش میفرماید که لازم به نماز جنازه نیست و الان فرشتگان نماز وی را ادا میکنند.
همچنان که قبلاً نیز اشاره شد محوی شاعری صوفی پایبند، اما آزادمنش است، محوی شاعری غزل سراست و گاهی هم قصیده سروده است، اما شهرتش بیشتر با غزلیات وی است.
عشق در اشعار محوی:
شاید هنگامی که سیری در اشعار حافظ و کلیات شمس نمائیم، یاد غزلیات محوی بیافتم که عاشقی به تمام معناست و هرکس به نحوی از آن، تفسیر شایستهی فکرش مینماید و در حقیقت عشق در کلام محوی چیزی دیگر است تا جایی که زاهدان را به باد طعنه میگیرد. که از عشق چیزی سرشان نمیشود:
زاھید، خودا له ناوی بهرێ ،ناوی عاشقان
بۆچی دهبا ئهوهنده، خودایا، به بێ ئه دهب
محوی خود را گرفتار تیز عشق یار خود میبینند و میخواهد بگوید که معشوقهاش که خداست گوشهی چشمی همه به او بیافکند:
کوشتهی ئهو چاوهم له جهمعی کوشتهگان
خهنجهری موژگانی، من ( منھا ) دهکا
یا در جای دیگر یار و معشوقهی خود را به گُلی تشبیه میکند که او چون بلبلی واله و شیدای اوست و میخواهد مانند پروانه گرد صورت چون مومم نرمش بگردد.
وهک بولبول ئهو دڵه به گوڵی روو که روو دهکا
پهروانه یه زیارهتی شهمع ئارهزوو دهکا
شاعر عاشق را دعوت به پذیرش و تحمل ناهمواریهای راه عشق مینماید و از وی میخواهد که به زخم و درد عشق راضی بوده و حتی ناله هم سر ندهد و میخواهد بگوید که عاشق حقیقی کسی است که آنقدر سرمست میشود که از هوش میرود و اگر غیر این باشد عاشق نه بلکه نفهم و گیج است:
گهر ئاشقی له خوونی جگهر قووم ده ، دهم مهده
مهی خواره ، خام کاره ھه تا ھاو و ھوو دهکا
محوی عشق و اشکهای خود را مایهی رسوایی میداند و هیچ راز و رمزی در خود نمیبیند که آن را از مردم مخفی نگهدارد.
بهس بکه ئهی ئهشکی خوێنینم ، به غهممازی تهلاش
رازی عیشق و دهردی دڵ خۆ ھهر چی بوو کردووته فاش
وفاداری نیز همراه عشق از آن کلماتی است که ظرافت زایدالوصفی به شعر محوی داده است، و دائماً از وفاداری یارش دم میزند و اینکه او هیچوقت وی را تنها نمیگذارد. و همانطور که از این شعر پیداست، به نظر میرسد که شاعر میگوید یار من هرگز همدم کسی دیگر نمیشود چون یار او مانند آهوی در بیابان است وآهوی بیابان وفادار به هر کسی نیست و به این آسانیها دُم به تله نمیدهد.
به کهس نابێ بتی من ئاشنا قهت
غهزاڵهی بهڕ نیه رامی وهفا قهت
محوی و حافظ:
محوی همچنانکه از اشعارش پیداست توجهی خاص به اشعار شاعر فارسیگوی حافظ دارد و حتی افکارش از وی بی تأثیر نبوده است، در اشعارش از حافظ میگوید و واعظان را همچنان او ذم میکند و به ریا متهم مینماید:
به داوه وهعزی و، خۆشی بهتاوه یا حافیز!
له ھهڵقوڵانه کهلیکی دهم و لچی واعیز
یعنی خدا ما را محافظت نماید از بلای این واعظ که به وجد آمده و آب دهانش جاری شده و وعظش همه حیله و مکر است برای مردم بیچاره. و وقتی از حافظ میگوید اشاره به دیوان حافظ دارد، و یا در جای دیگر واعظ و زاهد را سرزنش میکند که آنقدر پرحرفی کرده است. آب دهانش راه افتاده است و ریشش را آلوده کرده است ودارد دلش به حال کتاب دم دستش میسوزد که چیی نمانده که تمام خیس شود و از بین برود.
لا لهغاوهی واعیز ئهمڕۆمهوج ئهدا، دهم پڕ له کهف
ریشی قیر وسیا، کتێبی وهعزهکهی بوو بهر تهرهف
و حتی گامی فراتر نهاده و از اطرافیانش میخواهد که برای وی از دیوان حافظ فالی بزنند واز او بطلبند که کی بیماری وی درمان میشود و همانند حافظ می و میخانه را درمان درد خود میداند:
دهفهرموێ که حهکیم و دوا مهیه و ساقی
ده گرنهوه له نهخۆشی منا کهوا «حافیز»!
محوی و شعر فارسی:
محقق بزرگوار کُرد محد مُلاکریم گر چه اشعار فارسی محوی را زیاد جالب نمیداند و بر آن نقد مینویسید، اما اشعار فارسی محوی پا به پای شعرهای کُردی وی دارای استحکام ادبی هستند و همان سوز و حال شعرهای کُردی را دارند.
اینجانب نتوانستم زیاد منبعی در رابطه با اشعار فارسی شاعر بیابم اما در این تحقیق جای خالی اشعار فارسی را حس کرده و برخود واجب دانستم تا یادی از آن بنامیم و برای حسن ختام مطلب هم بوده چند بیت از اشعار فارسی را بیاورم:
ای شکوه باغ حسن از سرو موزون شما
جان و دلها مست، عشق از لعل میگون شما
چون گدا شه گشته محتاج گدای کوی تو
صد فلاطون است سر در راه مجنون شما
گر برانی عدل باشد، و ربخوانی محض فضل
رانده وخوانده بهر حالیم ممنون شما
و در میان اشعار فارسی هم میتوان عشق را یافت که دل را بی کینه میکند و هوش از سر انسان میبرد:
بر سینهی عاشق اثر کینه حرام است
در کیش صفا لکهی آیینه حرام است
در مذهب ما گر همه انوار علوم است
یک نقطه بجز داغ تو در سینه حرام است
شاعرانی که از محوی گفتهاند:
عبدالرحمان بگ که وی را سالم صاحبقران نامیدهاند در شعری با افتخار از محوی میگوید و وی را سردستهی همه شاعران عشق باز و عاشق مسلک میخواند:
له عهرسهی ئهوجی عیشقت بازیدل ھهڵسا له دهورانا
به بهرقی پەرتهوی حوسنت پهڕی سووتا له تهیرانا
و ادامه میدهد:
که نالی تهوسهنی تهبعی به تهرزێ گهرمی جوستهن بوو
به چهوگانی غەیرهت گوێ دانشی دهر کرد له مهیدانا
که رهخشی تهبعی رامی ھاته سهر میقرازهکهی تهعلیم
ریکابی پای بۆسن «سالم» و «مهحوی» له دهورانا
محمدخاکی که شاعر صدهی نوزدهم میباشد در قصیدهای طولانی که پیغمبر(ص) را میستاید، از محوی هم یاد میکند و وی را چنین میستاید:
له جاڕ وخهرمهنی فهزڵ و کهماڵی «مهحوی»یا «خاکی»
خهریکی خاکه ڕۆیه ، گوڵ ده چێنێ دانه مۆرانه
شاعر روشنفکر کُرد حاجیقادر کویی هم در اشعارش از شایستگی و لیاقت محوی میگوید:
«سالم»و«مهحوی »«شێخ رهزا» و«خهسته»
شاعیرن، ھهر چواری بهر جه سته
و شاعر بلندپایهی کُرد کاک محمدناری، شعری هم وزن و قافیهی یکی از اشعار محوی سروده است و از فراغ مرگ محوی مینالد و از بیماری وی میگوید:
له به ر تیری موژهی ئه و شۆخه نهخشینه
له ھهرجێ دهنگی یا تهڵقینه ، یا یاسینه، یاشینه
لهداخی خاره ھهردهم شیوهنی بوڵبول بهسهر گوڵدا
له سهر ئه و وهجھهیه کهروی موحتاجی تاشینه
سیداحمد نقیب هم در سوگ محوی شعری سروده و در آن محوی را ستوده است:
دڵم ڕهش، رهنگ و روو زهرد و، سپی بوو، دیدهکهم ، چاوم
شهرابی که ئسی دنیا وا دهماغ و کهللھ می پڕ کرد
ئهوا یاران ھه موو رۆیین ، به بێ جێ من بهجێ ماوم
له بهر مهستی و سستی من ھه میشه کاس و تاسا وم
و شاعرانی چند از جمله شیخ احمد غه نی، علی کمال باپیر آغا، احمدبگ (حمدی) و گوران هم از محوی گفته و تواناییهای ادبی وی را ستودهاند که در این مختصر مجال توضیح بیشتر نیست.
سخن آخر:
هر کسی که با شعر و شاعری آشنا باشد ودیوان محوی را بگشاید واز خرمن پر از گل محوی گلی بچیند، متوجه خواهد شد که محوی شاعر توحید و عقیده و باور است و در میدان خداشناسی از جامی و مولانای رومی چیزی کم ندارد و وقتی به دوران پیغمبر(ص) هم برگردیم متوجه خواهیم شد که محوی به مقابله و مشاعره با حصان ابن ثابت برخواسته و اگر بخواهیم در میدان فلسفه و عشق و ذوق عارفانه او را نقد کنیم باید او را با حافظ و سعدی مقایسه کرد.
شاعر ما «محوی» در کل شاعر دین و دنیاست و مردم را به خداپرستی و تلاش برای پیشرفت تشویق میکند:چ
برا، فکری چرا، کیبریتی فرسهت تا له دهستایه
شهوی یهلدا له پێشه ، رۆژی عومرت وهخت, ئاوا بێ
منابع:
۱٫ مثژووی ئهدهبی کوردی – علاءالدین سجادی – بهغدا ۱۹۵۳ م.
- مثژوی وثژهی کوردی – صدیق بؤرهکهیی– ئینتشاراتی ناجی ۱۳۷۰٫
- دیوانی مهحوی . ملاعبدالکریم مدرس – محمدی ملاکریم – انتشارات کردستان ۱۳۸۵ (هـ.ش).
فهرست مطالب:
۱- مقدمه ………………………………۲
۲- زندگی شاعر…………………………….۳
۳- شخصیت اجتماعی محوی………………………۴
۴- افکار ملی گرایانه………………………۶
۵- مذهب در افکار محوی………………………۷
۶- اشعار محوی……………………………..۸
۷- محوی و قرآن و حدیث………………………۹
۸- عشق در اشعار محوی………………………۱۰
۹- محوی و حافظ……………………………۱۲
۱۰- محوی و شعر فارسی…………………..۱۳
۱۱- شاعرانی که از محوی گفته اند…………۱۴
۱۲- سخن اخر………………………….۱۶
۱۳- منابع……………………………۱۷
سلام کانال تلگرام مه حوی مان گرکه