نقدی بر قضاوت عبدالله مهتدی در باره اسلامگرایی
نقدی بر قضاوت عبدالله مهتدی در باره اسلامگرایی
نویسنده: استاد جلیل بهرامینیا
«… برای چندین دهه خاورمیانه در مقابل یک دوراهی شوم قرار داشت که هر دو سر آن باخت بود: یا باید به رژیمهای استبدادی و اکثراً فاسد که ثبات را به قیمت نفی دموکراسی و نفی حقوق شهروندی مردم خود تأمین میکردند و اکثراً هم همپیمان آمریکا و دنیای غرب بودند تن در داده میشد و یا ظاهراً تنها آلترناتیو اسلامگرائی سیاسی بود که … تنها به معنای افتادن از چاله به چاه و سر سپردن به یک روند قهقرائی دهها ساله میتوانست باشد. انقلابات تونس و مصر نشان داد که این دوراهی و یا دیکوتومی دیگر در خاورمیانه به پایان خود رسیده است. گفتمان دموکراسیخواهی سرانجام و با تأخیری طولانی راه خود را به خاورمیانه استبدادزده و اسلامزده نیز گشوده است. ».
«سرانجام مردم این کشورها، شاید به استثنای مواردی چند، دارند متقاعد میشوند که اسلامزدگی پاسخ اسبتدادزدگی نیست.»
«انقلابهای تونس و مصر نه از منابر مساجد بلکه از دل تکنولوژی و ارتباطات مدرن، از دل اینترنت و فیسبوک و شبکههای اجتماعی زاده شد، این انقلابها نیروی معنوی و اخلاقی خود را نه با سر بریدن و انفجارهای انتحاری بلکه با شیوههای مسالمتآمیز و مدرن و مردمی کسب کرد و گفتمان آنها نیز نه تبلیغات تخدیرکننده، عوامفریبانه و موعودگرایانه آخوندی و دشمنجوئیهای مذهبی، بلکه گفتمان عدالت اجتماعی و دموکراسیخواهی بود».
«انقلاب اسلامی راهی به ترکستان است.»
«اسلامگرائی در دههها و سالهای گذشته فرصت یافت که چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، چه در شکل شیعه و چه در شکل سنی، خود را به مردم و بخصوص به نسل جوان این کشورها نشان دهد: حکومت طالبان با آن فجایع بزرگ، حرکات تبهکارانه القاعده که نه فقط تر و خشک را با هم میسوزاند بلکه هیچ افق روشنی هم برای آینده این جوامع جز نفرت و خشونت و جهاد علیه جهان وعده نمیدهد، کشتارهای کور و بیهدف الجزائر، تروریسم انتحاری در عراق که تحت نام «مقاومت» متأسفانه هنوز هم نزد عدهای تطهیر میشود»
فرازهای فوق بخشی از نوشتار عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله، است که تحت عنوان: « انقلاب مصر: پایان یک دو راهی در خاورمیانه» در سایتهای خبری متعدد منتشر شده است؛ گرچه زمان نسبتاً زیادی از انتشار این مقاله گذشته است و نقد آن نوعی نبش قبر مینماید، امّا چه باک که اوّلاً به تعبیر نظامی گنجوی، ما کُردها ضربالمثل دیرجُنبیدن هستیم و معمولاً هنگام رحیل، به فکر آخوربندی میافتیم: « به پیری میخورم بادم قدح خُرد/که هنگام رحیل آخور زند کُرد»! ثانیاً این مقاله بازتاب یک گرایش فکری فعال در سطح جامعه است و تأثیرات خاصی بر جامعهشناسی فکری و سیاسی کردستان دارد و تحلیل آن، تحلیل مسائل زندهی جامعهی کرد محسوب میشود.
هرچند من همواره در نظربازی با حریفان، از مصادرهی اسلام برای هویتبخشی به خویش حذر داشتهام و کوشیدهام که نقد رفتار سیاسی اسلامگرایان را نقد اسلام تلقی نکنم، امّا از زمان مطالعهی اولیهی این نوشته، نوعی آزردگی و حسّی از جنس دریغ، دغدغهی درونم شده است و آن اینکه خلاصهسازی کارکرد اجتماعی دین در رفتار بخش اندکی از مسلمانان و تعمیم آن به کل دین و تغافل از دیگر کارکردهای دین و دینداران، چه بهرهای از حقیقت و انصاف میتواند داشته باشد؟! به فرض صحّت عمومیت خشونت در میان اسلامگرایان، آیا انتزاع بشر از بستر تاریخ و اجتماع و حصر عوامل متعدّد شکلدهندهی رفتار بشری در عامل دین و تلخیص اسلام در منش و روش یک دسته از کل مسلمانان، منطقاً پذیرفتنی است؟! آیا تلاش اصرارگونه برای اسلامیزهکردن رفتار طالبان و القاعده و در همان حال، اسلامزدایی از انگیزه و انگیخته تودههای آزادیخواه مصر و تونس، نشان از تحلیل رهگشایانه دارد یا علامت تحریف عقدهگشایانه؟! آیا برای کسی که تاریخ را گواه درستی نظر خویش میگیرد، رواست چند لحظه بعد در برابر دیدگان همان تاریخ، رندانه دین را، که به شهادت بسیاری از آگاهان یکی از عوامل تاریخی حرکات عدالتجویانه، مهار خشونت و شکوفایی ذوق هنری نیز بوده است، در لفافهی «سر بریدن و انتحار» بپیچد و سپس بیاعتنا به واقعیات نقیض و از جمله، نمازهای جماعت و جمعهی تظاهرکنندگان، سهم آن در تکوین نیروی معنوی حتی بخشی از انبوه انقلابیون را کنار نهد؟ آیا بهتر نیست در عوض لجاجتانگیزی و تحلیلهای یکسویه، با در نظر داشتن روند تکاملی اندیشهها به موازات تحوّلات روزگار، به جای تحمیل خشونتطلبی و تروریسم به کلّ جنبش اسلامگرایی، اقبال اسلامگرایان به بازی دموکراتیک را به فال نیک بگیریم و از سوق دادن جامعه به سمت خشونت از طریق ترویج تضاد دیانت و آزادی دست برداریم؟! در شگفتم که بیش از سه دهه فرصت مطالعه و تجربه زندگی در فضای مدارا و آزادی نیز نتوانسته است نگرشهای خام مارکسیسم کلاسیک دربارهی دین را در میان بیشتر چپهای کُرد تعدیل کند و هنوز هم انکار فلسفی دین با انکار جامعهشناختی آن، ملازم انگاشته میشود! آقای مهتدی لابد نیک میداند که امروزه اسلامگرایانِ مشارکتجو در سپهر سیاست، یا به تعبیر ژورنالیستی: اسلام سیاسی، یکی از قویترین و برجستهترین واقعیات سیاسی در جهان اسلام و از جمله در کردستان است و نفی یا تشویه آن جز با عبور از مرزهای منطق و لغزیدن به دامان تعصّب و تحریف ممکن نخواهد بود و جز افزایش واگرایی در عرصهی اجتماع و تعویق شکلگیری فضای همزیستی، حاصل دیگری نخواهد داشت.
بنده در عین باور به قُدسیت و سعادتبخشی اسلام، معترفم که برخی از انواع تدیّن، بنا به علل متفاوت روانشناختی و جامعهشناختی، فاقد اصالت و کارکرد اصل دین بوده و در تضاد با حرمت و حقوق آدمیان قرار گرفته است و موارد فراوانی از نقشآفرینیهای منفی و حتی نفرتانگیز دینداران میتوان نشان داد؛ با اینهمه، تدیّن در تاریخ و جامعهی بشری منشأ خدمات فراوانی در عرصههای گوناگون نیز بوده است و اگر حصر کارکرد تدیّن در محدودهی آفات آن جایز باشد، تسرّی دادن اینگونه ارزیابی به علم، هنر، انسانگرایی، تکنولوژی و … قول به براندازی آنها نیز منطقاً رواست و مخالفت متدیّنانی چون بنده با علم و هنر و دموکراسی به استناد پیامدهای منفی آنها، نباید چهرهی مخالفان را ترش و خشمناک سازد!
اسلامگرایی سیاسی یا اسلامزدگی، فراتر از نگاههای تنگ و غرضآلود، بازگشت به سیر قهقرایی نیست و شواهد نظری و جامعهشناختی نشان میدهد که عاریسازی آن از عدالتجویی و دموکراسیخواهی و تلخیص عملکرد آن در خشونت و دشمنجویی، فقط پس از بدرقهی منطق و انصاف میسّر خواهد بود؛ اسلامگرایی سیاسی برآمده از عملکرد ظلمستیزانه و رهاییبخش پیامبران (ع) و آراسته به آرمان « لنخرج العباد من عباده العباد الی عباده الله و من جور الأدیان الی عدل الإسلام» است و در پویش عدالتجویانه خویش از هر نوع فرهنگ و ساختار همسو با این آرمان، حتّی اگر دستاورد غیرمسلمانان نیز باشد، استقبال و استفاده میکند؛ زیرا برابر آموزههای اسلام، مشروعیت روشهای ادارهی جامعه نه به منصوصیت یا هویّت آنها، بلکه به کاراییشان در تأمین مصالح مردم بر میگردد و لذا هر نوع شیوهی مدیریت جامعه که برآورندهی مصلحت عموم باشد، پذیرفتنی است و دموکراسی اگر به معنای برابری همهی شهروندان یک جامعه برای مشارکت و نظارت در تصمیمگیریهای مربوط به سرنوشت جمعی باشد، دارای توجیه فقهی و قابل گنجاندن در چارچوب دینداری است و مقبولیت و اِعمال آن، دقیقاً به عکس قضاوت آقای مهتدی، برآمده از تعالیم مساجد و ادامهی عبادت و جهاد است. گرچه امروزه و در شرایط ضعف تمدنی-سیاسی و واماندگی تکنولوژیکی جهان اسلام و خصومت رسانهای و سیاسی تمدّن برّاق غرب با اسلام، متهمسازی اسلامگرایان به استبداد و خشونت با هدف بدنامسازی و تحقیر آنان، به صورت نوعی مُد سیاسی و ژست روشنفکرانه درآمده و تا حدودی نیز در القای ناکارآمدی اسلامگرایان موفّق بوده است، امّا خوشبختانه غنای ارزشی و پویایی درونی اسلام از یکسو و سنگینی وزن اجتماعی-سیاسی حرکات اسلامی از سوی دیگر، آن اندازه هست که اسلامگرایان بیبهره از جذابیت هویتی را دچار یأس و عقدهی حقارت نکند و آنان را در خلق یا اقتباس اندیشهها و ساختارهای زندگی عزتمندانه با بنبست مواجه نسازد؛ بنابراین، متهمسازی اسلامگرایان به عوامفریبی و اندیشههای تخدیری و سیر قهقرایی، اگر نوعی دفاع روانی فرافکنانه و بازتاب هراس از پیروزی رقیب نباشد، قطعاً برآمده از زمانناشناسی و بیخبری از تحوّلات نوین جهان اسلام است.
برگرفته از اصلاح وب