شفاعت یعنی چه و چگونه است؟
شفاعت یعنی چه و چگونه است؟
نویسنده: استاد شهید ناصر سبحانی
در اینجا نکاتى چند در مورد «شفاعت» لازم به نظر مىرسد.
در مقدمهى این بحث مىگوییم: «شفاعت» به این معناست که کسى یا چیزى مؤید کسى یا چیز دیگر شود؛ مثلاً: فردى به تنهایى قادر به انجام کارى نیست و قدرت آن را ندارد؛ لذا فرد دیگرى در کنارش قرار مىگیرد و او را یارى و کمک مىکند و اینگونه پشتیبان او شده و او را تقویت مىکند. در اینجا مىگویند: آن فرد نیرومند «شفیعِ» آن فرد ضعیف شده است. به چنین کار و کمکى «شفاعت» گفته مىشود. اگر فردى با فرد دیگرى خصومت و دشمنى داشت و خود به تنهایى قادر بر شکست دادن او نشد و نتوانست خود را از دست اذیت و آزار او نجات دهد و در این صورت فرد دیگرى او را کمک کند و با کمک او دشمنش را شکست دهد و از اذیت و آزار او نجات یابد، در این صورت گفته مىشود: فرد ثالث (فرد سوم) شفیع شده و فرد ضعیف را شفاعت و تقویت کرده است.
این «شفاعت» به ترتیبى که اکنون بیان مىشود، هم در دنیا و هم در قیامت وجود دارد.
اگر شخصى از خوردن غذا خوددارى کند، طبق برنامه و قانون خداوند متعال کمکم گرسنه مىشود و پس از مدتى از بین مىرود. این برنامه و قانونى است که خداوند متعال [از روز ازل] مقرّر کرده است. فردى که در اثر گرسنگى در معرض نابودى و مرگ قرار مىگیرد براى نجات خود به چیزى نیاز دارد که به آن پناه برده و با این کار از مرگ و نابودى نجات یابد. نجات از مرگ در اثر گرسنگى برنامه و قانون دیگرى دارد که خداوند متعال آن را قرار داده است و آن خوردن غذا و سپس توکّل کردن بر خداست تا در آن تأثیر بگذارد و او را سیر کند([۱]).
چنین فرد گرسنهاى با پناه بردن به قانون «سیر شدن» که همان خوردن غذا و بعد توکل کردن بر خداست، در حقیقت این قانون را «شفیع» خود قرار داده و این قانون او را «شفاعت» کرده است و از مرگ نجات یافته است.
اگر فردى دچار گناه شد و در مسیرى غیر از مسیر خدا قرار گرفت و خود را به انجام اعمال زشت و ناپسند مشغول کرد، در این صورت چنین فردى مستحق خشم و غضب خداوند متعال قرار گرفته؛ یعنى در چارچوب قانون «خشم و عذاب» خداوند قرار گرفته است. حال براى نجات از این مشکل (بیرون آمدن از این قانون و دورى از خشم و غضب خدا) راه چاره این است که به قانون دیگرى که خداوند خود مقرر کرده است پناه ببرد و آن قانون «توبه و بازگشت» به سوى خداوند و تصحیح عقیده و انجام اعمال صالح است؛ یعنى به کار بردن سبب که همان توبه و …است([۲]). وقتى فرد گناهکار به سوى خدا بر مىگردد و توبه مىکند و مشغول انجام اعمال صالح مىشود و اسباب را به کار مىبرد، قانون دیگر خداوند متعال که همان قانون «بخشش گناهان» است او را از خشم و عذاب خداوند نجات مىدهد و در این زمینه او را پشتیبانى و حمایت مىکند؛ یعنى این قانون، «شفیع» آن فرد شده و نزد خدا براى او «شفاعت» مىکند تا او را از عذاب خدا که قانون دیگر خداست نجات دهد.
واضحتر این که: فردى با «انجام گناه» که یکى از «اسباب» است در دایرهى «عذاب خدا» که یکى از قوانین است قرار گرفته و با «توبه و بازگشت و انجام اعمال صالح» که جزو «اسباب» هستند خود را در دایرهى «بخشش و عفو» خداوند که یکى دیگر از قوانین خداست قرار مىدهد. پس قانون «بخشش و عفو»، «شفیع» او شده و او را از قانون «عذاب» نجات داده و در حقیقت او را «شفاعت» کرده است.
به همین ترتیب در هر کار و حادثهاى و در هر وضعیت و شرایطى دو قانون که قوانین خداوند متعال مىباشند مطرح و موجود است که یکى به انسان هجوم مىبرد مانند قانون بیمارى؛ وقتى که مسایل بهداشتى رعایت نشود و دیگرى پشتیبان و پناه و نجات دهندهى انسان است مانند قانون مراجعه به پزشک و به کار بردن دارو و خوردن آن و توکل بر خدا.
انسان موظف است براى محفوظ ماندن از نابودى و هلاکت، هم در دنیا و هم در قیامت، به آن قوانینى که خداوند متعال براى نجات او قرار داده است پناه برده و آنها را شفیع و پشتیبان خود قرار دهد. پس بنا به آنچه گفته شد روشن مىشود که شفاعت مربوط به آن قوانینى است که خداوند متعال قرار داده است؛ همانطور که خداوند – جلّ جلاله – مىفرماید: ﴿@è% °! èpyè»xÿ¤±۹$# $YèÏHsd﴾ [الزمر: ۴۴]. یعنى تمامى شفاعتها مربوط به خداست. او – جلّ جلاله – خود تصمیم گرفته است که فلان چیز پناه و پشتیبان فلان چیز دیگر باشد.
زمانى که فردى دچار معصیت و گناه مىشود و بعد توبه مىکند و به سوى خدا بر مىگردد، در این صورت خداوند متعال با قانون بخشش و رحمت و دلسوزى خود به او رحم مىکند و او را مىبخشد. در چنین وضعیتى بر مؤمنان و مسلمانان دیگر است که براى چنین فردى دعاى خیر کنند و دست به دعا شده و بگویند: خدایا! این شخص از مسیر انحراف و گمراهى برگشته و دست از معصیت و گناه کشیده و مشغول انجام اعمال صالح است و [بنا به قوانین خودت [مستحق بخشش و غفران توست پس ما هم از تو مىخواهیم که او را ببخشى.
چنین درخواست و دعایى، هم در دنیا مطرح و صحیح مىباشد و هم در آخرت و قیامت. خداوند متعال به بندگان صالح خود اجازه داده که براى یکدیگر چنین دعاها و درخواستهایى داشته باشند.
آنچه در مورد شفاعت گفته شد، همان چیزى است که هم در قرآن بیان شده و هم در بسیارى از احادیث صحیح ذکرش آمده است.
در قرآن و احادیث صحیح چنین آمده است که هرگاه فردى شایستگى و لیاقت بخشش و رضایت خدا را داشت [که چنین امرى نیز با توبه و بازگشت او به سوى خدا و انجام اعمال صالح میسر است]، خداوند متعال هم در دنیا و هم در قیامت به بندگان صالح خود اجازه مىدهد تا براى او دعاى خیر بکنند. خداوند در میان بندگان صالح خود به خصوص به پیامبران – علیهم السلام- و به ویژه به حضرت محمد بن عبدالله خاتم پیامبران صلى الله علیه وسلم اجازه مىدهد که براى بندگان صالح دیگر دعاى خیر کنند و براى آنها «شفاعت» نمایند. یعنى پس از این که خداوند معین کرد که چه کسى شایسته چه مقام و موقعیتى است، به آن بزرگواران به ویژه خاتم پیامبران صلى الله علیه وسلم اجازه مىدهد که براى – مثلاً:- فلان شخص دعاى خیر کنند و اینگونه دوستى و محبت خود را نسبت به او ابراز نمایند.
شفاعت غیر ممکن و شفاعت ممکن
براى این که مسئلهى «شفاعت» بهتر و بیشتر روشن شود، در اینجا به بیان نوع دیگرى از «شفاعت» مىپردازیم که انجام آن از دیدگاه قرآن غیر ممکن و بعید است و اگر فرد یا افرادى به آن معتقد باشند، براى خدا شریک قرار داده و در نتیجه از رحمت او – جلّ جلاله – محروم مىشوند.
در دنیا چنین مرسوم است که متخلفین از قوانین موجود در جامعه بازداشت و سپس دادگاهى شوند. مجرمى که دچار جرم شده، براى نجات خود وکیل مدافعى را گرفته تا او را کمک کند و نجات دهد. وکیل مدافع نزد قاضى رفته و سعى مىکند فرد مجرم و جرم او را به گونهاى جلوه دهد که از محکومیت و مجازات نجات یابد. اگر در این کار موفق شد چه بهتر، در غیر این صورت از راه دیگرى وارد مىشود و آن این که دست به دامن یک واسطه مىشود تا آن واسطه از هر طریق ممکن قاضى را راضى کند و مجرم را نجات دهد.
البته گاه گاهى نیز پیش مىآید که کسى واقعاً مجرم نیست و بىگناه است؛ اما قاضى چون «علم محیط بر اوضاع و احوال ندارد»، یعنى چون «جاهل» است، او را مجرم معرفى مىکند و حکم زندان یا… را برایش صادر مىکند. چنین فرد بىگناهى مجبور است براى نجات خود دست به دامن حامى و پشتیبان و وکیل مدافعى شود تا از این طریق واقعیت امر و بىگناهى او براى قاضى روشن شود و نجات یابد.
گاهى هم قاضى واقعاً مىداند که فردى بىگناه است؛ اما چون «تابع هوا و هوس و آرزوهاى نفسانى» خود است به هر دلیلى – مثلاً: تطمیع یا…- او را مجرم مىشناسد. در چنین حالتى فرد بىگناه دست به دامن واسطهاى مىشود تا از آن طریق از صدور یا اجراى حکم جلوگیرى کند. در دادگاهها و محاکم دنیایى و حکومتهاى جاهلى چنین چیزهایى زیاد به چشم مىخورد.
حال به خاطر این که مردم چنین فکر نکنند که دادگاه خدا نیز اینگونه است و در آنجا نیز چنین چیزهایى مطرح است، قرآن در بسیارى از آیات به این مطلب اشاره مىکند که در دادگاه خداوند نه پشتیبان و نه وکیل مدافعى وجود دارد و نه نیازى به واسطه و پارتى هست؛ زیرا حاکم آن روز تنها خداست و هیچ چیز بر ذات خداوند متعال پوشیده نیست؛ یعنى خداوند علم محیط بر همه چیز و همه کس دارد. در آنجا اینگونه نیست که فرد مجرم، غیر مجرم و غیر مجرم، مجرم و گناهکار شناخته شود و علیه یکى و به نفع دیگرى حکم صادر شود. از طرف دیگر خداوند متعال تابع هوا و هوس و آرزوهاى نفسانى نیست و اصلاً چنین مسائلى براى او – جلّ جلاله – مطرح نیست تا فرد بىگناهى را مجرم و مجرمى را بى گناه بشناسد.
علاوه بر این، هر آنچه فرشتگان و بندگان صالح خدا مىدانند، خداوند متعال خود، آنها را از آن مطالب آگاه کرده است؛ پس دیگر نیازى نیست که کسى نزد خدا برود و او را از واقعیت امر یا مسایل دیگر آگاه کند تا مبادا حکمى به ناحق صادر شود. واقعیت امر این است که نه چیزى بر خداوند متعال پوشیده است که نیاز به روشن کردن داشته باشد و نه خداوند متعال – معاذ الله – تابع هوا و آرزوهاى نفسانى است که کار نابجا و حکمى به ناحق صادر کند. به همین دلیل است که مىفرماید: در دادگاه خداوند جاى واسطهگرى نیست و نیازى به وکیل مدافع نمىرود و در آنجا از آنچه در دادگاههاى دنیایى مطرح است، خبرى نیست. در آنجا هر فردى در گرو اعمالى است که خود در دنیا انجام داده است و بر اساس آنها محاکمه مىشود و حکم صادر مىگردد. در آنجا هر فردى به تنهایى در دادگاه حاضر مىشود و جوابگوى اعمال و کردار خود است:
﴿öNßg=ä.ur ÏmÏ?#uä tPöqt ÏpyJ»uÉ)ø۹$# #·ösù ÇÒÎÈ﴾ [مریم: ۹۵]. «هر کدام از آنان (هر انسانى) در روز قیامت به تنهایى در حضور خدا قرار مىگیرد».
در دادگاه خداوند متعال، هر فردى بر اساس ایمان و عمل صالح یا بر اساس کفر و اعمال زشتى که در دنیا داشته است، محاکمه مىشود. در آنجا هر فردى به تنهایى در دادگاه حاضر مىشود و کسى به خاطر اعمال دیگران مؤاخذه نمىشود و هر کس در گرو اعمال خود است و در این زمینه به کسى کوچکترین ظلمى نخواهد شد:
﴿tPöquø۹$$sù w ãNn=ôàè? Ó§øÿtR $\«øx© wur c÷rtøgéB wÎ) $tB óOçFZà۲ tbqè=yJ÷ès? ÇÎÍÈ﴾ «آن روز به هیچکس هیچ ستمی نمیشود و تنها بهسزای اعمالتان میرسید.» [یس: ۵۴].
پس از اتمام دادگاهى و پس از این که هر کس بر اساس اعمالش محاکمه شد و سرانجامش مشخص شد، و پس از آن که درجات و جایگاه هر فرد در بهشت یا جهنم بر همگان مشخص شد و بندگان صالح خداوند فهمیدند که هر فردى مستحق چه مقام و موقعیتى است – که این هم بر اساس درجات اعمال او صورت مىگیرد-، خداوند متعال اجازه مىدهد که هر فرد صالحى بر اساس مقام و موقعیتى که دارد براى دیگران دعاى خیر کند. از طرف دیگر خداوند مىفرماید که بدون اذن و اجازهی او کسى نمىتواند لب به سخن بگشاید. حتّى فرشتگان که مأمور خداوند متعال هستند و مردم را به دادگاه احضار مىکنند، نمىتوانند کوچکترین سخنى بگویند. اگر قرار باشد اجازهى سخنى به کسى داده شود تنها این است که اجازه داده مىشود براى کافران درخواست لعنت و عذاب خداوند و دورى از رحمت و براى مؤمنان درخواست پاداش و جزاى متناسب با وضعیت و احوال آنها، شود.
فرد کافر به اندازهى کفر و اعمال زشتى که در دنیا انجام داده است مورد لعنت قرار مىگیرد و فرد مؤمن نیز به اندازهى ایمان و اعمال صالحى که در دنیا انجام داده است، از دعاى خیر بهرهمند مىشود. نه بیشتر و نه کمتر.
این همان شفاعتى است که در قیامت وجود دارد و خداوند متعال به آن اجازه مىدهد. اما شفاعتى غیر از این، که در آن نیازى به وکیل مدافع و واسطه باشد، نه تنها وجود ندارد و قرآن به وجود آن اشاره نکرده است؛ بلکه بر اساس قرآن هر کس به آن اعتقاد داشته باشد «مشرک» و «گمراه» است. بر اساس آیات قرآن [و احادیث صحیح] تنها کسى یا کسانى مشمول «شفاعت» پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم و سایر بندگان صالح خدا مىشوند که خود را از چنین اعتقاد و تفکرى نجات داده و هرگز چنین فکر نکنند که کسى به فریاد آنها خواهد رسید. هر فردى موظف است به خدا و برنامهى او – جلّ جلاله – ایمان داشته و مشغول انجام اعمال صالح و اداى مسئولیت و وظیفهی بندگى خود باشد. وقتى هر فردى وظیفهى خود را به نحو احسن انجام داد و به خداوند متعال توکّل کرد و به او امیدوار بود، در این صورت بدون اینکه خود بداند، بندگان صالح خدا برایش دعاى خیر مىکنند. اما اگر در مسیر صحیح بندگى خدا قرار نگیرد و چنین تصور کند که بدون ایمان و عمل صالح مورد شفاعت بندگان خدا قرار مىگیرد و آنها در قیامت به فریاد او خواهند رسید و او را از عذاب خداوند نجات خواهند داد، او در اشتباه محض و گمراهى به سر مىبرد و هرگز به آنچه تصورش مىکند نخواهد رسید.
چنین مشهور است که پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم به دخترش فاطمه ل فرمود: در فکر روز آخرت خود باش و چنین فکر نکن که چون دختر پیامبر خدا هستى، اگر هم عمل صالحى نداشته باشى، او به فریادت خواهد رسید. این را بدان و یقین داشته باش که اگر براى خود کار و عمل صالحى انجام ندهى از دست من چیزى برنمىآید. [و این مطابق همان چیزى است که خداوند مىفرماید:]
﴿#sÎ*sù yÏÿçR Îû ÍqÁ۹$# Ixsù z>$|¡Sr& óOßgoY÷t/ 7ͳtBöqt wur cqä9uä!$|¡tFt ÇÊÉÊÈ﴾ «آنروز که در صور دمیده میشود، آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند.» [المؤمنون: ۱۰۱]. زمانى که در شیپور دمیده شد و فرمان زنده شدن و حضور مردم در دادگاه خدا صادر شد دیگر نَسَبى در کار نیست. در آنجا خبرى از آن نَسَب و انسابى که در دنیا وجود داشت، نیست و در این زمینه از کسى هم سؤال نمىشود. یعنى در آن روز هر فردى تنها است و گفته نمىشود: فاطمه دختر محمد صلى الله علیه وسلم. یا فلان شخص پسر فلان بندهى صالح خدا. هر فردى به تنهایى و با ایمان و عمل صالح خود حاضر شده و براساس آن محاکمه و محاسبه شده و به آنچه که شایستهى اوست دست مىیابد. بعد از این که جزا و پاداش فرد مشخص و معلوم شد به بندگان صالح خدا اجازه داده مىشود که برایش دعاى خیر کنند.
این را هم باید بدانیم که انسان مسلمان نباید بیشتر از آنچه که خداوند متعال براى بندهاش مقرر کرده است براى او دعاى خیر کند؛ مثلاً: اگر فردى بنا به درجهى ایمان و اعمال صالحى که در دنیا داشته است، در یکى از درجات پایین بهشت قرار گیرد، تنها لیاقت و شایستگى این جایگاه و مقام را دارد؛ پس سایر بندگان صالح خدا [که به آنها اجازهى دعاى خیر و شفاعت داده مىشود] حق ندارند در دعاى خود از خداوند متعال بخواهند که درجهاى بالاتر از آن را به آن بنده ببخشد. همانطور که در دنیا اگر کسى چیزى نخورد بر او جایز نیست که از خدا بخواهد که او را سیر کند؛ زیرا در این صورت درخواست او به این معنى است که خداوند به خاطر آن فرد، برنامه و قانون خود را تغییر دهد؛ چرا که خداوند چنین مقرر کرده است که براى سیر شدن، انسان باید غذا بخورد. حال اگر فردى بدون خوردن غذا از خدا بخواهد که او را سیر کند، در حقیقت از خدا خواسته است که نظم و برنامهى جهان را تغییر دهد. انسانى هم که ایمان و عمل صالح ندارد اگر از خدا بخواهد به او رحم کند یا از فرد دیگرى بخواهد برایش از خداوند درخواست بخشش و غفران نماید، در حقیقت از خداوند خواسته است تا برنامهى خود را به خاطر او تغییر دهد. یا اگر فردى از خدا بخواهد که بیشتر از آنچه او مستحق آن است به او بدهد، چنین کارى غیر شرعى و غیر صحیح است. آنچه درست و صحیح مىباشد این است که براى هر فردى بنا به آنچه مستحق اوست دعاى خیر شود. این را نیز باید بدانیم که دعا هرگز چیزى بیشتر از آنچه خدا براى هر فرد مقرر کرده است، به انسان نمىرساند[۳].
این تنها خداوند متعال است که براى انسان معین مىکند که مستحق چه مقام و موقعیتى است. تنها پس از این مطلب و بر اساس مقام و موقعیت افراد است که بندگان صالح خدا مجاز هستند، براى یکدیگر دعاى خیر و درخواست شفاعت نمایند. در صدر همهى این بندگان صالح خدا که مجاز به شفاعت هستند پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه وسلم قرار دارد. این پیامبر بزرگ خدا صلى الله علیه وسلم به همهى مؤمنین علاقه دارد و همراه با سایر پیامبران – علیهم السلام – براى مؤمنین دعاى خیر مىکند و همگى از خدا مىخواهند که آنان را به آنچه که برایش تلاش کردهاند و مستحق آن هستند، برساند.
[شاید سؤال شود که: وقتى انسان به آنچه مستحق اوست مىرسد پس چه نیازى به دعاى پیامبران و … دارد؟ در جواب مىگوییم:] انسان باید این را بداند که اینگونه نیست که هر فردى که ایمان و عمل صالح داشته باشد باید نسبت به جایگاه خود در بهشت مطمئن باشد و دیگر به اراده و مشیت خدا توجه نکند و آن را فراموش کند و چنین معتقد باشد که این ایمان و اعمال صالح او را به خوشبختى مىرسانند. هرگز چنین نیست. – همانطور که قبلاً گفتیم: – براى سیر شدن دو چیز لازم است: یکى تهیهى غذا و خوردن آن و دیگرى توکل بر خدا. به همین ترتیب ایمان و عمل صالح نیز اسبابى براى رسیدن به سعادت و خوشبختى هستند و علاوه بر این، توکل بر خدا نیز لازم و ضرورى است. بر هر فردى لازم است که بعد از فراهم کردن آن اسباب) ایمان و عمل صالح (به درگاه خدا روى آورد و بر او توکل کند و بگوید: خدایا! من براى رسیدن به خوشبختى و سعادت، ایمان و عمل صالح انجام مىدهم پس تو نیز در این اسباب تأثیر بگذار تا به خوشبختى و سعادت واقعى برسم و از بدبختى و شقاوت نجات یابم. بندگان صالح خدا نیز براى او چنین دعا مىکنند و او را اینگونه شفاعت مىکنند که: خدایا! این شخص در دنیا به تو ایمان داشته و اعمال صالح انجام داده است، از تو مىخواهیم که به او رحم کنى. دعاى خیر اینگونه انجام مىشود.
در قرآن دعاهاى زیادى از زبان بندگان صالح خدا نقل شده و خداوند متعال آنها را بیان کرده است تا مؤمنان آنگونه براى یکدیگر دعا کنند. روح و محتواى همهى این دعاها این است که انسان باید نخست و قبل از هر کارى اسباب را آماده کند و آنها را به کار گیرد و پس از آن حق دارد که دست به دعا بردارد و بگوید: خدایا! من سبب فلان کار را فراهم کردم پس تو نیز در آن تأثیر بگذار و آن کار را برایم انجام بده.
همانطور که گفتیم: ایمان و عمل صالح تنها اسباب رسیدن به سعادت و خوشبختى دنیا و قیامت هستند و انسان موظف است بعد از فراهم کردن آن اسباب بر خدا توکل کند و به او امیدوار باشد و از او بخواهد که در آن اسباب تأثیر بگذارد و او را به خوشبختى و سعادت دنیا و قیامت برساند.
در بسیارى از آیات قرآن چنین آمده است:
﴿¨bÎ) úïÏ%©!$# (#qãZtB#uä z`É©۹$#ur (#rãy_$yd (#rßyg»y_ur Îû È@Î6y «!$# y7Í´¯»s9’ré& tbqã_öt |MyJômu «!$#﴾ «همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت نموده و در راه الله جنگیدهاند، چنین کسانی به رحمت الله امیدوارند.» [البقره: ۲۱۸].
[در این آیه خوب دقت کنید.] خداوند مىفرماید: چنین افراد مؤمنى پس از آن همه تلاش و کوشش و هجرت، به رحمت خداوند امیدوارند؛ زیرا آن ایمان و هجرت و آن کوشش و تلاش، همگى اسباب جلب رحمت خداوند هستند و همچون مثال غذا بدون اراده و مشیت خدا نمىتوانند انسان را به خوشبختى و سعادت برسانند. انسان اگر میلیاردها عمل صالح نیز انجام دهد باز هم باید تنها به خداوند امیدوار باشد و هرگز چنین تصور نکند که اعمال صالح به تنهایى او را به بهشت خواهند برد. در روایتى از پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم آمده است که فرمود: «هیچ کس با اعمال صالح خود به بهشت نمىرود». یارانش عرض کردند: اى پیامبر خدا! حتى شخص شما؟ پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: «بله، حتى شخص من. مگر این که خداوند به من رحم کند [چرا که اعمال صالح سبب هستند و اگر خداوند نخواهد اعمال صالح هرگز انسان را خوشبخت نخواهند کرد]».
خلاصه و نتیجهگیرى
– انسان باید به این که تنها خداوند متعال خالق و آفریننده است، معتقد و به آن ایمان داشته باشد.
– انسان باید چنین معتقد باشد که تنها خداوند متعال قادر و توانا بر انجام هر کارى است و همهى مخلوقات سبب انجام آنچه اتفاق مىافتد مىباشند. یعنى خداوند فاعل انجام امور، و مخلوقات اسباب انجام امور هستند.
– انسان باید چنین معتقد باشد که تنها خداوند متعال مالک و صاحب است. تنها اوست که تمام امکانات و نعمتها را فراهم مىکند و تمام مشکلات و موانع را بر مىدارد و سرانجام همه چیز تنها در دست اوست.
– انسان باید چنین معتقد باشد که تنها خداوند متعال «اله» است، یعنى تنها او «فرمانروا و فریادرس» است. غیر از او «فرمانروا و فریادرسى» وجود ندارد.
با چنین اعتقاد و ایمانى است که معناى ﴿x$Î) ßç۷÷ètR y$Î)ur ÚúüÏètGó¡nS ÇÎÈ﴾ تحقق مىیابد و بندهى خدا با خداى خود پیمان بندگى و عبودیت مىبندد که تنها بندهى او باشد و تنها از او درخواست کمک کند.
——————————–
منبع: بندگى خدا / تألیف: استاد ناصر سبحانى رحمه الله / مترجم:جهانگیر ولدبیگى / نشر احسان
[۱]– قبلاً به طور مفصّل به این مطلب اشاره شده است.
[۲]– خداوند متعال براى انجام هر عملى و روى دادن هر حادثهاى قانون ویژهاى قرار داده است یعنى هر عملى و هر حادثهاى اسباب و مسببات خاص خود را دارد.
[۳] – در حدیث صحیح وارد شده است که “لایرد القدر إلا الدعاء” أخرجه أحمد (۵/۲۷۷)، والترمذی فی القدر (۲۱۳۹)، وابن ماجه فی المقدمه (۹۰)، وحسنه الألبانی فی صحیح الجامع (۷۶۸۷).
یعنی جز دعا چیز دیگری نمی تواند “قدر” را تغییر دهد. یعنی دعا در تقدیر انسان نقش دارد، بنابراین انسان نباید دست از دعا بردارد و باید همیشه دعا به درگاه خدا کند، ثانیا: انسان تا اتفاقی نیفتاده از کجا می داند که چگونه برایش مقدر شده است پس ما باید همیشه دعا کنیم و از خداوند عز و جل بخواهیم که ما را توفیق دهد و ما را به راه و کردارنیک هدایت نماید.
سلام علیکم
بهتر بود مودبانه حرف خود را مطرح می کردید
انها از پدرشان که ئر قید حیات بوده خواستند براشون دعا بکند و این هیچ اشکالی ندارد همچنان که در سنت پیامبر(ص) هم آمده است .
یعنی می فرمایید یعقوب وفرزندان او هم که از پدرشان درخواست استغفار کردند مشرکند (یا أبانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین ، قال سوف أستغفر لکم ربی…)
وآنوقت خائن الحرمین شرابخوار مثل شما موحد است